(Minghui.org) درود بر استاد محترم! درود بر همتمرینکنندگان!
تمرین فالون دافا را در ژوئن1996 آغاز کردم. اما، بهدلیل وابستگیهای بشری، دچار لغزش و سست شدم. استاد از شما متشکرم که مرا بخشیدید و از من دست نکشید.
از بین بردن وابستگیام به خواندن رُمان
قبل از شروع دبستان، دوست داشتم به صحبتهای همسایهام گوش کنم چراکه داستانهای جالبی تعریف میکرد. او رمانهای عاشقانه تاریخی مانند سه قهرمان و پنج شجاع را میخواند و همیشه افسانه تعریف میکرد. با گوش دادن به او، علاقه شدیدی به رمان پیدا کردم. با بزرگتر شدن شروع به خواندن انواع کتابها کردم.
همانطور که چین اصلاحات اقتصادی خود را آغاز کرد و درهای خود را به روی جهان باز کرد، رمانهای عاشقانه و هنرهای رزمی محبوب شدند و من دوست داشتم آنها را بخوانم. کتاب امانت میگرفتم و حتی گاهی از کتابفروشیها کرایه میکردم. حتی در دوران دبیرستان آنها را در حین کلاس میخواندم. من و همکلاسیهایم کتابهایمان را به اشتراک میگذاشتیم و به همدیگر کمک میکردیم تا بهخاطر خواندن رمان در کلاس گرفتار و مورد انتقاد قرار نگیریم. یک ماه قبل از کنکور، پدرم مرا در حال خواندن یک رمان رزمی در رختخواب با چراغ قوه یافت. آنقدر عصبانی شده بود که نزدیک بود مرا بزند.
هیچ هدف بلندمدت و بلندپروازانه و بزرگی نداشتم. تفاوت زیادی بین رفتن به دانشگاه و فقط یافتن شغل نمیدیدم. حتی احساس میکردم که میتوانم تمام زندگیام را با خواندن رمان، نوشیدن چای و خوردن تخمه آفتابگردان با آرامش سپری کنم.
با توسعه اینترنت، خواندن رمان به صورت آنلاین راحتتر شد. اغلب شبها بهصورت آنلاین رمان میخواندم. بعداً، وقتی در یک سمینار نُه روزه فالون دافا شرکت کردم، خوابم برد، اما هنوز همه چیز را میشنیدم.
بعد از اینکه شروع به تزکیه کردم، متوجه شدم که خواندن رمان یک وابستگی قوی است که باید از بین برود. سعی کردم جلوی خودم را بگیرم. زمانی که فا را از صمیم قلب مطالعه میکردم، سه کار را بهخوبی انجام میدادم و زمانی که وضعیت تزکیهام خوب بود، کنترل بهتری داشتم.
اما نتوانستم این وابستگی را برای همیشه ازبین ببرم. این بهویژه زمانی که احساس خستگی میکردم یا استرس داشتم، یا زمانی که در طلب آرامش و آسایش بودم صادق بود. وقتی میخواستم استراحت کرده و خود را آرام یا از مشکلات فرار کنم، موبایلم را بیرون میآوردم و شروع به خواندن رمان میکردم. آنقدر به آنها معتاد شده بودم که کاملاً تحت کنترل وابستگیام بودم. با گذشت زمان، شروع به خواندن رمانهایی درباره سفر در زمان، پرورش مریم گلی فانتزی و داستانهای کلاسیک قهرمان جاودانه کردم.
وقتی زندگی و تزکیهام خوب پیش نمیرفت، از طریق رمانهایم از مشکلات فرار میکردم. نمیخواستم هیچ سختی را تحمل کنم یا مسئولیتی را به عهده بگیرم. وقتی وابستگی قوی بود، تمام روز آنها را میخواندم. کاملاً فراموش میکردم که یک تزکیهکننده هستم و بهنظر میرسید که خودآگاه اصلیام دیگر نمیتوانست قوی شود.
این حالت نه تنها کنجکاویام را آشکار کرد، بلکه وابستگیهای دیگری مانند بیش از حد فضول بودن، راحتطلبی، تنبلی، ترس از درگیری و رنج، فرار از مسئولیت و خودخواهی را آشکار کرد. خودآگاه اصلیام ضعیف بود و نمیدانستم تزکیه چقدر جدی است.
به وبسایت مینگهویی مراجعه کردم و مقالاتی را که سایر تمرینکنندگان در این رابطه نوشته بودند، خواندم. امیدوار بودم تجربیات آنها کمکم کند وابستگیهایم را ازبین ببرم. آن مؤثر واقع شد، اما فقط برای مدت کوتاهی. از آنجایی که فا را بهطور منطقی و عمیق درک نکرده بودم، خودآگاه اصلیام به اندازه کافی محکم نبود.
زمانی که وضعیت تزکیهام ضعیف بود، به جز زمانی که سر کار بودم، زمان زیادی را صرف خواندن رمان میکردم. مسئولیتهایم را فراموش میکردم – تربیت فرزندانم و عمل به عهد و پیمانم برای کمک به استاد در اصلاح فا. گاهی حتی نمیتوانستم به یاد بیاورم که یک تزکیهکننده هستم. وضعیت تزکیهام از فراز و نشیبهای زیادی گذشت. برای مدت طولانی سست شده بودم. تا زمان راهاندازی پروژه شن یون در سال گذشته، اعتیادم به رمان را بهطور کامل از بین نبردم. این وابستگی برای تزکیه من مضر بود.
وقتی مقاله استاد «بیدار شوید» منتشر شد، متوجه شدم که زمان برای تزکیه بسیار محدود است. اگر نمیخواستم مانند علفهای هرز غربال شوم باید باید با پشتکار تزکیه میکردم. با عزم بیشتری افکار درست فرستادم و اعتیادم به رمان را هدف گرفتم. میخواستم بالاخره از شر آن خلاص شوم و خود واقعیام را پیدا کنم.
سال گذشته با راهاندازی پروژه فروش بلیت شن یون و گذاشتن بروشور روی دستگیره درِمنازل، میدانستم که اگر میخواهم صادقانه شرکت کنم باید خودم را بهخوبی تزکیه کنم. بیشتر رمانهای ذخیرهشده در تلفن همراهم را پاک کردم، اما هنوز برخی از داستانهای کلاسیک پرورش مریم گلی فانتزی و داستانهای قهرمان جاودانه کلاسیک را نگه داشتم.
صبحها در مطالعه آنلاین گروهی فا شرکت میکردم، و در عصر خودم فا را مطالعه میکردم. در حین انجام کارهای خانه به رادیو مینگهویی گوش میدادم. تمرینات را مرتب انجام میدادم. هنگام مطالعه فا، با صدای بلند میخواندم تا آن را بهخاطر بسپارم.
یک روز در حین مطالعه فا، خواندم:
«قراردهی گذر اسرارآمیز چیست؟ در طول تزکیه قلمروی بشری، وقتی از سطح میانی آن گذر کنید یا در سطح بالای آن باشید، کودک جاودان شروع به رشد میکند.» (سخنرانی چهارم، جوآن فالون)
چند سناریو از رمانهایم که مربوط به کودک جاودان بود به ذهنم خطور کرد. با تعجب متوجه شدم که محتوای رمانهایمموجودات زنده و هوشمندی هستند. خواندن رمان فقط یک وابستگی کوچک نبود و نه فقط یک اعتیاد. در واقع، میتواند یک مرید دافا را نابود کند.
بهعلاوه، زمانی که یک روز به رادیو مینگهویی گوش دادم، شنیدم که تمرینکنندهای میگوید که همچنان به تماشای تلویزیون ادامه داده بود، زیرا از میل خود چشم پوشی نکرده بود. متوجه شدم که تمایلم به خواندن رمان بهطور کامل ازبین نرفته است، بنابراین تمام رمانهای تلفن همراهم را پاک کردم. باور داشتم که استاد میدیدند که من واقعاً اکنون خودآگاه اصلی قوی و ذهنی درست دارم و عزمم برای از بین بردن اعتیادم به رمان مصمم است. استاد تمام مداخلهها را از بُعدهای دیگر ازبین بردند و من دیگر تمایلی به خواندن رمان نداشتم.
آغاز تزکیه واقعی
وقتی برای اولین بار در مورد فالون دافا شنیدم، فکر کردم که حقیقت، نیکخواهی، بردباری معقول است، و تصمیم گرفتم تمرین کنم. استاد بارها بیان کردند:
«فرد باید به خود واقعی اولیهاش برگردد. هدف واقعی انسان بودن این است.» (سخنرانی اول، جوآن فالون)
اما من فقط بهصورت سطحی سخنان استاد را فهمیدم. نتوانستم واقعاً مقدس بودن و جدیت تزکیه را درک کنم.
اگرچه بیش از 20 سال پیش فا را کسب کردم، بیشتر اوقات، فا را بهعنوان یک نظریه در نظر میگرفتم و برایم خواندن آن فقط مانند انجام وظیفه بود. بنابراین گاهی اوقات به افراط و تفریط میرفتم. یا در وابستگی به انجام سه کار گرفتار میشدم یا سست میشدم.
اگرچه به خواندن فا ادامه میدادم، آن را از صمیم قلب انجام نمیدادم، بنابراین نمیتوانستم آن را جذب کنم. اغلب وقتی فا را میخواندم به درک جدیدی نمیرسیدم. علاوه بر این، احساس میکردم چیزی مرا از دافا جدا میکرد. هنوز وابستگیهای بنیادین خود را پیدا نکرده بودم و در فا ذوب نشده بودم.
سالهاست که مطالب علمی خواندهام و بیآنکه بدانم در آن غرق شدهام. حقیقت این است که شکل گیری بسیاری از مفاهیم و شیوههای تفکر در جامعه مدرن از علم جدایی ناپذیر است. متوجه شدم که تفکر من در واقع ریشه عمیقی در علم دارد.
بهدلیل نفوذ علم تجربی و الحاد، مدت زیادی به استاد و فا اعتقاد صددرصد نداشتم. از آموزههای استاد به بیکران بودن جهان و زمان و مکان اعتقاد پیدا کردم. از رمانهایی که خواندم اعتقاد داشتم بُعدهای دیگری هم وجود دارد. فکر میکردم که از طریق تزکیه، مردم میتوانند آزادانه و برای مدت طولانی زندگی کنند و میتوانند در زمان و مکان سفر کنند. اما واقعاً نمیتوانستم بفهمم خدایان چقدر مقدس و بزرگ هستند و تزکیه چقدر عالی و باشکوه است.
با تقویت مطالعه فا در سال گذشته، متوجه شدم که در فا آگاهی جدیدی کسب کردهام. در فوریه امسال، در حالی که داشتم سخنرانی سوم جوآن فالون را مطالعه میکردم، ناگهان متوجه شدم که استاد بارها از کلمه «حقیقی» استفاده کردهاند، که مرا شوکه کرد، اما به من کمک کرد تا به «تزکیه حقیقی» بیشتر توجه کنم.
یک روز قرار نبود بلیت شن یون را در مرکز خرید بفروشم. برای اینکه سستی نکنم، با دستیاری که مسئول نصب بروشور روی دستگیره درِ منازل بود تماس گرفتم. هوا خیلی سرد بود و زمین یخ زده و لغزنده بود. با وجود پوشیدن یک جفت چکمه ضد لغزش، در حالی که بروشورها را آویزان میکردم، در خیابان زمین خوردم. بعد از اینکه بلند شدم فقط میتوانستم آهسته راه بروم. استقامت کردم و وظیفهام را برای آن روز به پایان رساندم. قبل از رفتن به خانه هیچ دردی احساس نمیکردم. اما متوجه شدم که نمیتوانم از پلهها بالا بروم، برای راه رفتن نیاز به کمک داشتم و راه رفتن برایم دردناک بود. وقتی مدیتیشن میکردم نمیتوانستم پاهایم را در وضعیت لوتوس کامل روی هم بگذارم. با وجود اینکه درد داشتم، اصرار داشتم که فا را مطالعه کنم و تمرینات را انجام دهم.
با نگاه به درون، متوجه شدم که میترسم. از راه رفتن روی یخ و افتادن میترسیدم. در همین حال، همچنین متوجه شدم که تمایل داشتم به جای اینکه «...به کاری که مسئولشان برایشان معین میکند ایراد نمیگیرند.» (سخنرانی چهارم، جوآن فالون) بروشورها را به درهای خانههای مردم آویزان کنم.
فکر میکردم این حادثه بهدلیل وابستگیهای من اتفاق افتاده است، اما نیروهای کهن هم مداخله کردند، بنابراین افکار درست فرستادم تا مداخله را از بین ببرم. طولی نکشید که توانستم بدون درد راه بروم و وقتی مدیتیشن میکردم می توانستم پاهایم را در حالت لوتوس کامل قرار دهم. با وجود اینکه لنگلنگان راه میرفتم و مدیتیشن کمی چالشبرانگیز بود، پس از دو روز در خانه ماندن، برای فروش بلیت به مرکز خرید رفتم. شرایطم روی من تأثیری نداشت.
متوجه شدم که حالت ناجور روی هم قراردادن پاهایم در حالت لوتوس کامل، وضعیت درستی نیست. زمانی که یک روز تمرین دوم «نگه داشتن چرخ بالای سر» را انجام میدادم، صدای کلیک در ستون فقراتم شنیدم و توانستم بهطور معمول در وضعیت لوتوس کامل بنشینم. بعداً متوجه شدم که ده روز است که لنگلنگان راه میرفتم و این کار درستی نبود و تنها پس از آن بود که توانستم عادی راه بروم. واقعاً همانطور که استاد بیان کردند:
«…اگر افکار مریدان به اندازه کافی درست باشد
استاد نیروی آسمانی را برمیگرداند
(«پیوند استاد و مرید»، هنگ یین دوم)
در گذشته، فقط بهصورت غیر فعال تزکیه میکردم و پیشرفت تزکیهام نسبتاً کند بود. هشت سال در یک کافه کار کردم و در آن زمان بود که از وابستگیهایم به حفظ وجهه، علایق، حسادت، انزجار، رنجش، ترس و رقابت خلاص شدم و یاد گرفتم که مدارا کنم.
در حالی که در سال گذشته به ترویج شن یون کمک میکردم، توانستم متوجه شوم که تعارضاتی که با آن مواجه شدم، بهدلیل وابستگیهایم بود. خودم را کنترل کردم و توانستم این وابستگی را از خود واقعیام تشخیص دهم. وقتی تعارضات پیش میآمد، به خودم یادآوری میکردم: «...حق با اوست، و من اشتباه میکنم،...» («حق با چه کسی است، چه کسی اشتباه میکند،» هنگ یین 3) و شینشینگ خود را سریعتر ارتقا دادم.
از آنجایی که من و همسر تمرینکنندهام شخصیتها متفاوتی داریم، و در محیطهای مختلفی بزرگ و تربیت شدهایم، روشهای متفاوتی نیز برای برخورد با مسائل داریم و دیدگاههایمان نیز کاملاً متفاوت است. چون در میان سختیهای زندگی روزمره به درونم نگاه نمیکردم و شینشینگم را تزکیه نمیکردم، در میان اختلافهایمان، گله و شکایت و رنجشم از او انباشته و بسیار سنگین شده بود. حتی گاهی از صحبت با او اکراه داشتم.
یکبار پس از خارج شدنم از یک مرکز خرید، قرار بود بهدنبال من بیاید اما نیامد، و من نتوانستم تلفنی با او در تماس باشم. انواع افکار بد ظاهر شدند و تمام اختلافهایی که قبلاً داشتیم در سطح ظاهر شد. حس میکردم دارم منفجر میشوم. همان موقع خودآگاه اصلیام آگاه شد و متوجه شدم که این افکار مربوط به خود واقعی من نیست. میخواستم آنها را ازبین ببرم. در حالی که آنها را سرکوب میکردم، برای پاک کردن آنها افکار درست میفرستادم.
خودم با مترو به خانه رفتم. بعد از پیاده شدن از مترو تصمیم گرفتم با وجود اینکه راه گلآلود بود به سمت خانه بروم. به زمان نیاز داشتم تا آرام شوم. نیم ساعت پیادهروی کردم. پس از رسیدن به خانه، از شوهرم برای کمک به بهبود شین شینگم تشکر کردم.
بعد از نمایش شن یون، کار جدیدی پیدا کردم. این شغل کمک زیادی به بهبود تزکیهام کرده است. در انجام خدمات مشتری، من بیشتر به این جمله توجه میکنم «... ، او پر از آرمانهای بينظير است، درحاليكه جزئيات كوچک را در نظر ميگيرد. (فرزانه از نکات اصلی برای برای پیشرفت بیشتر)
متوجه شدم که از دست دادن شنواییام که ناشی از کارمایی است که از اجدادم منتقل شده است حقیقی نیست. هنگامی که تصورم را اصلاح کردم، شنواییام بلافاصله به حالت عادی بازگشت.
شرکتی که در آن کار میکنم هزاران محصول و تعداد زیادی مشتری دارد. قبلاً از این نوع سیستم سفارش استفاده نکرده بودم. دافا به من هوش و خرد بخشید و من این سیستم را خیلی سریع یاد گرفتم. اما، نام تجاری مشتریان ما اغلب نام یک شخص است. این یک چالش بزرگ برای من است، زیرا اغلب نمی توانستم آنها را به درستی تلفظ کنم. بهخاطر همین مورد انتقاد قرار گرفتم. فهمیدم زمان آن رسیده که از غرور دست بردارم.
یک روز من و مدیرم سر یک دستور با هم جروبحث میکردیم. اتفاقاً رئیس کنارم بود. او به من گفت:«فردا یک روز تعطیل خواهی داشت.» هرگز با من چنین رفتاری نشده بود و در شوک بودم. تمام تلاشم را کردم که روز را بهطور عادی به پایان برسانم، اما وقتی به خانه رسیدم، درد تحقیرشدن را احساس کردم و احساس کردم در حقم بیانصافی شده است. دیگر نمیخواستم این کار را انجام دهم. میخواستم استعفا بدهم.
اما میدانستم که باید از غرور نیز خلاص شوم، چراکه خود واقعی من نیست. اما این حس مورد بیانصافی قرارگرفتن مدام مرا آزار میداد. آن شب وقتی فا را خواندم هنوز اشک میریختم. بعدازظهر روز بعد، شرکت پیامی فرستاد و گفت که میخواهند من روز بعد سر کار برگردم. با وجود اینکه رها کردن احساساتم سخت بود قبول کردم.
وقتی به سر کار برگشتم، متوجه شدم همه چیز خوب است و انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است.
تبلیغ شن یون
پاندمی بر تبلیغ شن یون در اتاوا در سال 2022 تأثیر زیادی گذاشت. همچنین دریافتم که فروش بلیت در مراکز خرید و آویزان کردن بروشورها روی دستگیره در منزل مردم بسیار متفاوت از سالهای گذشته بود.
بهدلیل قرنطینه در اتاوا، قبل از شروع پروژه تبلیغاتی شن یون، شش ماه در خانه ماندم. وضعیت تزکیهام در آن زمان ضعیف بود. اولین باری که بیرون رفتم تا بروشوها را روی دستگیرههای درِ خانه افراد آویزان کنم، اتفاقی برایم افتاد که قبلاً هرگز اتفاق نیفتاده بود: پس از اتمام سهمیه بروشورهایم، پاهایم دچار گرفتگی و زانوهایم سفت شدند. با تمرین روزانه، وضعیت تزکیهام بهبود یافت و میتوانستم بهراحتی راه بروم.
یک هفته بعد برای اولین بار در یکسال به مرکز خرید رفتم تا بلیت بفروشم. از آنجایی که حدود شش ماه بود که زیاد انگلیسی صحبت نکرده بودم، متوجه شدم که در توصیه برای تماشای شن یون به زبان انگلیسی به دیگران مهارت کافی ندارم. تبلیغ شن یون در مراکز خرید حدود چهار ماه به طول انجامید و برای من آزمون بزرگی بود. استاد، از تشویق و لطف شما سپاسگزارم. با وجود پشیمانیهای فراوان، این آزمون را گذراندم.
دوست داشتم بر روی درِ خانه مردم بروشور آویزان کنم. رنج جسمی برای من نسبتاً آسانتر از تعدیل ارادهام است. اما تیم فروش بلیت با کمبود نیرو مواجه بود که برای من چارهای جز پذیرش این وظیفه باقی نگذاشت. فکر کردم میدان جنگ من ممکن است در مرکز خرید باشد.
بهدلیل پاندمی، مرکز خرید اغلب بسیار ساکت و خالی بود، بهخصوص زمانی که هوا بد بود. فروش ما در ژانویه کند بود. به مدت چند روز هیچ بلیتی فروخته نشد و این یک آزمون واقعی برای ما تمرینکنندگان بود. گاهی اوقات احساس میکردم که نمیتوانم فشار و سختی را تحمل کنم. میخواستم شرایطم را تغییر دهم: مانند آویزان کردن بروشور روی دستگیرههای در خانه مردم.
استاد از شما سپاسگزارم: شما مرا تشویق کردید که ادامه دهم. زمانی که شین شینگم بهبود یافت، بلیت فروختم.
متوجه شدم که مردم مایل به خرید بلیت هستند، اما نگران این بودند که ممکن است سالن تئاتر باز نباشد یا از آنها خواسته شود که مدرک واکسیناسیون را نشان دهند. این امر باعث شد برخی از مردم نتوانند بلیت بخرند.
هنگامی که ما با پشتکار افکار درست فرستادیم و تزکیه خود را بهبود بخشیدیم، بلیتهای بیشتری فروختیم. اما اتاوا در پایان امسال بلیت کمتری فروخت. از اینکه بیشتر تلاش نکردم افسوس خوردم.
نتیجه
در روند نوشتن این مقاله تبادل تجربه، متوجه شدم که علم یکی از وابستگیهای اساسی من است. احساس خوشبختی میکنم که این وابستگی آشکار شد و تجربیات تزکیه خود را یادداشت کردم.
استاد ارجمند از شما متشکرم، همتمرینکنندگان از شما متشکرم!
(ارائه شده در کنفرانس تبادل تجربه تزکیه فالون دافا در کانادا در سال 2022)
دیدگاههای ارائهشده در این مقاله بیانگر نظرات یا درک خود نویسنده است. کلیۀ مطالب منتشرشده در این وبسایت دارای حق انحصاری کپیرایت برای وبسایت مینگهویی است. مینگهویی بهطور منظم و در مناسبتهای خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.