(Minghui.org) حدوداً طی یک سال گذشته در یکی از پروژه‌های فالون دافا شرکت کرده‌ام و درباره تمرین تزکیه به‌طور حقیقی به درک جدیدی دست یافته‌ام.

کار روی پروژه متعادل‌کننده ذهن است. قبل از این که من درگیر این پروژه شوم، فکر نمی‌کردم غیر از انجام برخی کارها، کار چندان بزرگی باشد. وقتی زمان همکاری واقعی با دیگران فرا رسید، فهمیدم که این تفکر کاملاً اشتباه است.

اولین چیزی که لازم بود یاد بگیرم تزکیه گفتار است. در گذشته، درک درستی از تزکیه گفتار نداشتم و بدون توجه به مناسب‌بودن حرف‌هایم زیاد صحبت می‌کردم، اما اکنون فرق کرده است. به دلایل ایمنی، نمی‌توانستم درباره این پروژه با خانواده‌ام یا تمرین‌کنندگانی که درگیر آن نبودند صحبت کنم.

قبلاً زیاد به گروه‌های مطالعه فا می‌رفتم و در به‌اشتراک‌گذاشتن تجربه شرکت می‌کردم و عادت صحبت‌کردن را در خودم رشد دادم. در حال حاضر به خودم هشدار می‌دهم که مراقب باشم چون زیاد حرف زدن می‌تواند عواقبی جدی داشته باشد. به‌تدریج دفعات حضور در گروه‌های مطالعه فا را کاهش دادم و کم‌حرف‌تر شدم. سرانجام توانستم گفتار خود را تزکیه کنم. هم‌تمرین‌کنندگان من در این پروژه احساس آرامش کردند.

هر کاری که تمرین‌کنندگان انجام می‌دهند روندی برای تزکیه قلب ما است و این پروژه نیز همین نقش را داشت. در ابتدا با اشتیاق وقت زیادی را صرف می‌کردم، اما به نتیجه قابل توجهی دست نمی‌یافتم. مرتباً مشكلاتی بروز می‌كرد كه مرا تحت فشار قرار داده بودند و به‌سختی می‌توانستم ادامه دهم.

به بیو (نام مستعار)، مسئول پروژه، گفتم: «دیگر نمی‌توانم این کار را انجام دهم.» او مرا ترغیب كرد كه فا را بیشتر مطالعه كنم و به من گفت كه با بهبود شین‌شینگم وضعیت بهتر خواهد شد. من قلبم را دنبال کردم و به همکاری با پروژه ادامه دادم.

همانطور که فا را مطالعه کرده و به درون نگاه می‌کردم، وابستگی‌های زیادی از جمله منیت، شهوت، خودنمایی و ... را کشف کردم. فهمیدم که اعتباربخشی به دافا با انجام کارهای مردم عادی متفاوت است و هیچ کاری بدون تزکیه قلب انسان محقق نخواهد شد.

درواقع اوضاع پس از مدتی کوتاه به سمت بهترشدن تغییر کرد. روزی در مطالعه گروهی فا شرکت کردم و قصد داشتم درباره موضوعی با بیو صحبت کنم. بعد از مطالعه فا، قبل از اینکه فرصتی پیدا کنم تا با او صحبت کنم، تمرین‌کننده‌ای دیگر خطاب به او داد و فریاد راه انداخت و او را به خیلی چیزها متهم کرد.

بیو سعی کرد توضیح دهد، اما نتوانست افکارش را منتقل کند، بنابراین مانند سایر تمرین‌کنندگان آنجا را ترک کرد و من و تمرین‌کننده‌ای که عصبانی شده بود آنجا مانده بودیم. سپس تمرین‌کننده مزبور با عصبانیت از من خواست برایش توضیح بدهم. ناراحت نشدم موضوع را با حوصله برایش توضیح دادم. من آرام بودم و او نیز کم کم آرام شد. موضوع حل شد.

وقتی دوباره روی پروژه کار کردم، به پیشرفت بزرگی دست یافتم. بیو به من گفت: «آیا متوجه شده‌ای که زمانی که شین‌شینگ خود را در میان اختلافات بالا بردی، سطح خود را ارتقاء داده‌ای و سپس به پیشرفت بزرگی دست یافته‌ای؟»

استاد بیان کردند:

«تزکیه به تلاش خود شخص بستگی دارد، در حالی که تبدیل گونگ توسط استاد فرد انجام می‌شود.» (سخنرانی اول، جوآن فالون)

با پیش‌رفتن پروژه چیزهای زیادی یاد گرفتم. در همان زمان ، بسیاری از وابستگی‌های بشری در معرض دید قرار می‌گرفت و اختلافات بروز می‌کرد.

بسیار مراقب پروژه و جزئیات درخصوص آن بودم، بنابراین تکنیک‌ها را فرا گرفتم، حتی بااینکه خیلی دیرتر از دیگران به پروژه پیوستم.

وقتی دیگران نظر متفاوتی داشتند، همیشه با آنها مخالفت می‌کردم به‌جای اینکه با صبر و حوصله به آنها گوش دهم، همیشه فکر می‌کردم که بهتر از آنها می‌دانم و آنها باید به من گوش دهند. وقتی بیو نظر می‌داد، می‌گفتم که بسیار خوب است، اما درواقع ناراحت می‌شدم. در آن زمان، بسیار غیرمنطقی شده بودم، می‌خواستم هر کاری را که می‌خواهم انجام دهم و کاملاً مطمئن بودم که حق با من است.

عمل تزکیه چالش‌برانگیز است زیرا هر نوع وابستگی بشری که داشته باشید، با این نوع افراد ملاقات خواهید کرد، اغلب با لیفن (نام مستعار) در این پروژه کار می‌کردم، بنابراین خیلی خوب یکدیگر را می‌شناختیم. وقتی افکارم را با او در میان گذاشتم، او بسیار از من حمایت می‌کرد. او گفت از هر چیزی که برای اعتباربخشی به دافا خوب باشد پشتیبانی خواهد کرد.

یک روز با برخی از تمرین‌کنندگان خارج از شهر ارتباط برقرار کرده و برخی از فنون را یاد گرفتیم. ارتباط ما با آنها به‌تدریج بیشتر برقرار شد. در ابتدا، آنها بیش از حد خجالتی بودند و از ما نمی‌خواستند کاری انجام دهیم، اما بعداً، با دیدن اینکه ما کار را خیلی روان انجام می‌دهیم، از ما خواستند که کاری برای آنها انجام دهیم. موافقت کردیم، زیرا به نظر نمی‌رسید مستلزم کار زیادی باشد.

با این وجود، ما را تحت فشار قرار ‌داد، به ویژه هنگامی که آن حجم کار به حجم کار خود ما اضافه شد. تصمیم گرفتم آن را به چند قسمت تقسیم کنم. کار قسمت اول را در آرامش و با خیال راحت تحویل دادم.

درحالی‌که قسمت دوم را انجام می‌دادم، لیفن این موضوع را به بیو گفت و او بسیار ناراحت شد. او نگران من و ایمنی کل پروژه بود، زیرا وضعیت تزکیه مرا می‌دانست و اغلب اوقات درخصوص مواردی از سایر هم‌تمرین‌کنندگان به ما می‌گفت که در مناطق مختلف کار می‌کردند و نتوانستند به‌خوبی از عهده کارها برآیند و در نهایت تحت آزار و اذیت اهریمن قرار گرفتند، تلفاتی را برای بدن واحد به بار آوردند.

او از لیفن پرسید: «چگونه می‌توانی اینقدر غیرمنطقی باشی و هر کاری که از تو خواسته می‌ شود را انجام بدهی؟ ما باید در قبال یک‌بدن‌بودن و هم‌تمرین‌کنندگان خود مسئول باشیم.» درنهایت، به من گفت که کاری را که برای تمرین‌کنندگان خارج از شهر انجام می‌دادم، متوقف کنم.

بسیار ناامید شدم و تصمیم تمرین‌کننده بیو را درک نکردم. مدتی بعد فهمیدم که حق با اوست، زیرا اگر ادامه می‌دادم بسیار خطرناک می‌بود. در همان زمان، وابستگی سخت و مقاومی را در خودم دیدم، من هر کاری را که می‌خواستم انجام دهم تحت عنوان اعتباربخشی به دافا انجام می‌دادم و برای بدن واحد مشکل ایجاد می‌کردم.

لیفن بسیار آسان‌گیر بود، به همین خاطر دوست صمیمی‌ام شد. گرچه کار متوقف شده بود، من همچنان می‌خواستم آنچه را که به هم‌تمرین‌کنندگان خارج از شهر قول داده بودم به پایان برسانم. ما موافقت کردیم که با تمرین‌کننده‌ای از خارج از شهر ملاقات کنیم.

وقتی به خانه تمرین‌کننده در خارج از شهر رفتیم، متوجه مشکلی بزرگ شدم. حدود ده دقیقه بعد از مکالمه متوجه شدم که تلفن همراه آن تمرین‌کننده در جایی دورتر از او قرار نگرفته است. از او سؤال کردم که چرا به ایمنی تلفن همراه توجه نمی‌کند، اما او توجهی به این موضوع نکرد.

من و لیفن برای اینکه در امنیت باشیم، خانه‌اش را ترک کردیم. در فاصله‌ای نه چندان دور از خانه‌اش، دیدیم كه یك خودروی پلیس درحال نزدیك شدن است و سپس چند مأمور پلیس در حال رفتن به سمت خانه او بودند. خیلی عصبی بودم اما لیفن آرام بود. سریع یک تاکسی گرفتیم و رفتیم.

ما فهمیدیم که این تمرین‌کننده تحت نظر بوده است و اگر آن روز سریع از خانه او خارج نمی‌شدیم، به‌شدت دچار مشکل می‌شدیم. پیشنهاد کردم که لیفن با سایر تمرین‌کنندگان منطقه تماس بگیرد تا آنها را ترغیب کند که منطقی‌تر باشند، تا مشکلات زیادی را برای بدن واحد ایجاد نکنند.

لیفن به‌سرعت هماهنگ‌کننده منطقه را در جریان قرار داد، اما به او گفتند که تمرین‌کننده مزبور (که ما اخیراً با او ملاقات کردیم) هرگز نظارت را جدی نمی‌گیرد زیرا معتقد بود که افکار درست او قوی است و هیچ ترسی ندارد. هیچ کاری دیگری از دست ما برنمی‌آمد!

این حادثه تأثیر زیادی روی من گذاشت و در قلبم احساس کردم که بیو واقعاً از من و از بدن واحد مراقبت می‌کند. فکر قبلی‌ام درخصوص اینکه می‌خواست مانع من شود کاملاً از بین رفت.

با پیشرفت شین‌شینگم، پروژه دوباره همچنان به‌آرامی در حال اجرا بود. بعداً فهمیدم كه تمرین‌كننده لیفن هنوز با تمرین‌كننده‌ای كه در خارج از شهر ملاقات كرده بودیم كار می‌كرد. چند بار درک خود را با لیفن در میان گذاشتم و به او پیشنهاد کردم که کارش را متوقف کند، اما او مرا نادیده گرفت. او گفت وقتی لازم است از طرف آن گروه کاری انجام دهد باید دست به اقدام بزند. مجبور شدم سکوت کنم.

اخیراً شنیدم که برای تمرین‌کننده در خارج از شهر اتفاقی افتاده است. هنگامی که اتومبیل او در حال تعمیر بود، مشخص شد که در ماشین دوربین مخفی کار گذاشته بودند. او دستگیر شد اما طولی نکشید که آزاد شد، با این وجود تعداد زیادی از تمرین‌کنندگان که با او کار کرده بودند دستگیر شدند و هنوز هم تحت بازداشت قرار دارند که باعث صدمه بزرگی به بدن کلی شد.

شنیدم که لیفن در خانه نیز مصیبت‌های بزرگی را متحمل شده است.

همکاری با هم‌تمرین‌کنندگان در طی یک سال گذشته درک جدیدی درباره تزکیه واقعی به من داده است. مسیرم را با آرامش بیشتری طی کرده و در آینده بهتر عمل خواهم کرد.

تمام مقالات، تصاویر یا سایر متونی که در وب‌سایت مینگهویی منتشر می‌شوند، توسط وب‌سایت مینگهویی دارای حق انحصاری کپی‌رایت هستند. هنگام چاپ یا توزیع مجدد محتوا برای مصارف غیرتجاری، لطفا عنوان اصلی و لینک مقاله را ذکر کنید و صراحتاً اعلام کنید که این مقاله از وب‌سایت مینگهویی است.