(Minghui.org) تمرین فالون دافا را در سال ۱۹۹۶ شروع کردم. چشم آسمانی‌‌ام بسته است و چیزهای خاصی ندیده‌ام. اما در طول این سال‌ها، از این تمرین، چه از نظر جسمی و چه از نظر روحی، بهره‌های فوق‌ه‌العاده‌ای کسب کرده‌ام. مخصوصاً در سخت‌ترین دوران زندگیم صدای استاد لی را سه بار شنیدم. این موضوع افکار درست مرا تقویت کرد و به من احساس اطمینان داد.

در زیر برخی از تجربیاتم آورده شده است.

تشویق ازسوی استاد در شرایط سخت

پس از اینکه حزب کمونیست چین (ح‌ک‌چ) در سال ۱۹۹۹ شروع به سرکوب فالون گونگ کرد، بسیاری از تمرین‌کنندگان ازجمله من مورد شناسایی قرار گرفتند و متحمل خسارات مالی شدند. کارفرمایم مرا به خاطر ایمانم اخراج و از پرداخت حقوق و پاداشم خودداری کرد.

ازآنجاکه این رفتار حق آزادی عقیده‌ام را نقض می‌کرد، امتیازی که توسط قانون اساسی چین اعطا شده است، تصمیم گرفتم از کارفرمایم شکایت کنم. من این کار را دو بار انجام دادم، دو بار درخواست تجدیدنظر ارائه دادم و پرونده‌ام دو بار مورد رسیدگی قرار گرفت.

برداشتن هر قدم سخت بود. هیچ پیش‌زمینه‌ای دراین‌خصوص نداشتم و از اطلاعات چندانی در‌باره قانون برخوردار نبودم، بنابراین شرایط و روند‌های پیگیری برای من ناآشنا بود. استخدام وکیل تقریباً غیرممکن بود. یکی از آنها گفت: «از بالا دستوراتی وجود دارد مبنی‌بر اینکه ما اجازه نداریم موارد مربوط به فالون دافا یا ضرر و زیان اجباری اموال را بپذیریم.»

سخت‌ترین زمان قبل از تجدیدنظر دوم بود. دو نامه سرگشاده نوشتم که در آن خلاصه‌ای از اینکه فالون دافا چیست و چرا سرکوب آن اشتباه است را توضیح دادم. اطلاعات تماس مقامات کلیدی در محل کارم را درج کردم. سایر تمرین‌کنندگان به من کمک کردند و ما نامه‌ها را تقریباً در سراسر شهر، به‌ویژه برای کارفرما و منطقه مسکونی‌ام، توزیع کردیم. برخی از نامه‌ها خانه به خانه تحویل داده شدند، درحالی‌که برخی دیگر پست شدند. تمرین‌کنندگان در کشورهای دیگر از طریق مینگهویی متوجه این موضوع شدند و با کارفرمای من این مورد را پیگیری کردند.

برخی از مقامات، از جمله آنهایی که مستقیماً در آن نقش داشتند، خشمگین بودند. آنها با استناد به انتشار اطلاعات تماسشان از طریق من به‌عنوان بهانه، تهدید کردند که در عوض از من شکایت می‌کنند، مرا بازداشت می‌کنند یا مورد ضرب‌وشتم قرار می‌دهند. اعضای خانواده‌ام هم تحت فشار بودند.

یکی از مقامات نظر داد: «چرا با طرح دعوی او [اشاره به من] خودتان را اذیت می‌کنید؟ فقط او را به زندان بیندازید و کار تمام است!»

همسایه‌ها و همکاران سابقم نگاه‌های عجیبی به من می‌کردند یا می‌گفتند که انگار سرم را به دیوار می‌کوبم.

در آن روزها قلبم هم فرو می‌ریخت. خیلی سخت بود، انگار به آستانه طاقت و توانم رسیده بودم. در آن ده روز قبل از جلسه دادگاه میانی، ۵ کیلو وزن کم کردم و علائم آنفولانزا داشتم. وضعیتم تا روز رسیدگی بهبود نیافت. وقتی به این فکر می‌کردم که چقدر سخت است، درحالی‌که تمرینات را در خانه انجام می‌دادم گریه می‌کردم. در قلبم می‌پرسیدم: «استاد، چرا اینقدر سخت است؟»

ناگهان صدایی از بالای سرم در سمت چپ شنیدم: «می‌دانی، تو داری مردم را نجات می‌دهی.»

صدا واضح بود و مرا بیدار کرد. در گذشته می‌دانستم که کاری که انجام می‌دهم برای کاهش درد و رنج خودم نیست، بلکه به دیگران کمک می‌کنم تا درباره این موضوع آگاه و روشن باشند و از انجام کارهای بد دست بردارند. اما کاملاً فداکار نبودم و قلبم به اندازه کافی پاک و خالص نبود. سخنان استاد به من اطمینان داد. به‌جای احساس بد، شادی در قلبم بود. به‌هرحال، این بخشی از تمرین تزکیه است و من فقط باید از سخنان استاد پیروی کنم.

به‌رغم همه این چالش‌ها، به مطالعه اصول فالون دافا و انجام تمرین‌ها ادامه دادم، درحالی‌که به این فکر می‌کردم که چگونه می‌توانم کار خوبی درزمینه اطلاع‌رسانی به مردم و نجات آنها انجام دهم. یکی از نامه‌های سرگشاده‌ام، سرکوب و وضعیتم را روشن ‌کرده و دیگری از عموم مردم برای حضور در جلسه دادگاه دعوت می‌کرد. سعی کردم به راه‌هایی فکر کنم که درباره این موضوع صحبت کنم و به مردم بفهمانم که آزار و شکنجه واقعاً چقدر وحشتناک است. با افراد زیادی از جمله متهم، مقامات دادگاه و هرکسی دیگر که درگیر موضوع بود، تعامل داشتم. چه حضوری و چه تلفنی، صداها را ضبط ‌کرده و اتفاقات را یادداشت می‌کردم.

برای فراخواندن افراد کلیدی در مکان‌هایی که در آنها کار می‌کردم، چند اعلامیه تهیه کردم و آنها را روی تابلوی اعلانات قرار دادم تا اقدامات غیرقانونی آنها را به اطلاع عموم برسانم. همچنین آنها را به سازمان‌های بالاتر و بخش‌های حسابرسی گزارش دادم. همچنین نسخه‌هایی از نُه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست و اطلاعات مربوط به برداشت اجباری اعضای بدن را برای مقامات دولتی مرتبط فرستادم. مهم نیست که چه کاری انجام دادم، ذهنم روشن بود که این کار را برای اطلاع‌رسانی درباره سرکوب و نجات مردم انجام می‌دهم.

قضات به حقایق گوش می‌دهند

به دلیل اعمال سیاست آزار و اذیت از بالا به پایین و مداخله توسط اداره ۶۱۰، در این پرونده پیروز نشدم. کارفرمایم مرا دوباره استخدام نکرده یا منصفانه به من غرامت پرداخت نکرد.

اما، به‌عنوان یک تمرین‌کننده، می‌دانستم کاری را که قرار بود انجام دهم، انجام داده‌ام. به‌علاوه، شین‌شینگ خود را در طول این فرآیند بهبود دادم. احساس کردم شفقت بیشتری دارم و ظرفیت قلبم بیشتر شد. در اینجا چند ماجرا از نحوه حمایت مردم پس از شنیدن حقایق آورده شده است.

شاهدان

قاضی از من خواست که در اولین درخواست تجدیدنظر دو شاهد پیدا کنم. فکر می‌کردم که کار آسانی نیست. با توجه به آزار و شکنجه عظیم چه کسی از یک تمرین‌کننده فالون دافا حمایت می‌کند؟

اما، وقتی واقعاً برای انجام آن رفتم، چهار شاهد پیدا کردم! دو نفر مایل به شرکت در جلسه بودند، درحالی‌که دو نفر از آنها اظهارات کتبی ارائه کردند.

مدیر قبلی‌ام، چن، یکی از آنها بود. بسیاری از مردم از دیدن یکی از مقامات محل کارم که به نفع من شهادت می‌دهد شگفت‌زده شدند.

شوهرم

من و شوهرم هر دو در یک محل کار می‌کردیم. تقریباً همه فکر می‌کردند شکایت من باعث اخراج او می‌شود. او هم عصبی و نگران بود از اینکه ممکن است شغلش را از دست بدهد. اما او این همه سال‌های سخت را با من زندگی کرده بود و مرا به‌عنوان یک تمرین‌کننده می‌شناخت و رهایم نمی‌کرد. وقتی کسی از او پرسید که آیا مرا طلاق می‌دهد، پاسخ داد: «من هرگز این کار را نمی‌کنم. او شغلی ندارد اگر خانواده‌اش را از دست بدهد، چگونه زنده می‌ماند؟» او می‌داند که من سالم و مهربان هستم. به‌علاوه، می‌دانم چگونه فرزندمان را بزرگ کرده و از خانواده مراقبت کنیم، بنابراین طلاق یک گزینه نیست.

فشار روحی او را هم درک می‌کنم. بعد از اینکه من و سایر تمرین‌کنندگان نامه‌های سرگشاده را توزیع کردیم، کارفرمای ما جلسه‌ای برگزار کرد و تقریباً همه به شوهرم نگاه می‌کردند. اما چند سال گذشت و او نه تنها شغلش را حفظ کرد، بلکه چند بار هم ترفیع گرفت. حقوق سالانه او از ۵۰۰۰۰ یوآن به حدود ۲۵۰۰۰۰ یوآن افزایش یافت. همکاران و مدیرانش چیزهای خوبی درباره او گفتند. نه تنها این، شوهرم تقریباً تمام پول را به من داد تا آن را مدیریت کنم و من بسیار مراقب آن بودم. بعداً یک آپارتمان بزرگ خریدم.

ایمان دارم که همه این چیزها برکات فالون دافا هستند. درواقع، استاد بیان کردند که «... با تمرین یک نفر، کل خانواده بهره می‌برند ...» («آموزش در کنفرانس در استرالیا») درواقع، از آن ۴۰ نفر یا بیشتر که در آن زمان از ارتش منتقل شدند، با شوهر من، تنها سه

نفر، از جمله شوهرم و یکی که از فالون دافا حمایت می‌کند و سازمان‌های ح‌ک‌چ را ترک کرده است، هنوز شغل خودشان را دارند، درحالی‌که دیگران بیکار شده‌اند یا بیکار هستند.

دادگاه بدوی

بسیاری از قضات از این طریق به حقایق درباره فالون دافا آگاه شدند. قبل از اولین جلسه، متهمان فکر کردند که شکایت من از آنها خنده‌دار است. آنها فکر می کردند به محض اینکه در دادگاه به فالون دافا اشاره کنم، دستگیر خواهم شد. اما روند دادگاه اینطوری پیش نرفت.

وقتی قاضی دادگاه بدوی علت اخراجم را پرسید، نماینده متهم (کارمند بخش حقوقی) گفت که من بدون درخواست مرخصی به پکن رفته بودم.

توضیح دادم: «سفرم به پکن فقط یک روز طول کشید. آئین‌نامه حقوق کارکنان می‌گوید که فرد بعد از ۱۵ روز غیبت می‌تواند از کار اخراج شود.

قاضی از متهم پرسید: «پس چرا او را اخراج کردی؟»

ازآنجاکه متهم نتوانست دلیلی پیدا کند، ناگهان به من اشاره کرد و گفت: «او فالون دافا را تمرین می‌کند!» ظاهراً فکر می‌کرد که این قطعاً مؤثر خواهد بود.

اما قاضی راضی نشد: «چه قانونی می‌گوید که فردی باید به خاطر تمرین فالون دافا اخراج شود؟»

متهم گفت که قانون خاصی در این مورد وجود ندارد، بنابراین قاضی گفت: «پس قوانینی را پیدا کنید که کاربرد دارند. در عین حال، باید روی بازگرداندن حقوق او کار کنید.»

متهم انتظار چنین نتیجه‌ای را نداشت. پس از پایان جلسه، مدیر بخش حقوقی برای دریافت کمک به اداره ۶۱۰ مراجعه کرد. آنها با هم اسنادی اضافی را برای شکایت جعل کردند، از جمله اوراق اداری با امضای من که هرگز امضا نکرده بودم.

به‌خاطر اینکه اداره ۶۱۰ مداخله کرد، قاضی در جلسه دوم آنقدر شجاع و جسور نبود. اما، به من گفت: «اگر این پرونده مربوط به فالون دافا نبود، کاملاً اشتباه است که آنها با شما این گونه رفتار می‌کنند!» درنهایت مجبور شد تحت رژیم مستبد تلاش و تقلا کند و قضاوتی ناعادلانه علیه وجدان خود ارائه دهد.

دادگاه میانی

وقتی به دادگاه میانی مراجعه کردم، قاضی هم فردی صادق بود. بعد از اینکه دادخواست را خواندم، گفت: «خوب گفتی. اینکه آیا فالون دافا را تمرین می‌کنید یا نه، یک موضوع ایدئولوژیک است، چیزی بی‌ربط به کار شما.» او سپس پرسید که چرا قبل از طرح دعوی اینقدر صبر کرده‌ام.

توضیح دادم که خیلی وقت پیش با مسئولان محل کار تماس گرفتم. آنها مدام از من می‌خواستند که منتظر بمانم و می‌گفتند که در جلسه ای درباره آن صحبت می‌کنند. قاضی گفت: «شما می‌توانید به این اظهارات اعتماد کنید. من با کارفرمای شما صحبت خواهم کرد تا بتوانید سر کارتان بازگردید و به تمرینات خود را ادامه دهید.

یک شاهد تشویق کرد: قاضی، از شما متشکرم!» متهم چاره‌ای جز پایین انداختن سرش نداشت.

قاضی برای انجام روند میانجیگری به محل کارم آمد. متهم افرادی را از سه بخش فرستاد تا از من بخواهند که اظهاریه‌‌ای بنویسم مبنی‌بر اینکه از اعتقادم به فالون دافا صرفنظر کنم. قاضی درحالی‌که به نمایندگان متهم اشاره می‌کرد گفت: نه دادگاه و نه من از شما نخواستیم که این را بنویسید که آنها انجام دادند.»

سپس پرسید: «چرا آن را نمی‌نویسی؟ سپس می‌توانید به سر کار برگردی و تمرین خود را دوباره انجام دهی.»

گفتم: «تمرین‌کنندگان فالون گونگ از اصول حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری پیروی می‌کنند. این اشتباه است که ما از آن اصول برخلاف وجدان خود صرفنظر کنیم. هرکسی ما را مجبور به انجام این کار کند با عواقب مواجه خواهد شد. در گذشته مردم می‌گفتند که کسانی که کارهای بد انجام می‌ دهند رهسپار جهنم می‌شوند. شاید این درست باشد.»

نمایندگان متهم فقط به من خندیدند.

قاضی برخاست و گفت: «ما نمی‌دانیم که جهنم وجود دارد یا نه. اما اگر اینطور باشد، انسان باید کارهای خیر انجام دهد وگرنه به آنجا می‌رسد. من افرادی را که به اصولی پایبند هستند دوست دارم.»

اتاق ساکت شد و نمایندگان متهم نمی‌دانستند چه بگویند. یکی از آنها پرسید که آیا دادگاه می‌تواند به من دستور دهد که فالون دافا را کنار بگذارم. قاضی گفت: «اگر او می‌خواهد فالون دافا را تمرین کند، این انتخاب اوست – ما نمی‌توانیم آن را تغییر دهیم.»

تصمیم نهایی او «بازگرداندن برای محاکمه مجدد» بود. این تنها قضاوت عادلانه در هر یک از این محاکمه‌ها بود.

تجدید نظر دوم

مسئولان محل کارم با توجه به اینکه وضعیت برای آنها ایده آل نبود، پیشنهاد آشتی دادند. آنها قول دادند که وقتی پرونده‌ام را پس بگیرم، دوباره مرا استخدام می‌کنند و حقوقم را بازمی‌گردانند. اما، زمانی که این کار را انجام دادم، آنها به قول خود عمل نکردند.

به این ترتیب شکایت دیگری تنظیم کردم و از آنها خواستم که به توافق مصالحه عمل کنند. در آن زمان به نظر نمی‌رسید که من امتیازی داشته باشم، زیرا توافقنامه سازش شفاهی بود و اسناد مکتوبی وجود نداشت. با این وجود، آن را به‌عنوان فرصتی برای افشای رفتار ناعادلانه‌ای در نظر گرفتم که به‌خاطر ایمانم علیه من اعمال شده بود.

بار دیگر نامه‌های سرگشاده و مطالب فالون دافا را به دادگاه ارائه کردم. متهم مطمئن بود که این بار دستگیر خواهم شد. مدیر بخش حقوقی به شوهرم گفت: «او [منظورش من بودم] آشفتگی بزرگی ایجاد کرده است. انتظار نداشته باشید که او پس از جلسه دادگاه به خانه بازگردد.»

این بار کارفرما شخصاً به‌عنوان متهم آمد. او در دادگاه، به‌طور خاص اشاره کرد که من اطلاعات تماس کارمندان شرکت را به‌صورت آنلاین منتشر  و مطالب فالون دافا را در محل کار توزیع کرده‌ام. اما قاضی حتی به او نگاه نکرد و گفت: «این مطالب ربطی به این پرونده ندارد. نیازی به پیگیری آنها نیست.»

در طول استراحت، قاضی در گوشم نجوا کرد: «همه ما مطالبی را که شما ارسال کرده‌اید خوانده‌ایم.» او بعداً با خروج از سازمان‌های ح‌ک‌چ موافقت کرد.

چون نامه‌های سرگشاده را از قبل پخش می‌کردم و مردم را به این جلسه دعوت می‌کردم، مسئولان شهر و مأموران اداره ۶۱۰ نیز آمدند و آن را به‌عنوان پرونده‌ای مهم درنظر گرفتند. در نزدیکی دادگاه مأموران لباس شخصی زیادی بودند.

گرچه قاضی مرد صادقی بود که می‌دانست چه خبر است، اما به دلیل مداخله از سوی اداره ۶۱۰، باید حکم اولیه را تأیید می‌کرد. با این وجود، سعی کرد به من کمک کند و قبل از صدور حکم رسمی به من گفت که چه کار کنم.

قاضی دیوان عالی کشور

درخصوص این پرونده دو بار نیز از دادگاه عالی مرکز استان تقاضای تجدید نظر کردم. زمانی که مطالب الحاقی را ارسال کردم، نامه‌ای درباره فالون دافا و یک کارت میکرو اس‌دی اضافه کردم. در کارت، متن «نُه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست»، نرم افزاری برای غلبه بر فیلترینگ اینترنت، و اطلاعات اضافی درباره فالون دافا وجود داشت.

بعداً با قاضی دادگاه عالی درباره این پرونده تماس گرفتم. او ابتدا از پاسخ‌دادن به تماس من کمی ناراضی بود. گفت که ممکن است قضیه به نفع من پیش نرود. بعلاوه باید به جلسه برود. فقط گفتم که متخصصان حقوقی باید بر اساس قوانین تصمیم بگیرند. همه می‌دانستند که من هیچ قانونی را زیر پا نگذاشته‌ام.

وقتی درباره نامه پرسیدم، او گفت که آن را خوانده است، اما درباره برخی از مقامات بلندپایه مانند ژو یونگ کانگ و بو شیلای است که از کار برکنار شده بودند. او گفت که این اطلاعات ارتباطی با این پرونده ندارد. من گفتم: «ممکن است مستقیماً به این پرونده مربوط نباشد، اما ممکن است به شما در درک وضعیت کمک کند.» سپس درباره فالون دافا و میزان محبوبیت آن در سراسر جهان صحبت کردم، اینکه ح‌ک‌چ چگونه انتخاب کرد آن را سرکوب کند و چه روش‌هایی برای آزار و شکنجه استفاده می‌کند. همچنین به او گفتم که بیش از ۳۰۰ میلیون نفر، از‌جمله برخی از قضات محلی، از سازمان‌های ح‌ک‌چ خارج شده‌اند.

قاضی قبول کرد که آنچه من گفتم منطقی است و از شنیدن آن خوشحال شد. اما ازآنجاکه او هنوز در اداره کار می‌کرد، باید تا بازنشستگی صبر می‌کرد تا بیشتر درباره آن صحبت کند. به او توصیه کردم که اطلاعات کارت میکرو اس‌دی را بخواند و تماشا کند و او موافقت کرد.

او گفت: «ما باهم ملاقات نکرده‌ایم، اما بر‌اساس صحبت‌های ما در ده دقیقه گذشته، می‌توانم بگویم که شما فردی مهربان و صادق هستید.»

از او تشکر کرده و اضافه کردم که فقط می‌خواهم او بداند چه خبر است. در پایان حدود ۳۰ دقیقه با هم صحبت کردیم.

تغییر نگرش

گرچه هیچ قاضی جرئت نکرد به نفع من قضاوت کند، اما در پایان، بسیاری از مردم درباره فالون دافا و سرکوب آن آگاهی پیدا کردند.

پس از این دادگاه‌‌ها اکثر افرادی که در آنجا کار می‌کردند، درک بهتری از فالون دافا داشتند. آنها از ارائه مدارکی به دادگاه که احتمال داشت به من آسیب برساند خودداری کردند. آنها دیگر به‌طور فعال تبلیغات ح‌ک‌چ را پخش نمی‌کنند یا افرادی را برای جاسوسی از تمرین‌کنندگان نمی‌فرستند. یک نفر در بخش حقوقی گفت: «بعضی از مقامات جرئت نمی‌کنند دیگر با شما صحبت کنند. آنها می‌ترسند که شما آن را ضبط کرده و آن را بین عموم توزیع کنید.»

یکی از همکاران در حضور دیگران از شوهرم خواسته بود که مرا طلاق دهد. او بعد از خواندن نامه‌های سرگشاده، کاملاً تغییر کرد و در حضور جمع از من تعریف کرد. او گفت: «آن نامه‌ها به‌خوبی، واضح و منطقی نوشته شده بودند. آنها [تمرین‌کنندگان] بسیار با استعداد هستند. فکر نمی‌کنم ما بتوانیم به این خوبی بنویسیم.»

فرد دیگری افزود: «بله، تا زمانی که نامه‌ها را نخواندیم، نمی‌دانستیم که مطالب مربوط به فالون دافا دروغ است. آنها نه‌تنها دربارۀ  من، بلکه در مورد فالون دافا نیز چیزهای خوبی گفتند.

استاد بیان کردند:

«آیا خوب و بد درحال نشان دادن خود نیستند دقیقاً برای این‌که مردم ببینند؟ آیا آنهایی که می‌توانند نجات یابند درحال شناسایی و جدا کردن نیستند؟»
«در وضعیت‌های بحرانی، نتیجه از این طریق مشخص می‌شود که یک شخص چگونه موضع خود را تعیین می‌کند و هر شخص چگونه امور را اداره می‌کند. آیا اعمال شخص از افکار خوب یا بد وی نشأت نمی‌گیرند؟ خدایان درحال مشاهده‌ این هستند که هر شخص چه فکر می‌کند و درحال تصمیم‌گیری هستند که آیا آن موجود باید نگه داشته شود.» («آموزش فا در کنفرانس نیویورک ۲۰۰۸»، آموزش فا در کنفرانس)

حمایت ازسوی سایر تمرین‌کنندگان

تمرین‌کنندگان زیادی در طول این دعاوی به من کمک کردند. کارفرمایم مالک و گرداننده شرکت بزرگ دولتی است. این شرکت با داشتن دفتر مرکزی در پکن، بخش‌های زیادی با شرکت‌های تابعه دارد. تمرین‌کنندگان به بسیاری از کارمندان و اعضای کارکنان این شرکت دسترسی پیدا کرده و به آنها کمک کردند.

تمرین‌کننده‌ای برای ارسال نامه سرگشاده من به یکی از انجمن‌های اطراف رفت، اما افسر امنیتی گفت که این کار مجاز نیست و آن را توقیف کرد. چن، مدیر سابق من که در دادگاه برای من شهادت داد، اتفاقاً آنجا بود و با تمرین‌کننده گفتگو کرد. او بعداً به مأمور امنیتی گفت که نامه را برگرداند و به تمرین‌کننده کمک کرد تا آن را روی تابلوی اعلانات بگذارد.

یک قاضی گفت که یک بار تمرین‌کنندگانی را دید که نامه سرگشاده مرا در مقابل ساختمان شهرداری پخش می‌کردند. او گفت: «من و برخی از همکاران وانمود می‌کردیم که رهگذر هستیم و هر کدام از ما یک کپی برداشتیم.»

من برای این افراد خوشحال بودم و از این تمرین‌کنندگان سپاسگزارم. بعداً، یکی از کارکنان در محل کار توسط مافوقش مورد مؤاخذه قرار گرفت : «بچه‌ها چه کار کردید؟ ما نامه هایی از بسیاری از کشورها دریافت کرده‌ایم که از نحوه رسیدگی شما به این پرونده شکایت کرده‌اند.»

استاد بیان کردند:

«اگر بتوانید از عهدۀ این برآیید تا آنچه را که متوجه می‌شوید نقص دارد به‌طور آهسته و بی‌صدا کامل کنید،‌ آنچه را که باید انجام دهید به‌طور آهسته و بی‌صدا به‌خوبی انجام دهید، و هنگامی که پی می‌برید که کمتر از حد ایده‌آل انجام شده است به‌طور آهسته و بی‌صدا کاری را به‌خوبی انجام دهید، آن‌گاه تعداد عظیمی از خدایان شما را به‌طور عالی مورد تحسین قرار خواهند داد و بانگ می‌زنند که این شخص خارق‌العاده است. فقط انجام امور به این شکل است که آن‌چه که یک مرید دافا باید انجام دهد به‌حساب می‌آید.» (کوشاتر بمانید»)

مایلم از همه تمرین‌کنندگان به‌خاطر حمایتشان تشکر کنم. همچنین از محبت و نیک‌خواهی استاد در طی تمام این سال‌ها سپاسگزارم.

تمام مقالات، تصاویر یا سایر متونی که در وب‌سایت مینگهویی منتشر می‌شوند، توسط وب‌سایت مینگهویی دارای حق انحصاری کپی‌رایت هستند. هنگام چاپ یا توزیع مجدد محتوا برای مصارف غیرتجاری، لطفاً عنوان اصلی و لینک مقاله را ذکر کنید.