(Minghui.org) بیست سال پیش در هفت سالگی تمرین فالون دافا را شروع کردم. امروز، می‌خواهم آنچه را که از طریق روشنگری حقیقت با آن مواجه شده و آموخته‌ام‌، به اشتراک بگذارم.

مدرسه راهنمایی

مدت کوتاهی پس از شروع آزار و اذیت فالون دافا به‌دست حزب کمونیست چین (ح‌ک‌چ)، تحصیل در مقطع راهنمایی را شروع کردم. در طول سال‌های اول و دوم، فا را زیاد مطالعه نمی‌کردم و فاقد تفکر درست بودم. جرئت نداشتم به دوستان خوبم بگویم که فالون دافا را تمرین می‌کنم. گاهی اوقات، با پدر و مادرم بروشورهایی را درباره این تمرین توزیع می‌کردم.

یک شب، من و پدر و مادرم برای توزیع بروشور به یک منطقه مسکونی رفتیم. در جاده کوچکی که در دو طرف آن خانه‌های زیادی قرار داشت راه می‌رفتیم و در بخش ورودی هر خانه بروشور می‌گذاشتیم. بعد از مدتی مرد میانسالی را دیدیم که جلوی خانه‌اش نشسته بود. مادرم به ما اشاره کرد که سریع برویم. فکر کردم که این شخص باید موجودی با رابطه تقدیری از پیش تعیین‌شده باشد، بنابراین با مادرم نرفتم. برحسب اتفاق یک نسخه از کتاب نُه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست را همراه داشتم. به طرف آن شخص رفتم، کتاب را به او تحویل دادم و با احترام گفتم: «این کتاب بسیار گرانبها است. لطفاً آن را بخوانید و گرامی بدارید.» او با مهربانی کتاب را پذیرفت و بسیار صادقانه به من گفت: «قطعاً آن را گرامی خواهم داشت.»

وقتی می‌خواستم از مدرسه راهنمایی فارغ‌التحصیل شوم، به‌خاطر مطالعه بیشتر فا، فکرم درست‌تر ‌شده بود. برای دوستان خوبم شروع به توضیح حقایق درباره فالون دافا کردم. برخی از همکلاسی‌ها حرفم را قبول کردند. یک همکلاسی دخترحتی شروع به تمرین دافا کرد. دوربین‌های نظارتی مداربسته هنوز در مدرسه نصب نشده بودند؛ و بنابراین ، در طول استراحت ناهار، در مکانی بدون مانع به او آموختم که چگونه تمرینات را انجام دهد. بعضی از دانش‌آموزان حقایقی را که به آنها می‌گفتم باور نداشتند و سؤالات زیادی را مطرح می‌کردند. بعضی اوقات نمی‌توانستم به سؤالات آنها پاسخ دهم. اکنون با مرور وقایع گذشته‌، می‌توانم به همه آن سؤالات کاملاً واضح پاسخ دهم.

وقتی نمی‌توانستم حقایق را به‌خوبی توضیح دهم، به این فکر می‌کردم که دفعه بعد چگونه می‌توانم بهتر عمل کنم. همچنین با دقت به طرز صحبت والدینم با مردم درباره آزار و شکنجه گوش می‌دادم و مقالات تبادل تجربه‌های تمرین‌کنندگان را می‌خواندم تا یاد بگیرم دیگران چگونه درباره دافا صحبت می‌کنند. به این ترتیب، به‌تدریج در صحبت‌کردن با مردم درباره این تمرین پیشرفت کردم. در سطح ظاهر، یاد گرفتم که چگونه با سخت‌کوشی حقیقت را روشن کنم، اما درواقع، می‌دانستم که استاد لی (بنیانگذار دافا) خردم را باز کردند. تا زمانی که بخواهم مردم را نجات دهم، استاد فرصت‌هایی برای من نظم و ترتیب می‌دهند.

دبیرستان

وقتی وارد دبیرستان شدم، افکارم چندان درست نبود و جرئت نداشتم در این محیط جدید با مردم درباره فالون دافا صحبت کنم. اما، در سال دوم، شروع به روشنگری حقیقت برای دوستان و معلمان خوبم کردم. برخی از آنها عضویت در ح‌ک‌چ و سازمان‌های وابسته به آن را کنار گذاشتند.

مدتی بود که معلم درس سیاست، به‌طور پیوسته در کلاس ما دافا را مورد توهین و تهمت قرار می‌داد که باعث می‌شد احساس بدی داشته باشم. در آن زمان، روی تزکیه‌ام خوب کار نمی‌کردم و کاملاً درک نمی‌کردم که اصلاح فا چیست. اما می‌دانستم که از دافا بهره زیادی برده‌ام. همچنین می‌دانستم که وقتی می‌شنوم کسی به دافا تهمت می‌زند، درست نیست که واقعیت‌ها درخصوص دافا را به مردم نگویم. بنابراین فا را بیشتر مطالعه کردم تا افکار درست خود را تقویت کنم.

بعدها‌، آن معلم دوباره دافا را بد جلوه داد. دستم را بلند کردم، ایستادم و گفتم: «معلم، لطفاً دیگر این حرف را نزنید. فالون دافا یک تمرین تزکیه است. حادثه خودسوزی در میدان تیان‌آنمن صحنه‌سازی‌شده بود.» درحالی‌که صحبت می‌کردم او و 70 دانش‌آموز کلاس بی سر و صدا گوش می‌دادند. همکلاسی‌ام لباسم را کشید و از من خواست که صحبتم را متوقف کنم، اما تا زمانی که گفتن حرف‌هایم را تمام نکردم متوقف نشدم.

بعد از نشستن، معلم سیاست با لحنی تهدیدآمیز گفت: «نمی‌دانم این مدرسه با شما چگونه برخورد خواهد کرد. اما می‌دانم که یک دانشجوی دانشگاه به‌خاطر تمرین فالون دافا دچار مشکل خواهد شد.» بدون هیچ ترسی دوباره ایستادم و گفتم: «بله، تمرین‌کنندگان فالون دافا تحت آزار و اذیت قرار می‌گیرند. اعضای خانواده من چند بار به‌خاطر تمرین فالون دافا مورد آزار و اذیت قرار گرفته‌اند. یک خانم تمرین‌کننده فالون دافا در منطقه ما مورد آزار و اذیت قرار گرفت. اما، فالون دافا تمرین راستینی است و در سراسر دنیا گسترش یافته است. فقط در چین مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرد.» با شنیدن این حرف‌، معلم سیاست لحن تند خود را تعدیل کرد.

بعد از اینکه نشستم، نتوانستم جلوی اشک‌هایم را بگیرم. هیجان زده شدم زیرا موجودات الهی بی‌شماری را بالای سرم دیدم که هنگام سخنرانی‌ام مرا به‌طور محکم محافظت و تقویت می‌کردند. همچنین دیدم که موجودات الهی برایم طبل می‌نوازند و دختران آسمانی گل‌افشانی می‌‌کنند. این صحنه فوق‌العاده و باورنکردنی مرا شوکه کرد. در طول 20 سال از تزکیه‌ام این تنها زمانی بود که توانستم از طریق چشمان آسمانی خود ببینم.

بعدها، مادر یکی از دخترهای همکلاسی‌ بسیار خجالتی‌ام به من گفت که دیدگاه دخترش را درخصوص زندگی کاملاً متحول کردم. وقتی از دبیرستان فارغ‌التحصیل شدم، پسری که به‌ندرت با من صحبت می‌کرد گفت از دیدن شجاعت عظیم من در صحبت‌کردن در کلاس شگفت‌زده شده است زیرا به‌طور معمول دختری آرام بودم.

بعد از روشنگری حقیقت در کلاس، به هیچ‌کسی از اعضای خانواده‌ام نگفتم که چه اتفاقی افتاده است، زیرا نمی‌خواستم آنها نگران من باشند. وقتی سرانجام شش ماه بعد این موضوع را به آنها گفتم، آنها از اینكه صحبت كردم شگفت‌زده و خوشحال شدند.

بعد از صحبت در کلاس مشکلی پیدا نکردم. اما بعد از آن، به نظر می‌رسید که همه معلمانم می‌دانند که من تمرین‌کننده دافا هستم. مدتی بود که محیط تزکیه‌ام در مدرسه خوب بود. نسخه‌هایی از کتاب نُه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست و بروشورهای مربوط به روشنگری حقیقت را در کلاس توزیع می‌کردم. بسیاری از همکلاسی‌ها گفتند که آنها را بسیار دوست دارند. بعضی از همکلاسی‌ها از من می‌خواستند که بروشورهای بیشتری به آنها بدهم.

در آزمون‌های ورود به دانشگاه بسیار خوب عمل کردم و در دانشگاهی معتبر پذیرفته شدم.

استاد به ما می‌گویند که فا را بیشتر مطالعه کنیم. من این موضوع را از طریق تجربیات شخصی‌ام عمیقاً درک می‌کنم. اگر فا را بیشتر مطالعه کنید، افکار درست قوی‌تری خواهید داشت و می‌توانید عهد و پیمان‌های پیش از تاریخ خود را محقق کنید. همچنین، اساسی‌ترین چیز برای یک تزکیه‌کننده گوش‌دادن به آموزه‌های استاد و پیروی از رهنمودهای استاد است.

استاد بیان کردند:

«در حقیقت، مهم نیست که شخص چه کسی است، فقط یک فا وجود دارد. شخص فقط با رعایت‌کردن این دافا می‌تواند به استاندارد واقعی برسد» (سخنرانی ششم، جوآن فالون)

وقتی والدین تحت آزار و شکنجه قرار می‌گیرند ، به‌درستی فکر کنید

وقتی جوان بودم پدر و مادرم چند بار مورد آزار و اذیت قرار گرفتند. بارها و بارها اتفاق افتاد که وقتی به خانه برمی‌گشتم متوجه می‌شدم که پدر و مادرم دستگیر شدند و فضای گرم خانه ما ناگهان از بین رفته می‌رفت. غم و اندوهم شدید بود. تمام تلاشم را می‌کردم تا این وابستگی‌ها را کنار بگذارم و با ماندن در غم و اندوه به افراط نروم.

استاد به ما گفتند:

«سختی را همانند لذت درنظر بگیرید.» (آبدیده‌کردن اراده» از هنگ یین، جلد 1)

هرگز به والدینم درباره ترس و درد خود نگفتم زیرا نمی‌خواستم در تزکیه آنها و پروژه‌های اعتباربخشی به فا مداخله کنم. وقتی پدر و مادرم بازداشت شدند، با پدربزرگ و مادربزرگم زندگی می‌کردم. همچنین به پدربزرگ و مادربزرگم اجازه نمی‌دادم از درد و رنج قلبم باخبر شوند. وقتی دلم برای پدر و مادرم تنگ می‌شد، زیر پتو پنهان می‌شدم و شب‌ها بی‌صدا گریه می‌کردم. نمی‌خواستم پدربزرگ و مادربزرگم ناراحت باشند.

در سال 1999، مادرم و سایر تمرین‌کنندگان به‌منظور دادخواهی برای فالون دافا به میدان تیان‌آنمن رفتند. پدرم هم می‌خواست برود، اما چون نگران تنهاماندن من بود، مردد شد. من با قاطعیت به پدرم گفتم: «تو باید بروی. نگران من نباش. می‌توانم با پدربزرگ و مادربزرگم زندگی کنم.

وقتی پدر و مادرم در بازداشت بودند، به بازداشتگاه رفتم و خواستار آزادی آنها شدم. جرئت نکردم زیاد حرف بزنم. اما بر ترس خود غلبه کردم و با سایر اعضای خانواده به آنجا رفتم.

آن دسته از كودكان را درک نمی‌کردم كه دربارۀ والدین‌شان افكاری منفی داشتند، درحالی‌که ح‌ک‌چ آنها را صرفاً به‌خاطر تمرین دافا مورد آزار و اذیت قرار می‌داد. آنها می‌دانند که والدین آنها افراد خوبی هستند و دافا تمرین راستینی است. آنها نباید از ح‌ک‌چ شیطانی ترسیده و از والدین بی‌گناه خود شاکی باشند.

دانشگاه

بعد از شروع تحصیل در دانشگاه، برخی از تمرین‌کنندگان به من گفتند که در دانشکده حقیقت را روشن نکنم، زیرا این کار می‌تواند بر آینده‌ام تأثیر بگذارد. در آن زمان جدی و کوشا نبودم، بنابراین به صحبت‌های آنها گوش دادم و درباره دافا صحبت نمی‌کردم. در تزکیه سست شدم، به‌ندرت فا را مطالعه کرده و مانند مردم عادی رفتار می‌کردم. رابطه من با سایر دانشجویان در خوابگاه پرتنش بود و همین موضوع باعث احساس افسردگی‌ داشته باشم.

شنیدم که مریدی جوان درباره کمک به هم‌اتاقی‌ها برای ترک سازمان‌های ح‌ک‌چ صحبت می‌کرد. در قلبم فکر کردم که خیلی عقب مانده‌ام. نه تنها نتوانستم مردم را بیدار کنم، بلکه با آنها دچار درگیری نیز می‌شدم. این روند درست نبود. تصمیم گرفتم که با پشتکار تزکیه کنم.

هنگامی که در طول تعطیلات به خانه بازگشتم، از تمرین‌کنندگان در زادگاهم خواستم تا به من کمک کنند یک گروه مطالعه فا را در شهری که در آن تحصیل می‌کردم پیدا کنم. آنها سرانجام یک گروه مطالعه فا برایم پیدا کردند و من هر هفته برای مطالعه فا به خانه آن شخص می‌رفتم. در نتیجه، وضعیت تزکیه‌ام بسیار بهبود یافت.

اما، طولی نکشید که در دام یک رابطه عاشقانه مردم عادی افتادم و این موضوع باعث وقفه در مطالعه فای من شد. عشق در یک لحظه شیرین اما در لحظه‌ای دیگر غم‌انگیز و دردناک بود. بسیار وقتم را به خود اختصاص می‌داد و نمی‌توانستم خودم را کنترل کنم. روی زمین زانو می‌زدم و گریه می‌کردم و از استاد می‌خواستم که کمکم کنند. در همان زمان، مصمم شدم که به‌خوبی کار کنم. تمام آموزه‌های استاد را در طی تعطیلات ‌خواندم. بعد از مطالعه فا، احساس راحتی کردم. رابطه من و آن پسر به‌طور طبیعی و مسالمت‌آمیز به پایان رسید.

طی سال گذشته در دانشگاه مقالات به‌اشتراک گذاشته‌شده زیادی را خواندم که درباره نحوه صحبت مریدان با مردم در خیابان و گفتن حقیقت درباره دافا به آنها بودند. فکر کردم که من هم باید همین کار را انجام دهم. بروشورها را گرفتم و به خیابان رفتم. متأسفانه، جرئت نکردم با افراد غریبه صحبت کنم. بعضی اوقات، وقتی سوار اتوبوس می‌شدم بروشورها را روی صندلی‌ها می‌گذاشتم یا به بعضی از ساختمانهای مسکونی می‌رفتم و آنها را توزیع می‌کردم. وقتی به بازداشتگاه محلی می‌رفتم، سفری طولانی با اتوبوس داشتم، بنابراین افکار درست می‌فرستادم و سپس مطالب روشنگری حقیقت را در مجتمع‌های مجاور می‌گذاشتم.

یک روز، بعد از مطالعه فا با تمرین‌کنندگان، تصمیم گرفتم که به صورت رو در رو درباره دافا با مردم صحبت کنم. وقتی مردی میانسال به سمت من آمد، در اوج احساس ترس او را متوقف کردم، حقایق درباره دافا را به او گفتم و سپس پرسیدم که آیا از ح‌ک‌چ کناره‌گیری می‌کند یا نه. او بسیار با دقت گوش داد و در آخر گفت: «آه ، صدای تو خیلی ضعیف است. من چیزی را که گفتی نشنیدم.» احساس ناامیدی کردم. با کمال تعجب، وقتی دید که ناراحت هستم، گفت: «من حرفت را گوش می‌دهم و از ح‌ک‌چ کناره‌گیری می‌کنم.» اکنون که درباره‌اش فکر می‌کنم، واقعاً باید بلندتر صحبت می‌کردم و حقایق را برایش تکرار می‌کردم.

خانمی بسیار خوش‌چهره را دیدم و می‌خواستم حقیقت را برایش روشن کنم، اما کمی احساس ترس کردم. وقتی سرانجام دهانم را باز کردم، فقط گفتم: «لطفاً از حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری پیروی کنید و انسان خوبی باشید.» با مرور این رویداد، متوجه ‌شدم که غیرمنتظره و ناگهانی حرف زدم، اما او خیلی جدی به من نگاه کرد و گفت: «بسیار خوب، آن را به ‌خاطر می‌سپارم.» این تشویقی ازسوی استاد بود.

در یک شب سرد زمستانی، نسخه‌ای از کتاب «نُه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست» را در جیبم گذاشتم با این قصد که آن را به کسی بدهم. با خانمی میانسال آشنا شدم و کتاب را به او دادم. او بسیار علاقه‌مند شد و شروع به گفتگو با من کرد. به او درباره تزکیه‌ام از کودکی گفتم و اینکه چگونه از دافا بهره‌مند شدم. همچنین درباره حقایق مربوط به حادثه «خودسوزی» صحنه‌سازی‌شده در میدان تیان‌آنمن با او صحبت کردم. او گفت: «حالا دیگر می‌دانم که فالون دافا خوب است.» او گفت که نمی‌فهمد چرا بعضی از تمرین‌کنندگان روی دیوارها درباره دافا و آزار و شکنجه می‌نویسند. به او گفتم: «برخی از تمرین‌کنندگان فالون دافا این کار را انجام می‌دهند زیرا ح‌ک‌چ کنترل تمام دستگاه‌های تبلیغاتی کشور را در اختیار دارد. ما هیچ کانالی برای بیان حقایق و مقابله با دروغ آنها را نداریم. ما باید از روش‌های مختلفی استفاده کنیم تا حقیقت درباره فالون دافا را به مردم بگوییم.» او آنچه را که گفتم درک کرد. در آن شب سرد زمستانی نزدیک به یک ساعت در جاده صحبت کردیم. گرچه هوا به‌شدت سرد بود، اما او بسیار خوشحال شد و قبل از رفتن از من تشکر کرد.

در کار و اعتباربخشی به فا خوب عمل کنید

بعد از شروع به کار، حقیقت را فقط در دفترم روشن می‌کردم. بعداً ، همکاران گفتند که فرد بسیار خوبی هستم. بسیاری از مردم می‌گفتند که من دارای تحصیلات عالی و بسیار آرام هستم و نظرات مثبت دیگری نیز ارائه می‌کردند. آنها می‌گفتند که در جامعه امروزی خانم‌هایی مثل من بسیار کم هستند. می‌دانستم که چهره مثبتی دارم چون تمرین‌کننده دافا بودم. چگونه می‌توانم حقیقت را روشن نکنم؟ بنابراین، با بسیاری از افراد شرکت شروع به صحبت درباره فالون دافا کردم. گرچه بیشتر آنها در آن زمان از ح‌ک‌چ کناره گیری نکردند، اما دانستن حقایق زمینه را بعدها برای نجات آنها فراهم کرد.

هنگامی که سوار تاکسی شدم می‌خواستم حقیقت را برای راننده روشن کنم، اما دوربین را در ماشین دیدم و درنگ کردم. با این حال، وقتی چهره خسته راننده و چگونگی تلاش او برای تأمین زندگی را دیدم، فکر کردم که برای این موجود آسمانی آسان نبود که برای نجات به چنین دنیای مادی خطرناکی بیاید. چگونه می‌توانم حقیقت را به او نگویم؟ بنابراین درباره دافا با او صحبت کردم.

یک بار هنگامی که پروازی در صبح‌ زود داشتم و شب قبل نخوابیده بودم‌، قصد داشتم بعد از سوار شدن بخوابم. اما، خانمی که کنارم نشسته بود شروع به گفتگو با من کرد. گرچه بسیار خواب‌آلود بودم، اما فکر کردم که او باید رابطه‌ای از پیش تعیین‌شده با من داشته باشد و برای آگاه‌شدن از حقیقت اینجا بود. بنابراین در طی این پرواز سه ساعته با او صحبت کردم. در ابتدا تردید داشت اما سرانجام حقیقت آنچه را به او گفتم پذیرفت. هنگام پیاده‌شدن از هواپیما، او و افراد کنارم گفتند که بانوی بسیار فرهیخته‌ای هستم.

درباره روشنگری حقیقت

با بازخوردهای مردم عادی متزلزل نشوید

در طول این سال‌ها، هنگام صحبت درباره دافا، با افراد مختلفی ملاقات کرده‌ام. برخی از مردم بلافاصله حقایق را می‌پذیرفتند، برخی تردید داشتند، برخی نگران امنیت من بودند، برخی تمایلی به گوش‌دادن نداشتند و برخی به من می‌خندیدند. بسیار مهم است که تحت ‌تأثیر واکنش‌های مختلف قرار نگیریم.

استاد بیان کردند:

«"مهم نیست که آن یک بودا، دائو، فناناپذیر، یا یک شیطان باشد، آنها نمی‌توانند مرا تحت تأثیر قرار دهند." وقتی این‌گونه باشید، قطعاً به موفقیت شما در تزکیه امیدی است.» (سخنرانی ششم، جوآن فالون)

وقتی با کسی ملاقات می‌کنیم که مایل به گوش‌دادن به حقیقت است، نباید خیلی هیجان‌زده شویم. وقتی فردی در ابتدا حقیقت را قبول نمی‌کند، نباید مضطرب شویم. وقتی مردم نمی‌خواهند گوش دهند نباید دلسرد شویم‌ اگر آنها نمی‌خواهند گوش دهند، فقط باید به آنها احساسی حاکی از شفقت و نیک‌خواهی داشته باشیم. ممکن است برخی از افراد بحث و جدل کنند، اما آنها می‌خواهند حقایق واقعی را بدانند، پس ما باید ابتدا افکار درست بفرستیم و درباره موضوعات مورد علاقه‌شان با آنها گفتگو کنیم. پس از آن ممکن است بتوانیم به‌طور طبیعی به سؤالات پاسخ دهیم. بدون توجه به اینکه چه واکنش‌هایی را تجربه می‌کنیم، حتماً خودمان را تزکیه کنیم. فقط آموزه‌های استاد را دنبال کنیم که بیان کردند:

«دافا را با تمام قلب‌تان تزکیه کنید،
هیچ چیزی نمی‌تواند مهمتر باشد.» («کسب فا»، هنگ یین، جلد 1)

با همه مهربان باشید

از طریق مطالعه فا، احساس می‌کنم استاد همه موجودات را گرامی می‌دارند. گرچه جامعه در هرج و مرج بوده و رفتار مردم ناپسند است، اما بسیاری از مردم می‌توانند نجات پیدا کنند. بعضی از افراد بار اول که واقعیت را می‌شنوند آن را نمی پذیرند اما ممکن است بار دوم آن را قبول کنند. بعد از اینکه مدتی افکار درست می‌فرستادم، بعضی از مردم به حقیقت گوش می‌دادند. یک‌بار وقتی درحال صحبت‌ بودم شخصی به نظر می‌رسید که حواسش پرت است، اما بعداً به من گفت که هر وقت با بحرانی مواجه می‌شود، عبارات «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» را تکرار می‌کند. بنابراین باید با همه مهربان باشیم. ما باید حرف‌های استاد را بشنویم و نهایت تلاش خود را برای نجات مردم انجام دهیم.

استاد بیان کردند:

«در تک‌تک‌ تولدهای دوباره، این انتظارِ در میان سختی، اندوه‌آور بوده
جهان دنیوی و دریای امیال پایانی ندارد
همگی برای این برگۀ کاغذ که به‌نظر عادی می‌رسد!» («توجه کنید»، هنگ یین جلد 3)

گره‌های موجودات ذی‌شعور را باز کنید

استاد بیان کردند:

«دروغ‌ها را برملا کنید و قفل‌ها در قلب مردم را باز کنید
ما باور نداریم وجدان نتواند بیدار شود» («برای نجات جهان»، هنگ یین جلد سوم)

طی چند سال اول نمی‌دانستم چگونه حقایق مربوط به دافا را به مردم بگویم. بعد از یادگیری آن شعر، فهمیدم که باید گره‌های قلب مردم را باز کنم. فهمیدم که بسیاری از مردم نمی‌دانستند که حادثه «خودسوزی» در میدان تیان‌آنمن ساختگی و صحنه‌سازی‌شده است. اگر ما به آنها نمی‌گفتیم که این یک دروغ است، ممکن است حقیقت را نپذیرند.

شنیدم که بسیاری از مردم می‌گویند: «هرچه تمرین را می‌کنید‌، فقط گمراه نشوید.» این بدان معنی است که آنها درباره دافا شک دارند. آنها تبلیغاتی را باور داشتند که برای آینده آنها بسیار بد بود. بارها، واقعیت‌های اساسی و بنیادین درباره دافا را به مردم گفتم.

هنوز هم عده‌ای وجود دارند که نمی‌توانند باور کنند دروغ‌های بزرگی درباره دافا در تلویزیون نشان داده می‌شود. به آنها می‌گفتم که چگونه ح‌ک‌چ تاریخ را به‌طور نادرستی نشان می‌دهد، ماشین‌های تبلیغاتی را برای بدنام‌کردن افراد خوب کنترل می‌کند و وقتی می‌خواهد کسی را سرنگون کند، همیشه ابتدا شخص را بدنام می‌کند.

برخی از مردم ماهیت شیطانی حزب کمونیست چین را درک نمی‌کردند و این تصور را داشتند که حزب کمونیست چین همان چین است. من تاریخچه ح‌ک‌چ و نحوه تأسیس آن در اروپا و گسترش آن از روسیه را به آنها را می‌گفتم. به این ترتیب، آنها درک کردند که حزب کمونیست چین همان چین نیست.

برخی از بزرگسالان می‌گفتند که به ‌خاطر سن و سالی که دارند دیگر عضو پیشگامان جوان و لیگ جوانان کمونیست نیستند. به آنها می‌گفتم که وقتی به آن سازمان‌ها پیوستند، مشت‌های خود را بالا بردند و قسم خوردند که جان خود را فدای آن می‌کنند. هیچ سازمان دیگری از مردم نمی‌خواهد سوگند یاد کنند که زندگی خود را وقف آن کنند. فقط ح‌ک‌چ اعضای خود را مجبور به چنین سوگند شیطانی می‌کند. ترک ح‌ک‌چ برای نجات خود فرد است.

گاهی اوقات، طرف مقابل چیزی نمی‌گفت، بنابراین نمی‌دانستم که گره‌های قلب آنها کجاست. وقتی مردم عجله داشتند، فقط می‌توانستم چند کلمه بگویم. در این موارد، حقایق بنیادین درباره دافا و ماهیت شیطانی حزب کمونیست چین را به‌طور خلاصه اما واضح بیان می‌کردم.

به ایمنی توجه کنید

هنگام صحبت درباره دافا و آزار و شکنجه، باید به ایمنی خود توجه کنیم. یک بار، وقتی حقیقت را برای یکی از همکلاسی‌هایم روشن می‌کردم که به نظر می رسید از من بدش می‌آید، احساس کردم که او آنچه را گفتم ضبط کرد. من با این فکر که اگر ناگهان صحبت را متوقف کنم مؤدبانه نیست، به صحبت ادامه دادم، اما سخنانم را با دقت انتخاب می‌کردم و از فالون دافا نام نبردم.

گاهی اوقات، وضعیت تزکیه‌ام خوب نبود. اما، وقتی که با مردم ملاقات می‌کردم، واقعاً می‌خواستم درباره دافا صحبت کنم، بنابراین خودم را شاد نشان می‌دادم، از استاد رحمت می‌خواستم و افکار درست می‌فرستادم. بعد از آن، احساس می‌کردم که انرژی لازم برای روشنگری حقیقت را دارم.

هر فرصتی برای روشنگری حقیقت مقدس است

می دانم که هر فرصتی که برای روشنگری حقیقت پیدا می‌کنم مقدس است و باید آن را جدی بگیرم. موجودات ذی‌شعور از آسمان‌ها به زمین آمدند. آنها دوره‌ای پس از دوره‌ای دیگر بازپیدا شدند فقط برای این لحظه مهم که حقایق را به آنها بگویم. بنابراین، وقتی از دافا صحبت می‌کنیم، باید شرایط را جدی بگیریم. هنگام انجام کار روشنگری حقیقت، باید از جنبه الهی خود استفاده کنیم.

استاد بیان کردند:

«اگر ترس داشته باشید
آن شما را گیر می‌اندازد» («ترس از چه»، هنگ یین جلد 2)

سخن پایانی

استاد بیان کردند:

«همانطور که شرایط راحت‌تر می‌شود، افراد شجاع‌تر می‌شوند و ترس‌شان کمی فروکش می‌کند- گرچه اینطور نیست که هیچ ترسی نداشته باشند. وقتی ترس‌شان فروکش می‌کند شجاعت این را دارند که قدم پیش گذارند.» («آموزش فا در روز جهانی فالون دافا»)
«درخصوص قدرت روشنگری حقیقت‌شان، آنهایی که به‌طور مکرر می‌روند تا حقایق را برای مردم روشن کنند واقعاً قابل توجه هستند، و آنها [در این امر] کاملاً باتجربه و ورزیده شده‌اند. تعداد [انصراف‌هایی که به کمک آنها انجام شده است] کاملاً زیاد است.» («آموزش فا در روز جهانی فالون دافا»)

واقعاً می خواهم به این حالت در تزکیه دست پیدا کنم، امیدوارم که بتوانم پیشرفت کنم؛ بنابراین رفتار و کلماتی را که هنگام صحبت با مردم به کار می‌برم مرور کرده و تجربیات خود را جمع‌بندی می‌کنم.

در پایان، می‌خواهم شعری از هنگ یین جلد دوم را به اشتراک بگذارم:

«گل نیلوفر آبی خالص از فا متولد می‎شود
مهربانی رایحه‌ای خوش‌بو متصاعد می‌کند
[و] شبنم شیرین روی دنیای انسانی پخش می‌کند
گل‌های نیلوفر آبی در سراسر بارگاه آسمانی شکوفه می‌کنند» («گل نیلوفر آبی خوش‌بو»، هنگ یین جلد 2)

تمام مقالات، تصاویر یا سایر متونی که در وب‌سایت مینگهویی منتشر می‌شوند، توسط وب‌سایت مینگهویی دارای حق انحصاری کپی‌رایت هستند. هنگام چاپ یا توزیع مجدد محتوا برای مصارف غیرتجاری، لطفا عنوان اصلی و لینک مقاله را ذکر کنید.