(Minghui.org) فالون دافا که همچنین بهعنوان فالون گونگ شناخته میشود، تمرین معنوی و مدیتیشن باستانی است. دارای پنج مجموعه تمرین مدیتیشن و سه اصل مهم، حقیقت، نیکخواهی، بردباری است. بسیاری از تمرینکنندگان فالون دافا هم از نظر جسمی و هم از نظر ذهنی از آن بهره بردهاند. کسانی که فالون دافا را تمرین نمیکنند، اما آن مورد حمایت قرار میدهند و عبارات خوشیمن «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است» را مدام تکرار میکنند نیز برکاتی دریافت کردهاند.
در زیر سه ماجرا در این زمینه ارائهشده توسط سه تمرینکننده مختلف فالون دافا آورده شده است.
همسایهام بهخاطر حمایت از دافا برکت یافت
مدت کوتاهی پس از شروع آزار و شکنجه در سال ۱۹۹۹، گروهی از مأموران پلیس سعی کردند مرا دستگیر کنند. آنها نتوانستند پیدایم کنند، از همسایگانم درباره من پرسیدند.
یکی از همسایههایگانم، خانمی مسن، به سمت پلیس رفت و گفت: «چرا تمرینکنندگان فالون دافا را دستگیر میکنید؟ همه آنها، افراد بسیار مهربانی هستند.» سپس پلیس محل را ترک کرد.
در سال ۲۰۰۹، تمرینکنندهای در زندان محلی تا حد مرگ شکنجه شد، اما عاملان ادعا کردند که او بهطور طبیعی فوت کرده است. تمرینکنندگان محلی ما دادخواستی را بهمنظور عدالتخواهی برای او آغاز کردند. پس از اینکه همسایهام درباره این دادخواست شنید، او و تمام خانوادهاش آن را امضا کردند.
هنگامی که شوهرم در سال ۲۰۱۷ پس از گزارش درباره او بهخاطر توزیع مطالب فالون دافا دستگیر شد، همسایهام دوباره دادخواست را امضا کرد تا خواستار آزادی او شود. او همچنین پیشنهاد داد که با من به اداره پلیس بیاید تا درخواست اجرای عدالت برای او را پیگیری کنم.
بهخاطر حمایت درستکارانه او و خانوادهاش، هر دو پسرش بدون نیاز به هزینه و خرجی ازدواج کردند (در چین مرسوم است که خانواده داماد مبلغ زیادی پول به خانواده عروس میپردازند). بعداً هر کدام صاحب یک پسر شدند که نام خانوادگی آنها را حفظ کردند.
چند سال پیش، همسایهام، شوهرش و پسر دومش برای برچیدن خانه قدیمیشان کار میکردند که ناگهان دیواری فروریخت و شوهرش زیر آوار آن ماند. ازآنجاکه دیوار بزرگ بود، نمیتوانستند او را پیدا کنند یا وقتی نامش را صدا میزدند، هیچ پاسخی از او نمیشنیدند.
او به یاد آورد که به او گفته بودم در مواقع خطر عبارات «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است» را تکرار کند. سپس نشست و شروع به تکرار آن کرد. یک ثانیه بعد، شوهرش درخواست کمک کرد. پسرش بدون هیچ ابزاری به راحتی سه لایه ورقه پلاستیکی ضخیم را پاره کرد و پدرش را که اصلاً آسیب ندیده بود نجات داد. آنها از استاد دافا برای نجات جانش سپاسگزار بودند.
محافظتشدن در حوادث رانندگی
بعد از اینکه من و شوهرم شروع به تمرین دافا کردیم، اغلب درباره این تمرین به برادرم و همسرش میگفتیم و از آنها میخواستیم که برای تقوا ارزش قائل شوند و از ارزشهای سنتی پیروی کنند. وقتی پلیس برای آزار و اذیت ما به دهکده ما آمد، برادرم اغلب به مردم میگفت که تمرینکنندگان فالون دافا همگی افراد خوبی بوده و مقامات حزب کمونیست فاسد هستند.
یک روز او همراه با چند نفر از دوستانش در یک مرکز خرید بود. آنها به چند شلوار نگاه کردند که حراج گذاشته شده بودند. او یک جفت از آنها را گرفت تا نگاه کند. اما قبل از اینکه پولش را بدهد، جمعیتی آمدند و او را کنار زدند. او با شلوار بدون پرداخت هزینه از مرکز خرید خارج شد.
اما بهمحض اینکه از مرکز خرید دور شد، ماشینش با ماشین دیگری برخورد کرد و ۸۰۰ یوآن برای تعمیر به مالک پرداخت کرد. متوجه شد که این یک بازپرداخت کارمایی برای او بود زیرا هزینه شلواری را که ۸۰ یوآن بود پرداخت نکرده بود.
همسرش هم قبلاً فرد طماعی بود. او یک بار برای خرید بیرون رفت. وقتی برگشت، مقداری پول اضافی در جیبش پیدا کرد، احتمالاً به این دلیل بود که برخی از بازرگانان در مبادلات به او مبلغی اضافی میدادند. او کاملاً احساس خوشبختی میکرد و اغلب درباره آن لاف میزد. من اصل «بدون ازدستدادن چیزی به دست نمیآید» را به او گفتم. او فهمید و شروع به توجه به موضوع کرد.
او یک بار به ملاقات من آمد و گفت باید به او افتخار کنم. سپس به من گفت که اوایل آن روز درحالیکه مشغول خرید بود، دید که یک دسته پول نقد از جیب فروشنده افتاد. در گذشته آن را برای خودش برمی داشت. اما او این کار را نکرد بلکه به فروشنده درباره آن گفت. او از انجام چنین کار نیکی احساس خوشبختی میکرد.
در ماه اکتبر گذشته خواهر شوهرم تصادف کرد. او به هوا پرتاب شد و به پلههای یک مغازه برخورد کرد. برای لحظاتی هشیاریاش را از دست داد و مردم فکر میکردند که او مرده است. وقتی اسمش را صدا زدند به خودش آمد و بلند شد. بسیاری از قطعات شیشه شکسته لای موهایش بودند. صورتش خراشی بزرگ داشت. اما بهطرز عجیبی، هیچ دردی را احساس نمیکرد. سپس متوجه شد که چیزی در دستش دارد. او نگاهی انداخت و دید که نشان یادبود دافا بود که به او داده بودم. او آن را در جیب کتش نگه داشت، اما چرا آن را در دستش نگه داشته بود؟ سپس متوجه شد که این استاد دافا بود که او را نجات داد. او تجربیات خود را به بسیاری از افراد دیگر گفت و همچنین از سایر اعضای خانوادهاش خواست که این نشان یادبود را از من بگیرند.
بار دیگر برادرم درحال رانندگی با کامیونی بود که گاوهای زیادی در آن بودند. همسر برادر و دو دوستم هم در کامیون بودند. هنگام بالا رفتن از تپه، ناگهان کنترل کامیون را از دست داد و جاده مملو از خودروهای زیادی بود. در لحظه حساسی که میخواست به ماشین مقابلش برخورد کند، همسر برادرم با صدای بلند فریاد زد: «فالون دافا! فالون دافا!» ناگهان اتومبیلها راه را برای او باز کردند و از تصادف شدید جلوگیری شد.
«من در کنار تمرینکنندگان فالون دافا هستم»
پسر همسایهام رونگ روز گذشته به دلیل تب در بیمارستان بستری شد. ازآنجاکه برای مراقبت از پسرش در بیمارستان بود، از من خواست که یک شب در خانه او بمانم تا از دخترش مراقبت کنم. من هم قبول کردم و او را تشویق کردم که عبارات خوشیمن را بهطور مکرر بخواند.
در غروب، دکتر متوجه شد که تب پسرش ناشی از التهاب شدید مغز او است. خانواده او همگی عبارات فالون دافا را با هم تکرار کردند. هفت روز بعد، پسرش بهبود یافت. هنگامی که از بیمارستان مرخص شد، بیمار دیگر در همان اتاق که دو هفته قبل به بیمارستان آمده بود و وضعیتش آنقدرها هم وخیم نبود، هنوز بهبود نیافته بود. رونگ باور دارد که این دافا بود که به پسرش کمک کرد تا سریعتر بهبود یابد.
در مزرعه روستا آتشسوزی رخ داد. او عبارات را تکرار کردو از استاد دافا کمک خواست. درست زمانی که آتش میخواست به مزرعه ذرت رونگ برسد، متوقف شد و دیگر ادامه پیدا نکرد.
زمانی که یکی از بستگان رونگ من و او را با هم دید و گفت: «شما اکنون با [تمرینکنندگان] فالون دافا دوست میشوید»، رونگ با افتخار پاسخ داد: «من در کنار آنها هستم».
کلیۀ مطالب منتشرشده در این وبسایت دارای حق انحصاری کپیرایت برای وبسایت مینگهویی است. مینگهویی بهطور منظم و در مناسبتهای خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.
مجموعه قدرت الهی فالون دافا