(Minghui.org) در سال 1996 شروع به تمرین فالون گونگ کردم. این تمرین کمکم کرد تا سلامتی‌ام را بازیابم و چند بیماری مزمن از بدنم پاک شد.

اما، زمانی که حزب کمونیست چین (ح‌ک‌چ) در ژوئیه1999 آزار و شکنجه این روش را آغاز کرد، من تحت تأثیر کمپین سراسری بدنام‌کننده فالون گونگ گمراه شدم. تمرین را متوقف کردم و به غذا‌درمانی و رژیم‌های مختلف سلامتی کل‌نگر روی آوردم. اما، فقط وضعیت سلامتی‌ام بدتر شد.

خوشبختانه، آقای لی هنگجی، بنیانگذار فالون گونگ، مرا رها نکردند. با کمک سایر تمرین‌کنندگان فالون گونگ، توانستم ترسم را رها کنم و تمرینم را از سر بگیرم.

امیدوارم که هم‌تمرین‌کنندگان بتوانند از تجربیات من بیاموزند و به‌طور پیوسته در مسیر تزکیه پیشرفت کنند.

یک وضعیت غیرممکن

در 38 سالگی از ارتش به یکی از ادارات بخش دولتی در شهر منتقل شدم. دو سال بعد، مشکلاتی در وضعیت سلامتی‌ام ایجاد شد.

کمردردم آنقدر شدید بود که نمی‌توانستم صاف بایستم (یک آسیب قدیمی کمر از ارتش داشتم). پزشکان گفتند فتق دیسک است. پس از دو ماه بستری و درمان، درد تسکین یافت، اما به‌طور کامل درمان نشد.

دو سال بعد، زمانی که 42 ساله بودم، دچار مشکل قلبی شدم. من به‌طور مرتب در قفسه سینه‌ام فشار و تنگی نفس احساس می‌کردم. هر روز خسته بودم، اما با وجود اینکه خوابم می‌آمد، نمی‌توانستم بخوابم.

یکی از همکاران توصیه کرد که چی گونگ تمرین کنم. روز دوم در محل تمرین تقریباً بیهوش شدم. فشار خونم به سطح خطرناک ۲۸ / ۱۷ رسیده بود و بلافاصله در بیمارستان بستری شدم. یک ماه طول کشید تا فشار خونم به حالت عادی برگشت.

وقتی مرخص شدم، پزشکم بارها به من هشدار داد که مراقب باشم.

«زمانی که احساس کردی حالت خوب نیست، باید فوراً به بیمارستان بیایی و فراموش نکنی که داروهایت را چهار بار در روز مصرف کنی!»

با این حال نگرانی‌هایم به پایان نرسید. بعد از اینکه فشار خونم تثبیت شد دچار معده‌درد شدم. یک سری معاینات پزشکی نشان داد که دچار گاستریت آتروفیک سطحی (کاهش سلول‌های جدار معده به‌دلیل التهاب) شدم. مخاط معده‌ام به‌شدت ملتهب شده بود.

دوباره به بیمارستان برگشتم، این بار برای دو ماه. قبل از ترخیص، پزشک گفت که داروی درمان بیماری قلبی به معده، کبد و کلیه‌هایم آسیب می‌زند. اما بدون دارو، بیماری قلبی‌ام بدتر می‌شد.

به نظر می‌رسید هیچ راه حلی برای معضل من وجود نداشت.

شروع تمرین فالون گونگ

در پاییز 1996 از یکی از دوستانم در مورد فالون گونگ شنیدم. در زندگی روزمره‌ام آموز‌ه‌های استاد را دنبال و همیشه سعی می‌کردم طبق استانداردهای یک تمرین‌کننده عمل کنم.

تمام بیماری‌هایم به زودی از بین رفت. این جادویی بود - من دیگر برای بالا رفتن از پله‌ها تقلا نمی‌کردم. وقتی راه می‌رفتم، احساس می‌کردم یکی مرا به جلو هل می‌دهد. بالاخره توانستم احساس عاری از بیماری بودن را تجربه کنم.

در سال‌های بعد، در زمانی خارج از کار معمولی‌ام، کارهای سختی را در خانه انجام می‌دادم. می‌توانستم روزانه ده‌ها کیلومتر بین محل کار، خانه، خانه مادرشوهرم و مدرسه دخترم دوچرخه‌سواری کنم. انرژی کافی برای مراقبت از مادرشوهرم داشتم که از لخته شدن خون در مغزش رنج می‌برد. او تنها زندگی می‌کرد و به کمک و مراقبت من نیاز داشت.

به برکت فالون گونگ، همیشه پرانرژی و شاد بودم. همچنین به‌دلیل اینکه چند سال در محل کارم از جمله در سطح منطقه‌ای کارمند عالی بودم، جوایزی را دریافت کردم.

نه تنها سلامتی خود را به دست آوردم بلکه شخصیتم را نیز بهبود دادم.

زمانی، یکی از همکاران به دفترم آمد و من راننده جدیدمان را به او معرفی کردم. اما بعد از رفتن همکار، راننده شروع به داد و فریاد کرد تا جایی که صورتش قرمز شد.

بلافاصله متوجه شدم که این اتفاق تصادفی رخ نداده است و باید به تمرین تزکیه من مربوط باشد.

با خونسردی گفتم: «آرام باش. معذرت می‌خواهم. لطفاً به من بگو چه اشتباهی انجام دادم، آن را برطرف خواهم کرد.»

به همین سادگی عصبانیتش فروکش کرد. به من گفت که به جای اینکه فقط یک راننده باشد، می‌تواند در کارهای دیگر به ما کمک کند.

دوباره از او عذرخواهی کردم و قول دادم دنبال کارهایی باشم تا او انجام دهد. پس از آزار و شکنجه

ح‌ک‌چ آزار و شکنجه فالون گونگ را در 20 ژوئیه 1999 آغاز کرد و همراه با آن یک کمپین بدنام‌کننده که برای تحریک خصومت علیه این روش تزکیه طراحی شده بود. دستگاه رسانه‌ای دولتی ح‌ک‌چ اطلاعات نادرست را در سراسر کشور منتشر کرد.

هر آنچه در مورد فالون گونگ خواندم منفی بود. از آنجایی که درک کاملی از آموزه‌های تمرین نداشتم، از تبلیغات ترسیدم و گیج شدم.

تمام ارتباطاتم با هم‌تمرین‌کنندگان نیز قطع شد. به‌تدریج از تمرین منحرف شدم و در عین حال سلامتی‌ام رو به وخامت گذاشت.

در سال 2010 دچار حمله قلبی شدید شدم. در 60 سالگی استنت قلبی گذاشتم. پزشک گفت که تا آخر عمر باید دارو مصرف کنم.

این دارو یک بار دیگر باعث ایجاد مشکل قدیمی معده‌ام شد و دوباره در موقعیت ناخوشایندی قرار گرفتم که با مصرف دارو برای قلبم دچار معده‌درد شدید می‌شدم و با مصرف دارو برای درد معده‌ام قلبم دچار ناراحتی و وحشت می‌شد.

شروع کردم به آزمایش برخی از شیوه‌های بهداشت و سلامت مبتنی بر علم و همچنین غذا‌درمانی چینی. مکمل‌های غذایی گران‌قیمت را‌ خریداری کردم که توسط کارشناسان تغذیه توصیه شده بود. دردهای معده‌ام کمی تسکین یافت، اما مشکلات قلبی‌ام بدتر شد.

یک روز عصر در زمستان 2013، درست پس از اینکه برای قدم زدن از آپارتمانم بیرون آمدم، احساس کردم قلبم دوباره دچار تپش شدید شد. خیلی ناراحت بودم.

بلافاصله به خانه برگشتم و داروهایم را خوردم و روی تخت دراز کشیدم. در آن زمان تنها زندگی می‌کردم، زیرا همسرم برای کمک به مراقبت از نوه‌ها نزد دخترمان در خارج از کشور رفته بود.

گزارش‌های خبری از فوت افراد مسن تنها در خانه‌شان در ذهنم گذشت. نگران بودم که آیا ممکن است روزی به همان سرنوشت دچار شوم.

شروع تمرین فالون گونگ برای بار دوم

زندگی ترسناکم در 4 ژوئن2014 به پایان رسید.

تلفنم زنگ ‌خورد. شماره تماس‌گیرنده نشان می‌داد که شماره تلفن خانه مادرم است.

وقتی جواب دادم، صدای آشنایی از طرف دیگر شنیدم – هم‌تمرین‌کننده‌ای بود که مدت‌ها بود از او خبری نداشتم.

احساس کردم همه چیز ساکن شده و حرکت نمی‌کند. هزاران کلمه در ذهنم بود اما نمی‌دانستم از کجا شروع کنم.

با لکنت گفتم: «برمی‌گردم...»، اما نتوانستم جلوتر بروم.

جلوی عکس استاد زانو زده بودم و نمی‌توانستم جلوی اشک‌هایم را بگیرم. من پشیمان اما خوشحال بودم. بالاخره راه برگشت به خانه را پیدا کرده بودم!

این روزی که به دافا بازگشتم، مانند روز تولد دوباره‌ام، در خاطرم  زنده می‌ماند.

پس از اینکه تصمیم گرفتم تمرین فالون گونگ را از سر بگیرم، احساس کردم که خودآگاه اصلی‌ام دوباره مسئول جسم و ذهن من شده است. من بیانیه‌ای جدی به وب‌سایت مینگهویی ارائه و در آن اعلام کردم همه سخنان و اقداماتم که الزامات دافا را برآورده نمی‌کنند، با‌طل و پوچ هستند.

تصمیم گرفتم دوباره شروع کنم، با پشتکار بیشتر تمرین کنم و سه کار را به‌خوبی انجام دهم تا آسیب ناشی از اشتباهاتم را جبران کنم. می‌خواهم نظم و ترتیبات نیروهای کهن را رد کنم و با استاد به خانه برگردم.

هر روز ساعت 3:50 صبح بیدار شده‌ام تا پنج تمرین را انجام دهم. روزی چهار نوبت افکار درست فرستاده‌ام. من زمان بیشتری را به مطالعه فا و حفظ فا اختصاص داده‌ام. همچنین با هم‌تمرین‌کنندگان برای تولید و توزیع مطالب اطلاعاتی فالون دافا کار کرده‌ام تا به افراد بیشتری کمک کنم دربارۀ آزار و شکنجه آگاه شوند.

در طول یک جلسه مطالعه گروهی فا، یک تمرین‌کننده تجربه خود را از انجام تعهدات شخصی‌اش به اشتراک گذاشت. ناگهان یاد قولی که چند سال پیش به مادرم داده بودم افتادم که غرامت تخریب خانه قدیمی‌ام را با چهار خواهرم تقسیم کنم. کلاً فراموشش کرده بودم چگونه یک تمرین‌کننده می‌تواند قول خود را زیر پا بگذارد؟

من با مادرم که او هم تمرین‌کننده است صحبت کردم و سهمم، 33 هزار یوان را به‌طور مساوی بین پنج نفرمان تقسیم کردم. در مقابل، خواهرانم پیشنهاد کردند که مسئولیت مراقبت از مادرمان را با هم سهیم شویم. خانواده من هماهنگ‌تر شد.

یک هفته بعد، علائم بسیاری از یک بیماری وخیم، از جمله درد شدید در سمت راست مغز، گلودرد، گرفتگی بینی، سرفه، و ترشحات غلیظ بینی در من مشاهده شد. بدتر و بدتر شد، درست مثل ذات‌الریه که سال‌ها قبل داشتم. اما، وقتی فا را مطالعه کردم و تمرینات را انجام دادم، سرفه نمی‌کردم یا گرفتگی بینی نداشتم. مادرم با لبخند گفت: «استاد خیلی با تو مهربان هستند. استاد با دیدن اینکه کوشا هستی ترتیبی دادند که کارمایت حذف شود.

شب چهارم در خواب صدای مردی را شنیدم.

صدا گفت: «هیچ‌کسی نمی‌داند که تو در خانه تنها مرده‌ای یا نه.»

بیدار شدم ولی اصلاً ترسی نداشتم. صاف روی تخت نشستم.

داد زدم: «من شاگرد استاد لی هستم و فقط به استادم گوش خواهم داد!»

ناگهان احساس کردم جریان گرمی از انرژی از سرم پایین آمد و به سمت پاهایم جاری شد. علائمی که در چهار روز گذشته با من بود بلافاصله ناپدید شد.

اشک ریختم  نمی‌توانستم بیش از این قدردان استاد باشم. صورت و دست‌هایم را شستم و سه بار به عکس استاد تعظیم کردم.»

گفتم: «استاد!من زندگی‌ام را مدیون شما هستم. با کوشا بودن در تمرین، به خوبی انجام دادن سه کار و نجات افراد بیشتر جبران خواهم کرد. در طول دوره اصلاح فا، شاگرد شایسته دافا خواهم بود.»

کلیۀ مطالب منتشرشده در این وب‌سایت دارای حق انحصاری کپی‌رایت برای وب‌سایت مینگهویی است. مینگهویی به‌طور منظم و در مناسبت‌های خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.