(Minghui.org) من کارگر بازنشسته هستم و خوش‌شانس بودم که تمرین تزکیه فالون دافا را در سال ۱۹۹۶ آغاز کردم. در طی بیش از ۲۰ سال گذشته، من و خانواده‌ام و همچنین دوستان و بستگانم توسط دافا مورد برکت قرار گرفته ایم.

در سال ۲۰۱۵، به دلیل امتناع از رهاکردن ایمانم توسط حزب کمونیست چین (ح‌ک‌چ) به‌طور غیرقانونی به دو سال زندان محکوم شدم. پس از اینکه در سال ۲۰۱۷ از بازداشتگاه به خانه برگشتم، فا را مطالعه کردم و تمرینات را هر روز انجام دادم. اما، هنگام مطالعه فا، نمی‌توانستم ذهنم را آرام کنم. وقتی افکار درست می‌فرستادم، نمی توانستم تمام مدت کف دستم را نگه دارم، و جرئت نمی‌کردم در انظار عمومی به روشنگری حقیقت برای مردم بپردازم. احساس می‌کردم که نمی‌توانم با روند اصلاح فا همراهی کنم، زیرا انواع وابستگی‌هایم مرا در مسیر تزکیه‌ام بازمی‌داشت. علاوه‌بر این، به نظر می‌رسید که طوری رفتار می‌کردم که انگار در حال یائسگی هستم. وقتی عصبانیتم بروز می‌کرد نمی‌توانستم خودم را کنترل کنم. برای نفی این توهم افکار درست می‌فرستادم. فکر می‌کردم: «این من نیستم. ما به‌عنوان تزکیه‌کننده، نباید چیزی را داشته باشیم که مردم عادی از آن به عنوان یائسگی یاد می‌کنند.» اما این روند کارساز نبود. نمی‌دانستم چه کار کنم و خیلی نگران بودم.

روزی، مقاله تبادل تجربه‌ای که به صورت آنلاین دیدم، مرا بسیار تحت تأثیر قرار داد. مقاله از استاد نقل قول کرد:

«نقطه طب سوزنی مینگ‌من نقطه بی‌نهایت مهمی در بدن است. مدرسه دائو آن را یک "روزنه" می‌نامد، و ما آن را «"گذرگاه" می‌نامیم.» (سخنرانی چهارم، جوآن فالون)

نویسنده روشن کرد: چرا به آن روزنه می‌گویند؟ ازآنجاکه در تزکیه ما، هر سختی و محنتی یک روزنه است، ما باید ابتکار عمل را به دست بگیریم تا پیشرفت کنیم. نمی‌توانیم صبر کنیم، امیدوار باشیم که آزمون به خودی خود از بین برود.

بهبود شین شینگ: توهم ناپدید می‌شود

از طریق خواندن این مقاله، آگاه شدم که ما باید فا را به‌خوبی مطالعه کنیم. فقط با راهنمایی فا می‌توانیم از هر آزمایش و محنتی عبور کنیم. نیاز داشتم شین‌شینگ خود را بهبود بخشم و انواع وابستگی‌هایم را از بین ببرم، تا بتوانم از میان آنچه که مرا از روشنگری حقیقت برای مردم به صورت رو در رو باز می‌داشت گذر کنم.

به دنبال تمرین‌کننده دیگری گشتم که بتوانم با او حقیقت را روشن کنم. در شب فا را مطالعه کردم. با تلاش مستمر طی مدتی توانستم حقیقت را به صورت رودررو برای مردم روشن کنم و هر روز برای این کار بیرون می‌رفتم. همچنین در مطالعه فا پیشرفت کردم. دو بار جوآن فالون را حفظ کرده و ازبر می‌خواندم.

زمانی که جوآن فالون را ازبر می‌کردم، به بسیاری از اصول فا روشن شدم که قبلاً هرگز برایم اتفاق نیفتاده بود. برای مثال، توهم یائسگی دوباره ظاهر شد، که با احساسی حاکی از آشفتگی‌ام همراه بود. ازآنجاکه فا را در خود داشتم، اصول فا می‌توانست در طول محنت و سختی متجلی شود. درک کردم که به‌عنوان تزکیه‌کننده، چیزی به نام یائسگی نداریم. در عوض، استاد درحال پاکسازی بدنم بودند، که چیز خوبی است. پس از چند آزمایش مشابه، این توهم به‌طور کامل از بین رفت.

وقتی برای اولین بار از بازداشتگاه به خانه برگشتم، به‌خاطر اعتصاب غذا برای مخالفت با آزار و اذیت در بازداشتگاه، همیشه احساس می‌کردم که شکمم نفخ کرده و نفسم تنگ شده است. وقتی هوا گرم می‌شد، حتی بیشتر احساس تنگی نفس می‌کردم و غذای خیلی کمی می‌توانستم بخورم. به‌محض اینکه مقداری غذای بیشتری می‌خوردم، احساس نفخ می‌کردم.

احساس می‌کردم که اوضاع روز به روز بدتر می‌شود. گرچه برای ازبین‌بردن آن افکار درست می‌فرستادم، اما این حالت بیشتر و بیشتر نمایان می‌شد. گاهی اوقات تحت تأثیر آن قرار می‌گرفتم و به این فکر می‌کردم که شاید لازم است که برای معاینه به بیمارستان بروم. به‌محض اینکه این ایده در ذهن من جرقه می‌زد، بلافاصله آن را گیر می‌انداختم. من نباید در دامی بیفتم که نیروهای کهن گذاشته‌اند. به‌عنوان یک تمرین‌کننده حالم خوب بود و به این فکر کردم که باید شین‌شینگ خود را بهبود بخشم. بنابراین شروع به تزکیه شین‌شینگ خود کردم، با دقت بیشتری به درون نگاه کرده و سعی می‌کردم خودم را در همه جنبه‌ها ارتقا دهم. بنابراین، طولی نکشید که علائم تنگی نفسم به‌سرعت ناپدید شد. شکمم هم به حالت عادی برگشت. دیگر می‌توانستم مقدار بیشتری غذا بخورم. واقعاً شگفت‌انگیز بود!

زمانی که در تزکیه خود با مشکلاتی مواجه می‌شویم باید به درون نگاه کنیم. فقط با روشنگری بر اساس اصول فا می‌توانیم آزمایش را پشت سر بگذاریم. به‌عنوان مثال، بلافاصله پس از آزادی‌ام، اتفاق دیگری رخ داد، زمانی که ترسم بسیار شدید بود. یکی از هم‌تمرین‌کنندگان به من پیشنهاد داد تا علیه رهبر سابق ح‌ک‌چ، جیانگ زمین، شکایت کنم. اما، من آنقدر ترسیده بودم که درگیر آن نشدم. سپس یک حالت غیرطبیعی ظاهر شد – بخش تحتانی بدنم دچار خونریزی شدکه چند روز طول کشید. به درون نگاه کردم و نتوانستم علت واقعی را پیدا کنم. بنابراین، خونریزی متوقف نشد. اما احساس می‌کردم عقل و منطقم به پایان رسید.

یک روز صبح، درحالی‌که احساس سردرگمی می‌کردم، صدای بلندی شنیدم: «تو هنوز علیه جیانگ زمین شکایت نکرده‌ای.» در آن روز، به دنبال آن هم‌تمرین‌کننده رفتم و از او خواستم که کمکم کند که نامه را تنظیم کنم تا جیانگ را به دست عدالت بسپارم. آن روز خونریزی‌ام قطع شد. به این موضوع روشن شدم که ما باید تمام جنبه‌های مأموریت خود را در تزکیه انجام دهیم. پس از آن، واقعاً برای این آگاهی‌بخشی استاد ابراز سپاسگزاری کردم.

ازبین‌بردن رنجش

مسائلی درخصوص خشم و رنجش را تجربه کردم. وقتی با مادرم زندگی می‌کردم، او با من رفتار چندان خوبی نداشت. بنابراین در تمام مدت از او متنفر بودم. بعد از اینکه شروع به تزکیه در دافا کردم، فهمیدم که باید با او به‌خوبی رفتار کنم. از این رو هر از چند گاهی به دیدن او می‌رفتم و برایش میوه می‌بردم. در کارهای خانه هم به او کمک می‌کردم. اما، او همچنان سربه‌سر من می‌گذاشت و به میل خود خشمش را روی من خالی می‌کرد. اما، دافا را تمرین می‌کردم و می‌دانستم که استاد از ما می‌خواهند که با همه، از جمله والدین خود، خوب رفتار کنیم.

وقتی داشتم لباس‌هایش را می‌شستم، شنیدم که خواهرم داخل اتاق به او می‌گفت: «الان فقط من و خواهر کوچکم از تو مراقبت می‌کنیم. اما تو ما را دوست نداری قبلاً با ما خیلی خوب رفتار نمی‌کردی، اما ببین، ما همچنان بهترین رفتار را با تو داریم.» مادرم خیلی ناراحت شد و سر او داد زد: «چرا می‌گویی من قبلاً با شما رفتار خوبی نداشتم!» پس از آن بلافاصله عصبانی شد. همان موقع خشم و رنجشم شعله‌ور شد. فکر کردم: اگر به این دلیل نبود که تمرین‌کننده هستم، به‌دلیل رفتاری که در گذشته با من داشتی، از تو مراقبت نمی‌کردم. بلافاصله متوجه این فکر نادرست شدم. فهمیدم که این من نیستم و می‌خواستم آن را از بین ببرم.

پس از اینکه به خانه برگشتم و فا را مطالعه کردم، فکر کردم: «چرا احساس رنجشم اینقدر شدید است؟» سخنان استاد به ذهنم خطور کرد:

«اما درحقيقت آن‌چه که اجتماع بشري حقايق درنظر مي‌گيرد، از نقطه‌نظر کيهان، معکوس حقيقت است...» («هر چه به انتها نزدیک‌تر می‌شود، باید کوشاتر باشید»، نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)

مادرم مرا در چنین استاندارد بالایی نگه داشت. او با انجام این کار، درنهایت بهترین رفتار را با من داشت، زیرا به من کمک کرد تا کارما را از بین ببرم. واقعاً باید از او قدردانی کنم! بعد از اینکه در این زمینه روشن شدم، رنجشم از بین رفت. همچنین آرام شدم و به حالتی از صلح و آرامش رسیدم. بعد از اینکه دیدم مادرم هم تغییر کرد شگفت‌زده شدم. او دیگر رفتاری حاکی از خشم و عصبانیت نداشت و حتی گاهی تا آنجا پیش می‌رفت که مرا مورد تحسین قرار می‌داد.

چند روز پیش ناگهان از من خواست که به خانه‌اش بروم. به‌محض دیدنم، با گریه به من گفت: «بیرون‌رفتن هر روز تو مرا خیلی نگران می‌کند.» به او گفتم: «من همیشه به ایمنی‌ام توجه می‌کنم. اما، ازآنجاکه تمرین‌کننده دافا هستم، استاد را دارم که از من محافظت می‌کنند. من خوبم. علاوه‌بر این، کاری که من انجام می‌دهم درست‌ترین کار است، لطفاً نگران آن نباش.» او واقعاً شروع به توجه به من کرده بود، چیزی که قبلاً هرگز اتفاق نیفتاده بود.

بهره‌مندی از فالون دافا

شوهرم در سال ۱۳۹۱ به سرطان رکتوم مبتلا شد و در بیمارستان استان تحت عمل جراحی قرار گرفت. ازآنجاکه او با پشتکار عبارات، «فالون دافا خوب است! حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است!» را مدام تکرار کرد، شرایطش خیلی خوب پیش رفت. نیازی به مصرف هیچ دارویی ندارد و از سلامت کامل برخوردار است. او از فالون دافا بهره برده است. در مدتی که به‌طور غیرقانونی بازداشت شدم، او برای نجات من تلاش زیادی کرد. او نیز به نوبه خود به‌خاطر مهربانی‌اش اقبال خوبی دریافت کرد.

شوهرم نه آدم باهوشی است و نه خوش‌بیان، بنابراین به او نگاه تحقیرآمیزی داشتم و همیشه با لحنی خشن با او صحبت می‌کردم. وقتی به درونم نگاه کردم، فهمیدم که نباید اینگونه رفتار کنم و باید وابستگی‌هایم را از بین ببرم. از طریق ازبرکردن فا، متوجه شدم که از عقاید و تصورات بشری‌ام برای قضاوت درباره او استفاده می‌کنم. با انجام این کار، احساس مهم‌بودن می‌کردم و خودم را منطقی‌تر می‌دانستم. بنابراین از تحمیل عقایدم به او دست کشیدم. دیگر به‌خاطر هر کاری که به نظر من خوب انجام نمی‌دهد از او انتقاد نکرده یا احساس رنجش پیدا نمی‌کنم. با اداره خود براساس اصول فا در سطوح مختلف، همیشه ذهنیتی آرام و صلح آمیز داشته‌ام.

بهبود در تزکیه در حین روشنگری حقیقت

در ابتدا وقتی حقیقت را برای مردم روشن می‌کردم ترس شدیدی داشتم. هر چه بیشتر سعی می‌کردم از آن عبور کنم، بیشتر می‌ترسیدم، و بیشتر اوقات خودم را مجبور می‌کردم تا حقیقت را برای مردم روشن کنم. خودم را تشویق می‌کردم که بگویم: «این ترس من نیست. من تمرین‌کننده هستم. روشنگری حقیقت وظیفه من است. هرگونه مداخله و آزار و اذیت را از بین خواهم برد. هرکسی بخواهد در کار من مداخله کند یا مرا از نجات مردم باز دارد، از بین خواهد رفت.» منافع شخصی‌ام را رها می‌کردم تا موجودات ذی شعور را نجات دهم، زیرا آنها منتظر نجات توسط ما هستند.

اغلب خودم را با گفتن این جمله تشویق می‌کردم: «همه چیز توسط استاد نظم و ترتیب داده می‌شود. تنها کاری که باید انجام دهم این است که به آن عمل کنم.» بدون راهنمایی اصول فای استاد، نمی‌دانستم که چگونه با مسائلی که با آن مواجه می‌شدم کنار بیایم. اگر با پشتکار تزکیه نمی‌کردم، عقب می‌ماندم. اگر شین‌شینگم را بهبود نمی‌بخشیدم، مثل یک فرد معمولی رفتار می‌کردم.

این بسیار شگفت‌انگیز است که بتوانیم این دافا را به دست آوریم، شاگرد استاد شویم و توسط استاد نجات یابیم. من هرگز نمی‌توانم شفقت و نیک‌خواهی استاد را جبران کنم! واقعاً از استاد سپاسگزارم. متشکرم استاد!

یک روز با کارمندی برخورد کردم که برای دولت کار می‌کرد. گفتم: «سلام! می‌خواهم یک تقویم رنگارنگ به شما بدهم و برای شما آرزوی موفقیت و آرامش دارم. این تقویم ماجراهای تزکیه زیادی در خود دارد. فالون دافا قانون بودا است و در سراسر جهان گسترش یافته است. استاد لی به ما می‌آموزند که با پیروی از اصول حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری افراد خوبی باشیم. با این کار اخلاق و سلامت خود را بهبود می‌بخشیم. ترک ح‌ک‌چ به این معناست که افراد خوب از مصیبت دوری کنند. اگر تا به حال به ح‌ک‌چ یا سازمان‌های جوانان آن ملحق شده‌اید، می‌توانم به شما یک نام مستعار بدهم تا کمک کنم که از عضویت خود را در آن کناره‌گیری کنید. خدا از هر انسان مهربانی محافظت خواهد کرد.» او پس از شنیدن این موضوع، از ح‌ک‌چ خارج شد. همچنین به شنیدن حرف‌های من برای گفتن حقایق علاقه داشت و هر از گاهی به دیدن من می‌آمد.

یک بار دختر جوانی به من گفت: «خاله نمی‌ترسی؟» گفتم: «نمی‌ترسم. ما قانون بودا را به دست آورده‌ایم و نجات یافته‌ایم. اما اگر بیرون نمی‌رفتیم تا حقیقت را به مردم بگوییم، وقتی محنتی پیش آید، افسوس می‌خوردیم. بسیاری از مردم نمی‌توانستند نجات یابند زیرا حقیقت را نمی‌دانستند.»

در بازار صبحگاهی با خانمی مواجه شدم. بعد از اینکه حقیقت را برای او روشن کردم و به او کمک کردم تا از ح‌ک‌چ خارج شود، او گفت: «در چنین روز گرمی، شما همچنان برای روشنگری حقیقت بیرون می‌روید. می‌دانم که شما چیزی نمی‌خواهید، بنابراین این کار را فقط برای ما انجام می‌دهید.» او واقعاً تمرین‌کنندگان را به‌خاطر روشنگری حقیقت برای مردم تحسین می‌کرد.

یک روز حقیقت را برای مردی در ایستگاه اتوبوس روشن کردم و نرم‌افزاری را به او دادم تا از سد اینترنت عبور کند. وقتی برگشتم، مردی را دیدم که به من گفت: «من هم می‌توانم یکی داشته باشم؟ چه چیز دیگری در کیف خود داری؟ بگذار آن را نگاه کنم.» بلافاصله متوجه قصد او شدم. او را رد کردم و به او گفتم اگر بخواهم این کار را بکنم به او کمک خواهم کرد تا مرتکب جرمی نشود. سپس هر جا می‌رفتم دنبالم می‌آمد. وقتی به پارکینگ رسیدیم، نمی‌خواست مرا رها کند. به تلاش برای گرفتن کیفم ادامه داد و خواست که با او بروم. نگرانی‌ام افزایش یافت و به او گفتم: «من تمرین‌کننده فالون دافا هستم. با شما همراه نخواهم شد، زیرا قبلاً توسط ح‌ک‌چ به‌خاطر اعتقادم مورد آزار و اذیت قرار گرفته بودم.» همین‌که این را گفتم سرش را پایین انداخت. من سریع فرار کردم.

دیدگاه‌های ارائه‌شده در این مقاله بیانگر نظرات یا درک خود نویسنده است. کلیۀ مطالب منتشرشده در این وب‌سایت دارای حق انحصاری کپی‌رایت برای وب‌سایت مینگهویی است. مینگهویی به‌طور منظم و در مناسبت‌های خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.