(Minghui.org) در آستانه روز جهانی فالون دافا، تمرینکنندگان از شهرهای مختلف روسیه ماجراهایی درباره تزکیه خود را به اشتراک گذاشتند تا ازطریق تجربیات شخصی خود به عالی بودن دافا اعتبار ببخشند و عمیقترین قدردانی خود را از استاد لی هنگجی ابراز کنند.
تمرینکنندگان فالون گونگ روسیه برای تشکر از استاد لی عکسهای گروهی میگیرند.
زندگی نینا به حالت عادی بازمیگردد
نینا، تمرینکنندۀ فالون دافا از ایرکوتسک، گفت: «وقتی دو فرزندم پنج و ششساله بودند، بهدلیل مشکلات خانوادگی از شوهرم طلاق گرفتم. سپس حافظهام را از دست دادم و نمیتوانستم بخوانم و بنویسم. حتی در صحبت کردن هم مشکل داشتم. وقتی همکاران و همسایگانم مرا در خیابان میدیدند و با من احوالپرسی میکردند، آنها را به جا نمیآوردم، بنابراین از هرگونه گفتگویی اجتناب میکردم و منزوی شده بودم.»
«نبود شوهرم پسرم را غمگین کرده بود. او مضطرب، تحریکپذیر و حساس شده بود. دخترم اغلب مریض میشد. او آسمی جدی داشت و حتی سرماخوردگیِ ملایم میتوانست به بستری شدنش در بخش مراقبتهای ویژه (آیسییو) منجر شود.»
«زندگیام تا سال 2006 به همین منوال ادامه داشت تا اینکه به تمرینکنندگان فالون دافا در دریاچۀ بایکال برخورد کردم. اکنون 16 سال است که اصول فالون دافا، حقیقت، نیکخواهی و بردباری را تمرین میکنم.»
«بهمحض اینکه شروع به تمرین کردم، حافظهام برگشت و توانستم بخوانم. همچنین تمایل داشتم با مردم ارتباط داشته باشم. کمکم ترس، نفرت و رنجش را رها کردم؛ مخصوصاً رنجشی که از شوهر سابقم به دل داشتم. تزکیهام بر فرزندانم نیز تأثیر مثبتی داشت و دیگر بیمار نشدند. رابطه پسرم با پدرش خوب شد.»
«الآن 67 سال دارم، اما سنم را احساس نمیکنم زیرا پر از توان و انرژی هستم! استاد، متشکرم!»
نینا از ایرکوتسک قدردانیاش را از استاد لی ابراز میکند.
جستجو و یافتن مسیر معنوی
یوری اهل مسکو است. او در دهه 1990 در میان بچههای خیابانی در پرجرموجنایتترین محله شهر بزرگ شد. گانگسترهای «معروف» الگوی او بودند.
پدر و مادرش الکلی بودند و اغلب آنقدر مشروب مینوشیدند که از هوش میرفتند. یوری درباره آن روزها گفت: «بعد از اینکه مشروب میخوردند، مرا به خانه راه نمیدادند و گاهی مجبور میشدم کنار در بخوابم. اغلب مریض بودم و قبل از اینکه شروع به کار کنم، حتی نتوانستم از دبیرستان فارغالتحصیل شوم. رفتار فریبکارانه و غیراخلاقی بزرگترها را میدیدم و تا مدتها نمیتوانستم مادرم را ببخشم؛ از او متنفر بودم.»
یوری در نوجوانی شروع به نوشیدن الکل کرد، در 15سالگی الکلی و در 27سالگی به مواد مخدر معتاد شد. درنتیجه وضعیت سلامتیاش رو به وخامت گذاشت و سپس بهدنبال راههایی برای ترک اعتیادش بود. با توجه به اینکه میدانست کلینیکهای بازپروری معتادین به مواد مخدر نمیتوانند کمکش کنند، شروع به جستجو برای یافتن روشی معنوی کرد.
شش سال پیش که 32ساله بود، در حال مرور شبکه اجتماعی ویکِی بود که بهطور تصادفی با پیامی مواجه شد: «اینجا را ببینید، این میتواند کشف شما باشد.» یوری گفت: «باور داشتم این چیزی است که بهدنبالش هستم. خودم را در خانه زندانی و از همه دوری کردم. قبل از اینکه شروع به گوش دادن به سخنرانیهای استاد لی کنم، سه روز الکل مصرف نکردم. شادی به من روی آورده بود و چیزی فوقالعاده را احساس میکردم.»
او بهتدریج شروع به خواندن جوآن فالون کرد که اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری را آموزش میدهد. در آن زمان در خواندن مشکل داشت و باید کلمات را هجا به هجا میخواند. همتمرینکنندگانش به او کمک کردند بر مشکلات غلبه کند. او متوجه شد که انجام پنج تمرین دافا برایش طراوتبخش است.
یوری هر از چند گاهی به زندگی قبلیاش بازمیگشت. او دربارۀ آن دوره گفت: «همتمرینکنندگانم پیشنهاد کردند که افکار درست بفرستم که بسیار مفید بود. میدانستم اگر تمرین را کنار بگذارم، شیطان مرا به داخل جهنم خواهد کشید. استاد، سپاسگزارم. بابت نیکخواهیتان و اینکه نجاتم دادید!»
یوری تمام تلاش خود را به کار گرفت که تا حد ممکن درباره آزار و شکنجه تمرینکنندگان فالون دافا در چین و ماهیت شیطانی حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) به مردم بگوید.
یک روز، در حالی که در نزدیکی یک منطقه گردشگری درحال مدیتیشن بود، بانویی چینی که بعداً معلوم شد تمرینکننده فالون گونگ است، یک گل نیلوفر آبی به او داد. او ازطریق یک مترجم به یوری گفت که بهدنبال تمرینکنندگان فالون گونگ در روسیه است و از ملاقات با او خوشحال است.
یوری از مسکو قدردانیاش را از استاد لی ابراز میکند.
دینا سرانجام پاسخ سؤالاتش را یافت
دینا از کراسنویارسک قدردانیاش را از استاد لی ابراز میکند.
دینا از کراسنویارسک به خوبی به یاد دارد که در کودکی به آسمان بیکران نگاه میکرد و از خود میپرسید: «آن سوی آسمان چهچیزی نهفته است؟» او باور داشت که باید چیزی پاک، روشن و باشکوه وجود داشته باشد که بر کل کیهان نظارت دارد؛ بهطور خلاصه، چیزی که فراتر از این قلمرو باشد. او غرق در اشتیاقی خاص فکر میکرد: «زندگی سرانجام به پایان میرسد، اما من هنوز نمیدانم در آن سوی آسمان چهچیزی نهفته است.»
دینا در مدرسه سخت تلاش میکرد تا چیزهای جدیدی فراتر از زندگی عادی را درک کند. او به فرهنگ، طراحی، موسیقی، رقص، صنایع دستی و ورزش علاقه داشت، اما هیچکدام از اینها چیزی را که بهدنبالش بود به او نمیداد.
او ده سال پیش، تمرینکنندگان فالون دافا را که لباس زرد به تن داشتند در رویدادی دید. دینا گفت: «به آنها ملحق شدم و تمام تمرینات را انجام دادم. احساس آرامش داشتم و موجی از انرژی را احساس میکردم که وارد ذهنم میشد و سپس حالم بهتر شد. روز بعد، تمرینات را بهتنهایی انجام دادم.»
دینا گفت که پس از یک سال و شش ماه تمرین، یک روز مادر دوستش از او پرسید: «آیا عمل لیفت صورت انجام دادهای؟» مادر دوستش خیلی تعجب کرده بود چراکه ویژگیهای صورت دینا تغییر کرده و پوستش نرمتر، شفافتر و لطیفتر شده بود.
تمرین فالون دافا به دینا کمک کرد مشکلاتش را در تعامل با دیگران کاهش دهد. او گفت: «تزکیه قلبم را باز کرد و مهربانتر و گشادهفکرتر شدم.»
در گذشته کنار آمدن با دینا آسان نبود. او گفت: «آنقدر لجباز بودم که اگر یکی از اقوام یا دوستانم کاری را که من میخواستم انجام نمیداد، یا موقعیتی پیش میآمد که کنترلی رویش نداشتم، خیلی عصبانی و منفجر میشدم و تلافی میکردم. نمیدانم چگونه کسی میتوانست تحملم کند، زیرا حتی خودم هم نمیتوانستم آن شخصیت را تحمل کنم.»
او گفت: «استاد به ما آموختند که ابتدا دیگران را مدنظر قرار دهیم و نسبت به آنها باملاحظه باشیم، بنابراین متوجه شدم که نباید اینطور رفتار کنم، باید سازش کنم، و اینکه ممکن است دیگران دردهایی داشته باشند که من نمیتوانم آن را درک کنم، و باید مهربانتر باشم و به حرفهای دیگران گوش کنم.»
«با تمرین فالون دافا، آنچه را که از کودکی در جستجویش بودم، یافتم. استاد نیکخواه، متشکرم!»
در جستجوی هدف واقعی زندگی
ساشا از کراسنویارسک قدردانیاش را از استاد لی ابراز میکند.
ساشا از کراسنویارسک گفت: «درک نمیکردم برای چه زندگی میکنم: آیا باید فقط در انتظار پیر شدن و مرگ بود؟ هدف از آن چیست؟ هدف واقعی زندگی را درک نمیکردم.»
«سابقاً در جستجوی آزادی درونی بودم که قبلاً تجربهاش نکرده بودم. مدتی فکر میکردم هدف از زندگی لذت بردن از زندگی و مریض نشدن است. میخواستم تا جایی که میتوانم بدون سختکوشی پول دربیاورم. همهچیز را میخواستم، اما در عین حال متوجه بودم که همهچیز بیهوده است.»
«پنج سال پیش که 29ساله بودم، با فالون دافا آشنا شدم و سرانجام به آرامش درونی رسیدم. در کتاب استاد لی، پاسخ تمام سؤالاتی را که آزارم میدادند پیدا کردم. زندگیام معنا پیدا کرد. شرمآور است که سالهای زیادی از عمرم را هدر داده بودم.»
«نسبت به دیگران نیکخواه شدم و هیچ تمایلی به آزارواذیت کردن کسی نداشتم. خوشحالم که با ازخودگذشتگی کارهایی را برای دیگران انجام میدهم. قبلاً فکر میکردم خوشبختی خریدن چیزهای خوب یا خوشگذرانی است. حالا میدانم خوشبختی واقعی در کمک به دیگران نهفته است.»
«شغلم رانندگی تاکسی است و هر روز با افرادی با انواعواقسام شخصیتها برخورد میکنم. همیشه با آنها مهربان هستم. اگر در برخورد با من بیادبی کنند، با آرامش برایشان توضیح میدهم که چگونه رفتارشان بر دیگران تأثیر میگذارد و آنها آرام میشوند و دیگر بدوبیراه نمیگویند. از استاد بسیار سپاسگزارم که فرصت تمرین فالون دافا را به من دادند. خیلی خوشاقبالم که تمرینکنندۀ فالون دافا هستم.»
کلیۀ مطالب منتشرشده در این وبسایت دارای حق انحصاری کپیرایت برای وبسایت مینگهویی است. مینگهویی بهطور منظم و در مناسبتهای خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه جشنهای روز دافا