(Minghui.org) در گذشته مقالات تبادل تجربه زیادی را درباره نگاه به درون در وبسایت مینگهویی خواندهام. همچنین سعی کردهام ضمن نمایش نگرشی «فروتنانه»، به درون خود نگاه کنم و بهطور علنی به مشکلات خود اعتراف کنم. اما اخیراً واقعاً اهمیت و معنای عمیق نگاه به درون را درک کردم.
حوادث ناگوار در محل کار
پس از شروع کار در یک مؤسسه آموزشی، وقایع «ناگوار» بسیاری رخ داد. از آنجا که با شرایط جدید آشنا نبودم، مرتباً مرتکب اشتباهاتی میشدم که مورد توجه مدیرم قرار گرفت. سپس مرتکب چند اشتباه کوچک شدم که فکر میکردم در آن کارها بهترین هستم و بعضی از والدین نارضایتی خود را ابراز کردند. نگرش مدیرم من تغییر کرد و نسبت به من بیاعتماد شد.
سپس یک سوء تفاهم اتفاق افتاد. همسر مدیرم به من دستور داد که برخی کارها را انجام دهم. در حالی که برای انجام آن کارها آماده میشدم، یکی از همکاران وارد عمل شد و امور را به دست گرفت. وقتی همسر مدیر متوجه شد، عصبانی شد. وقتی نگاهی به همکارم انداختم و منتظر شدم تا حقیقت را توضیح دهد، او ساکت ماند. چارهای نداشتم جز اینکه اشتباه خود را بپذیرم و قول بدهم که دفعه بعد بهتر عمل کنم. در اعماق قلبم احساس کردم خیلی مورد بیانصافی قرار گرفتم و به این فکر کردم که اگر مدیرم مرا تنبیه و انتقاد کند، مجبور خواهم شد در مقابل همه عذرخواهی کنم.
این مجموعه از حوادث ناگوار واقعاً توجه مرا جلب کرد زیرا سالهاست که در کار خود عالی عمل کردهام و مواردی از این دست به ندرت اتفاق افتاده است.
تازه اوضاع بدتر هم شد. مدیر بدون اینکه به من چیزی بگوید، یک ماه از حقوقم را کسر کرد. پدر و مادرم بسیار ناراحت شدند و خواستار پرداخت حقوقم شدند.
نگاه به درون بهطور حقیقی و پیروی از استاد
این واقعاً مانند آنچه استاد بیان کردند است:
«چرا ناگهان این همه مشکل ظاهر میشود؟ هیچ چیز به خوبی پیش نمیرود. هر کسی با او بهطور بدی رفتار میکند، رنیس وی نیز او را تحقیر میکند و موقعیت منزل نیز متشنج میشود. چرا ناگهان این همه مشکل ظاهر میشود؟» (سخنرانی چهارم، جوآن فالون)
اغلب اوقات در مواجهه با سختیها، انتخاب درست برای مردم کار دشواری است. به جای اینکه به درون نگاه کنم و سطح شینشینگ خود را بالا ببرم، تنها چیزی که به آن فکر کردم این بود که چگونه میتوانم از شر افراد شرور دور بمانم. بنابراین درگیریهای محل کارم آنقدر مهم نبودند.
با گذشت زمان، درگیریها در خانوادهام نیز بیشتر شد. هنگامی که پدرم میخواست کالای خاصی را که در تلویزیون تبلیغ میشد بخرد، مادرم با او شروع به دعوا و منازعه میکرد. مادرم چنان عصبانی بود که نزد من آمد و گفت که میخواهد تقاضای طلاق کند. این زمانی بود که فهمیدم موضوع چقدر جدی شده است. از آنجا که مادرم نمیخواست متقاعد شود، فكر كردم كه باید با نگاه به درون نمونهای بهجا بگذارم.
قبل از این، همیشه براین موضوع تأکید میکردم که چه کسی مقصر است. این بار ابتکار عمل را بهدست گرفتم و به اشتباهات و مسائل شینشینگی خود اعتراف کردم. فهمیدم که به دلیل فرهنگ حزب، در امور دیگران دخالت میکنم و آنها را تحت فشار قرار میدهم تا مطابق تصورات من کارها را انجام دهند.
به مادرم گفتم: «من هم در این قضیه مقصر هستم. گرچه مثل شما عصبانی نیستم، اما در واقع میترسیدم که سر پدرم کلاه برود. هر چیزی دلایل خود را دارد. اگر از پدرم کلاهبرداری میشد، ممکن بود از زندگی گذشته به کسی چیزی را بدهکار باشد و باید هزینه آن را بپردازد. چرا باید در این مورد دعوا کنیم؟ اما وقتی شما نیز کالاهای خانگی زیادی میخری، احساس ناراحتی میکنم. با این حال، فهمیدم که تمام اینها مواردی است که مردم را مجبور میکنم تا استانداردهایی را رعایت کنند و این دقیقاً همان کاری است که فرهنگ حزب می خواهد انجام دهیم. ازاین به بعد وقتی میخواهید چیزهایی را بخرید، دیگر برخلاف میل شما عمل نخواهم کرد.» همانطور که صحبت میکردم، اشک بر گونههای مادرم سرازیر شد و بسیار متأثر شد. او گفت: «پس از گوش دادن به آنچه گفتی، قلبم دوباره احساس سبکی کرد.»
در آن لحظه مجموعهای از درها در قلبم باز شد. در گذشته وقتی به اشتباهات خود به صورت علنی اعتراف میکردم، خودم را در حد استاندارد بالا نگه میداشتم و در عین حال بهخاطر منافع شخصی اصول خود را با شرایط وفق میدادم. به این واقعیت روشنبین شدم که با نگاه به درون، زندگیام مطابق با معیارهای فای جهان است.
بعد از روشنبین شدن به این موضوع، برای تمام روز در کل بدنم احساس آرامش میکردم و حس فوقالعادهای را تجربه کردم.
روشنبینی
بعد از دو ماه آشفتگی، محیطم بهتر شد. ابتدا وقتی پولی را که روی زمین پیدا کردم تحویل دادم، مدیرم کاملاً متعجب شد. و دوم اینکه، در حالی که یک روز باران میبارید، چترم را به یک دانشآموز بسیار سرکش قرض دادم. این دانشآموز به بیانضباطی در مدرسه بدنام بود. انتظار بازگشت چترم را نداشتم، اما چند روز بعد چترم را روی میز مدیر دیدم. از تغییراتی که دافا در من ایجاد کرده بود حیرتزده بودم و مدیر از تغییر آن دانشآموز سرکش متعجب شد. در نتیجه، مدیر دوباره با من خوب شد و خصوصیات اخلاقی تمرینکنندگان فالون دافا را تأیید کرد.
محیط خانوادگیام نیز بهتر شد. در گذشته خانهام را بهعنوان یک «پناهگاه امن» درنظر میگرفتم و فکر میکردم تا زمانی که در خانه خود بهتر از دیگران عمل کنم به اندازه کافی خوب است. در نتیجه بسیاری از کارهای خانه را در سطح یک فرد عادی انجام میدادم به جای اینکه استانداردهای فا را رعایت کنم و خودم را بهعنوان یک تزکیهکننده درنظربگیرم.
فرهنگ حزب در خانهام بسیار برجسته بود. من، پدرم و مادرم، مردم را تحت فشار قرار میدادیم تا کارها را به شیوه ما انجام دهند. اغلب به خانوادهام دستور میدادم که مقالههای مینگهویی را بخوانند و اگر این کار را نمیکردند عصبانی میشدم.
یک روز پس از اینکه بهطور مختصر با خانوادهام دربارۀ یک مقاله در مینگهویی صحبت کردم، آنها شروع به خواندنش کردند. با وجود رعایت استانداردهای فا، آسان نیست که حقیقتاً و به درستی به مسائل روشنبین شویم، اما تا زمانی که بر آنها غلبه کنیم، همه چیز فوقالعاده خواهد شد.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه رشد و اصلاح خود