(Minghui.org) من تمرین‌کننده فالون دافا هستم که در اواخر سال ۱۹۹۶ شروع به تزکیه کردم. از آن زمان، تأکید زیادی بر مطالعه فا داشته‌ام.

چند روز پیش، درحال مطالعه آموزش فا در کنفرانس غرب میانه ایالات متحده بودم که در آن استاد بیان کردند:

«درخصوص موضوعات مردم عادی، چیزی وجود ندارد که مرا بیش از همه خوشحال کند. وقتی می‌شنوم یا می‌بینم که شاگردان تجربه‌های خود را به اشتراک می‌گذارند، در آن زمان است که بیشترین احساس خشنودی را دارم.» (آموزش فا در کنفرانس غرب میانه ایالات متحده)

وقتی این قطعه خاص از فا را خواندم، مات و مبهوت ماندم و چنان غمگین شدم که گریه کردم. به‌عنوان یک تمرین‌کننده، همیشه می‌خواستم استاد را خوشحال کنم. بنابراین، می‌خواهم تجربه‌های تزکیه‌ام را در طی دو سال گذشته به اشتراک بگذارم.

بهبود از طریق ازبرکردن فا

در سال ۱۹۹۸ شروع به ازبرکردن جوآن فالون کردم. اما، با شروع آزار و شکنجه در سال ۱۹۹۹ این کار را متوقف کردم. درحالی‌که به‌طور غیرقانونی در زندان بودم، فا را ازبر می‌خواندم. اما، فقط می‌توانستم بخش‌هایی از فا را به خاطر بیاورم. سپس، در سال ۲۰۱۰، دوباره شروع به ازبرکردن جوآن فالون کردم و تا امروز روی آن پافشاری کردم. سرعت من در به خاطر‌سپردن فا سریع نیست، اما همچنان بر انجام آن تأکید می‌کنم. حتی اگر روزی بود که  به‌راحتی از این کار منحرف می‌شدم، همچنان سعی می‌کردم فا را در آن روز ازبر کنم. حتی اگر به این معنی باشد که فقط می‌توانستم چند جمله را ازبر کنم، باز هم این کار را انجام می‌دادم.

از طریق ازبرکردن فا، یاد گرفتم که چگونه تزکیه و به درون نگاه کنم. در روند ازبرکردن فا، معنای درونی فا به‌طور مستمر مرا آگاه می‌کرد.

برای مثال، پس از به خاطر سپردن کل بخش «قراردهی گذر اسرارآمیز» (سخنرانی چهارم، جوآن فالون)، متوجه شدم که باید بر تزکیه شین‌شینگ خود تأکید کرد، زیرا بهبود شین‌شینگ بسیار مهم است. وقتی گذر اسرارآمیز از مرکز انرژی خارج می‌شود تا در بدن فرد به سمت بالا بیاید، به نقاط مختلف بدن می‌رسد و برای مدتی در آنجا می‌ماند.

استاد بیان کردند:

«ازآنجاکه بسیاری از جوهر بدن بشری آنجاست (قلب نیز در آنجاست)، مجموعه‌ای از چیزها درون این حباب هوایی شکل می‌گیرد. این جوهر وارد حباب هوایی می‌شود و آن را غنی می‌کند.» (سخنرانی چهارم، جوآن فالون)

از اینجا فهمیدم که «ضروری‌ترین چیز»، تقوایی است که در تزکیه روزانه خود تزکیه می‌کنیم، ماده سفیدی که با سپری‌کردن سختی‌ها در هنگام تزکیه شین‌شینگ خود تغییر شکل می‌دهد. این نوع از «چیز اساسی» می‌تواند حباب هوایی را غنی کند. اگر شین‌شینگ خود را تزکیه نکنیم، «چیزهای اساسی» برای غنی‌سازی گذر اسرارآمیز را نخواهیم داشت. بنابراین، تأکید خود را بر تزکیه شین‌شینگ تقویت کردم.

وقتی بخش «حسادت» را ازبر کردم، به خودم گفتم که باید آن را به درستی ازبر کنم. باید از شر «حسادت» خلاص شوم، زیرا نمی‌خواستم آن را در خودم نگه دارم. وقتی این موضوع را به خودم یادآوری کردم، به نظر می‌رسید که استاد درست در کنار من  هستند. بلافاصله چند جمله در ذهنم ظاهر شد: حسادت به چه چیزی وجود دارد؟ شما فقط به چیزهای انسانی حسادت می‌کنید. بلافاصله مات و مبهوت شدم. می‌دانستم که استاد مرا آگاه می‌کنند. بله! چرا من به چیزهای بشری حسادت می‌کنم، چرا همیشه در قلبم احساس بی‌عدالتی می‌کنم یا راضی نیستم؟ اینها همه مسائل روزمره هستند که موجودات آسمانی به آنها توجهی ندارند. اینها چیزهایی هستند که باید آنها را تزکیه کنم.

پس از به‌خاطرسپردن مقدار زیادی از فا، با اصول فا بیشتر آشنا شدم و زمانی که با اختلاف مواجه می‌شدم، می‌توانستم آنها را به کار ببرم. در این شرایط، اصول فا که کمکم می‌کنند شین‌شینگم را حفظ کنم، بلافاصله در ذهنم ظاهر می‌شوند. حفظ شین‌شینگم بسیار ساده‌تر است و کمکم می‌کند تا اختلافات و مشکلات را در هماهنگی حل کنم.

در گذشته، وقتی با دیگران کار می‌کردم، معمولاً خودم تصمیم می‌گرفتم، نظرم را بیان می‌کردم و سعی می‌کردم به خیلی چیزها رسیدگی کنم. با به‌خاطرسپردن فا، این نوع منیت‌گرایی قوی را کاملاً تغییر دادم. وقتی گروه فا درباره مسائل بحث می‌کنند، من کناری می‌نشینم و بی سر و صدا به صحبت‌های دیگران گوش می‌دهم. از طریق بحث، همه به یک تفاهم مشترک می‌رسند به این ترتیب ما از یک روش توافق‌شده، تا زمانی که خوب تلقی شود، پیروی می‌کنیم.

من جدا از به‌خاطرسپردن فا در هر روز، فا را نیز مطالعه می‌کنم. گاهی دو سخنرانی می‌خوانم. اگر وقت کافی نداشته باشم، یک سخنرانی خواهم خواند. از طریق مطالعه و ازبرکردن فا، چیزهای زیادی به دست می‌آورم.

وقتی برای نهمین بار ازبرکردن جوآن فالون را تمام کردم، به خودم گفتم که چون قبلاً نُه بار کتاب را ازبر کرده‌ام، می‌توانم چند روز استراحت کنم و قبل از شروع دور بعدی چند روز فراغت داشته باشم.

همانطور که داشتم این را به خودم می‌گفتم، صفحه اول اولین سخنرانی را باز کردم و می‌خواستم کتاب را ببندم که عنوان «هدایت حقیقی مردم به‌سوی سطوح بالا» جلوی چشمانم ظاهر شد. معنای درونی این عنوان به صورت لایه به لایه در ذهنم جلوی من ظاهر شد. در همان زمان، صدایی از اعماق وجودم گفت: «در تزکیه چه زمانی برای استراحت وجود دارد؟ هنوز هم می‌خواهی از یک دوره زندگی راحت لذت ببری. استاد واقعاً مردم را به سطوح معنوی بالاتری می‌برند. چگونه می‌توان استراحت کرد؟»

بلافاصله فهمیدم که استاد مراقب من بوده‌اند. در این لحظه، صورتم برافروخته شد و احساس شرمندگی کردم. احساس می‌کردم استاد را ناامید کرده‌ام. از این رو زانو زدم، کف دستم را روی هم گذاشتم و به استاد گفتم: «اشتباه می‌کنم. من باید به آموزش‌های شما گوش دهم و تنبل نباشم. باید یک تمرین‌کننده واقعی شوم که به استانداردها برسم.» پس از گفتن آن، به سرعت جوآن فالون را در دستانم گرفتم و دوباره شروع به ازبرکردن جوآن فالون کردم. الان برای یازدهمین بار سخنرانی سوم را ازبر کردم.

نجات مردم در طول پاندمی

در ۲۹ ماه ۱۲ قمری در سال ۲۰۱۹، منطقه ما به‌دلیل پاندمی، قرنطینه شد. بعدها، پاندمی بیشتر و جدی‌تر شد، بنابراین آنها مجتمع‌های مسکونی کوچک را قرنطینه کردند.

در مجتمع‌ کوچک ما از هر خانواده یک نفر می‌توانست هر سه روز یک بار برای خرید مواد غذایی بیرون برود. بعداً به کسی اجازه بیرون رفتن داده نشد. فکر ‌کردم که به‌عنوان یک تمرین‌کننده دافا با مأموریت نجات مردم، همچنان می‌خواستم خانه‌ام را ترک کنم. بنابراین، همچنان هر سه روز یک بار بیرون می‌رفتم. فقط باید صبح خیلی زود بیرون می‌رفتم. بعد از فرستادن افکار درست در ساعت ۶ صبح، بیرون می‌رفتم. هیچ عابر پیاده‌ای در خیابان‌ها نبود، فقط می‌توانستم مردان کشیک را ببینم که بازوبند قرمز بسته بودند. قبل از اینکه بیرون بروم، دم در با نیروهای امنیتی روبرو می‌شدم و افکار درست می‌فرستادم. هنگامی که بیرون می‌رفتم، من و تمرین‌کننده‌ای مسن علائمی با دو عبارت «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» در خیابان‌ها می‌چسباندیم.

یک روز می‌خواستم بیرون بروم، چند بار به نگهبان دم در سلام کردم. اما جوابم را نداد و در را برایم باز نکرد. وقتی نزدیک‌تر رفتم تا نگاه کنم، متوجه شدم که نگهبان یک پیرمرد است. روی کاناپه‌ای خم شده بود و به من توجهی نمی‌کرد. جلوی پنجره امنیتی رفتم و با آرامش با او صحبت کردم، اما او همچنان جواب نمی‌داد. فکر کردم که امروز باید بروم بیرون، نمی‌توانم اجازه بدهم نیروهای کهن مرا در خانه‌ام زندانی کنند. باید دو عبارتی را که می‌تواند مردم را نجات دهد منتشر کنم.

در نهایت گفتم: «از این فاصله بین نرده بیرون می‌روم.» بعد از گفتن این جمله خم شدم و مدام می‌گفتم بدنم باید کوچکتر شود تا بتوانم بیرون بیایم.

بعد از آن به نگهبان گفتم: «من بیرون رفتم. هوا خیلی سرد است. لطفاً همانجا دراز بکشید و استراحت کنید.» بعد از اینکه این را گفتم بیرون رفتم. سپس، به سمت خانه تمرین‌کننده سالخورده دویدم. او قبلاً خمیر چسب را با حرارت‌دادن آرد و آب در قابلمه درست کرده بود. ما قبلاً از تمام برچسب‌ها استفاده کرده بودیم و هیچ راهی برای دریافت مطالب جدید وجود نداشت زیرا همه خانه‌ها به روی بازدیدکنندگان بسته بود. خمیر را با پلاستیک پیچیدیم، بروشورهای دو عبارت را برداشتیم و در کنار رودخانه قدم زدیم. هیچ نگهبانی در کنار رودخانه وجود نداشت و ساکنان زیادی در کناره‌های رودخانه هستند. دو گوشه بروشورها را کنار راه پله چسباندیم تا مردم به محض بیرون آوردن سطل زباله آنها را ببینند.

پس از اتمام  کار به منطقه خود بازگشتم. نگهبان خیلی با من مؤدب بود. سریع کلیدها را بیرون آورد تا در را باز کند و گفت: «سریع برو داخل. افراد کشیک ساعت هشت اینجا خواهند بود.»

در بعدازظهر ۱۵مارس۲۰۲۰، قرنطینه شهر برداشته شد، اما پاندمی هنوز بسیار جدی بود. بسیاری از تمرین‌کنندگان از منطقه ما شروع به روشنگری حقیقت، و بیدار‌کردن وجدان موجودات ذی‌شعور کردند.

من با یک هم‌تمرین‌کننده همراه شدم تا روزی دو بار، یک بار صبح و یک بار در شب، حقیقت را برای مردم روشن کنم. در روز دوم پس از لغو قرنطینه، حمل و نقل عمومی از سر گرفته شد.

صبح به ایستگاه در کنار جاده رفتیم و دیدیم یک خانواده ۳ نفره منتظر اتوبوس بودند و برای روشنگری حقیقت به سمت آنها رفتیم. ابتدا با پدربزرگ و مادربزرگ صحبت کردیم، اما آنها نمی‌خواستند گوش کنند. سپس، به پسری که بیش از ۱۰ سال داشت نگاه کردم. فکر کردم که باید این کودک را نجات دهم، بنابراین به آنها گفتم: «باوجود پاندمی بسیار جدی، بچه‌ها وقتی بیرون می‌روند باید در امان باشند. اجازه بدهید به فرزندتان یک نشان یادبود بدهم. عباراتی را که روی این نشان یادبود نوشته شده است را بخوانید تا کودک هنگام بیرون‌رفتن در امان باشد. این کودک امید خانواده شماست. به‌عنوان سالمندان، همه ما امیدواریم که فرزندانمان سالم و شاد باشند.» مادربزرگ کودک نشان یادبود را پذیرفت و به من نگاه کرد. با استفاده از این فرصت، به کودک درباره خروج از سازمان‌های حزب کمونیست چین (ح‌ک‌چ) به سرعت توضیح دادم. او پیشگامان جوان را ترک کرد. در همان حال به کودک یک نشان یادبود دادم. دو فرد بزرگسال وقتی با کودک صحبت می‌کردم تماشا می‌کردند و گوش می‌دادند. بنابراین ما شروع به روشنگری حقیقت درباره فالون دافا کردیم و نیاز به ترک ح‌ک‌چ را برای آنها توضیح دادیم. سپس آنها نیز موافقت کردند که از ح‌ک‌چ خارج شوند.

در ژوئن۲۰۲۰، سه بازار بزرگ شبانه در منطقه ما افتتاح شد. اکثر افرادی که برای برپایی غرفه‌های خود در بازارها آمدند جوانانی هستند که محصولات کوچک، تنقلات و سبزیجات می‌فروشند. این برای ما شرایط خوبی را برای نجات موجودات ذی‌شعور فراهم کرد. ما به نوبت در میان سه بازار حقیقت را روشن کردیم. هنگام توزیع مطالب روشنگری حقیقت، مطمئن می‌شدیم که هیچ یک از غرفه ها کنار گذاشته نشوند. ما درباره ترک ح‌ک‌چ و حقیقت فالون دافا به آنها و دیگرانی که آنجا بودند توضیح دادیم.

حقیقت دافا را برای همه غرفه‌ها روشن کردیم و توانستیم بیش از ده نفر را متقاعد کنیم که از سازمان‌های ح‌ک‌چ خارج شوند. گاهی اوقات، بیش از ۲۰ نفر در طول یک روز موافقت می‌کردند که از سازمان‌های ح‌ک‌چ خارج شوند. بیش از دو ماه به این کار ادامه دادیم. وقتی باران می‌آمد، از چترهایمان برای محافظت از صاحبان غرفه‌های کوچک استفاده می‌کردیم. این به ما فرصت داد تا حقیقت را روشن کنیم و مردم از حزب خارج شوند.

در حال حاضر، اقدامات کنترلی برای همه‌گیری افزایش یافته است و همه را مجبور به واکسینه‌شدن می‌کنند. همه افرادی که از مناطق کوچک، سوپرمارکت‌ها، خیابان‌ها و بانک‌ها عبور می‌کنند، همگی باید یک کد اسکن دریافت کنند و گواهی واکسیناسیون خود را نشان دهند.

از طریق فا، فهمیدم که بیماری همه‌گیر هیچ رابطه‌ای با تمرین‌کنندگان دافا ندارد.چون تمرین‌کنندگان در تزکیه فراتر از موجودات بشری می‌روند، پس من دیگر تحت کنترل اصول فا در سطح دنیای بشری نیستم و  در ذهنم هیچ‌یک از قوانین و مقررات و اقدامات درخصوص کنترل پاندمی را تأیید نمی‌کنم. حتی موبایل هم ندارم و همچنان به انجام کارهایی که باید برای نجات موجودات ذی‌شعور انجام دهم ادامه می‌دهم.

هر روز صبح، پس از فرستادن افکار درست در ساعت ۶ صبح، با یک تمرین‌کننده دیگر بیرون می‌روم تا مطالب اطلاعاتی دافا را توزیع کنیم. در داخل و خارج از شهر، در امتداد خیابان‌ها و کوچه‌ها مردم را متقاعد می‌کنم که از ح‌ک‌چ خارج شوند. اگر باران ببارد، مطالب روشنگری حقیقت را در ساختمان‌ها بین هر خانواده توزیع می‌کنم. وقتی هوا روشن شود، برای روشنگری حقیقت و توزیع مطالب بیرون می‌روم. حدود ۱۳ سال است که بدون اینکه توجه به اینکه هوا بارانی است یا آفتابی، حقیقت را روشن کرده و مردم را متقاعد می‌کنم که از سازمان‌های ح‌ک‌چ خارج شوند.

دیدگاه‌های ارائه‌شده در این مقاله بیانگر نظرات یا درک خود نویسنده است. کلیۀ مطالب منتشرشده در این وب‌سایت دارای حق انحصاری کپی‌رایت برای وب‌سایت مینگهویی است. مینگهویی به‌طور منظم و در مناسبت‌های خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.