(Minghui.org) میخواهم دربارۀ چگونگی قبولی در آزمون های اخیرم صحبت کنم.
حذف وابستگیهای عدم تمایل به شنیدن انتقاد و همیشه حرف آخر را زدن
با یکی از تمرینکنندگان قدیمی هماهنگ کردم که بیرون بروم و با مردم دربارۀ فالون دافا و حقیقت آزار و شکنجه صحبت کنم. اگر آنها پذیرا بودند، به آنها یادبود دافا بدهم. این یادبودهای کوچک را خانم لان (مستعار) میساخت که محل زندگیاش با من فاصله زیادی داشت. از آنجا که او اغلب به منزل خانم هو میرفت، از خانم لان خواستم چند یادبود به منزل خانم هو ببرد تا من به آنجا بروم و آنها را تحویل بگیرم. اما این مسئله پیش آمد: خانم هو موافقت نکرد که کمک کند و با توزیع آنها با تندی مخالفت کرد. او حتی خانم لان را مجبور کرد تا یادبودهایی را که برای من آورده بود، برگرداند.
بعد از اینکه فهمیدم چه اتفاقی افتاده، احساس ناآرامی کردم. با خودم فکر کردم: «واقعاً نمیفهمی که روشنگری حقیقت بهشکل رودر رو چقدر دشوار است، میفهمی؟ مردم دوست دارند این یادبودهای زیبا را دریافت کنند، اما تو نمیخواهی که آنها را توزیع کنیم، حتی اگر مراقب باشیم که به چه کسانی میدهیم. تو به ما میگویی چه کار نکنیم؟»
آنقدر ناراحت شدم که وقتی خانم هو خواست مرا ببیند و دربارۀ موضوع صحبت کنیم، بیشتر ناراحت شدم. نمیخواستم با او صحبت کنم عصبانی بودم. احساس میکردم مورد بیانصافی قرار گرفتهام و از نظر فکری و روانی مختل شدم. واکنشم دور از ذهنیت یک تمرینکننده بود! یادم رفت که به درون نگاه کنم. به تنها چیزی که فکر میکردم این بود که خانم هو چقدر اشتباه میکرد.
چند روز بعد از خودم پرسیدم: «چرا اینقدر ناراحتم؟ چرا اینقدر علاقهمندم که این یادبودها را به مردم بدهم؟ آیا برای روشنگری حقیقت به مردم به آنها نیاز دارم؟ وابستگی من چیست؟ »
میدانستم که باید آرام باشم و به درون نگاه کنم. فهمیدم که دوست ندارم دیگران از من انتقاد کنند. همیشه میخواستم حرف آخر را بزنم. به دیگران به دیدۀ تحقیر نگاه میکردم. بنابراین، وقتی خانم هو از کمک خودداری و حتی از من انتقاد کرد، ناراحت شدم.
فکر کردم نباید تحت تأثیر قرار بگیرم. وقتی یادبودها در دسترس باشند، آنها را توزیع میکنم. وقتی نباشند، ناراحت نمیشوم. همچنان به انجام کارهای مقررشده ادامه خواهم داد.
بعد از این که متوجه این موضوع شدم، پنجاه نسخه از مطالب روشنگری حقیقت را برداشتم و برای توزیع آنها به یک مجتمع آپارتمانی رفتم. وقتی به ورودی رسیدم، در الکترونیکی فوراً باز شد. در حالی که منتظر آسانسور بودم، صدای افراد پشت سرم را شنیدند که میگفتند برای باز کردن در وارد کردن گذرواژه لازم است. احساس کردم استاد لی (بنیانگذار فالون دافا) مرا تشویق میکنند. آن روز همه چیز خیلی روان پیش رفت. بعد از اتمام کار، با تمرینکنندۀ دیگری ملاقات کردم و دربارۀ کارهای دیگری که میتوانیم برای بیدار کردن وجدان مردم انجام دهیم صحبت کردیم.
با هم هماهنگ کردیم و بعدازظهر، یک بستۀ کامل از مطالب اطلاعرسانی را بین مردم بهصورت رودررو پخش کردیم. ما همچنین به دوازده نفر در ترک حزب کمونیست چین (حکچ) کمک کردیم. احساس کردم که این آزمون را گذراندهام و شین شینگ خود را بهبود بخشیدهام و استاد مرا تقویت کردند تا بتوانم به آگاهی افراد بیشتری کمک کنم. استاد بهخاطر نظم و ترتیب دقیقتان سپاسگزارم. از شما همتمرینکنندگان سپاسگزارم که به من در بهبود شین شینگم و از بین بردن عقاید و تصورات و وابستگیهای بشریام کمک کردید!
از بین بردن وابستگیهای بیشتر
اولین باری که سعی کردم از شر این وابستگیها خلاص شوم، بلافاصله نتوانستم این کار را انجام دهم. میدانستم که هنوز جای پیشرفت دارم. بنابراین، استاد فرصت دیگری را برای من ترتیب دادند.
وقتی در سال نو چینی حقایق را برای مردم روشن میکنم، معمولاً تقویمهای سال نو را به آنها میدهم. تقویمهایی را برای توزیع درست میکنم و آنها را به خانه یک تمرینکننده می برم. من و این تمرینکننده با همکاری هم آنها را توزیع میکنیم و معمولاً میتوانیم بیش از 100 نسخه را در سه یا چهار روز توزیع کنیم.
یک شب تقویمهایی را به خانه این تمرین کننده بردم. روز بعد که به آنجا رفتم، به من گفت که خانم لان چند نفر را آورده و آنها تقویمها را جدا کردهاند. خانم لان گفته که بعضی سوراخهای ایجاد شده روی تقویمها خیلی به سمت داخل قرار دارند که ورق زدن صفحات را کمی دشوار میکند.
وقتی دیدم همه تقویمها جداسازی و روی هم انباشته شده، نتوانستم جلوی عصبانیتم را بگیرم. گفتم: «چه شده!؟ همه چیز به آنها بستگی دارد، درست است؟ ورق زدن آسان نیست به این معنی نیست که نمیتوان آنها را ورق زد. بعد از جداسازی، چرا تقویمها را به درستی قرار ندادند؟ ما باید آنها را توزیع کنیم، اما اکنون چیزی نداریم. آیا آنها وقت ما را تلف نکردهاند؟ آیا آنها فکر میکنند تهیۀ این همه تقویم بهتنهایی آسان است؟»
اگر آنها تقویمها را دوباره منظم میکردند یا میبردند، شاید ناراحت نمی شدم. وقتی چند روز از آنها خبری نشد، بیشتر ناراحت شدم.
فکر کردم: «من آنقدر آشفته شدم که نمیتوانستم فا را با ذهنی آرام مطالعه کنم، یا برای روشنگری حقیقت بیرون بروم. آیا عصبانیت من نشان دهندۀ وابستگی دیگری نبود که باید آن را کنار میگذاشتم؟» بعد از اینکه آرام شدم، به خانه آن تمرینکننده رفتم تا تقویمها را جمعآوری کنم و خودم درستشان کنم. وقتی به آنجا رسیدم، تقویمها را برده بودند.
من این آزمون را سریع پشت سر نگذاشتم، اما شاید سرانجام توانستم آن را بگذرانم.
این دو آزمون به من یادآوری کرد: هنگام مواجهه با مسائل خاص، نباید در مسئله درست یا غلط بودن خود موضوع گیر بیفتیم، در عوض باید عقاید و تصورات بشریمان را تغییر دهیم و خود را مطابق اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری دافا حفظ کنیم. من در این زمینه بسیار ضعیف عمل کردم. در آینده، بهشدت تلاش خواهم کرد و عقاید و تصورات بشریام را در اسرع وقت از بین خواهم برد تا لطف نجات استاد را جبران کنم.
تمام مقالات، تصاویر یا سایر متونی که در وبسایت مینگهویی منتشر میشوند، توسط وبسایت مینگهویی دارای حق انحصاری کپیرایت هستند. هنگام چاپ یا توزیع مجدد محتوا برای مصارف غیرتجاری، لطفا عنوان اصلی و لینک مقاله را ذکر کنید.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.