(Minghui.org) میخواهم برخی از تجارب تزکیه خود را در طی بیست سال گذشته با سایر همتمرینکنندگان در میان بگذارم.
افراد با رابطه تقدیری فا را کسب میکنند
یک روز یک دوست صمیمی را ملاقات کردم. او به من گفت که حال خوبی ندارد و نمیداند چه کاری انجام دهد.
از او پرسیدم آیا به من اعتماد داری یا نه، او گفت: «بله.» بنابراین دستگاه پخش ویسیدی خود و سیدی روشنگری حقیقت را به خانه او بردم.
قبل از پخش ویسیدی روشنگری حقیقت، به او گفتم هنگام تماشای آن به هیچ چیز فکر نکن. من هم کلمهای نگفتم تا او در سکوت آن را تماشا کند.
پس از اینکه تماشای آن را بهپایان رساند، بسیار خوشحال شد. او از آشکارسازی تمرینکنندگان دافا شوکه شد.
او گفت: «حزب کمونیست چین (حکچ) بسیار شیطانی است.» هنگام تماشای ویسیدی بدن او تغییر میکرد.
با چشم سوم دیدم که سه نقطه بر روی سینه او وجود داشت و این سه نقطه به سمت پایین امتداد یافت و به سه ستون تبدیل شدند. سه ستون به پایین حرکت کردند و احساس راحتی بسیاری در او ایجاد کرد.
او قبلاً با همسایهاش درگیری داشت و دچار افسردگی شده بود. بعد از تماشای ویسیدی، احساس راحتی و روشنایی بیشتری کرد.
او پس از درک حقیقت به سرعت بهبود یافت. همچنین میخواست تمرینات فالون دافا را یادبگیرد.
پنج مجموعه تمرین را به او آموختم و نسخهای از جوآن فالون را به او دادم. او گفت که هر روز تمرین خواهد کرد.
از آن زمان، فرد مقدر دیگری وارد تزکیه دافا شده است.
کمر پیرزن هفتاد ساله صاف شد
وقتی حقیقت را در بازاری روشن کردم، با یک خانم هفتاد ساله از شمال شرقی روبرو شدم. در حالی که او به عصایی در مقابل دکه مواد غذایی تکیه داده بود، نود درجه خم شد تا به غذایی که میخواست خریداری کند، نگاه کند.
جلو رفتم و از او پرسیدم چه اتفاقی برای کمرش افتاده است. او گفت: «درد شدیدی در کمر و پاهایم دارم. من به عیسی ایمان دارم و اگرچه هر روز به او ادای احترام میکنم، اما مؤثر نیست.»
به او گفتم که این نُه کلمه را تکرار کند: «فالون دافا خوب است؛ حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است.» به او گفتم كه با تکرار صمیمانه این نُه كلمه، بیماریاش قابل درمان است.
علاوه بر این، به او گفتم كه این اتفاق زندگی او را هنگام وقوع بلایا نجات میدهد و هر چه این جملات را بیشتر تکرار كند، وضعیت سلامتیاش بهتر میشود.
آن خانم گفت که حتماً آنها را تکرار خواهد کرد. همچنین یک نشانیادبود به او دادم و به او آموختم که نُه کلمۀ روی آن را بخواند.
به او گفتم تا زمانی که این کلمات را صادقانه تکرار کند، کارساز است. او بسیار تشکر کرد و نشانیادبود را در دست خود نگه داشته بود، گویی که گنجی در دست دارد.
وقتی یک روز دیگر دوباره به دکه مواد غذایی مراجعه کردم، زن پیر نیز آنجا بود. او کاملاً متفاوت به نظر میرسید. صاف ایستاد و دیگر 90 درجه خم نشد.
او به من گفت که عبارت «فالون دافا خوب است!» را هر روز هنگام راه رفتن، آشپزی یا استراحت تکرار کرده است. او به چیز دیگری فکر نکرده بود و فقط این کلمات را تکرار میکرد.
بدون اینکه متوجه شود، کمرش صاف شد.
گفتم: «به شرطی که از قلب خود ایمان داشته باشید و این کلمات را صادقانه تکار کنید، استاد لی، بنیانگذار فالون دافا، به شما کمک خواهند کرد. باید از استاد لی تشکر کنید.»
او گفت: «احساس خوبی دارم. استاد فالون دافا از شما متشکرم! استاد فالون دافا از شما متشکرم!
به آن خانم گفتم که این خبر را به خانواده، دوستان و همسایگان خود منتقل کند تا آنها نیز از این مزایا بهرهمند شوند. او گفت که ماجرای برکت یافتنش از طریق تکرار «فالون دافا خوب است» را برای آنها تعریف کرده است.
دورماندن از خطر با افکار درست
یک بار برای توزیع جزوات روشنگری حقیقت به یک بازار رفتم. وقتی داشتم در خیابان اصلی قدم میزدم، ناگهان احساس کردم که اتفاق شومی رخ داده است.
دو مرد سی ساله را دیدم که به من خیره شدهاند و تصمیم گرفتم قبل از توزیع جزوات بیشتر منتظر بمانم تا آنها بروند. بعد از رفتن آنها، توزیع جزوات را در خیابان ادامه دادم.
بعد از اینکه دوازده جزوه دادم، ناگهان احساس کردم دستی لباسم را گرفته و نمیتوانم آزاد شوم. یک فکر کردم: «استاد، لطفاً کمکم کنید!»
در آن زمان، ما در زیر یک ساختمان دو طبقه ایستاده بودیم که در حال ساخت بود. مردی که مرا گرفت، گفت: «گرفتن تو کار آسانی نیست. حالا قصد دارم تو را گزارش دهم!»
فهمیدم که او احتمالاً فریب حزب کمونیست چین (حکچ) اهریمنی را خورده باشد و من باید مهربانی او را برانگیزم تا بتواند نجات یابد. بنابراین به او گفتم: «من این جزوات را توزیع میکنم تا مردم، از جمله شما را نجات دهم. شما باید این جزوه را در خانه بخوانی.»
در ادامه گفتم: «هر وقت آن را درک کنی، آینده زیبایی خواهی داشت.» او گفت: «چه آینده زیبایی؟ من به هیچ چیز اعتقادی ندارم.»
دیدم که نجات او سخت است، اما نمیتوانستم اجازه دهم علیه دافا مرتکب جنایات شود. درست زمانی که هر دو به بنبست رسیدیم، یکی از کارگران محل کار از ما خواست که آنجا را ترک کنیم.
استاد در این بحران به من کمک کردند. دافا جنبه باعظمتی هم دارد، بنابراین به این مرد باجدیت گفتم: «لطفا مرا رها کن. اگر رها نکنی، مسئولیت عواقب اقدامات خود کاملاً بر عهده شما خواهد بود!»
فوراً رها کرد. فقط ده متر از جاده فاصله داشتیم و همه وسایل نقلیه موجود در جاده در بن بست توقف کرده بودند.
تمام میدان زمانی و مکانی متوقف شده بود و فهمیدم که استاد در حال محافظت از من هستند. گرمای زیادی در بدنم جریان یافت و اشک از چشمانم جاری شد.
دقیقاً مثل این بود:
«عمل تزکیه بستگی به تلاش خود فرد دارد، در حالی که گونگ به استاد شخص مربوط است.» (سخنرانی اول، جوآن فالون)
غلبه بر کارمای بیماری در چهار روز
سال گذشته برای مراقبت از نوهام در خانه پسرم ماندم. یک روز در تابستان حالم خوب نبود.
احساس میکردم هوا در بدنم میوزد و هر کجا را که لمس کنم بدنم آسیب میبیند. نمیتوانستم بنشینم یا دراز بکشم، و به دلیل درد، فقط میتوانستم بایستم، و گاهی بیاختیار فریاد میزدم: لعنت، لعنت، و غیره.
ناگهان فهمیدم که باید اساساً این افکار و گفتار بد را انکار کنم. آنچه نمایان میشد، تصورات بشریام بود و اهریمنان از کمبودهایم در تزکیه برای آزار و اذیت من استفاده میکردند.
فهمیدم که اهریمن باید از بین برود. بنابراین به محض ظهور یک وضعیت جدی، برای از بین بردن آن افکار درست فرستادم: «من یک مرید دافا هستم و نمیتوانم آنچه استاد تصدیق نمیکنند را تصدیق کنم. این احساسات نادرست است، و قطعاً قادر به غلبه بر این نظم و ترتیبات شیطانی خواهم بود.»
من آن روز چهار سخنرانی از جوآن فالون مطالعه کردم و دافا گرههای قلبم را باز کرد.
استاد بیان کردند:
«مورد دیگری که در تمرین چیگونگ وجود دارد این است که وقتی چی در جایی از بدن تراکم پیدا میکند یا نمیتواند از بالای سر شخص پایین بیاید او میترسد. بدن بشری جهانی کوچک است. مخصوصا در روشهای دائوئیستی وقتی چی از میان یک کانال میگذرد، شخص دچار این مشکلات میشود. اگر چی نتواند از میان کانال بگذرد، در آن جا متوقف خواهد شد. این نه تنها میتواند در سر اتفاق بیفتد، بلکه در سمتهای دیگر بدن نیز اتفاق میافتد؛ به هر حال، حساسترین جای یک شخص، سر او است. چی به بالای سر صعود میکند و سپس پایین میآید. اگر چی نتواند از میان یک کانال رد شود، شخص چنان احساسی
را تجربه میکند که سر بسیار سنگین و متورم به نظر میآید مثل این که کلاه سنگینی از چی به سر دارد و غیره. اما چی نه
میتواند چیزی را کنترل کند و ه میتواند باعث مشکلی شود یا بیماری به وجود بیاورد.» (سخنرانی ششم، جوآن فالون)
ناگهان فهمیدم که این درد هیچ چیز نیست و نمیتواند کاری برای من انجام دهد. وقتی که وابستگیام را رها کردم سریع به حالت عادی برگشتم.
وقتی به درون نگاه کردم، وابستگیهای بشری بسیاری پیدا کردم، مانند وابستگی به رقابت، رنجش، حسادت، پوچی و علاقه به شنیدن چیزهای خوشایند. درگیریهای مداوم بین عروسم و من تمام وابستگیهایم را برملا کرد.
توهم کارمای بیماری ناشی از آن وابستگیهای بشری است. عروسم در حال کمک به من بود تا شینشینگ خود را بهبود بخشم. اما از او تشکر نکردم، در عوض از او رنجیدهخاطر شدم. وقتی این را فهمیدم، به خودم یادآوری کردم که نسبت به خودم سختگیر باشم.
وقتی عروسم «نمک روی زخمم میپاشد»، ابتدا باید بردباری را تمرین کنم. مهم نیست که او چگونه با من رفتار میکند، چیزی نمیگویم و سپس به درون نگاه میکنم.
هر کاری که بتوانم انجام میدهم تا سعی کنم وابستگی مربوطه خود را پیدا کنم. تزکیه دقیقاً به این شکل است، مرحله به مرحله.
بعد از اینکه به درون نگاه کردم، ظرف چهار روز آزمون کارمای بیماری را گذراندم. از تجربه غلبه بر کارمای بیماری درس بزرگی آموختهام.
آرزو کردم که توانم با عروس خود کنار بیایم و واقعاً این کار را انجام دادم! وقتی با من رفتار بدی دارد قلبم دیگر تحت تأثیر قرار نمیگیرد.
همیشه یک حالت شاد و آرام را حفظ میکنم. وقتی عروس خود را عصبانی میبینم دیگر عصبانی نمیشوم و در عوض بیشتر به او اهمیت میدهم و حتی بهتر با او رفتار میکنم.
او نیز تغییر کرده است. دخترم گفت که ما هر دو تغییر کردیم و خانواده ما با هم هماهنگ شده است.
در آخرین لحظه کمک به استاد در اصلاح فا، به استاد گوش خواهم داد، سه کار را بهخوبی انجام خواهم داد، عهد و پیمانهایم را برآورده خواهم کرد و به خانه واقعی خود برخواهم داشت.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه سفرهای تزکیه