(Minghui.org) یک ضرب‌المثل چینی باستانی می‌گوید که شهوترانی بدترین گناه است. یک فکر شهوانی ممکن است انگیزه‌ای برای انواع افکار ناشایست باشد و منجر به تجمع کارما شود، که به نوبه خود منجر به فلاکت می‌شود.

امپراتور ونچانگ، دائوئیست مشهور نیز گفت: «آسمان با نهایت سرعت آدم‌های هرزه را ذلیل می‌کند. مردم واهمه‌ای ندارند، زیرا آنها در جهل زندگی می‌کنند و قادر به تشخیص این ارتباط نیستند. اما، اگر فردی در شهوترانی افراط کند، هر زمان در معرض بلا و مصیبت قرار دارد.»

اما در دنیای مادیگرایانه‌ امروز، تمایلات مادی بیداد می‌کند و جامعه غرق در هرزه‌نگاری است. همه اینها نسل‌های جوان را به شدت آلوده کرده است. واقعاً افسوس که بسیاری از افراد را می‌بینیم که به‌دلیل مشغول‌شدن به پول و زنان موقعیت خود را از دست می‌دهند، شهرت‌شان لکه‌دار و زندگی‌شان نابود می‌شود.

کنفوسیوس گفت که یک مرد شریف باید در سه زمینه محتاط باشد. یکی از این سه حوزه مسئله شهوت است.

کنفوسیوس گفت: «شخص وقتی جوان است و هنوز خون و روحش آرام نگرفته، باید مراقب خود باشد تا مبادا در دام شهوت بیفتد.»

وی به مردان و زنان یادآوری می‌کند که در جوانی‌شان، بخاطر کسب سلامتی برای جسمشان ارزش قائل باشند.

در چین باستان، مردم با احترام و ادب با یکدیگر رفتار می‌کردند. آنها به‌خصوص در زمینه تعاملات بین زن و مرد سختگیری می‌کردند. حتی افکار ناشایست نیز گناه قلمداد می‌شد، زیرا آنها معتقد بودند که چنین فکری هم به شرکت‌کنندگان دررابطه و هم به دیگران آسیب می‌رساند.

داستان‌های زیر چند نمونه از رفتار آنها است.

داستان امپراتور رنزونگ از سلسله سونگ

ژائو ژن یا رنزونگ از سونگ، چهارمین امپراتور سلسله سونگ بود. وی 41 سال (از 10۲۲ تا 10۶۳) سلطنت کرد که طولانی‌ترین سلطنت در میان امپراتوران سلسله سونگ است. او ذاتاً مقتصد و بخشنده بود.

روزی، وانگ سو، نقدکنندۀ امپراتوری به رنزونگ توصیه کرد که در زمینه شهوت محتاط باشد.

امپراتور پاسخ داد: «راستش را بخواهی، وانگ دیونگ واقعاً چند خانم زیبا را  در اختیار من قرار داده که همین حالا در کاخ هستند. من آنها را بسیار زیاد دوست دارم. بگذار آنها را نگه دارم.»

وانگ سو گفت: «دقیقاً به همین دلیل است که من امروز اینجا هستم. نگرانم که ممکن است عالیجناب به‌وسیلۀ زیبایی آنها مسحور شوند.»

رنزونگ با شنیدن این جملات دچار تضاد شد. با این وجود، او به کاردارها دستور داد که فوراً آن خانم‌های جوان را با سیصد رشته مس به‌عنوان غرامت از کاخ دور کنند.

همانطور که رنزونگ دستور این کار را ‌می‌داد، نمی‌توانست جلوی اشک‌هایش را بگیرد.

وانگ سو نگران شد و به رنزونگ گفت: «عالیجناب، اگرچه فکر می‌کنید توصیه من منطقی است، نیازی نیست که فعلاً آنها را بیرون بفرستید. حالا که اینجا هستند، بهتر است قبل از اعزام مدتی آنها را نگه دارید.»

رنزونگ گفت: «اگرچه من امپراتور هستم، اما مثل مردم عامه، من هم عواطف دارم. اگر آنها را بیشتر نگه دارم، به‌دلیل عواطفم نمی‌توانم آنها را از کاخ دور کنم.»

مشاوره خردمندانه برای بیوه‌ای جوان

دی رنجیه، صدراعظم مشهور سلسله تانگ بود. در جوانی، او بسیار دلنشین و خوش‌سیما بود. در راه پایتخت برای شرکت در آزمون امپراتوری، شبی را در مسافرخانه اقامت کرد.

شب به‌آرامی در حال مطالعه بود که ناگهان زن جوانی وارد اتاقش شد. معلوم شد او بیوه صاحب هتل است که مدت کوتاهی بعد از ازدواجش، شوهرش فوت کرده بود. او تحت تأثیر ظاهر زیبای دی قرار گرفت و به بهانه گرفتن شعله برای شمعش آمد تا عشوه‌گری کند.

اگرچه دی متوجه قصد بیوۀ جوان شد، اما به‌شیوۀ دوستانه‌ای با او صحبت کرد.

«خانم، چهره زیبای شما مرا به یاد سخن راهبی پیر انداخت که مدتها قبل به من گفته بود.»

بیوه جوان از روی کنجکاوی پرسید که راهب پیر چه گفت.

دی پاسخ داد که قبل از آمدن به پایتخت، برای تحصیل در معبدی زندگی می‌کرد. هنگامی که در آنجا بود، راهب پیری یک بار به او اخطارهایی درباره آینده داد.

راهب گفت: «تو ظاهری باابهت داری و قطعاً در آینده مقامی عالی‌رتبه خواهی داشت. اما باید به یاد داشته باشی که در رابطه جنسی افراط نکنی و مرتکب زنا نشوی، مبادا آینده‌ات از بین برود.»

دی ادامه داد: «من این سخنان را همیشه در قلبم نگه داشته‌ام. تحسین‌برانگیز است که شما برای ادامه کسب و کار به‌شدت تلاش می‌کنی و از پاکدامنی‌ات محافظت می‌کنی. لطفاً شخصیت خوبت را به دلیل احساسات ناشی از امیال آنی خراب نکن. علاوه بر این والدین شوهرت و پسر کوچکت به مراقبت تو نیاز دارند. فضیلت زنانی که مراقب پاکدامنی‌شان هستند، از زمان‌های بسیار قدیم همیشه مورد ستایش و احترام بوده است.»

زن جوان پس از شنیدن سخنان دی به گریه افتاد.

او گفت: «از راهنمایی مرحمت‌آمیزتان سپاسگزارم. از این به بعد، من به بیشترین پاکدامنی که از زنان انتظار می‌رود پایبند خواهم ماند تا بهای توصیۀ پر از مهر شما را بپردازم.»

او پس از دو بار دیگر سپاسگزاری از دی رنجیه آنجا را ترک کرد.

شعری برای طرد بانوی جوان

چن تائو، شاعری در اواسط تا اواخر سلسله تانگ، زمانی برای فرار از جنگ به هونگژو (در استان جیانگشی فعلی) رفت. دوستش یان ژوان بانوی جوان با استعداد و زیبایی را برای مصاحبت با او به نزدش آورد.

چن با سرودن شعری همانجا مؤدبانه بانوی جوان را رد کرد:

هنگام نوشتن این شعر با اندیشه‌هایی به شفافیت آب

در سنین پیری هستم و احساسات عاشقانه‌ام به لطافت ابرهای روان است

قبلاً راهی برای صعود به آسمان پیدا کرده‌ام

متأسفم که مجبورم شخصی به زیبایی و با استعدادی تو را را رد کنم .

واقعاً باید خرد و مهربانی مردم باستان را ستود. آنها حتی در هنگام رد کردن چیزی که کاری نکوهیده است، همچنان مؤدب بودند و از تحقیر دیگران اجتناب می‌کردند.

کمک به بیوه جوان برای ماندن در مسیر درست

فی شو اهل گوانگدو در سلسله سونگ بود. او یک بار در سال 1120 به پایتخت بیانلیانگ (معروف به کایفنگ) رفت. هنگامی که به چانگان (شیان کنونی) نزدیک می شد در یک مسافرخانه اقامت کرد. صاحبخانه به گرمی از او استقبال و بسیار خوب از او مراقبت کرد.

در کمال تعجب،بعداً آن خانم در طول شب به اتاق فی آمد.

او پرسید: «چرا این موقع شب اینجا هستی؟»

بیوه جوان گفت: «پدرم اهل بیانلیانگ است و خانواده ما در فروش ابریشم تخصص دارند. من با صاحب این مسافرخانه ازدواج کردم، اما او فوت کرده است. احساس می‌کنم بسیار تنها هستم، در خطر از دست دادن عفت و شرافتم هستم به همین خاطر به سراغ تو آمده‌ام.»

فی گفت: «من وضعیت تو را درک می‌کنم. من به بیانلیانگ می‌روم و سعی می‌کنم پدرت را پیدا کنم و از او بخواهم کسی را بفرستد تا تو را به خانه ببرد.»

بیوه جوان با شنیدن این سخنان با شرم از آنجا رفت.

فی پس از ورود به بیانلیانگ پدر بیوه جوان را پیدا کرد و به او گفت که چه اتفاقی افتاده است.

پیرمرد گفت: «من چند روز پیش خوابی دیدم كه دخترم پاکدامنی‌اش را از دست داد. اگر شما را ملاقات نمی‌کرد، او بسیار در معرض خطر بود. موجودی الهی به من گفت که تو مرد نجیبی هستی. حتماً می‌روم و دخترم را به خانه می‌آورم.»

پدر پیر بلافاصله پسرش را برای آوردن دخترش فرستاد. سال بعد، فی در آزمون امپراتوری با موفقیت کامل به‌عنوان مقام ارشد پذیرفته شد و حاکم استان بادنونگ شد.

تقوا و پاداش

یانگ شیژونگ، به نام جیدا، اهل شینجین، شوژو بود. او یک بار درآزمون امپراتوری قبول نشد و در هتلی در چنگدو اقامت کرد. صاحب هتل در آنجا می‌خواست با او بخوابد، اما یانگ به‌تندی او را رد و آنجا را ترک کرد.

در همان شب ، همسرش در خانه خوابی دید. در رؤیا صدایی به او گفت: «شوهرت در حالی که از خانه دور بود درستکار و به عهدهایش وفادار ماند. آسمان از این امر آگاه است؛ بعنوان پاداش او در آزمون امپراتوری بعدی رتبه اول خواهد شد.»

او از خواب بیدار شد اما متوجه مفهوم خوابش نشد. تا اینکه شوهرش در پایان سال به خانه برگشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده بود.

همانطور که در خواب به او گفته شد، یانگ در سال بعد در آزمون امپراتوری مقام اول را کسب کرد.

علت و معلول در جهان زیرین

هوانگ جینگ‌گو در دوره جیایو (1056-1063) از سلسله سونگ به‌عنوان قاضی در ییژو خدمت می‌کرد. یک شب، در حالتی شبیه رؤیا دید که به عالم اموات منتقل شد.

مأموری پرسید: «آیا می‌دانی در یینژو حادثه‌ای رخ داده است؟»

سپس مأمور کتابی را به هوانگ نشان داد که در آن موارد زیر ثبت شده بود: دکتر نیه کُنگژی برای معالجه یک بیمار در یکی از مناطق هوتینگ رفت. همسر بیمار سعی کرد با عشوه‌گری مرتکب زنا شود. دکتر نیه تمام تلاشش را کرد تا او را دور کند.

سپس مأمور، هوانگ را به کنار رودخانه برد. در آنجا هوانگ دید یک نگهبان زندان زنی را مهار می‌کند. نگهبان شکم زن را شکافت، محتویات داخل شکمش را بیرون کشید و آنها را در رودخانه شست.

راهبی که در همان نزدیکی ایستاده بود به هوانگ گفت: «این زن همسر همان شخص بیمار است که سعی کرد با دکتر رابطه نامشروع داشته باشد. نیه او را رد کرد و زیبایی زن او را تحت تأثیر قرار نداد. او مرد خوبی است و به دلیل تقوایش، طول عمر وی 12 سال، از 60 به 72 سال افزایش یافت و در هر یک از نسل‌های آینده خانواده نیه یک مقام ارشد وجود خواهد داشت.»

راهب ادامه داد: «در خصوص زن، عمر وی 12 سال کاهش می‌یابد. روده‌ها و معده او تمیز می‌شود تا از امیال شهوت‌انگیزش خلاص شود.»

پس از بازگشت هوانگ به این دنیا، آنچه را در عالم اموات دیده بود به نیه گفت. نیه از شنیدن آن بسیار غافلگیر شد.

وی گفت: «حتی همسرم از این حادثه اطلاع ندارد و با این حال این واقعه در جهان زیرین ثبت شده است.»

همانطور که مشخص شد، نیه واقعاً از زندگی طولانی برخوردار شد. پسر و نوه او هم نامزدهای موفق آزمون امپراتوری بودند.

مهربانی با خیر و نیکی پاداش داده شد

پیرمردی به نام چیان در پیلینگ (در استان جیانگ‌سوی امروزی) ، ثروتمند بود و کارهای خیر بسیاری انجام می‌داد. اما هنوز فرزند پسر نداشت.

فردی به نام یو در منطقه محلی به دیگران بدهکار بود و توسط دولت محلی دستگیر شد. همسر یو آمد تا از چیان پول بگیرد تا شوهرش را نجات دهد. چیان بدون صحبت دربارۀ بازپرداخت، پول مورد نیازش را به او داد.

پس از آزادی یو، او و همسرش برای ابراز سپاسگزاری دخترشان را به خانه پیرمرد بردند. همسر چیان دید دختر آنها جوان و زیبا است، بنابراین به چیان پیشنهاد کرد که به عنوان همسر دوم با او ازدواج کند به امید اینکه شاید پسر بچه‌ای برای خانواده به دنیا بیاورد.

یو و همسرش نیز از این ایده خوشحال شدند، اما چیان امتناع کرد و گفت: «سوءاستفاده از بدبختی‌های دیگران ناپسند است. من از روی مهربانی به خانواده یو کمک کردم. اگر اکنون بخواهم با دختر آنها ازدواج کنم، رفتار نادرستی است. ترجیح می‌دهم بدون وارث باشم تا اینکه با دختر آنها ازدواج کنم.»

خانواده یو با شنیدن این جملات بسیار متأثر شدند. آنها دوباره از این زوج تشکر کردند و رفتند.

در آن شب،  همسر پیرمرد موجودی الهی را در خواب دید که به او گفت: «شوهرت به مردم کمک می‌کند و کارهای خوب انجام می‌دهد. او همچنین به فقیر و مستمند سخاوت نشان می‌دهد و از اعمال نامشروع دور می‌ماند. او با رفتارش تقوای زیادی جمع کرده است و در نتیجه پسری نصیب شما خواهد شد.»

سال بعد ، همسر پیرمرد واقعاً پسر بچه‌ای به دنیا آورد. هنگامی که پسر 18 ساله بود، در آزمون امپراتوری پذیرفته شد و بعداً به عنوان مأمور سرشماری و بازرس در دولت مرکزی خدمت کرد.

ماجرایی از جامعه امروز

ماجرایی که در اینترنت چین دست به دست می‌شود، به این ارزش‌های باستانی بازمی‌گردد.

یک دانشجوی دانشگاه از یک خانواده‌ای فقیر، دارای ظاهر و نمرات متوسط بود. او در دبیرستان یک دوست دختر داشت و آنها پس از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه به این رابطه‌ از راه دور ادامه دادند.

روزی، دوست دختر او به ملاقاتش آمد و خواست با او بخوابد، اما او امتناع و از مقاربت قبل از ازدواج خودداری کرد. خیلی زود دوست دخترش از او جدا شد.

بعداً، یک ایستگاه معروف تلویزیونی در شنژن این دانشجوی کالج را استخدام کرد، کاری که بسیاری از جوانان با استعداد در جستجوی آن بودند. از نظر خیلی‌ها باورپذیر نبود که شخصی مثل او که از بسیاری جهات متوسط بود، به این راحتی توانست یک کار خوب به‌دست آورد.

گفته‌ حکیمانه‌ای از دوران باستان وجود دارد: «کسی که بتواند با دور ماندن از بی‌بندوباری تقوای زیادی جمع کند، با برکت و رحمت فراوان پاداش داده می‌شود.»

شاید برای افراد عادی تعجب‌آور باشد که مرد جوانی که در بالا به آن اشاره شد به همین راحتی کار خوبی به‌دست آورد، اما برای تمرین‌کنندگان تزکیه معنوی تعجب‌آور نیست. دلیل اصلی این بود که این مرد جوان با اجتناب از مقاربت با دوست دخترش،از زیر پا گذاشتن اصول اخلاقی خود امتناع کرد و به همین دلیل آسمانها به او برکت داده و شغلی را به او دادند که افراد زیادی خواهان آن بودند.

سیما گوانگ (1019 - 1086) یک محقق ارشد و مورخ عالی رتبه در سلسله سونگ بود.

وی در شعار خانوادگی گفت: «اگر کسی برای نسل‌های آینده پول جمع کند، ممکن است نتوانند پول را نگه دارد. اگر کسی برای آنها کتاب جمع کند، ممکن است نتوانند کتاب‌ها را بخوانند. بهتر است تقوا جمع کرد تا نسل‌های آینده بتوانند برای مدت طولانی از برکت و رحمت برخوردار شوند.»

تمام مقالات، تصاویر یا سایر متونی که در وب‌سایت مینگهویی منتشر می‌شوند، توسط وب‌سایت مینگهویی دارای حق انحصاری کپی‌رایت هستند. هنگام چاپ یا توزیع مجدد محتوا برای مصارف غیرتجاری، لطفا عنوان اصلی و لینک مقاله را ذکر کنید.