(Minghui.org) در اواسط ماه مارس، فصل بهار فرا رسیده بود، اما آسمان خاکستری بود و باد شدیدی می‌وزید. به درک من وضعیت آب و هوا، انعکاسی از احساسات سه تمرین‌کننده فالون گونگ در منطقه‌ام بود که به‌طور غیرقانونی به‌خاطر ایمانشان محاکمه می‌شدند. در حالی که این تمرین‌کنندگان در بازداشتگاه محلی بودند، جلسه دادگاه‌شان در 18ماه گذشته 5 بار به تعویق افتاده بود. صبح روز موعد مقرر جلسه دادگاه، بار دیگر به خانواده‌ها و وکلای تمرین‌کنندگان گفتند که این جلسه به ساعت دو بعد از ظهر موکول شده است.

بعد از ظهر آن روز وقتی خانواده‌ها و دوستان این سه تمرین‌کننده آنها را در دادگاه دیدند، از آنچه دیدند متعجب شدند. بعد از 563روز حبس، تمرین‌کنندگان فقط کمی وزن کم کرده بودند اما به‌نظر می رسید روحیۀ خوبی دارند و راحت هستند. یکی از تمرین‌کنندگان در یک سلول با 34زندانی دیگر که همگی به‌دلیل بهداشت نامناسب در بازداشتگاه، دچار گال (خارش) شده بودند، هم‌سلولی بود. آن تمرین‌کننده تنها کسی بود که گال نداشت.

قاضی ارشد همچنین معاون رئیس دادگاه بود. او چاره‌ای نداشت جز اینکه این پرونده را بپذیرد زیرا هیچ کس دیگری این کار را نمی‌کرد. قاضی قبلی پس از آنکه خانواده‌های تمرین‌کنندگان برایش توضیح دادند که چرا آزار و اذیت اشتباه است، خود را از این پرونده کنار کشید. سپس پرونده به حوزه قضایی دیگری منتقل شد و هنوز هم کسی این پرونده را قبول نکرد.

قاضی ارشد بر این باور بود که تمرین‌کنندگان گناهکار و مستحق حبس هستند. او اطمینان داشت که سرانجام کسی به این پرونده رسیدگی می‌کند، اما در نهایت پرونده دوباره به او بازگردانده شد. وقتی خانواده‌های تمرین‌کنندگان مطالب اطلاع‌رسانی دربارۀ فالون گونگ را به او دادند و دربارۀ آزار و شکنجه حزب کمونیست چین به او گفتند، او تغییر عقیده داد. در طول دادگاه، او بی سر و صدا به استدلال وکلای مدافع گوش می‌داد و وقتی دادستان صحبت آنها را قطع می‌کرد، به آنها علامت می‌داد تا ادامه دهند.

همین اتفاق برای قاضی قبلی نیز رخ داد. او خشن بود و در ابتدا بر این باور بود که تمرین‌کنندگان گناهکار هستند. وقتی خانواده‌های تمرین‌کنندگان به دیدنش می‌رفتند، اجازه نمی‌داد آنها صحبت کنند و وکلا را تهدید می‌کرد. وقتی حقایق آزار و شکنجه را درک کرد، نگرشش کاملاً تغییر کرد. رفتارش با خانواده‌ها مؤدبانه و گرم شد. او نه تنها از رسیدگی به این پرونده دست کشید، بلكه به همكارانش نیز پیشنهاد داد كه پرونده را تحویل نگیرند. او به وکلا کمک کرد تا وکالت‌نامه را از تمرین‌کنندگان بگیرند.

جلسه دادرسی در آن روز شش ساعت به طول انجامید. همه در سالن دادگاه بی سر و صدا گوش می‌دادند. به نظر می‌رسید دادستان تمایلی به خواندن کیفرخواست نداشت و تمام مدت سر خود را پایین نگه داشته بود.

وقتی جلسه به‌پایان رسید، وکلا بیرون آمدند و خوشحال بودند: «چقدر عالی بود!» یکی از وکلا خاطرنشان کرد که اظهارات دفاعیه‌اش طولانی بود، اما توانست بدون وقفه آن را بخواند. او گفت: «این موفقیت‌آمیزترین جلسه دادگاهم بود.» تمام مدت وكلا با هم به‌عنوان یک گروه كار كردند. وقتی یکی از آنها صحبت می‌کرد، دیگران به تکمیل صحبت‌های او کمک می‌کردند.

تمرین‌کنندگان و وکلا در جلسه دادرسی به مدیریت نادرست پرونده توسط پلیس اشاره کردند. یکی از وکلا از دادستان پرسید: «آیا شما وجدان دارید؟ پلیس با اشتباهات بی‌شماری یک پرونده را جعل و به‌طور غیرقانونی شواهد جمع‌آوری کرد و شما اجازه دادید این پرونده به دادگاه برود؟»  منشی دادگاه استناد كرد كه چگونه پلیس هنگام تحقیق در مورد پرونده قوانین را نقض كرده و دادستان به‌طور غیرقانونی تمرین‌کنندگان را تحت تعقیب قرار داده است.

تمرین‌کنندگان در سالن دادگاه دیدند که در پایان جلسه دادرسی، انرژی مثبت حاصل از افکار درست تمرین‌کنندگان تبدیل به یک گل نیلوفر طلایی بسیار بزرگ شد. همانطور که گل نیلوفر طلایی می‌چرخید، انرژی شیطانی منقبض و از بین رفت.

تمام مقالات، تصاویر یا سایر متونی که در وب‌سایت مینگهویی منتشر می‌شوند، توسط وب‌سایت مینگهویی دارای حق انحصاری کپی‌رایت هستند. چاپ یا توزیع مجدد محتوا برای مصارف غیرتجاری مشکلی ندارد، اما در این صورت ذکر عنوان مقاله اصلی و لینکش الزامی است.