(Minghui.org) درود بر استاد محترم! درود بر هم‌تمرین‌کنندگان!

تمرین فالون دافا را در سال 1999 که چهارساله بودم شروع کردم. در سال 2016 با ویزای دانشجویی به کانادا آمدم. سپس شروع به همکاری در پروژه‌های دافا، ازجمله تلویزیون اِن‌تی‌دی و استودیو نیو رلم کردم. در حال حاضر گزارشگر تلویزیون اِن‌تی‌دی هستم.

من افتخار شرکت در گزارش‌دهی پس‌ از اجرای شن یون را داشته‌ام. در طول این روند، شاهد پیشرفت سریعی در تزکیه‌ام بودم. بابت همه کارهایی که استاد لی (بنیانگذار دافا) برایم انجام داده‌اند بسیار سپاسگزارم. طی این روند افکار درستم را قدرتمندتر ساختم.

قبل از شروع به گزارش‌دهی درباره شن یون، هدفی برای خودم تعیین کردم. گزارش‌دهی حدود یک ماه طول می‌کشید. بدون توجه به این‌که با چه آزمون‌هایی روبرو خواهم شد، باید خودم را منضبط و شین‌شینگم را حفظ کنم. تمام تلاشم را به کار بگیرم که کارم را به‌طور کامل انجام دهم و در عین حال همکاری خوبی با سایرین داشته باشم. اگر چیزی غیرمنطقی رخ می‌‌داد، می‌توانستم تصمیم بگیرم که انجامش ندهم، اما اگر تصمیم می‌گرفتم آن را انجام دهم، باید آن را به‌خوبی و بدون شکایت تا انتها انجام می‌دادم و به این صورت سفر تزکیه گزارش‌دهی‌ام درباره شن یون آغاز شد.

من و دو تمرین‌کننده خانم با اتومبیل به شهری رفتیم که بیش از یک ساعت از تورنتو فاصله داشت. مجبور بودیم دو شب آنجا بمانیم. شب اول بعد از اجرای شن یون به هتل برگشتیم و دست به کار شدیم. روند کارمان شامل تغییر نام فایل‌ها، تهیه نسخه پشتیبان‌ از ویدئوها، تبدیل نوارها به متن نوشتاری، نوشتن متن، انجام صداگذاری و ویرایش ویدئو بود. هر قدمی ما را ملزم می‌کرد بسیار خوب همکاری کنیم. گرچه در بین ما سه نفر، من جوان‌ترین بودم و اولین باری بود که در این پروژه همکاری می‌کردم، اما همچنان سعی می‌کردم مراقب هم‌تمرین‌کنندگانم باشم و به آن‌ها توجه کنم. تمام تلاشم را به کار می‌گرفتم که کمک کنم و مطمئن شوم که همه‌چیز به‌درستی انجام شده است. در حالی که آن‌ها خواب بودند برای خوردن غذا می‌رفتم و غذای آن‌ها را به اتاق می‌آوردم، و برای چای، آب جوش آماده می‌کردم. با نگاه به وضعیت تزکیه چند سال پیشم، می‌دانستم که در آن زمان این‌ کارها را انجام نمی‌دادم. در آن زمان، همیشه احساس می‌کردم جوان‌ترین فرد هستم، بنابراین باید از من مراقبت و به نیازهای من توجه شود.

از آن زمان، خودم را در تزکیه معتدل کرده‌ام و شین‌شینگم بهبود یافته است. امیدوارم هرجا که می‌روم با مردم مهربان باشم. حاضرم برای کمک و مراقبت از دیگران، بیش از آنچه انتظار می‌رود انجام دهم. احتمالاً استاد دیدند که چگونه تغییر کرده‌ام، قلب مشتاقم را دیدند، و مرا تشویق کردند.

در ساعات اولیه صبح در حالی که بقیه خواب بودند، در اتاق نشیمن مشغول ویرایش بودم. درحین ویرایش، زبان کامپیوتر باید انگلیسی باشد و به‌جز چند کلید میانبر نیازی به لمس صفحه کلید نداشتم. با این حال، حرف چینی برای «تو» روی صفحه نمایش ظاهر شد. کمی عجیب به‌نظر می‌رسید اما واقعاً توجه چندانی نکردم. سپس چند دقیقه بعد، کلمه چینی دیگری، «عالی»، ظاهر شد. این دو کلمه با هم به این معنی است: «تو عالی هستی!» متوجه شدم که استاد درحال تشویق کردن من هستند.

در طول گزارش‌دهی، وقتی با کار بیشتری مواجه می‌شدم، تمام تلاشم را می‌کردم که بدون هیچ شکایتی کار را انجام دهم. در کل احساس رضایت می‌کردم. شاید به این دلیل بود که در طول این روند شین‌شینگم واقعاً به‌سرعت رشد کرده بود. وقتی نزدیک اتمام کار بودم، با امتحان سخت‌تری روبرو شدم.

من و تمرین‌کننده‌ای برای کمک به امور پس از اجرای نمایش در استان دیگری مأمور شدیم. آن تمرین‌کننده گفت که نمی‌تواند در بزرگراه‌ها رانندگی کند، اما اگر با دو تمرین‌کننده دیگر همراه می‌شدیم، خیلی شلوغ می‌شد، بنابراین پیشنهاد دادم که خودم رانندگی کنم. در امور پس از اجرای نمایش معمولاً باید بیشتر شب کار می‌کردیم. از آنجا که حدود پنج شش ساعت رانندگی بود، تصمیم گرفتیم هزینه‌های رفت و آمد را تقسیم کنیم. روزی که من رانندگی می‌کردم، او کار تولید را انجام می‌داد. به این ترتیب، در روز آخر که من تا تورنتو رانندگی می‌کردم، او مسئول امور پس از اجرا می‌بود. در این بین کار را به‌نوبت انجام می‌دادیم.

سپس اتفاقات نمایش‌گونه‌ای رخ داد که باعث شد احساس کنم همه‌چیز از قبل تعیین شده است. در شیفت‌هایم به‌دلیل تأخیرهای مختلف نیازی نبود تا دیروقت بیدار بمانم. با این حال، هر وقت نوبت او می‌شد، حجم کار بیشتر می‌شد، به این معنی که باید تا دیروقت بیدار می‌ماند و اضافه‌کاری می‌کرد. در عوض حجم کار من کمتر می‌شد و از این بابت احساس ناراحتی می‌کردم. دائماً به این فکر می‌کردم که چگونه کمک کنم و صمیمانه به او پیشنهاد کمک می‌کردم، اما او به کمکم نیاز نداشت. با خودم فکر می‌کردم آیا فقط باید این کار را انجام دهم؟ اما این‌طور عمل کردن هم درست به‌نظر نمی‌رسید. درنهایت، تصمیم گرفتم که بگذارم همه‌چیز روند طبیعی خود را طی کند. معتقدم که استاد بهتر می‌دانند.

او هر روز خیلی سخت کار می‌کرد. حتی مسئولیت‌هایی اضافی را نیز بر عهده می‌گرفت. خیلی برایش خوشحال بودم. پس از شروع گزارش‌دهی برای شن یون، به درکی درباره همکاری با سایر تمرین‌کنندگان رسیدم که قبلاً هرگز متوجه آن نبودم: گرچه در پروژه‌های دافا، وقتی با هم کار و شین‌شینگ خود را تزکیه می‌کنیم، نباید هیچ در طلب بودنی باشد، اما مادامی که سعی می‌کنیم در اصلاح فا با قلبی حقیقی استاد را یاری دهیم، این واقعاً از اصل «بدون ازدست دادن چیزی به‌دست نمی‌آید» پیروی می‌کند. این فرصتی ارزشمند برای کمک به گزارش‌دهی درباره شن یون است. خیلی خوشبختم که بخشی از آن هستم. در گذشته، فکر می‌کردم اگر سایرین همه وظایف را بر عهده بگیرند، چه‌چیزی برای من باقی می‌ماند؟ آیا چیزی معادل آن را در تزکیه از دست می‌دهم؟ بنابراین به‌منظور به‌دست آوردن فرصتی برای انجام کارها می‌جنگیدم، زیرا قبلاً معتقد بودم که هرچه بیشتر در پروژه اصلاح فا مشارکت کنم، تقوای بیشتری به دست خواهم آورد. بعداً متوجه شدم که این یک وابستگی قوی به منفعت، شهرت و علاقه شخصی است. بعد از این‌که متوجه این موضوع شدم، دیگر آن اشتباه را تکرار نکردم. احساس کردم تمرین‌کنندگانی که جوان‌تر از من هستند، فرصت‌های بیشتری دارند. خیلی خوب است که آن‌ها تمایل دارند بیشتر کمک و سخت کار کنند.

یک روز مانده به آخرین روز آن تمرین‌کننده ناگهان به من پیام داد که مدیرش از او خواسته است زودتر به تورنتو برگردد. او باید همان شب با دو تمرین‌کننده دیگر به‌سمت تورنتو حرکت می‌کرد. این بدان معنی بود که مجبور بودم آن مسافت طولانی تا تورنتو را ‌تنها باشم. احساس ‌کردم عجیب است، بنابراین با مدیر تماس گرفتم تا بفهمم جریان چیست و متوجه شدم که ماجرا همان چیزی نیست که آن تمرین‌کننده گفته است. سپس فهمیدم که او نمی‌خواهد همراه من با اتومبیل به تورنتو برگردد. ناگهان ناراحت شدم و احساس کردم فریب خورده‌ام و مورد بی‌احترامی قرار گرفته‌ام. فکر کردم او عهدش را برای تقسیم هزینه‌ها زیر پا گذاشته است. تجربه‌ام را با تمرین‌کننده دیگری در میان گذاشتم که برخی از آزمون‌های شین‌شینگی خود درحین گزارش‌دهی درباره شن یون را با من به اشتراک گذاشت. بعد از این تبادل تجربه احساس بهتری داشتم. تصمیم گرفتم تمام هزینه‌هایی را که در ابتدا قرار بود تقسیم شود، تقبل کنم.

وقتی گزارش‌دهی درباره شن یون به پایان رسید، آزمون نهایی من شروع شد. خیلی سعی کردم احساساتم، حسی از آشفتگی و عدم تعادل، را مهار کنم. تمرین‌کننده‌ای به من گفت که باید این آخرین آزمون شین‌شینگی را تحمل کنم و آن را با موفقیت پشت سر بگذارم. گفت که پس از تحمل این سختی آخر، وقتی به خانه‌ات در تورنتو برگردی احساس شادی خواهی کرد. دلیلش این است که این آخرین آزمون را تحمل کرده‌ای و آن را با موفقیت پشت سر گذاشته‌ای و در تزکیه خود گام‌های بزرگی برداشته‌ای. پس از آن هر زمان که افکار منفی داشتم سعی می‌کردم آن‌ها را سرکوب و رد کنم.

آن شب، شن یون را تماشا کردم. در حالی که به صدای موسیقی تکنواز اِرهو گوش می‌دادم، به گریه افتادم. این احساس و آنچه این آهنگ به تصویر می‌کشید جلوی چشمانم ظاهر شد. اقیانوسی عظیم دیدم را که آرام و بدون موج بود. می‌دانستم این شفقت نیک‌خواهانه استاد است. استاد همیشه آنجا هستند و کمکم می‌کنند، مراقبم هستند که ارتقا یابم و ذره‌ذره رشد کنم.

روز بعد در مسیر بازگشت به تورنتو، برای صرف غذا در یک مرکز خرید توقف کردم. وقتی می‌خواستم از آن مرکز خرید خارج شوم، مردی که لباس شخصیتی کارتونی را به تن کرده بود با حالت رقص‌ والس به‌سمتم آمد و آبنباتی چوبی به من داد. به آبنبات چوبی در دستم نگاه کردم و می‌دانستم که آخرین آزمون را با کمک و تشویق استاد پشت سر گذاشته‌ام و تجربه تزکیه‌ام درحین گزارش‌دهی درباره شن یون به پایان رسیده است.

استاد، متشکرم! هم‌تمرین‌کنندگان، متشکرم!

(ارائه‌شده در کنفرانس تبادل تجربه تزکیه فالون دافا در کانادا در سال 2022)

کلیۀ مطالب منتشرشده در این وب‌سایت دارای حق انحصاری کپی‌رایت برای وب‌سایت مینگهویی است. مینگهویی به‌طور منظم و در مناسبت‌های خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.