(Minghui.org) بعد از اینکه یک سری مسائل را تجربه کردم، فهمیدم هرچه به انتها نزدیکتر میشویم، الزامات باید بالاتر باشند. فقط با پیروی از الزامات دافا با افکار و اعمال درست، میتوانیم چیزهای بد را به چیزهای خوب تبدیل کنیم.
قدرت دافا: درمان سرطان
شوهرخواهرم به سرطان مبتلا شده و قبل از عمل جراحی، در منزل ما بود. بنابراین افکار درست فرستادم تا مداخله نیروهای کهن را که مانع میشد سه کار را انجام دهم، از بین ببرم.
همچنان برنامه معمول روزانهام را دنبال میکردم. وقتی زمان داشتم، چند فیلم روشنگری حقیقت را به او نشان میدادم و فایلهای ضبطشده سخنرانیهایی استاد را برایش پخش میکردم.
از او خواستم عبارات «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیکخواهی و بردباری خوب است» را نیز تکرار کند. خواهرم نیز دافا را تمرین میکند و شوهرش از تزکیه او حمایت میکرد.
عمل جراحی شوهرخواهرم بهخوبی پیش رفت و ظرف هشت روز از بیمارستان مرخص شد. حدود 20 روز پس از جراحی، میتوانست بهتنهایی دستگاه پخش صدا را در دست نگه دارد، به سخنرانیهای استاد گوش دهد و فیلمهای روشنگری حقیقت را تماشا کند.
در 2اکتبر به دیدار خواهرم رفتم و دیدم شوهرش در حال تمیزکردن حیاط است. باور اینکه او بیماری سرطانی بود، سخت بود.
او به من گفت: «خوب غذا خوردم و اکنون میتوانم انواعواقسام کارها را انجام دهم.» بارها و بارها از صمیم قلب از استاد تشکر میکنم.
به خواهرم گفتم: «نگذار اینکه سرت با کار کشاورزی شلوغ است، باعث شود در مطالعه فا و انجام تمرینات کوتاهی کنی. نیکخواهی استاد است که باعث شده او اینقدر زود بهبود یابد.»
خواهرم از بهبودی سریع شوهرش بسیار خوشحال بود و از من خواست بعد از اینکه کار کشاورزی کم شد، تمرینات را به شوهرش بیاموزم.
استاد بیان کردند:
«هر آنچه در طول تزكيهتان تجربه ميکنيد، خواه خوب باشد يا بد، خوب است، چراکه فقط بهدليل اينکه درحال تزکيه هستيد پديدار ميشوند.» («به کنفرانس فای شیکاگو،» از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر 3)
بهبودی سرطان ریه طی ده روز
درست بعد از بهترشدن شوهرخواهرم، برادر یکی از تمرینکنندگان بهنام آنا به پزشکان در سه بیمارستان مختلف مراجعه کرد و به نتایج یکسانی رسید: او به سرطان ریه مبتلا بود. پزشکان میگفتند فقط سه ماه زنده خواهد بود. آنا بهدلیل علاقهای که به برادرش داشت بسیار احساساتی شده بود.
او آنقدر گریه میکرد که چشمانش متورم شده بود. با خودم فکر کردم: «این نظموترتیب نیروهای کهن است. آنها بسیار شرور هستند.»
همچنین فکر کردم: «آنها نمیتوانند با استفاده از نظارت مأموران پلیس شرور بر ما، با تلاشهایمان برای روشنگری حقیقت مداخله کنند. آنها اکنون از محبت و علاقه، برای مداخله با ما سوءاستفاده میکنند.»
به آنا گفتم: «نیروهای کهن میخواهند تو را پایین بکشند و از انجام سه کارت جلوگیری کنند. به یاد داشته باش ما استاد قادر مطلق و دافا را داریم!»
همچنین گفتم: «اگر برادرت بتواند دافا را یاد بگیرد، میتوان این چیز بد را به چیزی خوب تبدیل کرد. از او بخواه فیلمهای روشنگری حقیقت را تماشا کند، به فایلهای ضبطشده استاد گوش دهد و عبارات "فالون دافا خوب است، حقیقت، نیکخواهی و بردباری خوب است" را خالصانه تکرار کند.»
در انتها گفتم: «همزمان، باید احساسات به برادرت را رها کنی.» آنا با شنیدن حرفهایم فوراً متوجه حقیقت ماجرا شد.
او به خانه برگشت، افکار درست فرستاد و وابستگیاش را به برادرش پاکسازی کرد. پس از 40 دقیقه فرستادن افکار درست، احساس کرد مادهای که قلبش را محکم میفشرد، از بین رفته و حتی درد طولانیمدت شانه چپش ناپدید شده است.
بنابراین هر روز برای برادرش چیزهایی را ترتیب میداد و از وقت اضافهاش برای بیرونرفتن و روشنگری حقیقت استفاده میکرد.
یکی از پزشکان در بیمارستان تمرینکننده بود، و اغلب برادرش را راهنمایی میکرد به فایلهای ضبطشده آموزشهای استاد گوش دهد و عبارات «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیکخواهی و بردباری خوب است» را تکرار کند.
پزشکان در 19سپتامبر تشخیص دادند برادر آنا به سرطان ریه مبتلا است، اما سلولهای سرطانی تا 29سپتامبر از بین رفتند. پزشک به آنا اطلاع داد که برادرش میتواند از بیمارستان مرخص شود.
برادرش با شنیدن این خبر، بهقدری خوشحال شد که نمیتوانست هیچچیزی بگوید. او بعداً به ما گفت: «از استاد لی درخواست کمک کردم و با تکرار عبارات "فالون دافا خوب است، حقیقت، نیکخواهی و بردباری خوب است" بهبود یافتم. از ته قلبم از استاد لی متشکرم، زیرا این استاد بودند که زندگی دوبارهای به من بخشیدند!»
مریدان دافا بدنی واحد هستند
وقتی برتی و کارول در حال روشنگری حقیقت فالون دافا برای مردم بودند، شخصی گزارششان را به پلیس داد و آنها دستگیر شدند. تا سه روز بعد از این ماجرا خبر نداشتم.
پس از اطلاع از این جریان، بلافاصله به تمرینکنندگان محلی اطلاع دادم و آنها توانستند با وبسایت مینگهویی تماس بگیرند و از آنها بخواهند این خبر را در وبسایت منتشر کند. عصر دو تمرینکننده آمدند و كتابهای دافا و مطالب روشنگری حقیقت را از خانه برتی به محلی امن منتقل كردند.
بعداً وقتی برتی و کارول به خانه بازگشتند، گفتند که دستگیر و در بازداشتگاه بازداشت شدند. آنها هر دو افکار درست قویشان را حفظ کرده و حقیقت را برای پلیس روشن کردند.
هر سه مأمور پلیس و یک معاون اداره پلیس پس از آگاهی از حقیقت، حکچ و سازمانهای جوانان آن را ترک کردند.
برتی گفت که فکر میکرد درستترین کار را انجام میدهد و هیچکس نباید با آنها مداخله کند یا بهخاطر انجام این کار، آنها را تحت آزار و شکنجه قرار دهد. او سعی کرد همه نظموترتیبات نیروهای کهن را نفی کند و در عین حال همه چیز را به استاد محول کرد.
او باور داشت كه كتابهای دافا را استاد به مریدان دافا عطا کردهاند و تمام مطالب، ابزار و تجهیزات در خانهاش منابع دافا هستند. آنها سلاحهای معجزهآسایی هستند که برای نجات موجودات ذیشعور به کار میروند. پلیس نباید آنها را بهعنوان مدرکی برای آزار و شکنجه مریدان دافا به کار گیرد.
استاد بیان کردند:
«ايمان تباهیناپذير به حقيقت کيهان، بدن الماسگونِ محکمِ مريدان دافای بخشنده را شکل ميدهد، آن همگی شيطان را به وحشت میاندازد و نور حقيقتی که ساطع میکند عناصر نادرست در افکار تمامی موجودات را متلاشی میکند.» («همچنین در چند کلمه،» از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر 2)
در این زمان، معاون آمد و با لبخند گفت: «شما کاملاً درست و آرام هستید.» او از سه مأمور خواست برتی را به اتاقی بدون دوربین نظارتی ببرند.
آنها به او گفتند: «میدانیم که شما (تمرینکنندگان فالون دافا) همگی افراد خوبی هستید و میخواهیم به شما کمک کنم. اگر اتاق یا خانهای خالی دارید، لطفاً در اختیارمان قرار دهید زیرا برای مختومکردن این پرونده نیاز به یک فیلمبرداری داریم.»
برتی دید که آنها صادق هستند و واقعاً میخواهند کمکش کنند، بنابراین گفت که هر چیزی دارد بهجز اتاقی خالی.
سه مأمور گفتند: «پس اول به خانهتان میرویم و وسایلتان را پنهان میکنیم.»
وقتی مأموران به او کمک میکردند وسایل و مطالبش را پنهان کند، میترسیدند که گروه دومی از مأموران پلیس برای جستجوی خانه بیایند. بنابراین گفتند که باید این کار را سریعاً انجام دهند، چراکه مدیر تازهمنصوبشده در این اداره پلیس بسیار شرور است، و آزار و شکنجه مریدان دافا را وسیلهای برای ارتقای شغلیاش میداند.
برتی گفت که حتماً شکافهایی داشته که نیروهای کهن از آنها سوءاستفاده کردهاند. او فکر میکرد باید به درونش نگاه کند تا بفهمد چرا دستگیر شده است.
او متوجه شد سالها است که نمیتواند رنجشش را که از شوهرش به دل دارد، رها کند. در ظاهر آن را رها کرده بود، اما در واقع اینطور نبود.
هر وقت میدید شوهرش روابط نامشروعی با سایر زنان دارد، نخستین فکرش همیشه این بود که از او طلاق بگیرد. او متوجه شد که ذهنیت رقابتجویی و مبارزهطلبیاش ناشی از تلقینهای حزب کمونیست چین (حکچ)، و با سرشت اهریمنی، وابستگی به حسادت، و نیز وابستگیهایش به شهرت، علاقه شخصی و محبت و احساسات همراه است.
او فهمید که همه اینها بهخاطر تلقینها و آموزشهای حکچ است. او گفت وقتی به طلاق فکر میکرد، میترسید فرزندانش صدمه ببینند، و شوهرش پولها را بر باد دهد كه وابستگیهایش را به منفعت و احساسات نشان میداد.
برتی بهعنوان یک مرید قدیمی دافا که بیش از 20 سال تزکیه کرده بود، میدانست باید همه وابستگیهایش را رها کند. او فکر کرد اگر همچنان به آن وابستگیها بچسبد، شایسته نیکخواهی استاد نخواهد بود.
استاد بیان کردند:
«اگر منطق بشری را كه بهعنوان يک فرد عادی در طول هزاران سال در اعماق وجودتان شكل دادهايد تغيير ندهيد، قادر نخواهيد بود اين پوسته سطحی بشری را شكسته و به كمال برسيد.» («نصیحت هشدارآمیز،» از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر 1)
برتی گفت این آموزشهای استاد بود كه رنجشی را که از شوهرش به دل داشت، ذوب كرد و از بین برد. او فهمید که فقط با جذبشدن در دافا و بهخوبی انجامدادن سه کار میتواند وابستگیهایش را رها کند.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه رشد و اصلاح خود