(Minghui.org) تمرین فالون دافا را در سال 2018 شروع کردم. فالون دافا ذهن و جسمم را خالص کرد و باعث شد سرشت واقعی‌ام را که مدت‌ها بود گمش کرده بودم پیدا کنم و در مسیر بازگشت به خود واقعی‌ام گام بردارم.

بیماری‌ای غیرمنتظره بیدارم کرد

من در دهستانی کارمند دولت هستم و کارم بر نوسازی خانه‌های فرسوده در مناطق روستایی متمرکز است. قبلاً هیچ‌گونه محدودیت اخلاقی نداشتم و برده پول بودم. با سوءاستفاده از قدرتی که در اختیار داشتم، رشوه‌های زیادی می‌گرفتم و پول‌های غیرقانونی زیادی به دست می‌آوردم. تا جایی که می‌توانستم از زندگی لذت می‌بردم.

در سال 2017 به بیمارستان مراجعه کردم و متوجه شدم که مشکل قلبی دارم. به بیمارستان استان رفتم و برای کاتتریزاسیون قلبی در بیمارستان بستری شدم که در جریان آن حادثه‌ای رخ داد. سیم فولادی‌ای که در داخل قلبم قرار دادند، دیواره رگم را خراش داد، به‌طوری خون به‌آرامی از آن خارج می‌شد.

حدود ساعت 10 شب از هوش رفتم. همسرم بعداً به من گفت که فشار خونم فقط 20 میلی‌متر جیوه (بسیار پایین) بود و تقریباً درحال مرگ بودم. همسرم با خواهر بزرگم که فالون دافا را تمرین می‌کند تماس گرفت و از او راهنمایی خواست. خواهرم به او گفت که فقط استاد لی (بنیانگذار دافا) می‌توانند مرا نجات دهند و این‌که باید سریعاً از استاد کمک بخواهد.

همسرم به توصیه او عمل کرد و در عرض 20 دقیقه، معجزه‌ای رخ داد و فشار خونم به 80 میلی‌متر جیوه (پایین‌ترین فشار خون ایده‌آل 90 میلی‌متر جیوه است) رسید. پزشک با علم به این‌که انجام عمل جراحی بسیار ایمن‌تر است، بلافاصله مرا برای بای‌پس قلب برد. عمل جراحی 9 ساعت طول کشید.

وقتی برای کشیدن بخیه‌ها به بیمارستان برگشتم، پزشک گفت که فقط دو یا سه‌ درصد از مردم می‌توانند از چنین حادثه‌ای جان سالم به در ببرند. خیلی خوش‌اقبال بودم که استاد نجاتم دادند.

خواهر بزرگم تمرین‌کننده‌ای قدیمی است و در طول سال‌ها سعی کرده بود مرا متقاعد کند که دافا را تمرین کنم. با این حال می‌دیدم که چگونه حزب کمونیست چین (ح‌ک‌چ) او را به‌خاطر اعتقادش مورد آزا‌رواذیت قرار می‌دهد و از طرف دیگر، سال‌های زیادی بود که ذهنم با دروغ‌های ح‌ک‌چ مسموم شده بود و درنتیجه احساسات منفی زیادی نسبت به دافا داشتم. معتقد بودم که تمرین‌کنندگان دافا احمق هستند.

اما جان سالم به در بردن از این حادثه باعث شد در کل جهان‌بینی‌ام تجدیدنظر کنم. وقتی خواهرم دوباره از من خواست دافا را تمرین کنم، نگرشم کاملاً تغییر کرده بود و تزکیه در دافا را شروع کردم.

روابط خانوادگی‌ام بهبود می‌یابد

قبلاً تندخو بودم و به کسی در خانه‌ام اجازه نمی‌دادم مرا به چالش بکشد. اگر همسرم درباره چیزی با من مخالفت می‌کرد، عصبانی می‌شدم و به او ناسزا می‌گفتم. فضای خانه‌مان واقعاً بد بود. همسرم از دستم عصبانی بود، اما هرگز جرئت گفتن آن را نداشت. او و پسرمان هیچ‌کدام دوست نداشتند وقتشان را با من بگذرانند.

از زمانی که تمرین دافا را شروع کردم، از آموزه‌های حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری استاد پیروی کردم.

استاد بیان کردند:

«اولین کاری که تمرین‌کننده باید بتواند انجام دهد این است که وقتی به او حمله می‌شود تلافی نکند و هنگامی که به او توهین می‌شود جواب ندهد. باید تحمل کند.»(سخنرانی نهم، جوآن فالون)

پس از سال‌های بسیار زیاد کار در دولت، عادات بسیار بد زیادی در من رشد کرده بود. مغرور و خودمحور بودم و به دیده تحقیر به دیگران نگاه می‌کردم. طی دو سال اول تزکیه‌ام هنوز نمی‌توانستم بردبار باشم. اغلب عصبانی می‌شدم و فریاد می‌زدم و کل خانواده‌ام را ناراحت می‌کردم. اما بعداً پشیمان می‌شدم و فکر می‌کردم: «این درست نیست! باید بردبار باشم.»

کم‌کم شروع به عذرخواهی از همسرم کردم و به‌تدریج توانستم از فا برای ارزیابی خودم استفاده کنم. امسال بالاخره توانستم بردبار باشم. حالا وقتی همسرم مرا سرزنش می‌کند، می‌توانم آرام بمانم و حرفی نزنم. گاهی پسرم حتی از من حمایت می‌کند. او اکنون هنگ یین را با من از بر می‌خواند.

قبل از این‌که تزکیه را شروع کنم، همسرم درک خوبی از دافا داشت. ازطریق خواهرش می‌دانست که تمرین‌کنندگان دافا مهربان هستند، و به دافا اعتقاد داشت. یک بار که به‌تنهایی بیرون رفته بود مچ پایش به‌شدت پیچ خورد. کفشش را درآورد و دید که مچ پایش به‌شدت ورم کرده است. سپس نشست و در حالی که در ذهنش عبارات «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری خوب است» را تکرار می‌کرد، پایش را ماساژ داد. سپس توانست بلند شود و راه برود. وقتی به خانه رسید، هیچ دارویی مصرف نکرد و پس از مدت کوتاهی بهبود یافت.

وقتی روحیه همسرم خوب نبود و تندخو می‌شد، معتقد بود که آن رابطه مستقیمی با وضعیت تزکیه من دارد. می‌گفت وقتی من خوب تزکیه می‌کنم روحیه‌اش خوب است و وقتی که خوب تزکیه نمی‌کنم روحیه‌اش بد است. واقعاً باید به‌خوبی تزکیه و از الزامات دافا پیروی می‌کردم. قبلاً نمی‌توانستم عصبانیتم را کنترل کنم، اما اکنون می‌توانم بیشتر چیزها را تحمل کنم بدون این‌که عصبانی شوم. عادات بدم مثل مشروب خوردن و قمار را نیز کنار گذاشته‌ام و حالا بلافاصله بعد از کار به خانه برمی‌گردم.

 خانواده‌ام ازطریق تغییرات من واقعاً به زیبایی دافا پی برده‌اند. در حال حاضر، ما بسیار هماهنگ هستیم و همسرم که در گذشته هرگز کار نمی‌کرد، برای خودش درآمدی دارد. او تمام وقت آزاد خود را صرف مراقبت از خانواده می‌کند و از مشارکت من در پروژه‌های دافا کاملاً حمایت می‌کند.

در گذشته، همسرم هرگز چیز خوبی درباره من به دیگران نمی‌گفت، اما اکنون اغلب از من تعریف می‌کند و می‌گوید که واقعاً تغییر کرده‌ام و خلق‌وخویم خیلی بهتر شده است. اکنون برنامه روزانه منظمی دارم: هر روز صبح زود از خواب بیدار می‌شوم، به استاد ادای احترام می‌کنم، تمرینات را انجام می‌دهم و فا را مطالعه می‌کنم.

رها کردن منافع شخصی

من موقعیت شغلی بسیار درآمدزایی دارم و در گذشته اغلب هدایا و پول‌هایی را می‌پذیرفتم و معتقد بودم همه این‌ها عادی است. اما پس از تزکیه در دافا، اصل «بدون ازدست دادن، چیزی به دست نمی‌آید» (سخنرانی دوم، جوآن فالون) را درک کردم، و فهمیدم که دیگر نباید چیزی را که مشروع نیست بپذیرم.

با این حال، وقتی کسی هدیه کوچکی به من ‌داد، فکر کردم چیز مهمی نیست و آن را ‌پذیرفتم. اما بعداً متوجه شدم اشتباه کرده‌ام و سعی ‌کردم راهی برای پس دادنش پیدا کنم. وقتی بعداً چیزی مشابه اتفاق افتاد، توانستم آن را به‌درستی مدیریت کنم. گاهی که منافع مادی بسیار زیاد و به‌راحتی قابل‌دستیابی بود، واقعاً آزمایش بزرگی برایم بود. ذهنم دچار تردید می‌شد، اما درنهایت افکار درستم می‌توانست بر وسوسه غلبه کند. وقتی برای منافع مادی در تقلا و کشمکش بودم، واقعاً از نظر جسمی و روحی خسته بودم. اما وقتی آن‌ها را رها می‌کردم، ناگهان احساس آرامش و راحتی می‌کردم.

در طول سال نوی چینی 2019، رئیس یک تیم ساخت‌وساز به دیدنم آمد. او وارد دفترم شد و دسته‌ای اسکناس (10هزار یوان) را روی میز انداخت و گفت برای سال نو چیزی بخرم. آن را نپذیرفتم و از او خواستم که پولش را بردارد. او اجتناب کرد و می‌خواست برود. سپس به او گفتم: «اگر پس نگیرید، آن را از پنجره به بیرون پرت می‌کنم.»

او دید که جدی هستم و پرسید: «چرا؟ آیا کافی نیست؟»

پاسخ دادم: «این‌طور نیست! یک ریال هم از شما نمی‌گیرم. این به باورم مرتبط است.» سپس او پول را پس گرفت و رفت.

در طول جشنواره قایق اژدها، او برایم دنده‌های خوک و دو ماهی بزرگ آورد. دوباره مؤدبانه آن‌ها را رد کردم و نپذیرفتم. او بعداً کارت سوختم را 2000 یوان شارژ کرد. پس از چند بار تلاش، بالاخره توانستم آن پول را به او برگردانم. می‌دانستم که به‌عنوان یک تزکیه‌کننده، باید الزامات فا را دنبال کنم.

مدام با این آزمون‌ها روبرو شده‌ام. در سال 2021، دهستان ما یک پروژه بزرگ بازسازی را انجام می‌داد. من مسئول این پروژه بودم و می‌توانستم پیمانکار را انتخاب کنم. اگر قرارداد را مستقیماً به پیمانکار می‌دادم، آن‌ها می‌توانستند درآمد زیادی از آن کسب کنند. اگر قرارداد را خودم برمی‌داشتم، سپس کسی را پیدا می‌کردم که کار را انجام دهد، می‌توانستم 20هزار تا 30هزار یوان در یک یا دو ماه درآمد داشته باشم.

واقعاً می‌خواستم این پروژه را خودم انجام دهم، اما چون کار دولتی بود، همه هزینه‌ها باید ثبت می‌شد و باید ثبت‌های مالی را به نام شرکتی جعل می‌کردم. بنابراین تصمیم گرفتم این کار را انجام ندهم، زیرا به‌عنوان یک تزکیه‌کننده، این در تضاد با الزام «حقیقت» در تزکیه بود. با این‌که قلبم در تردید بود، درنهایت توانستم آن را رها کنم. اگر دافا را تمرین نمی‌کردم، مطمئناً در گرفتن آن تردیدی به دل راه نمی‌دادم.

سابقاً با سوءاستفاده از موقعیت شغلی‌ام پول زیادی به‌صورت غیرقانونی به‌دست می‌آوردم، اما بازهم هیچ پس‌اندازی نداشتم. پس از تزکیه در دافا، فقط با حقوقم مخارج خانواده‌ام را تأمین کرده‌ام، با این حال پس‌انداز هم دارم و حتی اتومبیلی خریدم. این امتیازی است که تمرین دافا و قدم گذاشتن در مسیر درست برایم به ارمغان آورد.

همکاری مانند بدنی واحد برای نجات مردم

ما وسایل ایاب‌وذهاب خوبی برای سفر به روستاها نداریم، بنابراین در 1 مه 2019 اتومبیلی خریدم و عهد کردم که این اتومبیل به‌طور خاص برای بردن تمرین‌کنندگان دافا به دهکده‌ها و نجات مردم استفاده شود. سپس شروع کردم با این اتومبیل تمرین‌کنندگان را به حومه شهر ببرم تا حقایق را روشن کنیم.

ساعات کاری‌ام در محل کار نسبتاً آرام است. فقط دوشنبه‌ها باید تمام روز در دفتر باشم. تمام روزهای دیگر، فقط باید بعدازظهر به دفتر بروم. بنابراین صبح وقت زیادی دارم تا با سایر تمرین‌کنندگان به روستا‌ها بروم و در روشنگری حقیقت کمک کنم.

در طی این تلاش‌ها برای نجات مردم، احساس می‌کردم استاد همه‌چیز را برایمان نظم و ترتیب داده‌اند. بارها پیش می‌آمد که وقتی بیرون می‌رفتیم باران نم‌نم می‌بارید، گاهی در مسیرمان تا مقصد باران شدیدتر می‌شد، اما وقتی به مقصد می‌رسیدیم باران قطع می‌شد. وقتی کارمان تمام می‌شد و به خانه برگشتیم، باران دوباره شروع می‌شد.

یک روز صبح قبل از رفتن، ابرهای بزرگی بالای سرم ظاهر شد و همسرم پرسید که آیا هنوز قصد داریم بیرون برویم؟

پاسخ دادم: «نگران نباش! کمی بعد هوا آفتابی می‌شود.»

وقتی به مقصد رسیدیم، آسمان آبی روشن بود. همسرم با من تماس گرفت و گفت: «حرفت کاملاً درست بود. این جادویی است!»

پاسخ دادم: «هر کاری که انجام می‌دهیم استاد نظم و ترتیبش داده‌اند. استاد می‌بینند که ما مشتاق نجات مردم هستیم و کمکمان می‌کنند!»

یک روز در اکتبر 2020، تمرین‌کننده‌ای از من خواست او را به شهری در 40کیلومتری محل زندگی‌مان ببرم تا تقویم‌های رومیزی را تحویل دهیم. طی آن مدت، هر روز هم‌تمرین‌کنندگان را به حومه شهر می‌بردم تا حقیقت را روشن کنیم، بنابراین از قبل برای آن روز برنامه‌هایی داشتم. پیشنهاد کردم که او را عصر به آنجا ببرم. او موافقت کرد.

ساعت 5:30 بعدازظهر که هوا رو به تاریکی بود حرکت کردیم و رفتن به آنجا آسان نبود، بنابراین خیلی سریع رانندگی نمی‌کردم. وارد ضلع شمالی روستا شدیم و به‌سمت جنوب که 2 تا 3 کیلومتر فاصله داشت حرکت کردیم. کمی با آن تمرین‌کننده صحبت کردم، و سپس او گفت که رسیدیم. ساعت را چک کردم و فکر کردم رسیدن به این سرعت غیرممکن است! در مسیر برگشت متوجه شدم استاد کمکمان کرده‌اند.

در یک زمستان در مسیر بازگشت از روستا، جاده پوشیده از برف سنگین و یخ بود. درنتیجه کنترل فرمان را از دست دادم و به کنار جاده سر خوردم. نزدیک بود به درخت بزرگی برخورد کنیم که تمرین‌کننده‌ای در اتومبیل فریاد زد: «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است!» همان موقع اتومبیل توقف کرد. پنجره کناری چند اینچ با درخت فاصله داشت. خیلی خطرناک بود!

بیش از دو سال است که با اتومبیلم هم‌تمرین‌کنندگان را به حومه شهر می‌برم تا حقیقت را روشن کنیم. به همه بازارها رفته‌ایم و مناطق زیادی را پوشش داده‌ایم. تعداد افرادی که تمرین‌کنندگان به آن‌ها کمک می‌کنند ح‌ک‌چ را ترک کنند از چندده نفر تا بیش از صد نفر در روز تغییر کرده است. هر بار تحت محافظت نیک‌خواهانه استاد، به سلامت به خانه بر‌گشته‌ایم.

استاد بیان کردند:

«مریدان دافا تنها و يگانه اميد نجات موجودات ذی‌شعور هستند.» («افکار درست»، نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر 3)

ما پیام‌آوران الهی هستیم که امید نجات موجودات ذی‌شعور هستیم. ما برای کامل کردن مأموریت خود در نجات مردم در آخرین مرحله از اصلاح فا، از زمان کوتاه‌مان نهایت استفاده را می‌کنیم تا بتوانیم مأموریتمان را به انجام برسانیم.

سخن پایانی

اگر ح‌ک‌چ آزار و شکنجه فالون دافا را شروع نمی‌کرد و ملت را با این‌همه دروغ اشباع نمی‌کرد، شاید ۱۰ سال پیش تمرین دافا را شروع می‌کردم. سال‌های بسیار زیادی بود که در بیرونِ درب دافا سرگردان بودم، و زمان ارزشمند زیادی را از دست داده‌ام. عمیقاً متأسفم. اما خوشبختانه این فرصت را به‌طور کامل از دست ندادم.

پاندمی هنوز ادامه دارد و جهان دستخوش تغییرات بی‌سابقه‌ای شده است. صمیمانه امیدوارم آن‌هایی که هنوز فریب دروغ‌های ح‌ک‌چ را می‌خورند، هرچه زودتر حقیقت را درک کنند، عبارات نجات‌بخش «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» را به‌خاطر بسپارند، ح‌ک‌چ و سازمان‌های جوانان آن را ترک کنند و آینده‌ای روشن را برای خود رقم بزنند!

استاد، بابت نجات نیک‌خواهانه‌تان سپاسگزارم! هم‌تمرین‌کنندگان، بابت همکاری فداکارانه‌تان سپاسگزارم!

دیدگاه‌های ارائه‌شده در این مقاله بیانگر نظرات یا درک خود نویسنده است. کلیۀ مطالب منتشرشده در این وب‌سایت دارای حق انحصاری کپی‌رایت برای وب‌سایت مینگهویی است. مینگهویی به‌طور منظم و در مناسبت‌های خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.