(Minghui.org) لینگ (نام مستعار)، یک تمرین‌کننده فالون دافا، در یکی از شهرستان‌های نزدیک دستگیر و به‌طور غیرقانونی در بازداشتگاه آن شهرستان حبس شد. اما لینگ از طریق تلاش‌های هماهنگ بی‌وقفه و افکار درست و محافظت نیک‌خواهانۀ استاد، سالم به خانه بازگشت.

ما به‌محض شنیدن خبر دستگیری لینگ، چندین بار برای صحبت با مقامات به ادارۀ پلیس رفتیم، اما آنها حاضر به صحبت با ما نشدند، چه رسد به اینکه به ما فرصتی برای روشنگری حقیقت بدهند.  

یکی از تمرین‌کنندگان به ما پیشنهاد داد که یک وکیل بگیریم. درگذشته، تا زمانی‌که پرونده تمرین‌کننده دستگیر شده به رئیس اداره پلیس یا دفتر دادستانی ارسال نمی‌شد، وکیل نمی‌گرفتیم. بعضی اوقات منتظر می‌ماندیم تا پرونده در دادگاه رسیدگی شود که باعث می‌شد در وضعیت نامناسبی قرار بگیریم.

با توجه به اینکه لینگ توانایی پرداخت هزینه وکیل را نداشت، یکی از تمرین‌کنندگان گفت: «نگران پول نباشید. استخدام وکیل با آزار و شکنجه مقابله می‌کند و کار درستی است. وکیل نیز فردی است که در انتظار نجات است. علاوه بر این، وکیل می‌تواند با لینگ ملاقات کند که به تقویت افکار درستش کمک می‌کند. کمترین تاًثیرش این است که وقتی بازداشتگاه بداند او وکیل دارد، جرأت نمی‌کند آزار و شکنجه را افزایش دهد.»

ما تصمیم گرفتیم وکیلی استخدام کنیم و او گفت که 10 اوت خواهد آمد. هماهنگ‌کننده منطقه دیگری به ما کمک کرد تا یک تیم نجات تشکیل دهیم. او به ما گفت که یک وکیل حقوق مدنی در حال کار بر روی پرونده تمرین‌کننده دیگری است و منتظر محاکمه در 5 نوامبر در منطقه ما است. هماهنگ کننده پیشنهاد داد که ما نیز همان وکیل را استخدام کنیم، زیرا او می تواند ما را در روند قانونی راهنمایی کند و به پیشبرد پرونده‌مان کمک می‌کند.

درطی این زمان، هم‌تمرین‌کنندگان با پرداخت پول و تلاش‌هایشان ما را در رسیدن به این هدف کمک کردند. برخی هزینه اتاق هتل را پرداخت کردند، برخی هر کاری ازدستشان برمی‌آمد انجام ‌دادند و برخی شروع به نوشتن مقاله در مینگهویی کردند تا آزار و شکنجه را افشا کنند. درست همانطور که استاد لی بیان کردند:

«شما یک بدن هستید، درست مثل گونگ استاد. البته شما و گونگ یکی نیستید، فقط مثالی می‌زنم. درست مثل گونگ من است، که هم‌زمان کارهای مختلفی انجام می‌دهد.» (آموزش فا در کنفرانس بین‌المللی واشنگتن دی سی، راهنمای سفر)

ما با وکیل حقوق مدنی ملاقات کردیم و پرونده خود را ارائه دادیم. او آن شب پرونده را بررسی کرد. صبح روز بعد با وکیل ملاقات و قرارداد را امضا کردیم.

از وکیل پرسیدم که قدم بعدی چیست؟ او گفت: «طرف مورد نظر ما ادارۀ پلیس است، بنابراین ما باید اول به آنجا برویم. ما سه سند را به آنها تحویل می‌دهیم تا به رئیس اداره پلیس بدهند. سپس به اداره پست می‌رویم و دو سند دیگر را برای رئیس پست ‌کنیم، چون حتی اگر مستقیماً به اداره پلیس برویم، نمی‌توانیم با او ملاقات کنیم.»

ما نامه‌ای به رئیس و نامه‌ای به مقامات بازداشتگاهی که لینگ در آنجا بود، نوشتیم و با پست سریع ارسال کردیم.

وکیل به ما گفت که سه روز منتظر بمانیم و اگر پاسخی داده نشد، دو نامه دیگر به رئیس بفرستیم. سپس، اگر باز هم خبری نشد، از رئیس به‌دلیل عدم توجه شکایت کنیم.

زمانی‌که در آن سه روز منتظر بودیم، وکیلی که قبلاً استخدام کرده بودیم، آمد که اتفاقی عالی بود. روز بعد، وکیل آزمایش کووید-19 داد و روز بعدش، با وکیل پرونده و دختر لینگ به بازداشتگاه شهرستان رفتیم. وقتی به آنجا رسیدیم، بسیاری از تمرین‌کنندگانی که در آن منطقه زندگی می‌کردند، در آنجا حضور داشتند و افکار درست می‌فرستادند.

وکیل مدارک پرونده را تحویل داد و وارد بازداشتگاه شد. او با لینگ مکالمۀ تصویری کرد. لینگ به او گفت که کسی او را کول کرده و از اتاقش  به اینجا آورده است، سپس او را روی صندلی چرخدار گذاشتند و به اتاق جلسه آوردند. پاهایش آنقدر درد می‌کرد که نمی‌توانست برای مدت طولانی دراز بکشد یا بنشیند. از شدت درد، شب تا صبح نخوابیده بود.

پای راست لینگ از زانو به پایین قطع شده بود (پس از تزریق سمی که در دوران بازداشت قبلی دریافت کرده بود). پای چپش نیز آسیب دیده بود و به سرما حساس بود. این بار به‌محض انتقال او به بازداشتگاه، نگهبانان زیپ شلوار و دکمه‌های لباسش را باز کرده بودند. جای خوابش هم سرد بود و فقط یک پتوی سبک روی تشک قرار داده بودند.

قلب لینگ درد گرفته بود و او چندین بار به نگهبانان گفته بود. اما، پزشک زندان گفت که او توقعات زیادی دارد و به او سخنان توهین‌آمیزی گفته بود.  

پرسنل بازداشتگاه متعجب شدند و نگرش خود را در مورد لینگ تغییر دادند، زیرا متوجه شدند که سایر تمرین‌کنندگان برای حمایت از او وکیل گرفتند و هزینه وکیل را پرداخت می‌کنند.

وکیل درباره تلاش‌های ما برای نجات او به لینگ گفت و نامه ما را برایش خواند. وکیل در راه بازگشت به ما گفت: «این موکل قوی‌ترین کسی است که تاکنون دیده‌ام و ایمانش تزلزل‌ناپذیر است.. او زیاد صحبت نمی‌کند، اما بسیار محکم است.»

چند روز منتظر ماندیم ولی خبری نشد. دختر لینگ دو نامه دیگر را از طریق پست سریع برای رئیس ارسال کرد. پس از آن چند روز دیگر منتظر ماندیم و هنوز پاسخی دریافت نکردیم. به‌تدریج مضطرب می‌شدیم و در خودمان به‌دنبال مشکلی می‌گشتیم. سپس دو نامه دیگر از طریق پست سریع فرستادیم.

درست زمانی‌که در مرز ناامیدی بودیم، دختر لینگ یک تماس تلفنی از اداره پلیس دریافت کرد: «آیا مادرت پرونده پزشکی دارد؟» دختر لینگ پاسخ داد: بله. اما، پرونده زمانی‌که پلیس خانه آنها را غارت کرده بودند، ضبط شده بود. ماًمور گفت: «اگر ندارید، فراموشش کنید. اگر دارید، برایم بیاورید.»

با خودم فکر کردم، «به نظر می‌رسد که آنها در حال کار روی این پرونده هستند. بهتر است فرصتی به آنها بدهیم. ما باید آرام باشیم و فا را به‌خوبی مطالعه کنیم.» در این مرحله، وکیلِ حقوق مدنی بیش از دو نامه شکایت برای رئیس اداره پلیس به‌دلیل عدم توجه ارسال کرد. من شرایط را برایش توضیج دادم و پیشنهاد دادم چند روز دیگر صبر کنیم و او هم قبول کرد.

در این اثنا، هم‌تمرین‌کنندگان به فرستادن افکار درست ادامه دادند تا لینگ بدون قید و شرط آزاد شود.

عصر روز 19 اوت، بازداشتگاه با دختر لینگ تماس گرفت و گفت: «مادرت فردا به خانه برمی‌گردد. او از 21 اوت دیگر در حوزه قضایی ما نخواهد بود.» دختر لینگ پرسید: «مادرم الان کجاست؟» آن شخص گفت: «نمی‌توانم به شما بگویم. نباید چیزی به شما بگویم.» و تلفن را قطع کرد.

ما افکار درست خود را افزایش دادیم و انتظار داشتیم که لینگ را به خانه برگردانند. اما روز بعد هیچ اتفاقی نیفتاد. دختر لینگ دوباره با بازداشتگاه شهرستان تماس گرفت. به او گفتند: «از 20 اوت پرونده لینگ به بازداشت مرکزی شهر منتقل شده است.»

احساس کردیم که لینگ اکنون از لانه اژدها خارج شده و وارد لانه ببر شده است. به‌درون نگاه کردیم تا ببینیم آیا شور و اشتیاق بیش از حد داریم یا اینکه خیلی به نتایج وابسته هستیم. به یکدیگر یادآوری کردیم: «بیایید وابستگی‌هایمان را رها کنیم. استاد مسئول همه چیز هستند و تصمیم آخر را ایشان می‌گیرند. هیچ اتفاق بدی نخواهد افتاد. کاری را که قرار بود انجام دهیم، انجام داده‌ایم. راه موفقیت پر از شکست است. بیایید فا را مطالعه کنیم.»

یک دفعه به این فکر افتادیم که از اداره پلیس تقاضای آزادی لینگ را کنیم، اما دختر لینگ هشدار داد: «آنها گفتند که درحال بررسی هستند. اگر آنها را تحت فشار قرار دهیم، باعث آزردگی‌شان می‌شود. یک روز دیگر منتظر بمانیم.»

ساعت 4 بهدازظهر21 اوت، شخصی با دختر لینگ تماس گرفت تا برای بردن مادرش بیاید. من و او به اداره پلیس رفتیم و لینگ را دیدیم که روی صندلی نشسته است. او لاغر شده بود! دخترش به سمتش دوید، او را در آغوش گرفت و گریست.

یک ماًمور جوان سندی را در دست داشت و از دختر لینگ خواست که آن را امضا کند. او گفت که لینگ بدون قید و شرط آزاد می‌شود.

یک تاکسی گرفتم و به لینگ گفتم: «تو را تا ماشین می‌برم.» مرد جوان دوباره تاکید کرد که او «آزاد» است. گفتم: «ممنونم.» سپس پیشنهاد کرد لینگ را تا ماشین حمل کند.

متشکرم استاد! متشکرم دافا! از شما هم‌تمرین‌کنندگان برای همکاری، فرستادن افکار درست و حمایت بی‌دریغ‌‌تان سپاسگزاریم! یک فکر از سوی تمرین‌کنندگان بسیار مهم است. افکار درستمان همیشه برای آزادی بی‌قید و شرط لینگ بود. استاد مشاهد کردند که ما الزامات را رعایت کرده‌ایم، درنتیجه او بدون قید و شرط آزاد شد.

دیدگاه‌های ارائه‌شده در این مقاله بیانگر نظرات یا درک خود نویسنده است. کلیه مطالب منتشرشده دراین وب‌سایت دارای خق انحصاری کپی‌رایت برای وب‌سایت مینگهویی است. مینگهویی به‌طور منظم در مناسبت‌های خاص، از محتوای آنلاین خود، محموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.