(Minghui.org) شوهرم پنج سال پیش در حمام عمومی دچار حمله قلبی شد. وقتی آمبولانس رسید، به کما رفته بود. او را به نزدیکترین بیمارستان منتقل کردند. نوار قلب او بهطور غیرمعمولغیرطبیعی بود. او بلافاصله به بیمارستان بزرگتری منتقل شد و در آنجا به او شوک الکتریکی دادند و بههوش آمد. او در آن زمان دچار بیاختیاری شده بود و شلوارش را کثیف کرده بود که نشان میداد وضعیت او بهشدت نگرانکننده است.
وقتی سریع خودم را به بیمارستان رساندم، پزشک از من خواست که رضایتنامهای را امضا کنم تا شوهرم بتواند تحت یک عمل جراحی فوری قرار گیرد. همچنین به من هشدار داد که همسرم در شرایط بسیار خطرناکی قرار دارد و ممکن است حتی از عمل جراحی جان سالم به در نبرد. جواب دادم که اول بایدبا شوهرم هماهنگ کنم.
من به اتاق اورژانس رفتم و از شوهرم خواستم که این عبارت را تکرار کند: «فالون دافا خوب است.» به او گفتم: «استاد تو را نجات خواهند داد.»من هم این عبارت را تکرار میکنم و به استاد التماس میکنم که تو را نجات دهند.
شوهرم گفت که نمیخواهد تحت عمل جراحی قرار بگیرد. پزشک به ما هشدار داد که بدون عمل جراحی هرلحظه امکان مرگش وجود دارد. اما یک ساعت بعد پرستار گفت شوهرم کاملاً هشیار است و غذا میخواهد. میدانستم استاد او را نجات دادهاند.
حال شوهرم رو به بهبود رفت و چند روز بعد مرخص شد.
پس از بازگشت او به خانه، دوستان و خانوادهمان همه به او پیشنهاد کردند که برای انجام آزمایشات بیشتر به یک بیمارستان معروف قلب و عروق برود. وقتی پزشک آنجا الکتروکاردیوگرام قبلی شوهرم را دید، از اینکه شوهرم حتی هنوز زنده است تعجب و توصیه کرد که فوراً در بیمارستان بستری شود.
بعد از معاینه مجدد در بیمارستان قلب مشخص شد که همسرم باید تحت عمل جراحی بایپس قرار گیرد. او کمی عصبی بود. دلداریاش دادم و خواستم که به تکرار «فالون دافا خوب است» ادامه دهد.
در روز جراحی، چند همتمرینکننده همگی به بیمارستان آمدند تا تشویقش کنند و به او بگویند که این عبارت خوشیمن را تکرار کند. پزشک به ما گفت که این نوع جراحی معمولاً حدود چهار ساعت طول میکشد. اما فقط یک ساعت و نیم بعد، عمل جراحی با موفقیت بهپایان رسید. بسیاری از افراد بسیار تعجب کردند که این جراحی با چه سرعتی انجام شد.
شوهرم روز بعد از بیهوشی در بخش مراقبتهای ویژه آیسییو به هوش آمد. سپس به بخش عمومی منتقل شد و خیلی سریع بهبود یافت. فقط پس از هشت روز مرخص شد.
بعد از اینکه به خانه رسیدیم به من گفت که نزدیک بود در آیسییو بمیرد. در حین عمل، دستانش را به تخت بسته بودند تا نتواند حرکت کند. انواع لولهها به او وصل بود، از جمله یکی هم در دهانش قرار داشت. نصف شب که از خواب بیدار شد، پرستاری در اطراف نبود. لوله داخل دهانش به داخل گلویش پایین میرفت، اما نه میتوانست آن را حرکت دهد و نه میتوانست فریاد بزند. نزدیک بود راه تنفسیاش مسدود شود. فکر کرد قرار است بمیرد.
درست در این لحظه، بهیاد آورد که: «فالون دافا خوب است.» بنابراین در قلبش فریاد زد «فالون دافا خوب است!» بلافاصله صدای انفجاری بلند شد، انگار چیزی از بدنش خارج شد. لوله دهانش هم داشت خارج میشد. لوله را گاز گرفت و نهایتاً توانست راحت نفس بکشد. او گفت: «بدون حمایت فالون دافا، اینجا نبودم.»
در روز تولد استاد (13مه)، شوهرم یک کیک تولد بهطور خاص برای جشن سفارش داد و از استاد برای نجات جانش تشکر کرد. او همچنین تجربه شخصیاش را به دوستان و همکارانش گفت و آنها را تشویق کرد که «فالون دافا خوب است» را نیز تکرار کنند.
دیدگاههای ارائهشده در این مقاله بیانگر نظرات یا درک خود نویسنده است. کلیۀ مطالب منتشرشده در این وبسایت دارای حق انحصاری کپیرایت برای وبسایت مینگهویی است. مینگهویی بهطور منظم و در مناسبتهای خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.