(Minghui.org) وقتی وكیل آقای هوانگ ژوفنگ در 6آوریل2021 با او ملاقات كرد، فهمید كه شانه چپ آقای هوانگ بر اثر شكنجه در سال 2003 در اردوگاه كار اجباری سانشوئی  ازجا در رفته است. آقای هوانگ به‌خاطر ایمانش به فالون گونگ در این اردوگاه زندانی شده بود. فالون گونگ، یک تمرین معنوی است که از سال 1999 توسط رژیم کمونیستی چین مورد آزار و شکنجه قرار گرفته است.

آقای هوانگ از شهر مائومینگ، استان گوانگدونگ که در طول 22 سال گذشته به دلیل پابرجاماندن بر اعتقاد خود بارها دستگیر و زندانی شده است، پس از آخرین دستگیری در دسامبر2020 مجدداً در دادگاه محاکمه می‌شود. در حالی که وانگ یو، وکیل آقای هوانگ، در آخرین دور از محاکمه‌ از او دفاع می‌کرد، در 14 آوریل پس از اطلاع از اینکه دولت آسیب وارد شده به شانۀ موکلش را به‌عنوان آسیب‌دیدگی «درجۀ 9» تأیید کرده است، از دولت به‌خاطر آسیب به شانه آقای هوانگ درخواست غرامت کرد. در چین، مصدومیت‌های با درجۀ 1 تا 10 مجاز به جبران خسارت از سوی دولت هستند، اما قبلاً هرگز هیچ غرامتی به آقای هوانگ به دلیل صدمات وارده به او در اردوگاه پرداخت نشده بود.

مجدداً به دلیل انکار نکردن ایمان خود تحت پیگرد قانونی قرار گرفت

آقای هوانگ 51 ساله مهندس اتوماسیون الکترونیکی و برنده جایزه بود. از آنجا که او حاضر به انکار اعتقاد خود نشد، دو دوره اردوگاه کار اجباری برایش تعیین شد. در حالی که او در اردوگاه کار اجباری سانشوی بازداشت شده بود، مأموری به دو زندانی دستور داد تا در 2‌ژانویه2003 بازوهایش را تا آنجا که می‌توانند از هم جدا کنند. او قادر به ادامه حرفه خود نبود و برای گذران زندگی مجبور بود کارهای متفرقه انجام دهد.

به سال 2020 برمی‌گردیم. آقای هوانگ در 12 دسامبر سال 2020، هنگامی که از کار به خانه برمی‌گشت، در خارج از آپارتمان خود دستگیر شد. پلیس محل زندگی‌اش را غارت کرد و كتاب‌ها و مطالب اطلاع‌رسانی فالون گونگ او را مصادره كرد. همسرش خانم شیه یوئه‌ژن و پسر 15 ساله آنها نیز دستگیر شدند.

در اداره پلیس ژانچیانلو، پلیس به خانم شیه دستور داد بیانیه‌ای مبنی بر رهاکردن فالون گونگ را امضاء کند. هنگامی که او حاضر به همکاری شد، آنها تهدید کردند که او را به بازداشتگاه می‌برند. بعدازظهر هر دو مجبور شدند بیانیه‌های رها کردن باورشان را امضا کنند، خانم شیه و پسرش بعدازظهر آزاد شدند. آقای هوانگ در بازداشت باقی ماند و به بازداشتگاه شماره 1 شهر مائومینگ منتقل شد.

اعضای پلیس و کارمندان کمیته مسکونی خانم شیه را در 21 دسامبر در محل کار خود پیدا کردند و از او پرسیدند که از کجا پول استخدام وکیل برای همسرش را به‌دست آورده است. خانم شیه مشکوک شد که تلفنش را شنود کرده باشند، زیرا سه روز قبل از آن، تلفنی دربارۀ این موضوع با خانواده‌اش صحبت کرده بود.

روز بعد، دستگیری آقای هوانگ تأیید شد. پرونده او در تاریخ 18فوریه2021 به دادسرای ناحیه مائونان ارسال شد و در ماه آوریل برای او کیفرخواست صادر شد.

وکیل آقای هوانگ چندین بار به دادگاه منطقه مائونان رفت تا در 6 آوریل وکالت‌نامه را ارائه کند. قاضی مسئول پرونده، ژو جینفنگ مکرراً از ملاقات با او خودداری کرد. با اصرار وکیل، قاضی ژو قرار ملاقات با او را تعیین کرد اما او هرگز سر قرار حاضر نشد.

در بازداشتگاه، آقای هوانگ نامه سرگشاده‌ زیر را با جزئیات آزار و شکنجه‌ای که متحمل شده است، نوشت. [زیرنویسها توسط ویرایشگر اضافه شده است.]

***

به مقامات در سیستم امنیت عمومی و حقوقی در شهر مائومینگ،

دادستان‌ها و قضات محترم

نام من هوانگ ژوفنگ است، مردی 51 ساله هستم. من در جاده رنمینگ در شهر مائومینگ، استان گوانگ‌دونگ زندگی می‌کنم.

چرا فالون گونگ را تمرین می‌کنم

از سال 1997 تمرین فالون گونگ (معروف به فالون دافا) را شروع کردم. در آن زمان، لاغر بودم. اغلب سرما می‌خوردم و به رینیت (ورم غشاء مخاط بینی) مبتلا بودم. به‌راحتی خسته می‌شدم و همیشه مجبور بودم از برخی غذاها پرهیز کنم. می‌دانستم که یکی از کسانی هستم که با وضعیت سلامتی ضعیف متولد شده‌ام.

بنابراین همیشه به دنبال راه‌هایی برای رسیدن به تناسب اندام مانند انجام تمرینات ورزشی و دویدن صبحگاهی بودم. در دهه 1990 چندین نوع چی‌گونگ را نیز امتحان کردم، اما هیچ کدام موثر نبودند.

همچنین عاشق مطالعه بودم و اعتقاد داشتم که کسب دانش، توانایی می‌دهد. برای موفقیت و داشتن زندگی شاد به یادگیری نکات فنی و دانش عمومی ادامه دادم.

سؤالات زیادی داشتم، از جمله «هدف از زندگی چیست؟ از کجا آمده‌ایم و به کجا می‌رویم؟ نصف‌النهارها، نقاط طب سوزنی و باگوا (هشت تریگرام) چیست؟ آیا موجودات الهی وجود دارند؟ آیا تناسخ وجود دارد؟» و غیره. به‌طور گسترده می‌خواندم تا پاسخ‌ها را پیدا کنم. بعد از خواندن کتاب‌های فالون گونگ پاسخ‌های رضایت‌بخشی به تمام سؤالاتم پیدا کردم.

سلامتی‌ام بعد از فقط چند روز تمرین فالون گونگ به‌طور قابل توجهی بهبود یافت. قدرت بیشتری داشتم، بیشتر غذا می‌خوردم و بهتر می‌خوابیدم. می‌توانستم بدون توقف مستقیماً تا خوابگاهم در طبقه یازدهم (در آن ساختمان آسانسوری وجود نداشت) بروم، که قبلاً غیرممکن بود.

جهان‌بینی‌ام نیز پس از خواندن کتاب‌های فالون گونگ به‌طرز چشمگیری تغییر کرد. حقیقت جهان و زندگی را درک کردم. همچنین درباره رابطه بین نیکی و پلیدی و دربارۀ دریافت عقوبت به‌خاطر اعمال خود شخص آموختم. این برای بیش از یک عمر به زندگی شخص متصل است. چنین درک‌هایی به من کمک کرد بسیاری از افکار بد خود را از بین ببرم و عادت‌های بد خود را اصلاح کنم. زندگی با اصول حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری را شروع کردم.

تمام تلاشم را کردم تا یک تمرین‌کننده حقیقی باشم. هنگام خرید چیزی هرگونه پول اضافی را برمی‌گرداندم. همچنین کارمزد اضافی که شرکتم به من می‌داد، پس می‌دادم. اطمینان حاصل می‌کردم که فرد خوبی هستم که به جامعه منفعت می‌رساند. و معتقدم که هر تمرین‌کننده واقعی فرد خوبی است. بنابراین، قبل از سال 1999، چیائو شی، پس از تحقیق درباره فالون گونگ، رئیس وقت کمیته دائمی کنگره ملی خلق، به این نتیجه رسید که فالون گونگ برای کشور و مردم مفید است و هیچ ضرری ندارد.

بازداشت به ‌دلیل دادخواهی برای فالون گونگ

اما جیانگ زمین، رئیس وقت ح‌ک‌چ، در جولای 1999 آزار و شکنجه فالون گونگ را آغاز کرد. از آن زمان به بعد، من و خانواده‌ام  آسیب جدی دیدیم. حقوق اساسی ما نقض شده است. بدون ارتکاب به جرم، صرفاً به خاطر پابرجا ماندن بر ایمان خود، یک بار بازداشت و دو بار (بدون احتساب دوره فعلی) به اردوگاه‌های کار اجباری اعزام شده‌ام.

زمانی که دوره دوم اردوگاه کارم تقریباً تمام شده بود، تمام بدنم متورم شده بود و حتی نمی‌توانستم راه بروم. پزشک بیماری اورمی تشخیص داد. وقتی نزدیک مرگ بودم، مرا به خانه فرستادند. به سرعت بهبود یافتم فقط به این دلیل که توانستم کتاب‌های فالون گونگ را بخوانم و پنج تمرین را انجام دهم. تقریباً دو بار تاسرحد مرگ شکنجه شدم و فالون گونگ هر بار مرا نجات داد.

بدتر این بود که برای بار دوم در اول اردیبهشت سال 2001 در یک اردوگاه کار اجباری زندانی شدم. وقتی دو سال بعد آزاد شدم، معلول شدم و هیچ وقت غرامت دریافت نکردم. بلافاصله پس از آزادی به بازداشتگاه مائومینگ منتقل شدم و دو سال آنجا حبس بودم. دوباره دچار اورمی شدید شدم. سلامتی‌ام آسیب دیده بود و همسرم مرا طلاق داد.

طی این سال‌ها، من و نزدیکانم بارها خواستار جبران خسارت و پیگرد قانونی شده‌ایم، اما پاسخی دریافت نکرده‌ام.

می‌خواهم در مورد سه بار بازداشت جزئیات بیشتری ارائه دهم.

بازداشت اول: به دلیل امضای دادخواست برای فالون گونگ بازداشت شدم

با اعتماد به دولت، قصد داشتم به دفتر تجدیدنظر ملی در پکن بروم و به مقامات بگویم که چرا فکر می‌کنم سیاست جیانگ زمین برای آزار و شکنجه فالون گونگ اشتباه است. چون نمی‌دانستم دفتر استیناف کجاست، تماس گرفتم و راهنمایی خواستم. آنها سؤالات زیادی از من پرسیدند، از جمله اینکه اهل کجا هستم، نامم و نگرانی من چیست. به همه سؤالات جواب دادم.

همان شب در هتل دستگیر و به شهر مائومینگ منتقل شدم. به مدت 15 روز در بازداشتگاه شهر مائومینگ محبوس بودم. بعد از آن اخراج شدم. معتقدم دادخواستم کاملا قانونی بود. حتی فرصتی پیدا نکردم که به دفتر تجدید نظر ملی مراجعه کنم. بازداشتم به اتهام اخلال در جامعه کاملاً اشتباه بود.

در پایان سال 2000، چند تمرین‌کننده در شهر مائومینگ دادخواستی را برای ابراز عقیده‌شان امضا کردند، اما پلیس همه آنها را دستگیر کرد.  در 7فوریه2001 دستگیر شدم. پلیس محل زندگی مرا جستجو کرد و تمام کتاب‌های فالون گونگ مرا ضبط کرد. مرا در بازداشتگاه شماره 2 مائومینگ زندانی كردند و باید از 6 صبح تا 9 و بعضی اوقات 11 شب كار می‌كردم.

فقط در عرض شش ماه، وضعیت سلامتی‌ام وخیم شد. از پاها تا سرم متورم شده بود. به‌سختی می‌توانستم بایستم و مجبور بودم روی زمین چهار دست و پا بروم تا به جایی برسم. در شرف مرگ بودم. پس از معاینه پزشکی، خانواده‌ام مرا از بازداشتگاه خارج کردند.

پس از بازگشت به خانه، خواندن کتاب‌های فالون گونگ و انجام پنج تمرین را از سر گرفتم. کم کم خوب شدم. بعداً فهمیدم که پلیس به اتهام «برهم زدن نظم اجتماعی» مرا به یک سال حبس در اردوگاه کار اجباری محکوم کرده است. نه من و نه خانواده‌ام هیچ وقت اطلاعیه‌ای در این رابطه دریافت نکردیم. درک نمی‌کنم که چگونه با امضای دادخواست نظم اجتماعی را برهم زده‌ام.

بازداشت دوم: شکنجه تاحد معلولیت

شش ماه بعد، در اول اوت2001، دوباره دستگیر شدم. تمام وسایلم توقیف شد و به همان اتهام «برهم زدن نظم اجتماعی» به مدت دو سال به اردوگاه کار اجباری منتقل شدم. این بار نیز هیچ اطلاعیه‌ای در خصوص بازداشت در اردوگاه کار اجباری دریافت نکردم.

 اواخر سپتامبر به اردوگاه کار اجباری سانشوئی منتقل شدم و مرا به بخش 3، که در «تبدیل» تمرین‌کنندگان فالون گونگ تخصص داشت، اعزام کردند. ازآنجاکه از «تبدیل شدن» امتناع ورزیدم، شکنجه شدم.

 منزوی شده بودم و مجبور بودم بیش از 10 ساعت در روز به‌جز زمان خواب یا دستشویی روی چارپایه 20 سانتی‌متری بی‌حرکت بنشینم. نشیمنگاهم واقعا دردناک شده بود.

چند ماه بعد، مجبور به انجام تمرینات بدنی شدید، مانند ایستادن و دویدن طولانی مدت زیر آفتاب شدم. هرگونه تخلفی منجر به حبس در اتاقی تاریک به‌صورت انفرادی با دست و پاهای بسته می‌شد. مأموران با چند باتوم الکتریکی به‌طور هم زمان به من شوک وارد می‌کردند.  شنیدم که یک‌بار مأموران به تمرین‌کننده‌ای  با 12 باتوم برقی همزمان شوک وارد کرده‌اند. این حبس معمولاً حدود یک هفته به طول می‌انجامید. به کسانی که از ایمان خود دست کشیده بودند آزادی بیشتری داده می‌شد و می توانستند با توپ یا شطرنج بازی کنند، کتاب بخوانند یا تلویزیون تماشا کنند.

قبل از سال نو 2003، تمرین‌کنندگانی که حاضر به «تبدیل» نبودند به یک ساختمان جداگانه منتقل شدند و تحت شکنجه شدید قرار گرفتند.

ازآنجاکه در سلول انفرادی نزدیک آن ساختمان بودم، غالباً فریادهای دردناک تمرین‌کنندگان را می‌شنیدم که با باتوم الکتریکی به آنها شوک وارد می‌شد. وحشتناک بود. برخی از تمرین‌کنندگان را مجبور می‌کردند روی عکس‌های استاد لی (بنیانگذار فالون گونگ) چمباتمه بزنند و اجازه رفتن به توالت را نداشتند. برخی از آنها را دستبند زده و از مچ دست آویزان می‌کردند. برخی را با آب جوش سوزانده بودند. و برخی را زیر مشت و لگد گرفته بودند. همه از خواب محروم بودند.

حتی پس از آنکه برخی از تمرین‌کنندگان نتوانستند شکنجه را تحمل کنند و قبول کردند که فالون گونگ را کنار بگذارند، مأموران قبل از اینکه به آنها اجازه استفاده از توالت بدهند، مجبورشان می‌کردند به استاد و فالون گونگ ناسزا بگویند. این نه تنها شکنجه جسمی بلکه آزار روحی و تحقیر نیز بود.

مرا با چشم‌بند و دست‌بند به آن ساختمان منتقل کردند. درست در خارج از ساختمان، چند نفر مرا محاصره كردند و تا آنجا كه ممكن بود مرا محكم نیشگون گرفتند. ناامیدانه مبارزه کردم و خسته شده بودم. آنها مرا به طبقه بالا کشیدند. چشمانم پوشانده شده بود، بنابراین نمی‌توانستم بفهمم که به کدام طبقه کشیده شده‌ام. پیش از آنکه مرا به داخل اتاق هل دهند، نگهبان لو جینهو یک بار دیگر از من پرسید، «تبدیل» یا نه؟ جوابی ندادم اما سرم را بلند کردم. سپس او با استفاده از کنار دستش ده‌ها بار مانند یک چاقو به پشت گردنم ضربه زد. به‌دلیل درد مجبور شدم سرم را پایین بیاورم.

مرا مجبور کردند بین دو بسته بزرگ چمباتمه بزنم، در حالی که دستهایم را صاف کشیده بودند و هر دست را به یک بسته بسته بودند. این بسته‌ها در واقع حاوی حدود 20 لحاف بود که محکم به‌هم بسته شده و بزرگ و سنگین بودند. یک زندانی و چند مأمور در اتاق به من هشدار دادند که باید از ایمان خود دست بکشم وگرنه بیشتر رنج خواهم کشید. به آنها گفتم آنچه انجام می‌دهند غیرقانونی است، اما آنها اهمیتی ندادند و با باتوم الکتریکی به من شوک وارد کردند. آنها حتی سعی کردند باتوم الکتریکی را در دهانم فرو کنند. دندان‌هایم را به هم فشردم، بنابراین آنها به دندان‌ها و لب‌هایم شوکه وارد کردند.

مجبور شدم با یک پا روی زمین و پای دیگرم روی انگشتان پا چمباتمه بزنم. مأمور لو جینهو، برای افزایش دردم، پا روی پاهایم گذاشت و پاهایم را زخمی کرد. در آنجا شب و روز چمباتمه می‌زدم، در حالی که مأموران شیفت را تغییر می‌دادند تا مرا کنترل کنند. زمان آنقدر آهسته می‌گذشت که هر روز مثل یک سال احساس می‌شد.

روز بعد، مرا به یک فضای باز کنار سلول انفرادی منتقل کردند. آنها همه لباس‌هایم را به غیر از شورتم درآوردند، سپس با باتوم الکتریکی به من شوک وارد کردند. لو خیلی سعی کرد مرا وادار به جیغ زدن کند. می‌دانستم که او از گوش دادن به فریادهای دردناک تمرین‌کنندگان لذت می‌برد. او می‌خواست اراده من را از بین ببرد. با تمام قدرت جلوی خودم را گرفتم. اما نتوانستم بدنم را کنترل کنم و بسیار سخت مبارزه می‌کردم. شارژ باتوم‌ها که تمام شد، آب سردی به من دادند و پس از تعویض باتری‌ها به کار خود ادامه دادند. قبل از اینکه مرا به اتاق برگردانند و دوباره مجبور به چمباتمه زدن کنند، حدود یک ساعت اینگونه مرا شکنجه کردند.

مأمور ژانگ جونو دست به کار شد و سعی کرد با شوک دادن با باتوم مرا «تبدیل» کند. حدود 10 دقیقه بعد او زندانیان وظیفه را صدا زد تا دو بسته را از هم جدا كنند در حالی كه دستانم هنوز به آنها بسته بود. بعد از دو دقیقه مچ دستم خونریزی کرد (جای زخم ها هنوز مشخص است) و احساس کردم شانه‌هایم ازهم جدا و پاره شده است.

فقط در طی چند روز، وزن زیادی از دست دادم. لب‌هایم متورم، مچ‌هایم به شدت زخمی شده بود و نمی‌توانستم سرم را بلند کنم؛ لو به طرز وحشیانه‌ای مرا کتک زد. سپس مرا به بیمارستان اردوگاه کار اجباری منتقل کردند.

پزشک گفت که شانه چپم دررفته است و آن را دوباره جا انداخت. پزشک همچنین برای سرم یک تکیه‌گاه درست کرد و مچ دست و لب‌هایم را ضدعفونی کرد. به‌دلیل شدت جراحات وارده، در بیمارستان اردوگاه کار اجباری سانشوئی بستری شدم و سایر تمرین‌کنندگان را دیدم که پس از شکنجه به دلیل رها نکردن باور خود مجروح شده بودند.

لو جینهو، کمر و سینه تمرین‌کننده لین فنچی را با آب جوش سوزاند. مأموری پای تمرین‌کننده‌ای از شهر ژانجیان را لگدمال کرد. پایش عفونت کرده و سوراخ بزرگی در آن بوجود آمده بود.

علاوه بر دررفتگی، مفصل شانه چپم نیز آسیب دیده بود. از آن بدتر، عضلات و تاندون‌هایی که شانه‌ام را به دنده‌هایم متصل می‌کنند بیرون کشیده شده بودند. (اگر هنگام کشیدن از این کار دست نمی‌کشیدند، بازوی چپم کاملاً بیرون کشیده می‌شد.) اگرچه پزشک عمل جراحی انجام داد و شانه‌ام را پیچاند تا در جای خود ثابت شود، اما چند روز بعد، درست بعد از بازکردن بانداژ، دوباره جابجا شد.

چند درمان دیگر انجام شد، اما آنها نتوانستند شانه چپم را درست کنند زیرا عضلات دچار آتروفی شده و جدا شده بودند.

یک ماه قبل از پایان دوره دو ساله اردوگاه کار اجباری‌ام در اول اوت2003، مسئولان اردوگاه کار اجباری سانشوئی گفتند که می‌توانند به‌خاطر آسیب‌دیدگی‌ام غرامت بپردازند اما به این شرط که از ایمان خود دست بکشم. موافقت نکردم.

بعد از انقضای دوره محکومیتم هیچ غرامتی دریافت نکردم. نه تنها این، بلکه اداره 610 شهر مائومینگ مرا برای بازداشت بیشتر به یک مرکز شستشوی مغزی منتقل کرد. سایر تمرین‌کنندگانی كه بدون اقدامات قانونی دستگیر شده بودند در خانه‌ای اجاره‌ای در حوالی بازار گوانشان حبس شده بودند، در هر اتاق یك تمرین‌كننده قرار داشت. ما مکررا شکنجه می‌شدیم.

وضعیت سلامتی‌ام روز به روز بدتر شد. نمی‌توانستم غذا بخورم و ورم کرده بودم. سرانجام، حتی نمی‌توانستم راه بروم. در ژوئیه 2005 دوباره به بیمارستان منتقل شدم. اداره 610 برای شانه خالی کردن از مسئولیت با خانواده‌ام تماس گرفت تا مرا به خانه ببرند. در شرف مرگ بودم و تورم در حال بیشتر شدن بود. کتاب های فالون گونگ را می‌خواندم و پنج تمرین را هر روز انجام می‌دادم. کم کم خوب شدم.

به دلیل ناتوانی‌ام (دادستانی استان بعداً به من گواهی آسیب‌دیدگی سطح 9 را داد که واجد شرایط پرداخت غرامت دولتی است)، نمی‌توانستم کار فنی و پردرآمد قبلی را انجام دهم. (من یک تکنسین اتوماسیون برق آموزش دیده و دارای چندین گواهینامه هستم.) زندگی دشوارتر شده بود و من نسبتاً ضعیف شده بودم.

بازداشت سوم: امتناع از رها کردن باورم

آزار و شکنجه همچنان ادامه دارد. اداره پلیس ژانچیان و کمیته مسکونی دوباره سعی کردند مرا مجبور کنند که  از ایمان خود دست بکشم، اما من از انجام این کار امتناع کردم. در 12دسامبر2020، هنگامی که به خانه می‌رفتم، دوباره دستگیر شدم. محل سکونتم مورد حمله قرار گرفت و متعلقات شخصی‌ام توقیف شد. آنها کتاب‌های فالون گونگم را بردند و از آنها به عنوان مدرک پیگرد قانونی استفاده کردند.

کرامت انسانی و حقوق شخصی‌ام به شدت نقض شده است. این آزار و شکنجه کاملاً نقض قانون است. هنوز نتوانسته‌ام خسارات وارده به خود را جبران کنم اما مجدداً با یک دوره حبس غیرقانونی مواجه شده‌ام. آزار و شکنجه بی‌رحمانه‌ای که من متحمل شده‌ام گواهی عریانی بر تاریکی نظام حقوقی در چین است.

مقالات مرتبط:

محکومیت مهندس سابق به دلیل ایمان خود - همسر و پسرش در وضعیت وخیمی قرار دارند

آزار و شکنجه هوانگ ژوفنگ در اردوگاه کار اجباری سانشوئی در استان گوانگدونگ

شانه هوانگ ژوفنگ، تمرین‌کننده دافا، توسط مأموران در نتیجه یک روش شکنجه در اردوگاه کاراجباری سانشوئی، استان گوانگدونگ دچار دررفتگی شد

تمام مقالات، تصاویر یا سایر متونی که در وب‌سایت مینگهویی منتشر می‌شوند، توسط وب‌سایت مینگهویی دارای حق انحصاری کپی‌رایت هستند. هنگام چاپ یا توزیع مجدد محتوا برای مصارف غیرتجاری، لطفاً عنوان اصلی و لینک مقاله را ذکر کنید.