(Minghui.org) من یک تمرینکننده قدیمی دافا و ۸۰ساله هستم. مدت کوتاهی پس از شروع تمرین در سال ۱۹۹۷، از بیماری رهایی یافتم. براساس اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری زندگی میکنم و از این تمرین بسیار سود بردهام. ازآنجاکه خانوادهام از من حمایت میکنند، آنها نیز از دافا برکت یافتهاند.
تومور بدخیم عروسم ناپدید شد
عروسم در زمستان ۲۰۱۳ دچار تومور بدخیم رحم شد. او به بیمارستان بزرگی رفت و در آنجا جراح ترتیبی داد که هیسترکتومی کند (رحمش خارج شود). بهدلیل تعطیلات سال نو، عمل جراحی به تعویق افتاد، زیرا او تصمیم گرفت برای دورهمی خانوادگی نزد من بیاید.
در روز سال نو، عروسم دچار درد شدید شکمی همراه با ترشحات تیره واژن شد. بدون هیچ درمان سریع در دسترسی، پیشنهاد کردم همه ما از استاد لی، بنیانگذار فالون دافا، کمک بخواهیم. همگی شروع کردیم به تکرار عبارات «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است.» بهطرز شگفتانگیزی، درد شکمش فروکش کرد.
وقتی میخواست برود، فایلهای صوتی سخنرانیهای استاد و کتاب جوآن فالون را به او دادم. او هر روز به سخنرانیها گوش میداد و زمانی که به خانه بازگشت مدیتیشن میکرد. روزبهروز حالش بهتر میشد. او تصمیم گرفت با تمرین دافا خودش را درمان کند و عمل جراحی را لغو کرد. هنگامی که در ماه مه برای معاینه به بیمارستان رفت، پزشک متوجه شد که تومورش کاملاً از بین رفته است! همه ما از شنیدن این خبر بسیار خوشحال شدیم و از استاد برای نجاتشان تشکر کردیم!
عروس من سرشار از شادی بود: «این استاد دافا بودند که مرا نجات دادند! متشکرم، متشکرم!»
متعاقباً دو خواهر و برادر و سایر بستگانش از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) و سازمانهای مرتبط با آن خارج شدند و فهمیدند که دافا چقدر فوقالعاده است.
برکت برای حمایت از دافا
در اوقات فراغتم، تمام تلاشم را کردم تا درمورد آزار و شکنجه اطلاعرسانی کنم و درباره مزایای تمرین فالون دافا به مردم بگویم. بسیاری از مردم حقایق را درک کردند و بهخاطر حمایتشان از آن، خوشبخت شدند. در ادامه چند نمونه آورده شده است.
درد کارگر چوببری در طول شب ناپدید شد
یک سال، شش کارگر چوببُری هنگامی که در منطقه کار میکردند، در خانه من میماندند. یک بار بعد از کار روزانه، وقتی به خانه آمدند، یکی از مردان حدوداً ۵۰ساله بدون غذا به رختخواب رفت. بهنظر میرسید که درد زیادی دارد.
سایرین به من گفتند که او بعد از کار عجله داشت که اجابت مزاج کند. وقتی چمباتمه زده بود، شاخهای تیز پشتش را سوراخ کرد. خونریزی زیادی کرده است و درد دارد.
من در یک منطقه دورافتاده زندگی میکنم و هیچ بیمارستانی در آن نزدیکی وجود ندارد. اطلاعات اولیه درباره فالون دافا و آزار و شکنجه را برایش توضیح دادم. همچنین از او خواستم که از ح.ک.چ خارج شود و او بلافاصله موافقت کرد. او شروع کرد عبارات خوشیمن «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است» را با صدای بلند تکرار کند. کمی بعد خوابش برد.
روز بعد طوری بلند شد که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است. هیچ دردی نداشت و طبق معمول سر کار رفت. وقتی آن شب برگشتند، همه درباره شگفتانگیز بودن فالون دافا نظر میدادند! آنها تحت تأثیر قرار گرفتند که این مرد خیلی سریع بهبود یافت. همه چوببرها از حزب و سازمانهای آن خارج شدند.
آنها بعد از رفتن، اطلاعات تماس مرا نگه داشتند و چند بار برای دریافت اطلاعات فالون دافا با من تماس گرفتند، زیرا اعضای خانوادهشان نیز علاقهمند به یادگیری حقیقت بودند.
بهبود سردرد بانوی مسن
وقتی در تابستان از روستای مجاور عبور میکردم، با بانویی مسن روبرو شدم که رروسری کلفتی را دور سرش پیچیده بود. چون هوا خیلی گرم بود، از او پرسیدم: «حالت خوب است؟»
او گفت که سالها گرفتار میگرن است. او همه نوع درمانی را امتحان کرده بود، اما علائمش تسکین نیافته بود. تنها کاری که میتوانست بکند این بود که چیزی دور سرش بپیچد تا کمی از دردش کاسته شود.
به او گفتم که این عبارات خوشیمن را خالصانه تکرار کند و این به او کمک میکند. او بلافاصله شروع به تکرار آنها کرد.
دفعه بعد وقتی او را دیدم، گفت: «خیلی درست میگویی. این کلمات اثر دارند! هر وقت فرصت داشته باشم آنها را تکرار میکنم. یک روز دچار خوندماغ بدی شدم، اما بعد از تکرار آن عبارات خوشیمن، خونریزیام کاملاً برطرف شد! دیگر سردرد هم ندارم. دیگر نیاز نیست چیزی دور سرم بپیچم. خیلی ممنونم!»
به او گفتم: «این استاد دافا بودند که کمکت کردند.»
او هیجانزده و با صدای بلند زد: «سپاسگزارم استاد دافا!»
دوستم بهخاطر حمایت از دافا برکت یافت
ما یک دوست خانوادگی خوب داریم که ۱۶ کیلومتر دورتر از ما زندگی میکند. او و خانوادهاش حقیقت دافا را آموخته بودند و حزب را ترک کرده بودند. میدانستم که هیچ تمرینکننده فالون دافا در منطقه آنها وجود ندارد، بنابراین یک روز مقداری مطلب اطلاعرسانی دافا برداشتم تا بعد از شام در منطقه آنها توزیع کنم.
دوستم نمیخواست من تنها بروم، بنابراین با من آمد تا مطالب اطلاعرسانی را توزیع کنیم و پوسترهای دافا را نصب کنیم. از ساعت ۷ غروب تا ساعت ۱۰ شب سه روستا را پوشش دادیم و در تمام مدت آنجا کاملاً ساکت بود.
وقتی به خانه رسیدیم، سگش شروع به پارس کرد و سگهای دیگر روستا پاسخ میدادند. دوستم گفت عجیب است وقتی مطالب اطلاعرسانی را توزیع میکردیم هیچ سگی پارس نکرد. به او گفتم که استاد به ما کمک کردهاند.
دوستم یک دستگاه قدرتمند برای آسیاب کردن حبوبات خرید و یک تجارت کوچک راهاندازی کرد. روزی درحالیکه پسرش با آن کار میکرد، شلوارش بهطور تصادفی در تسمهنقاله گیر کرد. دستگاه بهقدری سریع میچرخید که نزدیک بود او را داخل آن بکشد که ناگهان تسمه پاره شد و پسرش روی زمین پرت شد. او از هوش رفت و به بیمارستان شهرستان منتقل شد. پزشک بهجز چند خراش در گوشه بالای چشم راستش چیزی ندید.
دفعه بعد که دوستم مرا دید، ماجرا را به من گفت و همه حاضران گفتند که مورد برکت و محافظت آسمان هستند. تسمه بسیار محکم بود؛ چگونه بهموقع پاره شد؟ اگر پاره نمیشد، یک فاجعه غیرقابلتصور رخ میداد! او گفت که معتقد است استاد دافا جان پسرش را نجات دادهاند.
یک بار دوستم با یک کامیون کود از کوهی بالا رفت و همانطور که از تپه پایین میآمد، ترمز دستی از کار افتاد. کامیون به پرواز درآمد و او ترسیده بود. ناگهان کامیون بهسمت چپ چرخید و در مقابل صخرهای ایستاد. اما مسافری در عقب کامیون دیده نمیشد. دوستم شروع به فریاد زدن نام مسافر کرد و سپس او را دید که از بالای کوه برایش دست تکان میدهد. او نمیدانست وی کی و چگونه از کامیون پیاده شده است، اما هردو معتقدند استاد از آنها محافظت کردهاند!
کلیۀ مطالب منتشرشده در این وبسایت دارای حق انحصاری کپیرایت برای وبسایت مینگهویی است. بازنشر غیرتجاری این مطالب باید با ذکر منبع باشد. (مانند: «همانطور که وبسایت مینگهویی گزارش کرده است، ...») و لینکی به مقالۀ اصلی ارائه شود. در صورت استفاده تجاری، برای دریافت مجوز با بخش تحریریۀ ما تماس بگیرید.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.