(Minghui.org) از کودکی ضعیف و ترسو بودم. بعد از اینکه در سال ۱۹۹۶ تمرین فالون دافا را شروع کردم، نور حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری قلبم را روشن کرد. قلبم پر از انرژی مثبت شد و بدنم به یک حالت عاری از بیماری رسید. نگرشم به دنیا تغییر کرد و به معنای واقعی زندگی پی بردم.

لطف و رحمت دافا در خانواده‌ام تجلی یافت

بعد از بیکار شدن شوهرم، وضعیت مالی خانواده‌ام بدتر شد. شوهرم هر روز به دنبال فرصت‌های شغلی می‌گشت و سرانجام تجارت رضایت‌بخشی پیدا کرد و در خانه‌مان مغازه‌ای افتتاح کرد.

به دلیل نزول سطح اخلاقیات در جامعه کنونی، شوهرم نیز مثل بقیه فقط به دنبال سود بود. هنگام بازگرداندن کالا‌ها به تولید‌‌کننده، محصولات معیوب را با محصولات مرغوب مخلوط می‌کرد. به‌عنوان یک تمرین‌کننده فالون دافا نمی‌توانستم از کاراشتباهی که او انجام می‌داد، چشم‌پوشی کنم. از آموز‌هایی که در فالون دافا یادگرفته بودم  برای اصلاحش استفاده کردم.

به او این اصل دافا را توضیح دادم: «...کارها را منصفانه انجام دهید و با صداقت رفتار کنید» (سخنرانی چهارم، جوآن فالون)

انسان‌ها نباید یکدیگر را فریب دهند و تقلب کنند و تقلب کردن حتی برای خود فرد هم خوب نیست. شوهرم احساس كرد آنچه که گفتم معقول است و در این زمینه خودش را اصلاح كرد. تحت تأثیر افکار مثبت من، اغلب می‌گفت: « فردی درستکار باشید!»

درک حقیقت

به دلیل تمرین فالون دافا، توسط حزب کمونیست چین  (ح‌ک‌چ) تحت آزار و شکنجه قرار گرفتم و  به یک سال زندان در اردوگاه کار اجباری محکوم شدم. پس از بازگشت به خانه،  شوهرم به‌دلیل ترس، درخواستم برای ادامه تمرین تزکیه را درک و قبول نکرد.

با این حال، برنامه‌های تلویزیونی ان‌تی‌دی به او کمک کردند تا حقیقت را دربارۀ فالون دافا درک کند. او در برنامه‌های ان‌تی‌دی دید که در بسیاری از کشورهای خارجی، مردم  فالون دافا را تمرین می‌کنند.

تمرین فالون دافا می‌تواند اخلاقیات افراد را بهبود بخشد و اثر شفابخشی و تندرستی معجزه‌آسایی داشته باشد، که باعث تغییر در درک نادرست او از فالون دافا شد.

او کم‌کم شروع به حمایت از تزکیه‌ام کرد و  گفت که اخبار تلویزیون ان‌تی‌دی درست و قابل اعتماد است. او همچنین گفت که ان‌تی‌دی جرئت گفتن حقیقت را دارد و اخبار حزب کمونیست چین (ح‌ک‌چ) دروغ، جعلی و فریبنده هستند.

به محض اینکه اتفاق بزرگی در چین می‌افتاد، شوهرم بررسی می‌کرد که تلویزیون ان‌تی‌دی چه گفته است. اکنون او نسبت به درست و غلط، خوب و بد دید مثبتی دارد.

بهره‌مندی از دافا

پسرم درحالی بزرگ شد که من فالون دافا را تمرین می‌کردم. او اکنون ۳۰ساله است و در همین مدت کوتاه از فالون دافا منافع بسیاری کسب کرده است.

به‌یاد دارم یک روز در اوت۲۰۰۹، شوهرم با یکی از دوستانش و پسرم با یک ماشین ون  به عروسی کارگری رفتند که در مغازه ما کار می‌کرد. ازآنجاکه شوهرم در عروسی بیش از حد الکل نوشید، نتوانست رانندگی کند و دوستش  ون را تا خانه رانندگی کرد.

دوستش خیلی سریع رانندگی کرد و به طور تصادفی به درخت بزرگی در کنار جاده برخورد کردند. در آن زمان پسرم روی صندلی مسافر نشسته بود، همان‌جایی که ون با درخت تصادف کرد.

کل سمت سرنشینان ون آسیب جدی دید، اما پسرم پس از تصادف بدون هیچ آسیبی از ون خارج شد. سپس ون  را که کاملا مچاله شده بود تا خانه یدک کشیدند.

پسرم برایم تعریف کرد که چه اتفاقی افتاده بود و گفت: «مادر، به لطف حمایت و محافظت فالون دافا سالم ماندم، در غیر این صورت عواقب آن تصادف بسیار بد می‌بود.» همسایه‌ام باور نمی‌کرد پسرم حالش خوب است. این فالون دافا بود که جان پسرم را نجات داد.

از آنجا که دافا را می‌خوانم، پسرم تحت تأثیر من، فرد درستکاری شده و مایل است به دیگران کمک کند. پسرم پس از فارغ‌التحصیلی از مدرسه، شروع به تجارت با پدرش در خانه كرد.

یک روز صبح در مارس سال جاری، از پسرم پرسیدم: «چرا شب گذشته اینقدر دیر برگشتی؟» او با خوشحالی به من گفت که کار خوبی انجام داده است.

وی گفت: «دیشب پس از تحویل کالا، در راه بازگشت به خانه یک دوچرخه برقی را جلوی خودم دیدم که  بارش چوب بود . باتری دوچرخه خالی شده بود و مردی حدود ۵۰ ساله دوچرخه را به خانه هل می داد.

فکر کردم هوا خیلی سرد است و او باید خسته شده باشد، می‌خواستم به او کمک کنم. بنابراین، سعی کردم با استفاده از طناب دوچرخه‌اش را با ماشینم بکشم. ازآنجاکه طناب به اندازه کافی قوی نبود، پس از مدتی یدک کشیدن بریده شد. بعد از آن خودم در هل دادن به او کمک کردم تا دوچرخه را به خانه‌اش برساند.

قبل از رفتنم، به او گفتم که مادرم فالون دافا را تمرین می کند.

پسرم همچنین به من گفت که بارها چنین کارهایی را انجام داده است. یک بار دیگر، در حالی که با پسرم در محله قدم می‌زدیم، یک خانم مسن به طرف ما آمد و با اشاره به من به پسرم گفت : «این خانم مادر شما است؟»

در آن زمان تعجب کردم. او گفت که مایل است بداند مادر این پسر کیست. سپس لبخندی زد و گفت: «پسرتان خیلی مهربان است. او اغلب به افراد مسنی مثل ما کمک می‌کند. او واقعاً بچه خوبی است!»

دوست شوهرم یک فالون چرخان دید

یک روز در ژوئیه ۲۰۱۹، آقای ژائو ، دوست قدیمی شوهرم، به دیدن‌مان آمد. عصر، شوهرم او را به صرف یک وعده غذایی در یک رستوران دعوت کرد و آقای ژائو بعد از غذا در خانه‌ما‌ن ماند.

آن شب من در مغازه‌مان ماندم. صبح زود، شوهرم به مغازه آمد و بسیار هیجان‌زده به من گفت: «من حرف دیگران را باور نمی‌کنم، اما به گفته آقای ژائو اعتماد دارم.»

پرسیدم چه اتفاقی افتاده است. شوهرم گفت که آقای ژائو شب گذشته در اتاق خواب کوچک ما ماند. چون خیلی دیر وقت بود شوهرم مدتی با او گپ زد و به خواب رفت. به محض اینکه می‌خواست به خواب برود، آقای ژائو او را از خواب بیدار کرد. او گفت: «من چیزی گرد و  چرخان دیدم که قبلاً هرگز ندیده بودم، آن می‌چرخید و با رنگ  قرمز می‌درخشید.»

در آن زمان شوهرم نیز با شنیدن این حرف شوکه شد. او می دانست که تمام کتاب‌ها و بروشورهای  فالون دافا را در اتاق خواب کوچک نگهداری می‌کنم.

به دلیل تأثیر الحاد، آقای ژائو نمی‌توانست این واقعیت خارق العاده را بپذیرد. شوهرم به او گفت: «همسرم فالون دافا را تمرین می‌کند و فالون خود را نشان داده است. این یک پدیده خوب است! اشکالی ندارد، می‌توانی دوباره بخوابی.»

به او گفتم: «به نظر می‌رسد آقای ژائو از کیفیت مادرزادی خوبی برخوردار است. استاد لی هنگجی به او یک فالون چرخان نشان دادند تا  باور کند که زیبایی فالون دافا حقیقی است. »

چند سال پیش، به آقای ژائو کمک کردم تا از ح‌ک‌چ خارج شود. یک ماه بعد، آقای ژائو دوباره آمد.

شوهرم دو تن از همسایگان‌ صمیمی‌مان را دعوت کرد تا در مغازه ما یک وعده غذا بخورند. قبل از غذا شوهرم از آقای ژائو خواست تا آنچه را که آن شب در خانه ما دیده بود، برایم تعریف کند.

آقای ژائو وقتی چیزهایی را که دیده بود به یاد آورد، بسیار هیجان زده شد. او به من گفت: «آن شب بعد از صرف غذا به خانه شما برگشتم. روی تخت دراز کشیدم و در حالی که نیمه خواب بودم، دیدم یک دیسک قرمز بالای سرم بود که با نور طلایی می‌درخشید .»

هنگام صحبت با دستانش اشاره كرد و نشان داد كه دیسک هم در جهت عقربه‌های ساعت و هم در خلاف جهت عقربه‌های ساعت می‌چرخید. او از من پرسید که جریان چیست، و من گفتم: «فالون دائماً می چرخد، فای بودا بی حد و مرز است.»

آقای ژائو هنگام غذا خوردن با دو همسایه گپ می‌زد و به آنها گفت: «به‌نظر می‌رسد چیز خارق‌العاده‌ای وجود دارد، شما باید آن را باور کنید.»

وقتی حقایق مربوط به فالون دافا را به آنها گفتم، یکی از همسایگان به گفته من اعتقاد نداشت ولی موفق شدم او را متقاعد کنم که «سه کناره‌گیری از ح‌ک‌چ» را انجام دهد. پس از آن، بار دیگر حقیقت را برایش روشن کردم.

او بی سر و صدا به من گوش داد و موافقت کرد که از ح‌ک‌چ شیطانی کناره‌گیری کند. همچنین به او گفتم که عبارات «فالون دافا خوب است! حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است!» را به‌خاطر بسپارد چراکه آینده درخشانی را برای او رقم خواهد زد.

از زمانی که آن اتفاق معجز‌ه‌‌آسا برای آقای ژائو روی‌داد، شوهرم حتی بیشتر تغییر کرد. وقتی دوستانش به خانه ما می‌آمدند، به آنها می‌گفت: «همسرم فالون دافا را تمرین می‌کند!» گاهی اوقات او به من در معرفی و اشاعه فا کمک می‌کرد و مردم را ترغیب می کرد تا از ح‌ک‌چ خارج شوند.

به‌خاطر همه‌گیری ویروس کرونا، اقتصاد  به‌طور کلی دچار رکود شده است، اما کسب و کار ما هنوز رونق دارد و در حال پیشرفت است.