(Minghui.org) به‌عنوان تمرین‌کنندگان دافا، نباید ذهنیت مورد آزار و اذیت قرار گرفتن را داشته باشیم. زمانی‌که مقامات دولتی و پلیس برای آزار و اذیت به خانه‌ام آمدند، برای آنها روشنگری حقیقت انجام دادم و سعی کردم سرشت مهربان‌شان را دوباره بیدار کنم.

در اواخر سپتامبر 2017، شخصی در خانه‌ام را زد و مردی را دیدم که بیرون خانه ایستاده بود. ابتدا نامم را پرسید و سپس گفت: «از اداره پلیس هستم و سؤالی از شما دارم. لطفاً اجازه بدهید وارد شوم.»

در آن زمان زیاد به این موضوع فکر نکردم و به او اجازه ورود دادم. وقتی او گوشی‌اش را بیرون آورد تا عکس بگیرد، جلوی او را گرفتم و گفتم که این نقض حریم خصوصی من است. او گفت: «بسیارخُب، پس پاکش می‌کنم.»

از او خواستم که بنشیند، اما او گفت احتیاجی نیست و سپس رفت. ده دقیقه بعد، یک نفر دوباره در خانه را زد، بنابراین دوباره در را باز کردم و مرد دیگری را دیدم که بیرون ایستاده بود. او گفت که رئیس اداره پلیس است. مأمور اول هم آنجا بود و در راه‌پله ایستاده بود.

«با من چه کار داری؟ من جرمی مرتکب نشدم، دزدی نکردم، سرقت نکردم، آدم نکشتم و جایی را آتش نزدم.»

رئیس پاسخ داد: لطفاً در را باز کن. من اینجا هستم تا با شما صحبت کنم.» اما من امتناع کردم.

سپس کارت شناسنایی خود را ارائه کرد. در آن زمان تسلیم شدم. قبل از اینکه به آنها اجازه ورود بدهم کارت شناسایی رئیس را  گرفتم و به دنبال شماره شناسایی‌اش گشتم. وقتی آن را پس گرفت، عکس و نامش را به من نشان داد.

گفتم: «می دانم چرا اینجایید. می‌خواهم بدانید که اگر فالون دافا را تمرین نکرده بودم، اینجا نبودم. من قبلاً مشکل خونریزی شدید بینی داشتم و هر بار که این اتفاق می‌افتاد خون زیادی از دست می‌دادم. جلوگیری از خونریزی بسیار سخت بود و این اتفاق اغلب  در تابستان رخ می‌داد. گاهی اوقات، بیش از ده‌ بار در روز خونریزی می‌کرد.»

او پرسید: «آیا هنوز هم اتفاق می‌افتد؟»

گفتم: نه و ادامه دادم: «وقتی ۲۰ سال پیش تمرین فالون دافا را شروع کردم به همراه سایر بیماری‌هایم، برطرف شد. از آن زمان تاکنون هیچ دارویی مصرف نکرده‌ام. بسیار سالم و پرانرژی هستم.»

او از من پرسید که آیا مطالبی درباره دافا دارم یا نه. گفتم: «الان چیزی ندارم، اما می‌توانید به سایت مینگهویی مراجعه کنید». بعداً نامه‌ای به همراه چند بروشور برایش فرستادم.

رئیس از من خواست که تمرینات را نشانش دهم. گفتم آنها پنج مجموعه تمرین هستند و تمرین پنجم را انجام دادم.

وقتی رئیس دید پاهایم را در وضعیت لوتوس کامل قرار دادم، سعی کرد این کار را انجام دهد، اما نتوانست. او گفت: «این یک وضعیت نشستن بودیستی است.»

«این بودیسم نیست. ما فالون دافا را تزکیه می‌کنیم و این با بودیسم متفاوت است.»

او پاسخ داد: «فالون دافا در سال‌های اخیر به‌وجود آمده است، در حالی‌که بودیسم برای مدت طولانی وجود داشته است.»

من برایش توضیح دادم، «بودا شاکیامونی 2500 سال پیش بودیسم را در هند باستان منتشر شد. فالون دافا در دوران ماقبل تاریخ، برای مدت هزاران سال وجود داشته است.»

رئیس درانتها گفت: «ما متوجه شدیم که شما کارت شناسایی جدید ندارید پس باید برای گرفتن آن اقدام کنید.» او از من شماره تلفن نخواست و چیز دیگری نپرسید.

درحقیقت، قبلاً کارت شناسایی جدید را گرفته بودم اما تراشه الکترونیکی داخل آن را از بین برده بودم تا نتوانند مرا ردیابی کنند.

در تمام مدت ملاقات با آنها، بیشتر اوقات این من بودم که حقیقت را برای آنها روشن می‌کردم. با کمک و محافظت استاد، هیچ ترسی نداشتم و به‌نظر می‌رسید که خرد در مغزم جاری شده بود.

همچنین «پیش‌بینی اصلاح دنیای بشری توسط فا» (نکات اصلی برای پیشرفتبیشتر دو) استاد را برای آنها خواندم.

هر دو بادقت گوش دادند. وقتی درحال رفتن بودند، رئیس گفت: «خانم، ببخشید که مزاحم شما شدم.» گفتم اشکالی ندارد و از آن زمان دیگر برنگشتند.

بعد از رفتن آنها به این فکر افتادم که تمام قوانین مربوط را روی یک کاغذ بنویسم و آن را در اتاق نشیمن بگذارم تادر صورت برگشت نشان‌شان دهم. بنابراین مواد 33، 35، 36، 37 و 38 قانون اساسی، ماده 60 قانون خدمات کشوری و ماده 93 قانون کیفری را یادداشت‌برداری کردم.

در بالای صفحه نوشتم، «تمرین فالون دافا قانونی است.» وقتی می‌خواستم آنرا در اتاق بگذارم، بارها این فکر در ذهنم خطور کرد که «باید در بیرون نصب شود.»

متوجه شدم که این اشاره استاد بود، بنابراین آن را بیرون در، زیر عبارت «فالون دافا خوب است» نصب کردم. بعدها، «حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است» را نیز در کنار آن گذاشتم.

به این ترتیب، همه افراد در ساختمان، از جمله تمام اقوام و دوستانم، می‌توانستند آن را ببینند.

هم‌تمرین‌کننده‌ای که برای ملاقاتم آمده بود، گفت که دو نفر را درحال خواندن مقاله‌ای که بر روی در نصب کرده بودم دیده است. آنها به او گفته بودند: «تمرین فالون دافا واقعاً قانونی است!»

این کاغذ برای مدت طولانی آنجا ماند، تا زمانی‌که پرسنل دولتی و مجتمع برای بازرسی ساختمان آمدند و آنرا پاره کردند.

در اواسط سپتامبر 2020، در خانه مشغول مطالعه فا بودم که شخصی در خانه‌ام را زد. در را باز کردم و دیدم دو مرد بیرون در ایستاده‌اند.

آنها گفتند که از مقامات دولتی هستند؛ در را باز کردم و نام خانوادگی آنها را پرسیدم و آنها را دعوت کردم که بنشینند.

گفتم: «می‌دانم چرا اینجا هستید. شما درحال حاضر مانند اسلحه‌های اجاره‌ای هستید. به هر کسی که به شما بگویند شلیک کنید، شلیک خواهید کرد. انگار عقل ندارید و نمی‌توانید خوب را از بد تشخیص دهید. اما این نیز به این دلیل است که مافوقتان شما را مجبور کرده است و شما چاره‌ای ندارید. پس باید این تشریفات را انجام دهید.»

همین که این را گفتم، آنها گفتند: «درک می‌کنی! آنچه گفتی بسیار درست است.»

گفتم: «من فقط پس از شروع تمرین فالون دافا به یک فرد خوب تبدیل شدم. سابقاً در یک کارگاه ساختمانی برای کارگران آشپزی می‌کردم.

زمانی‌که سبزی می‌خریدم، همیشه سعی می‌کردم بیشتر از چیزی که برایش پول دادم بردارم. بعد، وقتی خرج‌هایم را می‌نوشتم، بیشتر از آن چیزی که واقعاً خرج کرده بودم، گزارش می‌دادم.

«بعد از اینکه تمرین فالون دافا را شروع کردم، این کار را متوقف کردم. رابطه بین سود و زیان را درک کردم و دانستم که اگر کارهای بد انجام دهم، کارما به دست می‌آورم.

وقتی مردم بیمار می‌شوند یا با بلایایی روبرو می‌شوند، همه این چیزها ناشی از کارما هستند. پس از یادگیری این اصل، هرگز سعی نکردم بیشتر از مقداری که واقعاً پرداخت کردم، سبزی بردارم.»

چند بار که به‌طور تصادفی سبزی بیشتری به من دادند یا کمتر از قیمت واقعی آن از من پول گرفتند، متوجه شدم و آنرا درست کردم. اگر دافا را تمرین نمی‌کردم، هیچ وقت چنین نمی‌کردم.»

ماًمور پلیس گفت، «حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است، اما شما تمرین‌کنندگان برای اعتراض به ژونگ‌نانهای رفتید.» دلیلش را توضیح دادم و آنها متوجه شدند.

همچنین به آنها گفتم که این بیماری همه‌گیر اعضای حزب کمونیست چین را هدف قرار داده است. اما، آنها استدلال کردند که همه‌گیری در ایالات متحده بدتر است. سپس مقاله استاد «خردمند بمانید» را بیرون آوردم و بخشی از آن را برایشان خواندم. وقتی آن را روی میز گذاشتم، یکی از آنها آن را برداشت تا دوباره بخواند.

گفتم که آنها باید بدانند که «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است» و با تمرین‌کنندگان فالون دافا بامهربانی رفتار کنند تا ویروس از آنها دور بماند.

سپس آنها چند برگه بیرون آوردند و از من خواستند که آنها را امضا کنم. گفتم چیزی را امضا نمی‌کنم. رئیس گفت: اشکالی ندارد. «فقط به آنها نگاه کن.» گفتم آنها را نخواهم خواند سپس برگه‌ها را کنار گذاشتند.

آن‌ها ایستادند تا به عکس‌های استاد نگاه کنند و دیدند که روی یکی از آنها نوشته شده است: «جشن سیزدهمین سالگرد معرفی فالون دافا به مردم و روز جهانی فالون دافا».

آنها پرسیدند روز فالون دافا چیست و من به آنها گفتم: «استاد لی هنگجی در 13 مه 1992 در چانگچون شروع به آموزش فالون دافا کردند، بنابراین 13 مه روز جهانی فالون دافا است.»

ما در تمام مدت مثل دوست با هم صحبت می‌کردیم و بیشتر من صحبت می‌کردم. وقتی آنها رفتند گفتند: مادر، ما چیزی علیه شما نمی‌گوییم. گفتم: «می‌دانم. متوجه شدم.»

از آن زمان، هیچ ترسی از آزار و اذیت نداشته‌ام. دیگر حتی به آزار و اذیت فکر هم نمی‌کنم. متوجه هستم که اکنون دوران پایانی اصلاح فا است.

مریدان دافا باید صادقانه تزکیه کنند و سه کار را به‌خوبی انجام دهند. ما نباید مانند روزهای اولیه شروع آزار و اذیت باشیم، آن زمان ‌که اغلب ترس داشتیم و خود را قربانی می‌دیدیم.

همه این چیزها تحت حمایت استاد امکان‌پذیر بود. متشکرم استاد!

لطفاً به مطلب نامناسب، اشاره کنید.

دیدگاه‌های ارائه‌شده در این مقاله بیانگر نظرات یا درک خود نویسنده است.کلیه مطالب منتشرشده در این وب‌سایت حق انحصاری کپی‌رایت برای وب‌سایت مینگهویی است. مینگهویی به‌طور منظم و در مناسبت‌های خاص از محتوای آنلاین خود، محموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.