(Minghui.org) 21دسامبر1994 روزی فراموشنشدنی در زندگیام بود.گروهی ده نفره، از جمله من و پدرم، بر موانع مختلف غلبه کردیم و به گوانگژو رفتیم و در آخرین مجموعه سخنرانیهای فالوندافای استاد لیهنگجی در چین شرکت کردیم.
وقتی در قطاری بودیم که به سمت گوانگژو میرفت، شیائو سان، مرد جوانی در گروه ما، ناگهان فریاد زد: «من یک فالون را حس میکنم. با صدای حرکت سریع در حال چرخش است!» ما از شنیدن این موضوع هیجانزده شدیم. متوجه شدیم که استاد حتی قبل از اینکه ما در سخنرانیهایشان شرکت کنیم، محافظت از تمرینکنندگان را شروع کرده بودند.
با ورود استاد به سالن سخنرانی، صدای تشویق رعدآسایی بلند شد. ایشان صاف و کشیده روی صحنه ایستادند و دو دستشان را بلند کردند تا به ما خوشآمد بگویند. ما در یک میدان انرژی قوی غوطهور بودیم. احساس شگفتانگیز وصفناپذیری از شادی و اعتمادبهنفس قلبم را پرکرد.
استاد بدنمان را پاک کردند
در طول سخنرانی چهارم، استاد بدنمان را پاکسازی کردند. ایشان به ما گفتند که به بیماریای فکر کنیم که ما یا یکی از اعضای خانوادهمان داریم. به بیماریهای مادرم فکر کردم. در همان موقع استاد به ما گفتند که پای چپ و سپس پای راست خود را به زمین بکوبیم، احساس کردم جریان سردی از بالای سرم پایین آمد، از پشت و پاهایم گذشت و از کف پاهایم بیرون آمد. در یک ثانیه احساس آرامش و راحتی کردم.
از آن زمان تاکنون، من رها از بیماری بودهام. افرادی که هم سن و سال من هستند به من حسادت میکنند زیرا نیاز به مصرف هیچ دارویی ندارم. آنها قدرت فالوندافا را از طریق سلامتی بسیار خوب من مشاهده کردند.
در طول سخنرانی سوم متوجه شدم که بسیاری از افراد سرفه میکنند و هوا ناپاک است. پس از اینکه استاد بدنمان را پاک کردند، سرفههای حضار قطع شد و هوا درست مثل هوای پس از باران تازه شد. بعداً متوجه شدم که استاد کارمای ما را حل و فصل کردند و بدهیهای کارمایی جمع شده از زندگیهای گذشته ما را به عهده گرفتند.
تجربه شگفتانگیز مادر
وقتی من و پدر به گوانگژو سفر کردیم، مادرم در خانه ماند. او بعداً در مورد تجربه شگفتانگیز خود به من گفت.
یک شب درست بعد از اینکه مادرم به رختخواب رفت صدایی مثل زوزه باد شنید. او ترسیدهبود، زیرا در خانه تنها بود. سرش را با پتو پوشاند. وقتی از زیر پتو بیرون را نگاه کرد، دید که نور بنفشرنگی اتاق را پر کرده است. آنقدر زیبا بود که متوجه شد چیز خوبی است و آرام شد.روزی که مادرم این تجربه را داشت دقیقاً روزی بود که استاد بدنمان را پاک کردند و من به بیماریهای مادر فکر کردم. بدن قانون استاد بدن مادرم را نیز پاک کرد. او قبلاً از چند بیماری رنج میبرد، اما پس از آن روز بیماریها از بین رفت. او در طول مدت زمانی که تمرینات فالوندافا را انجام میداد، به هیچ دارویی نیاز نداشت. اما، پس از آغاز آزار و شکنجه توسط حزب کمونیست چین، بسیار میترسید به تمرین ادامه دهد. بیماریهایش بازگشت و در نهایت درگذشت.
نور بودا شهر گوانگژو را روشن کرد
چند نفر در گوانگژو، از جمله تمرینکنندگان فالوندافا و غیرتمرینکنندگان، در طول دورهای که مجموعه سخنرانیها برگزار میشد، فالون را در آسمان شب دیدند. همچنین از رادیو شنیدم که آمار جرم و جنایت کاهش یافتهاست. میدانستم که استاد برای مردم گوانگژو برکت به ارمغان آوردند.
این مقاله را با چشمانی پر از اشک نوشتم. هیچ کلمهای نمیتواند لطف و مرحمت استاد را توصیف کند. استاد از شما سپاسگزارم!
کلیۀ مطالب منتشرشده در این وبسایت دارای حق انحصاری کپیرایت برای وبسایت مینگهویی است. مینگهویی بهطور منظم و در مناسبتهای خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.