(Minghui.org) «کشاورز و مار» یکی از افسانههای معروف ازوپ است. یک زمستان، کشاورزی دلش به حال ماری که از سرما یخ زده بود سوخت و آن را احیا کرد. مار که دوباره توانش را بازیافته بود، مرد را نیش زد. آن مرد درست پیش از مرگش گفت: «از سرنوشت من درس بگیر و بر موجودی شرور ترحم مکن.»
حتی یک کودک نیز این افسانه را بهآسانی درک میکند، اما در جامعۀ پیچیدۀ امروز، ممکن است تشخیص خوب از بد خیلی آسان نباشد. مرحوم جان کی. فِیربانک، محقق مشهور چینی از هاروارد، بهسختی به ماهیت واقعی و دائماًدرحالتغییرِ حزب کمونیست چین (حکچ) پی برد.
دو نمونه از حمایت و دو نمونه از پشیمانی
حتی وقتی فیربانک در مه1972 (در اوج انقلاب فرهنگی که جان بهترین دوستش لیانگ سیچنگ را گرفت) از چین دیدار کرد، هنوز به این رژیم امید داشت. او سال بعد به یکی از دوستانش نوشت دیدار رئیسجمهور ایالات متحده ریچارد نیکسون از چین نشانۀ این است که برخلاف آنچه در دهۀ 1950 اتفاق افتاد، کمونیسم «در حال بهتر عملکردن است.»
تا اینکه جین پاسچوالینی کتاب زندانی مائو را منتشر کرد و در این کتاب، هفت سالِ مملو از خون و وحشتش را در زندان در چین، توصیف کرد و به این ترتیب نگرش فِیربانک تغییر کرد. پاسچوالینی در کتابش نوشت: «در طول سالها، پلیسِ مائو روشهای بازجویی خود را تا چنان مرحلهای کامل کرده است که از هر انسانی، چه چینی یا غیرچینی، که در برابر آنها ایستادگی کند، دفاع میکنم. هدف آنها خیلی این نیست كه شما را مجبور كنند به جرائمی که مرتکب نشدهاید اعتراف کنید. آنها میخواهند شما را مجبور كنند زندگی عادیتان را، همانگونه آن را پیش میبُردید، بهعنوان یک زندگی فاسد و گناهآلود و مستحقِ مجازات بپذیرید.»
اما پس از اینکه فیربانک در نوامبر1973 یک بررسی و مرور بر این کتاب نوشت، حکچ آن را خصمانه قلمداد کرد و وقتی فیربانک دوباره قصد داشت از چین دیدار کند، برایش ویزا صادر نکرد. فیربانک در مه1975 همچنان مائو زدونگ را تحسین میکرد، و مانند همیشه از او بهعنوان بزرگترین آزادیبخش یاد میکرد. آنچه نمیدانست این بود که مائو در طول جنبش جهش بزرگ روبهجلو و سایر جنبشهای سیاسی باعث مرگ دههامیلیون نفر شد.
وقتی روابط دیپلماتیکی رسمی بین چین و ایالات متحده شکل گرفت و دنگ شیائوپینگ در سال 1979 لبخندزنان از ایالات متحده دیدار کرد، فیربانک به نگرش قبلی خود بازگشت و شروع کرد چین را بهدلیل روند دموکراتیکش تحسین کند.
قتلعام میدان تیانآنمن در سال 1989 بود که سرانجام فِیربانک و سایر محققان چینیِ مانند او را بیدار کرد. او چند روز قبل از مرگش در سال 1991، توانست کتاب چین: تاریخی جدید را به پایان برساند که در آن نظرات اشتباه خود را دربارۀ حکچ اصلاح کرد. او در این كتاب نوشت: «بدون حملۀ ویرانگر ژاپن، دولت نانجینگ احتمالاً بهتدریج میتوانست مسیر را در راستای مدرنسازی چین پیش ببرد، اما همان طور که مشخص شد، مقاومت در برابر ژاپن به مائو و حکچ این فرصت را داد که بهاستثنای عناصر یک جامعۀ مدنیِ شهریِ نوپا که هنوز تحت سلطۀ ناسیونالیستها در حال توسعه بود، قدرت خودکامۀ جدیدی را در حومۀ شهرها ایجاد کنند.»
او همچنین دستکم 10 بار به سرکوب وحشیانۀ جنبش دموکراتیک در میدان تیانآنمن اشاره کرد. او نوشت: «... سرکوب نظامی خشونتبارِ تظاهرکنندگان در میدان تیانآنمن در 4ژوئن1989 که تخمین زده میشود طی آن بین 800 تا 1300 نفر جانشان را از دست دادند و 10هزار تا 30هزار شرکتکننده زندانی شدند.»
او به فجایع جنبشهای سیاسی مانند جهش بزرگ روبهجلو نیز اشاره کرد و نوشت: «... جهش بزرگ روبهجلو و عواقب آن، که طی آن بیش از 30میلیون دهقان براثرِ قحطی و سوءتغذیه جان باختند و انقلاب فرهنگی که طی آن نیممیلیون نفر کشته شدند یا خودکشی کردند و طبق تخمینها 100میلیون نفر تحت آزار و شکنجه قرار گرفتند.»
او تأكید كرد: «رئیس مائو زدونگ میلیونها و میلیونها چینی را كشت در حالی كه آن را یک مبارزۀ طبقاتی برای انقلاب خواند.»
با توجه به نفوذ فیربانک بهعنوان یک استاد، محقق و مشاور دولت، او بازهم نقشی مهمی را در شکلگیری استراتژی ایالات متحده بهنفع حزب کمونیست چین (چه در زمان جنگ داخلی در دهۀ 1940 و چه در متصلکردن این کشورها به هم در دهۀ 1970) ایفا کرد. او در کتاب خود، ایالات متحده و چین، مائو را بهعنوان رهبری برتر از سایر رهبران تاریخ، از سزار و ناپلئون گرفته تا لنین، ستایش کرد. این کتاب که در سال 1948 نوشته شد و درسالهای 1958، 1971 و 1983 مورد بازنگری قرار گرفت، از معدود کتابهایی بود که نیکسون پیش از بازدید از چین در فوریه1972، آن را معتبر دانست.
بنابراین چگونه فیربانک دو بار حکچ را اشتباه درک کرد؟
قضاوت دربارۀ یک کتاب بر اساس جلدش
جان فیربانک که نام چینیاش فِی ژنگچینگ است
فیربانک در سال 1907 متولد شد. او پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه هاروارد در سال 1929، برای مطالعۀ تاریخ و زبان چینی به آکسفورد رفت. او پس از ورود به پکن در سال 1932، در دانشگاه چینهوآ تحصیل کرد و در آنجا با لیانگ سیچنگ و همسرش لین هوییین، دو بنیانگذار معماری مدرن چین، آشنا شد. فیربانک در گذشته در آکسفورد، بر تاریخ سلسله چینگ تمرکز داشت و پدر لیانگ را اصلاحگرِ برجستۀ دولت چینگ میدانست.
فیربانک در سال 1936 برای تدریس تاریخ چین به هاروارد بازگشت. او بعداً برای کار در دولت ایالات متحده استخدام شد که او را در سپتامبر1942 برای 15 ماه به چین اعزام کرد. مأموریت بعدیاش او را در اکتبر1945 برای 9 ماه به چین بازگرداند. او در ماه ژوئن1946 در حال بازدید از سرزمین ژانگ جیاکو تحت حاکمیت حکچ، با تبلیغات حکچ روبرو شد، ازجمله «... ما اعلام کردیم که نخست، چین به صلح نیاز دارد و دوم، چین به دموکراسی احتیاج دارد،» همانطور که مائو در اکتبر1945 نوشت.
فیربانک با احترام صادقانه به تاریخ و فرهنگ چین، حزب کمونیست حزب چین را بر اساس ارزش ظاهریاش پذیرفت، بدون اینکه بداند حکچ پس از بهدستگرفتن قدرت چند سال بعد، این اظهارات گُلوبلبل را رد میکند. او که فقط با یک جنبه از این ماجرا آشنا شده بود، نمیدانست چگونه رژیم حکچ به نام «مبارزه طبقاتی» تعداد بیشماری از ملاکین را از نظر مالی، جسمی و روحی، بیرحمانه نابود کرده است. در نتیجه ایالات متحده را تشویق كرد كه بهجای همکاری با چیانگ كایشک با مائو همكاری كند و حکچ را به سازمان ملل معرفی كرد.
گرچه جنگ کره، آسیبِ کمونیسم را به فیربانک فهماند و جنبش سیاسی علیه روشنفکران، ظلم این رژیم را نشانش داد، او همچنان به حکچ امیدوار بود. او در آوریل1957 در آتلانتیک نوشت: «واکنش ما به كمونیسمِ چین بهطور طبیعی با رنجش همراه است.موضع کنونی ما در برابر چین درست، منزوی و منفی است.»
فیربانک که متخصص چین قلمداد میشود، نهتنها به دانشجویان تدریس میکرد و مرکز تحقیقات آسیای شرقی (که بعداً به مرکز مطالعات فیربانک دربارۀ چین تغییر نام داد) را در سال 1955 تأسیس کرد، بهعنوان مشاور سفارت ایالات متحده در چین و سازمانهای دولتی ایالات متحده نیز خدمت کرد. او بهدلیل عقاید طرفدار کمونیست از ویزای سفر به ژاپن محروم و برای شهادت مقابل کمیته مککاران فراخوانده شد. با وجود این، اعتبار و جایگاهش در هاروارد از او محافظت کرد و باعث شد بتواند مقالاتی بهنفع حکچ بنویسد.
بیبیسی در مقاله ژوئن2018 خود با عنوان «"هفتهای که جهان را تغییر داد": چطور چین برای نیکسون آماده شد،» گزارش داد که همانند فیربانک، آنچه نیکسون هنگام بازدیدش از چین در سال 1972 دید نیز صحنهسازی بود: «از جمله ماشین تبلیغات، دستگاههای امنیتی و تلاشها برای بسیجکردن تودهها.» برای نمونه، به کودکان آموزش داده شد که چگونه به سؤالاتی مانند «آیا شما بهاندازۀ کافی دارید که بخورید و بپوشید؟» و «آیا آمریکا را دوست دارید؟» پاسخ دهند.
در ادامۀ این مقاله آمده است: «کامیونهای پر از آذوقه برای پرکردن قفسهها روانۀ فروشگاهها شدند، با تنوع بیشتری از کالاها و با قیمتی پایینتر از معمول.» در این مقاله همچنین آمده است که بهگفتۀ یک شاهد، حتی «گردشگران» روی دیوار چین «10 فردِ از نظر سیاسی معتمد» بودند که قبلاً انتخاب شده و آموزش دیده بودند که چگونه پاسخ دهند. بیبیسی در این گزارش اینطور نتیجهگیری کرد: «پکن ظاهراً بخش عمدهای از تعاملات بین نیکسون و همراهانش و مردم "عادی" چین را نیز صحنهسازی کرد.»
تراژدیهای دوستان و تشخیص نهایی
گذشته از زندانی مائو اثر پاسچوالینی، احتمالاً عوامل دیگری مانند فجایع دوستان فیربانک نیز باعث شد که او در 1973 درباره حزب کمونیست چین بازاندیشی کند.
همانطور که پیشتر اشاره شد، فیربانک در سال 1932 با زوج لیانگ در دانشگاه چینهوآ ملاقات کرد و با آنها دوست شد. نام چینی او، فِی ژنگچینگ، را در واقع زوج لیانگ به او دادند. لیانگ و همسرش هر دو در دانشگاه پنسیلوانیا تحصیل کرده بودند، جایی که لیانگ لیسانس و فوقلیسانس معماریاش را اخذ کرد و همسرش لیسانس هنرش را. پس از بازگشت این زوج به چین در سال 1928، اگرچه لین از قبل بیمار بود، آنها موفق شدند طی چند سال بیش از 2000 سازۀ باستانی را در بیش از 200 شهرستان چین ارزیابی کنند و کمک قابلتوجهی به مطالعه ساختوسازهای باستانی چین کردند. وقتی متفقین در جنگ جهانی دوم تصمیم گرفتند ژاپن را تحت بمباران شدید قرار دهند، لیانگ موفق شد آمریكا را متقاعد کند که از شهرهای كیوتو و نارا در ژاپن صرفنظر کند. او در طول جنگ بهعنوان قهرمانِ محافظت از ساختوسازهای باستانی مورد تحسین قرار گرفت.
در دسامبر سال 1948، چیانگ كایشک هواپیماهایی را به پكن فرستاد تا محققان مشهور را به تایوان بیاورد. لیانگ و همسرش هر دو در این فهرست بودند، اما آنها بهدلیل اعتمادشان به حکچ حاضر به ترک آن نشدند. وقتی در سال 1953 فهمیدند که مائو تصمیم گرفته است بخش اعظم ساختوسازهای باستانی پکن را تخریب کند، در حالی که ادعا میکرد آنها نمادهای فئودالیسم هستند، دیگر بیش از حد دیر شده بود. وقتی این ساختمانها یکییکی تخریب میشدند، این زوج عمیقاً غصهدار بودند. لین دو سال بعد درگذشت. از سوی دیگر، لیانگ قبل از اینکه سرانجام در ژانویه1972 از دنیا برود، بارها شکنجه و تحقیر شد.
لیانگ تنها نبود، زیرا سایر دوستان چینی فیربانک که در سرزمین اصلی چین اقامت داشتند نیز تجربه مشابهی داشتند. جامعهشناس فِی شیائوتونگ بین سالهای 1957 و 1980 مورد حمله قرار گرفت، کارشناس حقوقی چیِن توآنشنگ در سال 1924 مدرک دکترای خود را از هاروارد گرفت و پس از سال 1957 مورد حمله قرار گرفت.
هنوز مشخص نیست که آیا فیربانک در آن زمان همۀ اینها را میدانست یا خیر؟ با وجود این، بیداری او در سال 1973 خیلی طول نکشید و پس از بازدید دنگ شیائوپینگ از ایالات متحده در سال 1979 به یک حامی حزب کمونیست چین تبدیل شد.
توهم استارباکس
پس از مرگ فیربانک در سال 1991، نفوذ حزب کمونیست چین در ایالات متحده ادامه یافت. به توصیه سیاستمداران، دولتهای ایالات متحده بهطور کلی طی چهار دهۀ گذشته رویکرد مماشات را در خصوص چین اتخاذ میکردند.
در دهۀ 1980 این باور بین محققان آمریکا وجود داشت: همانطور که چین درهای خود را بیشتر باز و تعداد بیشتری از سبکهای زندگیِ آمریکایی را میپذیرد، مانند خوردن فستفود از قبیل مکدونالد، چینیها بیشتر به آمریکاییها فکر میکنند و اصلاحات سیاسی چین را تغییر خواهد داد. حتی قتلعام میدان تیانآنمن نیز تأثیر کمی بر کمرنگکردن این باور داشت.
نیکولاس کریستف، یکی از ستوننویسهای نیویورک تایمز و کسی که خود را ترقیخواه توصیف میکند، نوشت: «حزب کمونیست آن شب حکم مرگ خود را امضا کرد،» و اضافه کرد که آزادی برای سفارش استارباکس نشاندهندۀ دموکراسی خواهد بود. او در مقالهای در ژوئن2004 در نیویورک تایمز با عنوان «پیروزی تیانآنمن»، در یادبود پانزدهمین سالروز این رویداد، نوشت: «بنابراین کمونیسم تا حدودی بهدلیل تعامل غرب با چین رنگ میبازد؛ تجارت، سرمایهگذاری، اوان پروداتکس، فارغالتحصیلان اِمبیاِی، مایکل جوردن و مجلات وگ بر مارکس پیروز شدهاند.»
اگر اشتباهات محققان در دهه 1940 به حکچ برای بهدستگرفتن چین کمک کرد، اینکه از افسانۀ «کشاورز و مار» درس عبرت نگرفتند، به حکچ یاری رساند که به قدرتی جهانی تبدیل شود و ایدئولوژی کمونیستی را در سطح جهانی پیش ببرد، همانطور که امروز شاهدش هستیم.
پیش از دیدار نخستوزیرِ چین ژو رونگجی در سال 1999 از ایالات متحده برای بحث دربارۀ ورود چین به سازمان تجارت جهانی، ریچارد برنستین و راس مونرو در سال 1998 مقابلۀ پیشرو با چین را منتشر كردند. این دو رئیس پیشین ادارۀ پكن با سابقۀ طولانی در امور آسیا، هشدارهایی به آمریكا دادند دربارۀ تداوم تصویرسازی چین از آمریکا بهعنوان یک دشمن، قدرت روزافزون ارتش چین و تلاشهای هماهنگ آن برای ربودن فناوری. این نویسندگان «تلاشهای شدیدِ» پکن را که «اغلب از طریق سوددهیِ شرکتهای آمریکایی در چین و برای تأثیرگذاری بر سیاستهای ایالات متحده بود» و نیز جاسوسی را مورد تجزیهوتحلیل قرار دادند.
«ما با پیامدهای حیرتآورِ عدم تعادل تجاری بین ایالات متحده و چین روبرو هستیم (کسر موازنۀ ما 40میلیارد دلار و در حال رشد است). ما از ستیز و کشمکشهای درونی رهبری چین و اینکه چگونه ناسیونالیسم قاطعانۀ چینی یک دورۀ آشفتۀ پیشرو را پیشبینی میکند، درس میگیریم. این کتاب یک بررسی آگاهیدهنده و روشنکننده از درگیری پرمخاطرۀ ایدئولوژیهای رقیب و منافع اقتصادی است.»
اما عزرا وُگل، رئیس وقت مرکز تحقیقات فیربانک دربارۀ چین، این نگرانیها را رد و از حکچ دفاع کرد. وُگل و 11 محقق دیگر در یک جلسۀ دادرسی در کمیتۀ روابط خارجی مجلس سنای ایالات متحده در 11آوریل2000، موافقت کامل خود را با اعطای روابط تجاری عادی دائمی حکچ (پیاِنتیآر) و سازمان تجارت جهانی اعلام کردند.
در نامهای سرگشاده آمده بود: «کارگران چین به استانداردهای کار بالاتری احتیاج دارند، اما مخالفت با روابط تجاری عادی دائمی برای چین، کمکی نخواهد کرد... هر کسی که احتمالاً از رویکرد تحریم تجارت با چین سود ببرد، مطمئناً کارگر چینی یا از فرزندان آنها نخواهد بود.»
بیست سال گذشته است و مردم چین هنوز تحت حاکمیت رژیم کمونیستی رنج میکشند. تنها تفاوت این است که حکچ در سراسر جهان قویتر و قدرتمندتر است، در حالی که عقاید را در سطح جهانی سرکوب کرده و جهان آزاد را تهدید میکند.
یادگیری از درسها
یو یینگشیه، یک مورخ مشهور آمریکاییِ متولد چین، گفت که بسیاری از محققان خارج از چین که دربارۀ حکچ مطالعه میکنند، بهجای اینکه به واقعیتهای معتبر و محکم نگاه کنند، سطحی از سوگیریهای آرمانگرایانه دارند.
درسهای اشارهشده در این مقاله فقط به فیربانک محدود نیست، زیرا بسیاری از محققان دیگر نیز فریب تبلیغات حکچ را خوردهاند. طی چند دهۀ گذشته، حکچ هر از چند گاهی در راستای خدمت به رشد، گسترش، تسلط و کنترل خود، روایتش را تغییر داده است. موارد مشابهی نیز در حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی (اِسیوسیپی) رخ داده است.
خوشبختانه، برخی از محققان توانستند به این تاکتیکهای حکچ پی ببرند. یک نمونه از آن رودریک مکفارچوهار، نویسندۀ کتاب منشأ انقلاب فرهنگی است. او در یک بررسی کتاب که برای قحطی بزرگ مائو نوشت، مقیاس قحطی بزرگ چین (1959-1961) را توضیح داد: جودیت بنیستر، جمعیتشناس، با تجزیهوتحلیل علمی موثق، مرگ بیش از 30میلیون نفر را تخمین زد، در حالی که یانگ جیشنگ، روزنامهنگار ارشد، این مرگها را 36میلیون تخمین زد.
«شاید منبع مهم، یافتن تیمی متشکل از دویست مقام باشد که نخستوزیر ژائو زیانگ در آغاز دورۀ اصلاحات در دهۀ 1980 برای ارزیابی تأثیرات این قحطی بر بشر اعزام کرد... این گزارش هرگز منتشر نشد، اما بهگفتۀ یكی از اعضای ارشد تیم، چن ییزی که از زمان وقایع تیانآنمن در ایالات متحده در تبعید بود، نتیجۀ حاصل این بود كه تعداد مرگهای مازاد از 43 تا 46میلیون نفر بوده است.»
محققان دیگری نیز وجود داشتهاند که واقعاً حکچ را درک میکنند. مایکل پیلزبری، رئیس مرکز استراتژی چین در موسسۀ هادسون، چنین نمونهای است. او در كتاب ماراتن صدساله: استراتژی مخفیانۀ چین برای جایگزین آمریكا شدن بهعنوان ابرقدرت جهانی، به طرح حکچ برای جایگزین ایالات متحده شدن بهعنوان رهبر جهان، 100 سال پس از تأسیسش در 1949 اشاره كرد. این كتاب بر اساس پروندههای طبقهبندینشده و سایر منابع موجود نوشته شده است.
مایکل پیلزبری (نام چینیاش بای رویبانگ است) و کتاب او ماراتن صدساله: استراتژی مخفیانۀ چین برای جایگزین آمریکا شدن بهعنوان ابرقدرت جهانی
در این کتاب به دو فراری اشاره شده است: «آقای وایت» و«خانم گرین» که در اوایل دهۀ 1990 به ایالات متحده آمدند. آقای وایت گفت: «قدرت این شاهینها، و تلاش گستردۀ آنها برای درهم شکستن احساسات طرفدار آمریکا در این کشور» از حمایت شیائوپینگ برخوردار است. خانم گرین گفت که دنگ و جانشینش جیانگ زمین میخواهند با ایالات متحده همکاری کنند. متأسفانه مقامات آمریکایی تصمیم گرفتند اظهارات خانم گرین را باور کنند.
آقای وایت همچنین گفت: «یک استراتژی برای شکلدادن یک ائتلاف پیروز طرفدار چین در داخل دولت آمریکا ایجاد شد.» اما مقامات ایالات متحده بازهم گوش ندادند. بعداً ثابت شد که خانم گرین یک عامل دوگانه است و حوادث زیادی تا آن زمان، پیشبینی آقای وایت را تأیید کرده بودند، اما دیگر بیش از حد دیر بود. کمک به اقتصاد چین و ورود آن به سازمان تجارت جهانی باعث بهبود دموکراسی در چین نشد. در عوض، اقتصاد و رسانههای حزب کمونیست چین را قدرتمندتر ساخت.
خانم گرین «یک واحد مخفی را در رأس رهبری چین» شرح داد «که رسانهها را بهدقت کنترل میکرد تا اطمینان حاصل کند که فقط پیامهای "درست" دربارۀ چین منتشر میشود. بهگفتۀ او، نکتۀ کلیدی این بود که پیامها را برای ملتهای خارجی و بهویژه ایالات متحده، نخست با انتشار آنها در کانالهای داخلی، شکل دهد.»
پیلزبری در این كتاب نوشت: «او [خانم گرین] فاش كرد كه این عملیات بودجۀ سالانۀ 12میلیارددلاری داشت و كمیته دائمی پولیتبورو ادارهاش میکرد. مؤلفۀ دیگر این عملیات یک واحد مخفی بود... به نام ادارۀ کار جبهۀ متحد که توانایی جمعآوری و تجزیهوتحلیل اطلاعات مخصوص به خودش را دارد.»
یک نمونه این است که چگونه حکچ در انتخابات کنگره ایالات متحده در سال 2000 دربارۀ عادیسازی تجارت بین چین و ایالات متحده و نیز عضویت کامل چین در سازمان تجارت جهانی تأثیر داشت. «استراتژی این برنامه در این مورد، سرکوبِ اطلاعات دربارۀ مخالفت قاطعانۀ چین با کنارگذاشتن اقتصاد سوسیالیستیاش هم در داخل چین و هم در خارج از کشور بود، و در عوض القای اینکه اصلاحطلبان میانهرو چین میخواهند به سوی بازاری آزاد حرکت کنند و احتمالاً قرار بود در انجام این کار موفق شوند. این خطمشی برای پیروزی در یک کنگرۀ بهکلی شکاک ایالات متحده مورد نیاز بود.»
تقاطع 2020
پیلزبری تأکید داشت که چگونه حزب کمونیست چین طی این ماجراها، در حال فریبدادن ایالات متحده و جهان آزاد بود. او آنجا بود و این را خوب میدانست. متأسفانه، اقدامات تجاری واقعی با چین و تحریمها تا سال 2019 اتفاق نیفتاد.
ترامپ طی مصاحبهای در تاریخ 20مه2019، دربارۀ چنین اشتباهاتی از سوی دولتهای قبلی ایالات متحده، صحبت کرد: «آنها [مقامات حکچ] سالهای بسیار زیادی از ما سوءاستفاده کردند. و من خودمان را سرزنش میکنم، آنها را سرزنش نمیکنم. من رئیسجمهور شی را سرزنش نمیکنم. همه رؤسای جمهورمان و نه فقط رئیسجمهور اوباما، را سرزنش میکنم. مسیری طولانی به عقب برگردید. به رئیسجمهور کلینتون، بوش، به همه نگاه کنید. آنها اجازه دادند این جریان رخ دهد، آنها یک هیولا ساختند. ما چین را بازسازی کردیم، زیرا آنها پول بسیار زیادی به دست میآورند.»
متفاوت از فیربانک که حکچ را بر اساس ظاهرش قضات کرد، پیلزبری اطلاعاتش را تجزیهوتحلیل کرد و اطلاعات شاهدان و منابع دیگر را مورد بررسی قرار داد. او توضیح داد که جامعه کمونیست، متفاوت است. برای نمونه، از یک قاضی دادگاه تجدیدنظر آمریكایی كه از چین بازدید میكرد، سؤال شد كه چطور حزب جمهوریخواه در صدور احكام در پروندههای حقوقی مشاركت داشت. آیا دستور از كمیتۀ ملی جمهوریخواهان (آراِنسی) یا مجاری دیگر است؟ وقتی قاضی آمریکایی پاسخ داد که دورزدن روالهای قانونی برای یک حزب سیاسی غیرقانونی است، همه قضات چینی حاضر در اتاق فکر کردند که او دروغ میگوید.
پیلزبری به شوخی گفت که درک ماهیت واقعی حکچ حتی برای کسی که به زبان چینی نمیخواند، شدنی است. مادامی که بدانید مقامات حکچ چگونه فکر میکنند، میتوانید در بین سطرهای روزنامۀ تبلیغاتی رسمیاش، چاینا دیلی، دربارۀ این بخوانید که چگونه این رژیم با دقت روایتهای خودش را برای دستیابی به هدفش جعل میکند.
او در مصاحبهای در اول آوریل2020، هشدار داد که ایالات متحده در برابر اطلاعات نادرست از چین «بسیار آسیبپذیر» است. او توضیح داد: «هر زمان یک کارشناس چین شوید، نخستین چیزی كه به شما آموزش میدهند، دربارۀ باور چینیها به قدرت فریب است، كه هیچکسی هرگز حقیقت را نمیگوید. همه چیز برای یک اصل، یک هدف بزرگتر، انجام میشود. و این ظاهراً همان چیزی است که [در خصوص اطلاعات نادرست دربارۀ پاندمی] جریان دارد.» او طی مصاحبهای در ماه بعد، گفت كه حزب کمونیست چین سه ترس داشت: سقوط رژیمش، اینکه كشورهای سراسر جهان از آن بخواهند پاسخگو باشد و انتخاب مجدد ترامپ.
همانطور که از سال 2020 وارد سال 2021 میشویم، وقت آن است که دربارۀ آنچه یاد گرفتهایم، تأمل کنیم تا بتوانیم درک روشنی از حکچ داشته باشیم. نمونههایی مانند اتحاد جماهیر شوروی، چین و ونزوئلا آسیب کمونیسم و سوسیالیسم را به ما نشان دادهاند. نوبت ماست که قبل از آنکه بیش از حد دیر شود از آزادی برای خودمان و نسلهای آینده دفاع کنیم.
مخالفت شهروندان آمریکایی با سوسیالیسم، در تجمعی در واشنگتن دیسی در 12دسامبر2020.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه نظرات و دیدگاهها