(Minghui.org) در این آخرین مرحله از اصلاح }}فا، بسیار نگرانم زیرا وقتی دربارۀ دافا به {{روشنگری حقیقت می‌پردازم، نیک‌خواهی کافی ندارم. تمرین‌کنندگانی را تحسین می‌کنم که خوب تزکیه می‌کنند، نیکخواه هستند و با خِرد صحبت می‌کنند. می‌دانم که مأموریت من برای کمک به استاد لی (بنیان‌گذار دافا) در اصلاح فا چقدر مهم است، بنابراین سرعتم را در کمک به استاد در بیداری مردم تسریع خواهم کرد.

هم‌تمرین‌کننده‌ای اهل روستای مادرم است. او را مانند خواهرم می‌دانم و از آنجایی که در نزدیکی من زندگی می‌کند، معمولاً فا را مطالعه  و با هم تمرین می‌کنیم. یک روز، پیشنهاد کرد که برای روشنگری حقیقت به زادگاهمان برویم. زیرا بسیاری از روستاها قرنطینه شده‌اند و برخی از روستاییان هنوز حقیقت را در مورد دافا نشنیده‌اند. در ظاهر موافق بودم، اما در قلبم اکراه داشتم.

احساس کردم ذهنم درست نیست. بنابراین، به درون نگاه کردم تا وابستگی‌هایی را بیابم که مانع از آن می‌ شد که قلبم را برای روشنگری حقیقت و نجات مردم بگذارم.

قبل از ازدواج به خاطر راننده تراکتور بودنم به من حسادت می‌شد. من نیز احساس برتری می‌کردم. آن زمان جوان و زیبا بودم و همه فکر می کردند دختری باهوش و توانا هستم. من که تنها دختر خانواده‌ام بودم، لوس شده بودم. به شنیدن تعریف عادت کرده بودم و نمی‌توانستم هیچ انتقادی را تحمل کنم.

بعد از ازدواجم، مردم دیگر به من حسادت نکردند. شوهرم تنبل است و شغل مناسبی ندارد، بنابراین، من نان‌آور اصلی خانه هستم. پسرم هم نسبت به هم سن و سال‌های خودش اوضاع بدتری است. او قدکوتاه است، مدرک و شغلی ندارد و در 30 سالگی هنوز ازدواج نکرده است. در حالی که دیگران ماشین، خانه و بچه دارند، او چیز زیادی ندارد. وقتی به زادگاه پدر و مادرم برگردم احساس خجالت می‌کنم. هنگام سفر به زادگاه والدینم بسیاری از وابستگی‌های بشری، مانند ذهنیت رقابت‌جویی، خودنمایی، حسادت، غرور، عقده حقارت، عزت نفس و غیره آشکار شد.

ازبین بردن وابستگی‌های احساس حقارت، حسادت و غرور

وقتی به دیدن والدینم می‌روم باید از کنار همکلاسی‌ام در دبستان بگذرم زیرا او در تنها ورودی روستا بیسکویت می‌فروشد. یکبار من و پسرم با اتوبوس به خانه پدر و مادرم رفتیم. بعد از پیاده شدن از اتوبوس، مجبور شدیم از کنار دکۀ همکلاسی‌ام عبور کنیم. به سرعت سلام کردم و سریعاً به خانه رفتم تا از صحبت با او خودداری کنم، چون می‌ترسیدم در مورد وضعیت خانواده‌ام بپرسند، مثلا اینکه آیا پسرم ازدواج کرده و بچه دارد یا نه.

بلافاصله پس از تعامل کوتاه با همکلاسی سابقم، پسرم گفت که من مؤدب نیستم زیرا سعی کردم از صحبت با او اجتناب کنم. او معمولاً به این ریزه کاری‌ها توجه نمی‌کند، اما این‌بار مدام می‌گفت که چقدر بی‌ادب هستم. ناگهان متوجه شدم که استاد از دهان پسرم استفاده می‌کنند تا به من تذکر و  اجازه دهند وابستگی‌هایم به غرور، حسادت، احساس حقارت و خودخواهی را تشخیص دهم. به‌محض اینکه متوجه این موضوع شدم، بلافاصله این وابستگی‌های بشری را از بین بردم.

چند ماه پیش، دو تا از نزدیکترین دوستانم با من تماس گرفتند و پیشنهاد دادند که دیداری داشته باشیم زیرا مدت زیادی بود که همدیگر را ندیده‌ بودیم. به بهانه اینکه وقت ندارم قبول نکردم. در واقع، اینطور نبود که وقت نداشتم، اما می‌ترسیدم که مرا تحقیر کنند. اما، وقتی به آن فکر کردم، فهمیدم که این وابستگی‌ها و عقاید و تصورات بشری من است.

اکنون استاد را دارم و یک تمرین‌کننده دافا در دوره اصلاح فا هستم. متوجه شدم که باید خوشحال باشم زیرا یک تزکیه کننده دافا هستم که موجودات خدایی به او حسادت می‌کنند. باید از شر این عقاید و تصورات بشری خلاص شوم. بالاخره در 29اوت2021 با دوستانم دور جمع شدیم. همه ما از دیدن یکدیگر بسیار خوشحال شدیم. از آنجایی که تصورم را تغییر دادم، وقتی دوستانم درباره نوه‌های زیبا و باهوش، پسر توانا، عروس‌های قدرشناس و خانواده ثروتمندشان صحبت می‌کردند، برایشان خوشحال شدم.

یک بار با پسرعمویم ملاقات کردم که بیش از 40 سال بود که او را ندیده بودم. وقتی به او سلام کردم، انگار مرا به یاد نداشت. ناگهان فکر کردم که احتمالاً دلیلش این است که خیلی پیرتر به‌نظر می‌رسم و قیافه‌ام دیگر جذاب نیست. سپس، بلافاصله متوجه شدم که این فکر من نیست، بلکه وابستگی من به غرور و احساس حقارت است که اینگونه فکر می‌کنم. باید این عقاید و تصورات نادرست را که در روشنگری حقیقت مداخله می‌کردند، نابود کنم. سپس او مرا به یاد آورد. یک فلش حاوی اطلاعاتی درباره دافا و آزار و شکنجه و یک آویز با نوشته «فالون دافا خوب است» به او دادم. او با کمال میل پذیرفت. سپس به او گفتم: «این آویز می‌تواند اهریمن را از بین ببرد و تو را از بیماری‌های همه‌گیر محافظت کند، و این یک سلاح جادویی نجات بخش است که استاد دافا به همه موجودات زنده می‌بخشند. لطفاً از حزب کمونیست چین (ح‌ک‌چ) و سازمان‌های جوانان آن خارج شو.»

او گفت: «من مدت‌ها پیش لیگ جوانان را ترک کردم.» سپس به او گفتم که وقتی به لیگ پیوسته، با مشت گره‌کرده قسم خورده است که تمام زندگی‌اش را وقف ح‌ک‌چ کند، بنابراین تحت کنترل آن خواهد بود. اکنون زمان آن رسیده است که آن را ترک کند تا امنیت و آرامش او تضمین شود. او با کمال میل با خروج از ح‌ک‌چ موافقت کرد.

حقیقت را برای مادرم روشن کردم و ترس او را از بین بردم

یکبار بعد از صرف ناهار در خانه مادرم، به مادرم گفتم که من و خواهرم برای روشنگری  حقیقت در روستا قدم می‌زنیم. مادرم نگران و ناراضی بود.

مادرم نمی‌توانست بخواند، بنابراین فقط می‌توانست به سخنرانی‌های شنیداری استاد گوش دهد. در آن زمان، او در مورد اصول فا خیلی روشن نبود.

او تحت فشار روانی شدید ناشی از آزار و شکنجه وحشیانه تمرین‌کنندگان دافا توسط حزب شیطانی و تبلیغات شیطانی و دروغ‌ پراکنی حزب کمونیست چین قرار گرفته بود. بنابراین، وقتی روستائیانی که حقیقت را درک نمی‌کردند، چیز بدی در مورد دافا می‌گفتند، او می‌ترسید که حقیقت را رو در رو روشن کند و نمی‌خواست ما هم این کار را انجام دهیم، زیرا از اینکه ما تحت آزار و شکنجه قرار بگیریم می‌ترسید.

برای کاهش نگرانی مادرم و ترس او از آزار و شکنجه، فکر کردم ابتدا باید حقیقت را برای او روشن کنم.

گفتم: «می‌دانی دافا خوب است، پس لطفاً سعی کن هر روز به سخنرانی‌های استاد گوش دهی. استاد به شما کمک کرد سیگار را ترک کنی، سیگاری که قبل از گوش دادن به سخنرانی‌های استاد، سال‌ها سعی می‌کردی آن را ترک کنی. تو از دافا سود برده‌ای، اما جرئت اعتباربخشی به فا را نداری. آیا خودخواه نیستی؟ آیا فرد خوبی هستی؟ استاد از ما خواستند که انسان خوبی باشیم و حقیقت را روشن کنیم و موجودات ذی‌شعور را نجات دهیم. باید به حرف استاد گوش کنیم. آن روستائیانی که حرف‌های بدی در مورد دافا گفتند حقیقت را درک نکرده‌اند و فریب دروغ‌های ح‌ک‌چ را خورده‌اند. در حال حاضر بسیاری از بلایای طبیعی و  ساخت دست بشر مردم را از بین می‌برد. استاد از ما خواسته‌اند که مردم را نجات دهیم. تمرین‌کنندگان دافا تنها امید نجات موجودات ذی‌شعور هستند.

مادرم بالاخره فهمید که چرا باید حقیقت را روشن ‌کنیم و کم‌کم  ترسش را رها کرد. وقتی حقیقت را روشن می‌کنیم دیگر نگران و هراسان نیست.

دیدگاه‌های ارائه‌شده در این مقاله بیانگر نظرات یا درک خود نویسنده است. کلیۀ مطالب منتشرشده در این وب‌سایت دارای حق انحصاری کپی‌رایت برای وب‌سایت مینگهویی است. مینگهویی به‌طور منظم و در مناسبت‌های خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.