(Minghui.org) هنگامی که خانم ژو لوئوشین در سال 2012 از چین به فنلاند فرار کرد، از اینکه سرانجام می‌تواند زندگی جدیدی را شروع کند و پس از یازده سال جدا بودن از همسرش دوباره در کنار او قراربگیرد، خیالش راحت شد.

او قبل از ورود به فنلاند، به دلیل ایمان خود به فالون گونگ هشت سال در زندان به سر برد. فالون گونگ یک تمرین معنوی است که از سال 1999 توسط رژیم کمونیستی چین تحت آزار و شکنجه قرار دارد. در حالی که در زندان بود، تحت شکنجه‌های وصف ناشدنی قرار گرفت و به سختی توانست زنده ماند. حتی بعد از آزادی‌اش، پلیس مدام برای آزار و اذیت او می‌آمد و هر روز با ترس زندگی می‌کرد.

هنگامی که خانم ژو در 20ژوئیه2013 برای شرکت در تجمعی در کپنهاگ با حضور تمرین‌کنندگان فالون گونگ از 27 کشور اروپایی و نمایندگان سازمان‌های حقوق بشری دعوت شد تا خواستار پایان آزار و شکنجه شود، قلبش پر از احساس شد.

خانم ژو گفت: «من به عنوان یک تمرین‌کننده فالون گونگ، بسیار خوش اقبال هستم که امروز اینجا ایستاده‌ام. اما میلیون‌ها تمرین‌کننده در چین وجود دارند که یا خانواده‌های‌شان از هم پاشیده و یا در زندان شکنجه‌های وحشیانه‌ای را تجربه می‌کنند، و فرصتی برای صحبت آزاد ندارند. بنابراین می‌خواهم به نمایندگی از آنها دادخواهی كنم و از شما بخواهم هر كاری كه می‌توانید انجام دهید تا فوراً جلوی این تاریك‌ترین آزار و شکنجه در تاریخ بشریت گرفته شود.»

خانم ژو لوئوشین (سمت چپ) در یک رویداد در فنلاند با مردم درباره فالون گونگ صحبت می‌کند.

قبل از اینکه خانم ژو برای اولین بار  در 3دسامبر2002 دستگیر شود، اداره پلیس گوانگژو ۱۰۰هزار  یوان پاداش برای افراد ارسال کرده بود تا محل زندگی او را گزارش دهند. او بعداً محکوم شد و تا سال 2009 در زندان بود. به‌خاطر تلاش‌های رژیم چین برای وادار کردن خانم ژو به انکار ایمانش، او به مدت دو سال و ده ماه در سلول انفرادی قرارداشت و تحت شستشوی مغزی شدید قرار گرفت. زندانبانان به او اجازه نمی‌دادند که با کسی تماس بگیرد یا از خارج از زندان اطلاعاتی دریافت کند. شکنجه طولانی مدت او را در آستانه مرگ قرار داد. او یک بار با غل و زنجیرهای 14 تا 18 کیلویی به مدت 14 روز به کف سلولش بسته شده بود و وقتی غل و زنجیر برداشته شد دیگر نمی‌توانست راه برود.

بازآفرینی صحنه شکنجه: بسته‌شدن با زنجیرهای سنگین به زمین

خانم ژو در تاریخ 26ژانویه2012 با کمک بسیاری از افراد خارج از چین به هلسینکی، فنلاند فرار کرد و در کنار شوهرش، آقای ژو یپینگ قرار گرفت که 11 سال او را ندیده بود.  شوهرش نیز یک تمرین‌کننده فالون گونگ است.

در تاریخ 27ژانویه2021، روز جهانی یادبود هولوکاست، خانم ژو از دولت فنلاند تشکر کرد: «من از دولت فلاندن بخاطر کمک‌های بشردوستانه بین‌المللی که به من کرد خیلی سپاسگزارم چراکه به من فرصتی داد تا در یک کشور آزاد دربارۀ شکنجه غیرانسانیِ جسمی و روحی‌ای که به دلیل دست نکشیدن از ایمانم در چین متحمل شدم صحبت کنم. از اینکه 26 سال پیش این شانس را داشتم که به سخنرانی‌های استاد لی هنگجی گوش دهم، بیشتر سپاسگزارم چراکه از آن زمان بذر خوبی در روحم کاشته شد و به زندگی پر از امید قدم گذاشتم.»

در سن 29 سالگی طبق تشخیص پزشک به بیماری مهلکی مبتلا شدم

در سال 1994، خانم ژو 29 ساله بود و در هنگ کنگ کار می‌کرد. یک روز او احساس خارش دردناک عجیبی در صورت خود داشت و چند لکه قرمز در صورتش ایجاد شده بود. ظرف دو ماه تغییر رنگ به سرعت به سراسر بدنش پخش شد. هر نقطه‌ای را که می‌خاراند، بلافاصله تاول‌هایی روی پوستش ظاهر می‌شد. سرانجام  پوست سراسر بدنش قرمز تیره و متورم شد که با خارش  و  گزگز غیرقابل تحمل همراه بود. او به یک پزشک طب سنتی چینی و یک پزشک غربی مراجعه کرد که هر دو بیماری او را لوپوس اریتماتوز تشخیص دادند.

در آن زمان، او مجبور بود بیش از 100 دلار هنگ کنگ در روز برای دارو مصرف کند. حقوقش به سختی هزینه‌هایش را تأمین می‌کرد. اما تنها در عرض دو ساعت پس از استفاده از دارو خارش دوباره شروع، و حتی از قبل بدتر می‌شد. وقتی 30 ساله بود، فقط دستانش و پوست زیر زانویش طبیعی بود. در مراحل بعدی بیماری‌اش، دیگر قادر به کارکردن نبود. شش ماه بعد پزشک به او توصیه کرد «به خانه برود و بقیه زندگی خود را استراحت کند» زیرا بدنش ایمنی خود را از دست داده بود و دیگر کاری از دست آنها بر نمی‌آمد.

در آن دوران در انتظار مرگ در خانه بود. هر از گاهی به دیدن بستگان پزشکش می‌رفت و نسخه‌های خاص یا سایر روش‌های درمانی را امتحان می‌کرد. او به‌یاد آورد: «تازه مادرم را از دست داده بودم و به سختی بیمار شده بودم. زندگی واقعاً غیرقابل پیش‌بینی است. انسان بودن واقعاً تلخ است. امیدوارم که فرصتی برای تمرین تزکیه داشته باشم که بتواند به من کمک کند تا از چرخه مرگ و زندگی خارج شوم.»

پس از تمرین فالون گونگ کاملاً بهبود یافت

در اواسط دسامبر 1994، استاد لی هنگجی، بنیانگذار فالون گونگ، آخرین سری سخنرانی‌های‌شان را در چین در ورزشگاه شهر گوانجو در استان گوانگدونگ برگزار کردند. انجمن تحقیقات بدن انسان گوانگجو میزبان این مراسم بود و حدود شش‌هزار نفر از سراسر چین در کلاس ‌شرکت کردند.

خانم ژو آن زمان اتفاقاً در شهر گوانگجو بود. یکی از دوستانش دو بلیط خریداری کرد و از او دعوت کرد که در کلاس حضور یابد و گفت این چی‌گونگی از مدرسه بودا است که بسیار خوب است و تهیه بلیط سخت است.

خانم ژو فکر کرد ازآنجاکه زندگی‌اش در چنین وضعیتی است، گوش دادن به سخنرانی‌ها ضرری نخواهد داشت. اما او گفت: «انتظار نداشتم که اتفاقات باورنکردنی رخ دهد.»

او افزود: «در حالی كه در جلسه سخنرانی بودم هیچ درد و خارشی نداشتم. و بعد از جلسه پنجم وقتی در خانه لباسم را عوض می‌کردم، ناخواسته متوجه شدم که پوستم مانند پوست سالم صاف است و به هیچ وجه خارش ندارد. بیماری‌ام بدون هیچ درمانی معالجه شد! می‌دانستم که این استاد لی بودند که زندگی‌ام را نجات داده‌اند. در آن لحظه در صمیم قلبم گفتم: «استاد متشکرم!»

او به کار خود بازگشت و توانست مانند دیگران زندگی عادی داشته باشد. پس از بهبودی، به عنوان دستیار مدیر کل توزیع کننده چینی نینتندو ژاپن ارتقا یافت. او همیشه لبخند می‌زد، و کار خود را به درستی و متفکرانه انجام می‌داد.

کل خانواده به‌خاطر پابرجاماندن بر ایمان‌شان تحت آزار و شکنجه قرار گرفتند

خانم ژو فردی خونگرم و درستکار است. او داوطلب شد که مسئولیت هماهنگی محل تمرین فالون گونگ در منطقه لیوان، شهر گوانگجو را به بعهده بگیرد، که در همان مکان در ژانویه1996 با شوهر آینده خود، آقای وو ژیپینگ آشنا شد.

اما پس از اینکه حزب کمونیست چین آزار و شکنجه فالون گونگ را در 20ژوئیه1999 آغاز کرد، این زن و شوهر و مادر، برادر، زن برادر و عمه آقای وو همه به‌خاطر ایمان به فالون گونگ متحمل درد و رنج شدند.

خانم ژو به 10 سال حبس محکوم شد. آقای وو ژیپینگ به مدت دو سال به اردوگاه کار اجباری فرستاده شد. برادرش آقای وو ژیجون به 8 سال حبس محکوم شد. زن برادرش خانم لی پیژن به مدت دو سال به یک اردوگاه کار اجباری فرستاده شد. عمه او خانم وو یویون در حین بازداشت مسموم شد و متحمل رنج فراوانی شد و در سپتامبر 2004 بلافاصله پس از آزادی از زندان در سن 65 سالگی درگذشت. مادرش خانم وو یوشیان به 7 سال حبس محکوم شد و در فوریه 2006  پس از آزادی از زندان درگذشت.

دادخواهی برای فالون گونگ، افشای آزار و شکنجه

در آغاز آزار و شکنجه، خانم ژو و بسیاری از تمرین‌کنندگان دیگر فکر کردند که دولت فقط دربارۀ فالون گونگ دچار سوءتفاهم شده است و به دفتر دادخواهی رفت تا حقایق مربوط به این تمرین را روشن کند. پرسنل آنجا دادخواست حقوقی آنها را کاملاً نادیده گرفتند، اما آنها را نیز دستگیر کردند. بلافصله خانم ژو فهمید که حزب کمونیست چین (ح‌ک‌چ) در واقع می‌داند فالون گونگ چیست اما مصمم است که این تمرین را از چین ریشه‌کن کند. او فکر کرد: «من این مسئولیت را دارم که به همه اجازه دهم از حقایق آگاه شوند.

در آن زمان ، خانم ژو به دلیل حمایت از ایمانش از محل کار خود اخراج شده بود. او گفت: «فالون گونگ به من زندگی دوباره بخشیده است و از آن بسیار بهره‌مند شده‌ام. اکنون به استاد ما ظلم می‌شود، من باید با تمام وجدان از استاد دفاع کنم. فالون گونگ می‌توانست به افراد بیشتری کمک کند که انسان‌های خوبی باشند. اکنون دولت و رسانه‌ها مردم را فریب می‌دهند و چیزهای خوب را بد توصیف می‌کنند و کل جامعه در جهت مخالف حرکت می‌کند. این وظیفه و مسئولیت را دارم که حقیقت را بگویم.»

سپس خانم ژو شروع به دانلود مطالب از وب‌سایت مینگهویی کرد و آنها را برای توزیع بین مردم چاپ کرد.

یک روز در اواخر ماه مه 2001، شوهر خانم ژو، آقای وو بیرون رفت تا برخی ازمطالب را به‌دست سایر تمرین‌کنندگان برساند، اما هرگز به خانه برنگشت. صبح روز بعد، خانم ژو فهمید که مشکلی پیش آمده است. او برای جلوگیری از دستگیری احتمالی  برخی وسایل را بسته‌بندی کرد و قبل از طلوع از خانه خارج شد. او به یاد آورد: «من تمام شب نگران بودم و امیدوار بودم که او ناگهان ظاهر شود. سعی کردم خودم را آرام کنم. آن شب به‌طور باورنکردنی طولانی بود.»

در ابتدا، او فکر می‌کرد که ظرف چند روز اوضاع خوب خواهد شد. هرگز انتظار نداشت که دفعه بعد که شوهرش را می‌بیند 11 سال گذشته باشد.

100هزار یوان پاداش برای محل زندگی او

به منظور دستگیری خانم ژو، اداره پلیس گوانگجو اطلاعیه‌ای را ارسال کرد که در آن 100هزار یوان پاداش برای افرادی درنظرگرفته شده بود که محل زندگی خانم ژو را گزارش دهند. ازآنجاکه ح‌ک‌چ تمرین‌کنندگان را به سیاسی شدن متهم می‌کند، خانم ژو با دقت در این باره فکر و تأیید کرد که عدالت‌خواهی برای فالون گونگ «شرکت در سیاست» نیست : حداقل باید به افراد فرصت داده شود تا بدانند فالون گونگ چیست. مهم نیست که آن شخص بخواهد فالون گونگ را تمرین کند یا نه، حداقل تمایل پیدا خواهد کرد که فرد خوبی باشد.»

ظهر روز 3دسامبر2001 هنگامی که خانم ژو و دو تمرین‌کننده دیگر در یک تاکسی بودند، پلیس آنها را تعقیب کرد. آنها در آن سوی خیابان دانشگاه طب سنتی چینی گوانگجو دستگیر شدند. پلیس  خانواده‌ خانم ژو را از محل بازداشتش مطلع نکرد و همچنین اجازه نداد که خانواده‌اش به ملاقات او بروند.

خانم ژو در اتاق بازجویی در بازداشتگاه بای‌یون بازداشت شد، دیوارها با مواد نرم و جاذب صدا پوشانده شده بود. پلیس او را به صندلی فلزی دستبند ‌زد و به‌طور شبانه‌روزی از او بازجویی کرد. آنها سعی کردند او را مجبور کنند اطلاعاتی درباره سایر تمرین‌کنندگان فالون گونگ ارائه دهد. هنگامی که او از همکاری امتناع کرد، آنها به او اجازه استفاده از دستشویی را ندادند.

خانم ژو به‌یاد آورد، «من کاملاً اعتقاد داشتم که بی‌گناه هستم. توهین به من و بدرفتاری با این روش هیچ توجیهی نداشت. در اعتراض به شکنجه دست به اعتصاب غذا زدم.» وقتی پلیس دید که او غذا نمی‌خورد و آب نمی‌نوشد، عمداً جلوی او غذا می‌خوردند تا رنج روحی او بیشتر شود.

سخت‌ترین قسمت شب این بود که او هنوز بدون خواب به صندلی فلزی بسته شده بود. بعد از چند روز بازجویی، او چنان خواب آلود شده بود که نمی‌توانست چشم‌هایش را باز کند. پلیس به نوبت او را تحت نظر قرارمی‌داد، او را هل می داد و تا زمانی که چشم‌هایش بسته بود او را کتک می‌زد. او درد وحشتناکی داشت. او دچار برخی از خونریزی‌های زیر پوستی شد، و همچنین سردردهای مکرر و سرگیجه داشت.

ساعت سه یا چهار بامداد، هوشیاری خانم ژو بطور فزاینده‌ای کم شد. مأموران پلیس به شدت به دستان و پاهای بسته شده‌اش ضربه می‌زدند، سر او را پایین انداختند و پرسیدند، «با چه کسی تماس گرفتی؟ مطالب را به کدام استان‌ها ارسال کردی؟ فقط به ما بگو، و دیگر رنج نخواهی برد.»

چهارده روز از اعتصاب غذای خانم ؤو گذشته بود. او در حال مرگ بود و پلیس نتوانست هیچ اطلاعاتی از او بگیرد. آنها تصمیم گرفتند که خانم ژو را تحت خوراندن اجباری قراردهند، اگرچه موارد زیادی بوده است که تمرین‌کنندگان در اثر خوراندن اجباری مُرده‌اند.

خوراندن اجباری

آن روز، خانم ژو باهوشیاری بسیار کم روی صندلی فلزی نشست. او صدای بیرون رفتن پلیس را شنید. اندکی بعد، صدای پا شنید. دو یا سه زندانی او را بلند کردند و به منطقه‌ای كه زندانیان دوش می‌گرفتند كشاندند. آنها او را به زمین هل دادند. یک نفر سر او را پایین نگه داشته و چشمانش را پوشانده بود. سپس احساس كرد كه لوله‌ای در بینی و معده‌اش فرو رفته است. او از درد به خود می‌پیچید. قبل از اینکه او بتواند واکنش نشان دهد، آنها یک سطل خمیر در لوله ریختند.

بازآفرینی صحنه شکنجه: خوراندن اجباری

در آغاز خانم ژو چند بار دست و پا زد. طولی نکشید که تمام بدنش سفت شد و بی‌اختیار می‌لرزید. بینی و معده‌اش می سوخت. بعد از مدتی او از شخصی شنید که می گفت: «تقریباً وقتش رسیده است.» لوله با خشونت بیرون کشیده شد. خانم ژو از درد می‌لرزید، بدنش بی‌اختیار می‌لرزید. زندانیان و پلیس می‌خندیدند، «بگذار ببینیم تا کی می‌توانی تحمل کنی. نمی‌گذاریم بمیری. تو را آرام آرام شکنجه خواهیم کرد.»

آنها رفتند و خانم ژو را در حالی که روی زمین بتونی دراز کشیده بود رها کردند. او نمی‌توانست حرکت کند و اشکهایش سرازیر شد. چند ساعت بعد، چند نفر آمدند و او را به سلول زندان کشاندند. «تمام بدنم برای چند روز آنقدر درد داشت که اصلاً نمی‌توانستم صحبت کنم. مغزم کاملاً خالی بود و از خودم می‌پرسیدم که چرا اینگونه با من رفتار می‌کنند.»

بعد از آن تجربه خانم ژو مصمم شد که زنده بماند. «معتقدم که فالون گونگ بی‌گناه است و آموزه‌های استاد راستین و درست است. تصمیم گرفتم که باید زنده از آنجا بیرون بروم.»

با غل و زنجیرهای سنگین به کف اتاق بسته‌شدن

هنگامی که او در بازداشتگاه به‌سر می‌برد، نگهبانان با استفاده از شکنجه‌های شریرانه سعی کردند او را وادار کنند دربارۀ هم‌تمرین‌کننده خود اطلاعاتی را ارائه دهد و از اعتقاد خود چشم پوشی کند. خانم ژو دائماً آموزه‌های استاد لی هنگجی و تجربه شخصی‌اش را در انجام این تمرین به خاطر می‌آورد. او قاطعانه اعتقاد داشت که پیروی از اصول حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری و فالون گونگ مشکلی ندارد.

مأمور به‌منظور شکستن اراده‌اش، او را با غل و زنجیرهای 14 تا 18 کیلویی به زمین بتونی بست. او به خاطر نمی‌آورد که چند روز بدون حرکت در آنجا مانده بود، زنجیرهای سنگین به پوست او فشار می‌آورد. او فقط می‌انست زنجیر را کمی جابجا کند تا درد را تسکین دهد.

تمام سطح پاهایش متورم شده بود. درد و بی حسی از مچ پا به زانوها و رانها و از پوست به استخوان گسترش یافت. نمی‌توانست جلوی لرزش بدنش را بگیرد. هیچ زبانی برای توصیف این درد غیرقابل تحمل وجود نداشت.

بازآفرینی صحنه شکنجه: غل و زنجیر مچ پا

تحقیری که او متحمل شد حتی غیرقابل تحمل‌تر بود. «مجبور شدم در مقابل ده‌ها زندانی ادرار کنم. مأموران پشت مانیتور همه چیز را به وضوح دیدند. من در خانواده‌ای مرفه بزرگ شدم. پس از فارغ التحصیلی در یک شرکت خارجی کار می‌کردم و هرگز چنین تحقیری را تجربه نکرده بودم. ح‌ک‌چ فقط می‌خواست که هر ثانیه احساس شرمندگی کنم.»

روز پانزدهم، یک زندانی مرد آمد تا غل و زنجیش را باز کند و از دیدن زنجیرها مبهوت شد. او پرسید: «چگونه می‌توانی این را تحمل کنی؟» حلقه آهنی گوشتش را بریده بود و پوست شکسته شده بود. ساق پاهایش به ضخامت ران‌هایش متورم شده بودند. خانم ژو متوجه شد که آن زندانی به او ابراز همدردی می‌کند.

او صدایش را پایین آورد و گفت: «تو باید سعی کنی راه بروی، حتی اگر سخت باشد. درغیر این صورت پاهایت فلج خواهد شد.» سرش را تکان داد، نشان داد که نمی‌تواند. او گفت، «خیلی بی‌رحمانه است. زندانی محکوم به اعدام در آن طرف سالن غل و زنجیر به پا دارد اما خیلی سبک‌تر است و در راه رفتن مشکلی ندارد ... چگونه آنها می‌توانند با تمرین‌کنندگان فالون گونگ اینقدر بی‌رحم باشند؟»

بعد از اینکه زنجیرها برداشته شد، خانم ژو نمی‌توانست راه برود. او پاهایش را به آرامی حرکت داد، اما هر سانتی‌متر حرکت باعث می‌شد پایش بی‌اختیار بلرزد. او می‌لرزید، و دستانش را به دیوار نگه داشت تا قدم به قدم حرکت کند. او به خود گفت، «باید زنده از اینجا بیرون بروم. نمی‌توانم بمیرم زندگی نمی‌تواند اینگونه باشد. استاد مرا از بیماری غیرقابل درمانم نجات دادند و زنده ماندم. من هیچ اشتباهی مرتکب نشدم. مردم قرار است ایمان داشته باشند.»

او به‌یاد آورد: «این روحیه‌ای بود که در آن روزهای تاریک از من حمایت کرد.»

حفظ نیکی در قلبش

بعد از دو سال شکنجه، خانم ژو همچنان اظهار داشت که با تمرین فالون گونگ مرتکب هیچ کار اشتباهی نشده است.

نگهبانان او را در یک اتاق کوچک، 6-9 متر مربع قرار دادند. وقتی دیگران خواب بودند، نگهبانان خانم ژو را مجبور کردند که فیلم‌هایی را که به فالون گونگ و استاد لی هنگجی تهمت و افترا می‌زدند، تماشا کند. صدای فیلم را تا حداکثر بلند می‌کردند. اگر خانم ژو چشمانش را می‌بست، شخصی كه مأمور نظارت بر او بود، به صورتش سیلی می‌زد. در آن زمان خانم ژو ایم فکر را در ذهنش حفظ کرد: «محتوای این فیلم‌ها دروغ است و من گوش نخواهم داد و تماشا نمی‌کنم. استاد بذر حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری را در قلبم کاشتند و من نمی‌توانم اجازه دهم که آنها آن را از قلبم ریشه‌کن کنند.»

تحت آزار و شکنجه ویرانگر و طولانی مدت، بدن خانم ژو، به‌ویژه شنوایی‌اش ضعیف و ضعیف‌تر شد. در گوش‌هایش همیشه صدای وز وز می‌شنید و اغلب سردرد و سرگیجه داشت. او فقط می‌توانست 3 یا 4 ساعت در روز روی تخت دراز بکشد، اما مدام صدای ویدئوی بالا را در گوشش می‌شنید و نمی‌توانست بخوابد. تنها کاری که می‌توانست انجام دهد این بود که با چشمان بسته دراز بکشد و سعی کند آرام شود.

برای اینکه خانم ژو را وادار به سازش کنند، نگهبانان به نوبت او را شکنجه می‌کردند و شستشوی مغزی می‌دادند و هر دور 14 روز طول می‌کشید. آنها سعی کردند با تکرار مداوم دروغ‌ها، خاطرات خوب زندگی خانم ژو را پاک و دستکاری کنند. خانم ژو با دقت از خاطرات گذشته‌اش محافظت می‌کرد. برای جلوگیری از باور کردن این دروغ‌ها، مرتباً فراز و نشیب‌های زندگی‌اش را بارها مرور می‌کرد: از دست دادن ناگهانی مادرش، حضور در جلسات سخنرانی فالون گونگ و چگونگی بهبود بیماری غیرقابل درمانش توسط فالون گونگ و غیره.

تشویق ازسوی پدرش

از زمان دستگیری خانم ژو در سال 2001، او شکنجه‌های جسمی و روحی مداومی را تحمل کرده بود، اما هرگز ایمانش را رها نکرد. از آنجا که او هرگز تسلیم نشد، پلیس هرگز به خانواده‌اش اجازه ملاقات با او را نداد. در 25آوریل2003، خانم ژو برای شستشوی مغزی در سلول انفرادی به زندان زنان استان گوانگدونگ منتقل شد. در پایان سال 2004، به‌طور غیرمنتظره‌ای، نگهبانان به خانم ژو اجازه ملاقات با پدر 70 ساله‌اش را دادند.

آن روز، او را به اتاقی بردند. ناگهان در باز شد و پدرش را با یک صندلی چرخدار به داخل هل دادند. خیلی ضعیف بود. به محض دیدن دخترش اشکهایش سرازیر شد. «ذهنم کاملاً خالی بود. پدرم مرتب اشک می‌ریخت و قلبم شکسته شد. صحنه‌های بسیاری از گذشته به ذهنم بازگشت.»

پدر خانم ژو در آن روز به‌خاطر دیابت و فشار خون بالایش نوبت معاینه با دکتر داشت. حال او وخیم بود. با این حال، اداره 610 او را به زندان آورده بود. سال‌ها بعد که خانم ژو آزاد شد، فهمید که هدف اداره 610 از تشکیل این جلسه ملاقات این بود که بر پدرش  فشار آورند تا او را به کنار گذاشتن ایمانش ترغیب کند.

خانم ژو به یاد آورد: «پدرم در ماکائو کار می‌کرد تا بتواند درآمد کافی برای حمایت از تحصیلات دانشگاهی‌ام داشته باشد. او می‌دانست که به سرطان پوست مبتلا شده‌ام و خانواده‌ام تقریباً هر چه داشتیم را صرف درمان‌های من می‌کردند. پدرم وقتی فهمید که پس از تمرین فالون گونگ بهبود یافته‌ام خیالش راحت شد. او اغلب به من می‌گفت که ملاقات با یک فرد خوب در زندگی آسان نیست، و ما همیشه باید کسانی را که به ما کمک کرده‌اند بخاطر بسپاریم و به  فکر جبران لطف آن فرد باشیم. او به من گفت كه استاد لی هنگجی زندگی‌ام را نجات دادند. من باید آدم خوبی باشم و زندگی را گرامی بدارم.»

در اتاق ملاقات خانم ژو سخت گریه کرد. او باید اکنون در کنار پدرش می‌بود و از او مراقبت می‌کرد، اما به‌دلیل ثابت قدم بودن در ایمانش و گفتن حقیقت در زندان حبس شده بود. او از اینکه پدر پیرش با چنین شرایطی را به زندان آورده بودند، به‌شدت احساس گناه می‌‌کرد. او سرش را پایین انداخت و اشک ریخت.

وقتی سرش را بالا آورد و به پدرش نگاه کرد، کمی متعجب شد. «پدرم را دیدم که با چشمانی دلگرم‌کننده به من نگاه می‌کرد. می‌توانستم احساس کنم که مرا به زندگی ترغیب می‌کرد.» در آن لحظه شخصی که کنار پدرش ایستاده بود به او اصرار کرد: «بگو! زود باش بگو!»  پدرش نگاهی به آن شخص انداخت، سرش را تکان داد و چیزی نگفت. او غمگین به نظر می‌رسید و به‌سرعت او را بردند.

شستشوی مغزی دو سال و ده ماهه

هنگامی که خانم ژو در زندان بود، نمی‌دانست كه شوهرش در تلاش برای حمایت از او است که سعی دارد در برابر شستشوی مغزی مقاومت كند. شوهرش نامه‌های زیادی نوشت تا او را به قوی بودن و تسلیم نشدن تشویق کند. اما متاسفانه او هرگز هیچ كدام از آنها را دریافت نكرد.

تا اوایل سال 2007، خانم ژو دو سال و ده ماه بود که در سلول انفرادی و تحت شستشوی شدید مغز قرار گرفته بود. نگهبانان دسترسی او را به هر کسی یا هرگونه اطلاعات خارجی منع کردند. بعضی اوقات به معتادان مواد مخدر دستور می‌دادند که مطالب افتراآمیز و دروغین را برای او با صدای بلند بخوانند. از آنجا که آنها از آسیب دیدگی شنوایی خانم ژو آگاه بودند، در گوشش فریاد می‌زدند. سپس بینایی خانم ژو نیز ضعیف شد. او اغلب ضربان قلب سریع و عرق سرد داشت و کابوس می‌دید. اما هیچ چیز نمی‌توانست ایمانش را تحت تأثیر قرار دهد.

خانم ژو به‌خاطر شکنجه طولانی مدت، از نظر جسمی و روحی خسته شده بود. اما اغلب خاطرات گوش دادن به سخنرانی‌های استاد لی به‌صورت حضوری در سال 1994 را به‌خاطر می‌آورد و به یاد می‌آورد که چگونه زندگی‌اش را دوباره به دست آورده بود. در سخت ترین روزها، خانم ژو با خودش می‌گفت: «من شخصاً این معجزه را تجربه کردم. استاد جان مرا نجات دادند تا بتوانم از فرد بااخلاقی باشم.»

«زندگی همیشه آسان نخواهد بود. هر وقت کسی با سختی روبرو شد نباید اصول انسان بودن را فراموش کند. اغلب به خودم یادآوری می‌کردم و همچنین در ذهنم از استاد درخواست کمک می‌کردم. کم کم قدرت اراده‌ام تقویت و قلبم پر از امید شد.»

امید به آینده

خانم ژو و همسرش

در روز جهانی یادبود هولوکاست امسال، خانم ژو پیامی را ارائه کرد: «در 22 سال گذشته، ح‌ک‌چ تمرین‌کنندگان فالون گونگ و دیگر افراد با ایمان را به‌طور بی‌وقفه تحت آزار و شکنجه قرار داده است، و حتی تا جایی پیش رفته که اعضای بدن‌شان را در حالی که زنده هستند، بیرون می‌آورد. ما از مردم بیشتری در سراسر جهان می‌خواهیم که کمک کنند فوراً این آزار و شکنجه ظالمانه پایان یابد. ح‌ک‌چ باید محاکمه و به‌شدت مجازات شود.»

گزارش‌های مرتبط:

درخواست کمک برای نجات همسرم، ژو لوئوشین (عکس)

به یاد مادرم وو یوشیان (عکس)

محکومیت غیر قانونی وو ژیجون، استاد دانشگاه جونگشان، به هشت سال حبس

تمام مقالات، تصاویر یا سایر متونی که در وب‌سایت مینگهویی منتشر می‌شوند، توسط وب‌سایت مینگهویی دارای حق انحصاری کپی‌رایت هستند. هنگام چاپ یا توزیع مجدد محتوا برای مصارف غیرتجاری، لطفا عنوان اصلی و لینک مقاله را ذکر کنید.