(Minghui.org) من یک کارمند مالیاتی بازنشسته هستم. در سال 2006 ، وقتی درحالت مرگ در اورژانس بودم، تمرین فالون دافا را شروع کردم. اما، به اندازه کافی در تزکیهام کوشا نبودهام. فقط گاهی اوقات تمرینات فالون دافا را انجام میدادم و زمانیکه حالم خوب نبود کتابهای دافا را میخواندم. با این حال، به لطف آموزههای دافا بهسمت بهتر شدن تغییر کردم. در اینجا میخواهم تجربههایم را برای اثبات نیکخواهی استاد و زیبایی دافا به اشتراک بگذارم که چگونه دافا از من فردی سالم و درستکار ساخت.
تمام بیماریهایم ناپدید شدند
درست پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه، در یک اداره مالیات مشغول به کار شدم. سمت حسابدار رسمی و مشاور مالیاتی را داشتم. قبل از بازنشستگی معاون یک اداره مالیات در منطقه بودم.
از کودکی دچار بیماریهایی بودم. اغلب به دکتر مراجعه میکردم و دارو و آمپول مصرف میکردم. پس از فارغالتحصیلی از کالج وضعیتم بدتر شد، احتمالاً بهدلیل نوشیدن بیش از حد الکل یا ساعات طولانی مطالعه برای آماده شدن برای امتحانات حسابداری و مشاور مالیات. در اوایل 30 سالگی به چند بیماری مختلف مبتلا شدم. فشار خون بالا، التهاب کیسۀ صفرا، خون رسانی ناکافی به مغز، ایسکمی میوکارد و فتق دیسک کمر داشتم. بهدلیل مشکل قلبی هر روز ساعت 3 یا 4 صبح از خواب بیدار میشدم. چند بار بعد از بیهوش شدن ناگهانی به اورژانس فرستاده شدم.
هر درمانی را امتحان کردم، از جمله طب غربی و چینی و داروهای محلی. اما وضعیتم بهتر نشد. کم انرژی بودم و تنها چیزی که دوست داشتم این بود که دراز بکشم و کاری انجام ندهم.
همسرم همیشه فالون گونگ را به من توصیه میکرد و میگفت این تمرین قدرت شفابخشی شگفتانگیزی دارد. کتاب جوآن فالون، متن اصلی فالون گونگ را خواندم و فکر کردم آن خوب است. با این حال، احساس میکردم پیروی از آموزهها برایم خیلی سخت است. بهعنوان مثال، ترک الکل تقریباً غیرممکن بود. نوشیدن با دوستان و همکاران بخشی از زندگی و کارم بود. افرادی که در مجالس کاری یا اجتماعی مشروب نمیخورند، طرد میشوند. مهمتر از همه این بود که من نوشیدن را خیلی دوست داشتم.
با گذشت سالها، وضعیت سلامتیام رو بهوخامت گذاشت. دوباره در سال 2006 بیهوش و به اورژانس منتقل شدم. دکتر چراغقوهای در چشمم انداخت و گفت مردمکهایش گشاد شده است! تجربهای نزدیک به مرگ واقعاً مرا ترساند. من هنوز جوان بودم. نمیخواستم بمیرم!
پس از بررسی جدی، تصمیم گرفتم فالون گونگ را تمرین کنم. درکمال تعجب، حرکات ورزشی آرامبخش باعث شد که بهشدت عرق کنم. از آن زمان دیگر سرگیجه نداشتم، فشار قفسه سینهام از بین رفت و فشار خونم عادی شد. بسیار هیجانزده بودم و به قدرت شفابخشی فالون گونگ کاملاً ایمان آورده بودم.
اما در سالهای بعد، فقط زمانهایی که ناراحت بودم تمرینها را انجام میدادم و کتاب میخواندم. با این وجود، دیگر نیازی به تزریق یا دارو نداشتم.
دافا به من آموخت که یک شخص واقعاً خوب بودن به چه معناست
دفاتر مالیاتی عموماً یک محل کار خوب با فرصتهای متعدد برای «کسب درآمد غیررسمی» هستند، یعنی درآمد افراد خارج از محدوده نظارت و کنترل دولت است. بهعنوان مثال، قبل از سفر سالانهام در فصل بهار، بسیاری از شرکتها برای ارائه حمایت مالی به ما با هم رقابت میکردند. در هر جشنواره کارت هدیه، پول و هدایای دیگر از جمله تلفنهای همراه گرانقیمت دریافت میکردیم. من هرگز برای تعمیر ماشینم پولی پرداخت نمیکردم، حتی مایع شیشهشوی هم رایگان بود.
هیچ کس فکر نمیکرد که این کارها بد هستند، چراکه برای همه عادی بود. امروزه جامعه چین به قدری منحط شده است که مردم نمیدانند چه چیزی واقعاً خوب و چه چیزی واقعاً بد است. دقیقاً مثل همان چیزی است که استاد بیان کردند:
«وقتی بعضی از مردم کارهای بدی انحام میدهند و شما به آنها میگویید که کار بدی انجام میدهند حرفتان را باور نمیکنند، واقعاً باور نمیکنند که درحال انجام کاری اشتباه هستند. بعضی از مردم خود را با استانداردهای اخلاقی منحط میسنجند و فکر میکنند که بهتر از دیگران هستند. این بدین دلیل است که حتی استاندارد سنجیدن تغییر کرده است» (جوآن فالون، سخنرانی اول)
فقدان تشخیص خوبی از بدی در زمان قبل از شروع تزکیه، نه تنها بر سلامتیام، بلکه بر آینده دخترم نیز تأثیر گذاشت.
وقتی دخترم در دبیرستان بود، ازطریق یک آژانس برای یک دانشگاه خارجی درخواست ادامه تحصیل داد. اگر در مصاحبه دانشگاه قبول میشد، بورسیه کامل برای تحصیل در آنجا را دریافت میکرد. در بین تمام متقاضیان استان ما، نمره آیلس دخترم بالاترین و رزومهاش نیز خوب بود. با این حال، هیچ درخواست مصاحبهای دریافت نکرد.
استاد بیان کردند:
«اما اصلی در این جهان وجود دارد، "اگر شخص از دست ندهد، هیچ چیزی بهدست نمیآورد" برای بهدست آوردن مجبورید از دست بدهید. چه کسی این را اجرا میکند؟ دقیقاً سرشت جهان است که اینکار را انجام میدهد.» (جوآن فالون، سخنرانی اول)
بعد از اینکه شروع به تمرین فالون دافا کردم، متوجه شدم که چرا دخترم فرصت مصاحبه را از دست داد. حدود سی هزار یوآن حقالوکالهای را که برای آن پرداخت کرده بودم از درآمد غیررسمیام بود. «بدون از دست دادن چیزی بهدست نمیآید.»
هنگامی که به این اصل پی بردم، شروع کردم هر نشانی از درآمد غیررسمی در اموالم را از بین ببرم و سعی کردم اشتباهات قبلیام را جبران کنم.
کار درست
در کار من مهمانیهای شام زیادی برگزار میشد و امتیازات زیادی در آنها پیشنهاد میشد، اما قلبم همچنان بیتاًثیر باقی میماند. وقتی کتابهای دافا را خواندم، قلبم پر از شادی و ثروت شد. شرکتهایی را به یاد آوردم که از آنها مالیاتهای مختلف جمعآوری کرده بودیم. کسب درآمد یک شرکت خصوصی در چین آسان نیست، هم بهدلیل مالیاتهای سنگین و هم فشار سنگین مواجه با بسیاری از سازمانهای دولتی، مانند اداره بازرگانی، اداره مالیات و امنیت عمومی. هر یک از آنها اگر به آژانس رشوه نمیدادند تا رابطه خوبی با آنها داشته باشند، در کار با مشکل مواجه میشدند. تصمیم گرفتم از آموزههای استاد پیروی کنم تا انسان خوبی باشم. از پذیرش پول یا هدایایی از آن شرکتها دست بکشم و سعی کردم آنهایی را که قبلا دریافت کرده بودم را نیز برگردانم.
یک بار به نزد مسئول یک نیروگاه رفتم تا ده هزار یوآنی که قبلاً به من داده بود را برگردانم. تعجب کرد و مشکوک شد. نیتم از این کار را جویا شد. صمیمانه به او گفتم: «من اکنون فالون دافا را تمرین میکنم و به حقیقت، نیکخواهی، بردباری اعتقاد دارم. نباید از شما پولی بگیرم.» او بلافاصله احساس آرامش کرد و موضوع را درک کرد: «حسابدارم یک تقویم فالون دافا را روی میز شما دیده بود و گفت که شما فالون دافا را تمرین میکنید. فالون دافا واقعاً خوب است!»
آن تقویم قبل از اینکه فالون دافا را تمرین کنم، توسط همسرم به او داده شده بود. از اینکه پول را برگرداندم خوشحال شدم درغیراینصورت ممکن بود مردم دافا را اشتباه درک کنند، که بسیار بد بود.
همکارم را به دفترم دعوت کردم. سابقاً بهواسطه او از یک شرکت پول گرفته بودم. از او خواستم کمکم کند تا پول را برگردانم و دلیلش را باجزئیات برایش شرح دادم. همچنین درباره آزار و شکنجه فالون گونگ به او گفتم. پس از اینکه از حقیقت آگاه شد، موافقت کرد که از حکچ (حزب کمونیست چین) خارج شود. درضمن سخنرانیهای استاد در گوانگژو را در تلفن همراهش دانلود کردم. حدود پانزده روز بعد به من گفت که گوش دادن به تمام سخنرانیها را تمام کرده است. او گفت که آموزههای استاد بسیار خوب هستند و اکنون به همه چیز متفاوت نگاه میکند. او گفت که دوباره به سخنرانیها گوش خواهد داد.
دهها هزار یوآن از چنین درآمدهای غیررسمی را برگرداندم. از پولی که راهی برای برگرداندن آن وجود نداشت، برای تهیه مطالب اطلاعرسانی درباره دافا استفاده کردم.
در حالیکه بهتدریج خودم را بهبود میبخشیدم، گاهی اوقات هم خوب عمل نمیکردم. یک بار تصادف کردم و ماشینم خیلی آسیب دید. طبق معمول به یک صافکاری رفتم و صافکار از هزینه تعمیر چهار هزار یوآن تخفیف داد. اما، پس از بازگشت به خانه، احساس کردم چیزی درست نیست. سپس با همسرم در این مورد صحبت کردم. هر دو توافق کردیم که هزینه تعمیر را پرداخت کنیم. روز بعد پول را به مغازه فرستادم و از این فرصت استفاده کردم و حقایق فالون گونگ را به آنها گفتم.
در راه برگشت آنقدر خوشحال بودم که دلم میخواست آواز بخوانم.
ایمان دارم که استاد از آنچه انجام میدهیم آگاه هستند. از آن زمان دیگر هیچ وقت تصادف نکردم و خیلی بهندرت مشکلی برای ماشینم پیش آمد. با دافا در قلبم، با آرامشخاطر زندگی میکنم. متشکرم استاد!
پس از بدرفتاری یکی از زیردستان
یک بار بهدلیل تغییر برنامه در کار، یکی از معاونان رئیس بخش فکر کرد که منافع شخصیاش تحت تأثیر قرار گرفته است. بسیار عصبانی شد. به من تلفن زد و با رفتاری بسیار متکبرانه به من فحش داد. تحت تاًثیر قرار نگرفتم. بعد از اینکه آرام شد عذرخواهی کرد. با خونسردی دلیل تغییر در کارش را به او گفتم و رفتارش را بهدل نگرفتم.
حرفم را باور نکرد. سپس رک و بدون پرده درباره ایمانم به او گفتم. او خیالش راحت شد و گفت که عمهاش نیز یک تمرینکننده فالون گونگ بود که قبلاً سلطهجو و مغرور بود، اما پس از کسب دافا به یک فرد کاملاً متفاوت تبدیل شد. عمهاش بهخوبی از پدربزرگ پیرش مراقبت میکرد. بهخاطر رفتار عمهاش تمام خانواده همکارم میدانستند که فالون دافا خوب است.
بعداً همکارم یک پیراهن به من هدیه داد. نمیتوانستم آنرا رد کنم، بنابراین درعوض برای فرزندانش کادوهایی با ارزش مشابه خریدم.
استفاده نبردن از منفعت چه بزرگ چه کوچک
وقتی راننده محل کارم میدید ماشینم کثیف است، میخواست ماشینم را به کارواش ببرد. بااحترام پیشنهاد محبتآمیزش را رد میکردم زیرا میدانستم که او با کارت اعتباری محل کار آن پول را پرداخت میکند.
غذاخوری محل کار هفتهای یک بار برای کارمندان اسنک درست میکرد و از آنجایی که آن بهعنوان بخشی از مزایای جانبی شرکت محسوب میشد، حداقل هزینه را دریافت میکرد. مدیر غذاخوری همیشه از آن اسنکها در اتومبیل مأموران درجه بالاتر میگذاشت و هرگز از آنها پولی نمیگرفت. من با صبر و حوصله به مدیر گفتم که بهعنوان یک تمرینکننده فالون گونگ که به حقیقت، نیکخواهی، بردباری اعتقاد دارد، نمیتوانم از این قبیل مزایا استفاده کنم و باید پول آنرا بهطور کامل پرداخت کنم.
به هر مأموری که رتبه بالاتری داشت یک لپ تاپ میدادند. اگرچه لپ تاپ متعلق به محل کار بود، اما درواقع همه پس از انتقال به آژانسهای دیگر یا بازنشستگی آنرا نگه میداشتند. اما من یک تمرینکننده فالون گونگ هستم. وقتی بازنشسته شدم، لپ تاپم را پس دادم. چند ویدیو از فالون گونگ را در لپتاپ ذخیره کردم، به این امید که فرد بعدی که از آن استفاده میکند بداند فالون دافا چقدر فوقالعاده است و آزار و شکنجه غیرقانونی چقدر وحشیانه است.
گاهی مردم باور نمیکردند که یک ماًمور مالیاتی هدایا و پول را رد کند. آنها مشکوک میشدند و فکر میکردند که دلیل واقعی این است که به اندازه کافی پرداخت نکردند. خیلی راحت و باصراحت به آنها میگفتم که تمرینکننده فالون گونگ هستم. زمانهایی بود که احساس ترس میکردم و عنوان نمیکردم که یک تمرینکننده هستم. اما میگفتم همسرم یک تمرینکننده است و اگر پول یا هدیه بگیرم، اجازه ورود به خانه را به من نمیدهد.
با امتناع از پذیرش پول و هدایا، به بسیاری از افراد کمک کردم تا از حکچ خارج شوند. حتی بعد از اینکه به یکی از همکارانم کمک کردم یک نسخه از جوآن فالون را دریافت کند، مادرش هم شروع به تمرین فالون دافا کرد.
هنوز وابستگیهای زیادی دارم که باید از بین بروند. میدانم که از همتمرینکنندگان سختکوش عقب هستم. اما مصمم هستم تمام تلاشم را بکنم تا به آنها برسم، سه کار را بهخوبی انجام دهم، افراد بیشتری را نجات دهم و استاد بزرگوارمان را ناامید نکنم.
دیدگاههای ارائهشده در این مقاله بیانگر نظرات یا درک خود نویسنده است.کلیه مطالب منتشرشده در این وبسایت حق انحصاری کپیرایت برای وبسایت مینگهویی است. مینگهویی بهطور منظم و در مناسبتهای خاص از محتوای آنلاین خود، محموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد
مجموعه رشد و اصلاح خود