(Minghui.org) من در بخشی روستایی زندگی می‌کنم که شامل صدها ساختمان مسکونی است. پس از شیوع کووید در ووهان، بخش ما قرنطینه شد. این جریان سبب مداخله بزرگی برای ما تمرین‌کنندگان شد، زیرا روشنگری حقایق آزار و شکنجه برای مردم را دشوار می‌کرد. در منطقه‌مان و ساختمان‌هایش، ورود و خروج بسیار دشوار بود.

بنابراین این وضعیت را با هم‌تمرین‌کنندگان در میان گذاشتم، و فهمیدیم که استاد می‌خواهند افراد بیشتری را نجات دهیم. با این حال، تقاطع‌ها مسدود بودند، نواحی مسکونی هم همین‌طور. افراد کمی در خیابان‌ها بودند و همین جریان باعث می‌شد صحبت رو در رو با مردم دشوار باشد.

سپس تصمیم گرفتیم مطالب اطلاع‌رسانی را خانه به خانه توزیع کنیم. با جمع شدن خانواده‌ها دور هم در طول سال نو چینی، اگر مطالب روشنگری حقیقت را در مقیاسی وسیع توزیع می‌کردیم، افراد بیشتری از حقیقت فالون دافا آگاه می‌شدند. به دو گروه تقسیم شدیم تا دو منطقه را در نواحی مسکونی پوشش دهیم. اکثر تمرین‌کنندگان در منطقه من حدود 60 تا 70 سال دارند، اما باید برای توزیع مطالب از تعداد زیادی پله بالا می‌رفتند.

حدود 20 روز طول کشید تا صدها ساختمان را پوشش دهیم. این مطالب شامل اطلاعاتی درباره پاندمی بود که در وب‌سایت مینگهویی منتشر شده بودند و کارتی کوچک با یک کد کیو.آر. که برای دور زدن مسدودیت‌های اینترنت بسیار مفید و مؤثر بود. از نحوه همکاری‌مان مانند بدنی واحد شگفت‌زده بودم.

این فاجعه ناگهانی تأثیر زیادی بر من گذاشت. وقتی تازه شروع به بیرون رفتن برای روشنگری حقیقت کرده بودم، به‌نوعی خوشحال بودم. ‌کم‌کم از دست افرادی که قبل از شیوع پاندمی، حاضر به گوش دادن به حقایق نشده بودند عصبانی شدم. یک روز در حالی که قدم‌زنان به پایین خیابانی خالی می‌رفتم، خیلی ناراحت شدم. وقتی به مردم ووهان که در این فاجعه بزرگ گرفتار شده بودند فکر می‌کردم، در حالی که این پاندمی همچنان در حال گسترش بود، نمی‌توانستم جلوی اشک‌هایم را بگیرم.

سپس تصمیم گرفتم افکارم را با هم‌تمرین‌کنندگان در میان بگذارم. باید بدنی واحد را شکل می‌دادیم و مطالعه گروهی فا را از سر می‌گرفتیم. نباید تحت تأثیر توهم قرار می‌گرفتیم و باید همه نظم و ترتیبات نیروهای کهن را رد می‌کردیم. باید به استاد گوش می‌دادیم، سه کار را به خوبی انجام می‌دادیم و مردم را نجات می‌دادیم.

متقاعد کردن خانواده پسرم که زود به خانه بروند

درست زمانی که کووید در چین شروع به انتشار کرد، پسرم و همسر و فرزندش برای جشن سال نو چینی به خانه‌ام آمدند. پسرم نگران بود که من هر روز برای روشنگری حقیقت بیرون می‌روم. به او گفتم که بیش از 20 سال این کار را انجام داده‌ام و اکنون باید وقت بیشتری برای این کار بگذارم. گفتم: «نترس. تو قبلاً از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) خارج شده‌ای و از جیانگ زمین شکایت کرده‌ای. بنابراین مورد برکت قرار داری و این فاجعه بر تو تأثیری نخواهد داشت. اما اگر هنوز نگران هستی، باید زودتر به خانه بروی.» بنابراین آن‌ها زود به خانه برگشتند. متوحه شدم که واقعاً وحشت‌زده هستند.

همکاری مانند بدنی واحد

من و تمرین‌کننده دیگری با هم همکاری می‌کردیم تا مطالب روشنگری حقیقت را توزیع کنیم. او 100 نسخه مطلب داشت که برای 10 واحد کافی بود. وقتی از پله‌ها پایین می‌آمد، گفت که پاهایش خسته است و می‌لرزد. به او گفتم که بعد از اتمام دو واحد، نفسم بند آمد و احساس می‌کردم نزدیک است نقش زمین شوم.

احساس می‌کردیم رفتن به طبقه ششم برایمان سخت است. سپس فکرمان را اصلاح کردیم و فای استاد را خواندیم. با نگاه به درون، متوجه شدیم که باید وابستگی‌های بشری‌مان به بی‌ثباتی و اضطراب را از بین ببریم. با قدرت‌بخشی از جانب استاد، بعد از چند روز توانستیم شش واحد را بدون هیچ استراحتی پوشش دهیم. با این حال، هنوز از الزامات فا دور بودم، زیرا تصور بشری خسته بودن را رها نکرده بودم.

برای بهبود روند کارمان، ابتدا با ساختمان‌ها آشنا می‌شدیم و می‌فهمیدیم که در هر ساختمان چند واحد وجود دارد و آیا درِ هیچ واحدی قفل است یا خیر. در ساختمان‌های قدیمی، برخی از درها دستگیره نداشتند و مجبور بودیم از نواری باریک برای قرار دادن مطالب روی در یا دیوار کنار در استفاده کنیم. انجام چنین کارهایی از قبل، کمک می‌کرد همه‌چیز به‌خوبی پیش برود.

بعد از چند روز دوباره حس خستگی جسمی و روحی به سراغم آمد، گویا طاقتم تمام شده بود. وقتی به بالا رفتن از پله‌ها فکر می‌کردم، وحشت می‌کردم. حتی در قلبم از استاد خواستم که تمرین‌کنندگان بیشتری را برای کمک بفرستند. اما بلافاصله فهمیدم فکرم اشتباه است و به استاد گفتم که می‌توانم این کار را انجام دهم.

تمرین‌کننده هونگ در منطقه ما زندگی می‌کند. او بیش از دو سال فا را مطالعه نکرده یا تمرینات را انجام نداده بود. از او خواستیم فا را با ما مطالعه کند اما او نپذیرفت. همسرش شیائو مِی از او خواست در توزیع مطالب به ما کمک کند. گرچه او در ابتدا تردید داشت، اما درنهایت کمکمان کرد. روز اول خیلی خسته شد، اما روز بعد گفت آنقدر احساس سبکی می‌کند که می‌تواند دو پله را با هم برود. سپس نسخه‌ای از جوآن فالون را خواست و شروع کرد هر روز فا را بخواند. استاد نیک‌خواه هستند و به او فرصت بازگشت به تزکیه را دادند. استاد کمکش کردند چیزهای بد را پاک کند و او را بیدار کردند.

تمرین‌کننده بائوهوا بر ترس خودش و مخالفت‌های شوهرش غلبه کرد و به ما پیوست تا مطالب را در ساختمان‌های مسکونی توزیع کنیم. گرچه دستانش براثر تقلا برای بالا رفتن از پله‌ها می‌لرزید، اصرار داشت هر روز برای کمک بیاید. در طول این روند، از شر بسیاری از ترس‌ها خلاص شد. همگی ما این را فرصتی برای تزکیه می‌دیدیم.

کویلینگ 77 سال دارد. او پس از بالا رفتن از پله‌ها برای توزیع مطالب، با پاهای خسته به خانه برمی‌گشت و حتی به‌سختی به تختش می‌رفت. با این حال، اصرار داشت که بیاید و می‌گفت: «تا جایی که بتوانم، تا زمانی که آن بتواند مردم را نجات دهد، انجامش خواهم داد.»

با ظواهر دروغین مورد مداخله قرار نگرفتم

شوهر دنگ در دولت کار می‌کند. یک روز به خانه آمد و به دنگ گفت: «کسی گزارش تو را به پلیس داده است و مافوق‌هایم به من گفتند که تو را دستگیر خواهند کرد، زیرا مطالب دافا در همه‌جا پخش است.» پس از شنیدن این موضوع، نمی‌دانستم آیا باید به کارم ادامه دهم یا این‌که از این کار دست بکشم و در خانه بمانم و افکار درست بفرستم. در آن لحظه به خودم یادآوری کردم که استاد حرف آخر را می‌زنند. هیچ‌کس نباید در کار ما مداخله کند زیرا ما مردم را نجات می‌دهیم. تحت تأثیر قرار نگرفتم و اتفاقی هم نیفتاد.

یک بار من، هونگ، همسرش و تمرین‌کننده دیگری برای توزیع مطالب به یک ساختمان مسکونی رفتیم. توافق کردیم که هنگ از یک انتها و شیائو مِی از سر دیگر شروع کند و سپس در وسط به یکدیگر برسند.

پس از این‌که شیائو می دو واحد را تمام کرد، هنگ را ندید. او چند واحد دیگر را بررسی کرد، اما بازهم او را ندید. سپس در واحدی که هنگ از آن بازدید کرده بود مردی را دید که با تلفن صحبت می‌کرد. او شنید که آن مرد می‌گفت: «فوراً خودت را به اینجا برسان.» شیائو می نمی‌دانست که آیا هونگ به پلیس گزارش شده است یا خیر؟ سپس متوجه شد که افکارش درست نیست، بنابراین افکار درست فرستاد تا آن را رد کند، زیرا آن فقط توهمی نادرست بود. بعداً فهمیدیم که هونگ به ساختمان دیگری رفته بود و هیچ اتفاقی هم نیفتاد.

کلیۀ مطالب منتشرشده در این وب‌سایت دارای حق انحصاری کپی‌رایت برای وب‌سایت مینگهویی است. مینگهویی به‌طور منظم و در مناسبت‌های خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.