(Minghui.org) شش سال پیش برای یک راننده تاکسی حقیقت فالون دافا را روشن و به او کمک کردم حزب کمونیست چین (ح‌.ک.چ) و سازمان‌های جوانان آن را ترک کند. اخیراً دوباره ملاقات و در مورد شگفت‌انگیز بودن فالون دافا صحبت کردیم.

وقتی شش سال پیش سوار تاکسی شدم، متوجه شدم ظاهر چهره راننده خوب نیست. پوستش تیره بود و لب‌هایش آبی بود. گفتم: «ظاهراً حالت خوب نیست. شاید خیلی کار می‌کنی. سلامتی‌ات باید در اولویت باشد.» راننده گفت: «حالم بد است.» گفتم: «باید استراحت کنی. امروزه مردم نمی‌توانند به پزشک مراجعه کنند. سلامتی بزرگترین دارایی توست. اگر سلامتی‌ات را از دست بدهی، پول، شهرت و موقعیت خود را از دست خواهی داد. موافق نیستی؟» بارها سرش را به علامت تأیید تکان داد.

ازآنجاکه او علاقه‌مند به نظر می‌رسید به صحبت ادامه دادم: «ح.ک.چ کارهای بد زیادی انجام داده است. میلیون‌ها چینی قبلاً از ح.ک.چ (حزب کمونیست چین)، لیگ جوانان و پیشگامان جوان خارج شده‌اند. ما نمی‌خواهیم در جنایات آن‌ها نقش داشته باشیم و عواقب آن را متحمل شویم.» راننده گفت: «ای کاش همه بمیرند. من دیگر نمی‌خواهم زندگی کنم!»

او گفت که زمانی خودش تاکسی داشت و با تاکسی دیگران هم کار می‌کرد. او آنقدر وضع مالی خوبی داشت که همسرش مجبور نبود کار کند. فرزندش هم خوب بود. متأسفانه پسر 10ساله‌اش دچار سپسیس (عفونت خون) شد و نیاز به دیالیز داشت. راننده تمام پس‌اندازش را صرف بهبود او کرد، اتوموبیلش را فروخت و فقط یک قدم با فروش خانه‌اش فاصله داشت تا هزینه درمان پسرش را بپردازد. از تمام اقوام پول قرض گرفت. آن‌ها شروع به دوری از او کردند و او خجالت می‌کشید که بیشتر از این از آن‌ها پول بخواهد.

کمرش مدام درد می‌کرد چون ساعت‌ها تاکسی می‌راند. دچار بی‌خوابی شد و هر بار فقط دو یا سه ساعت می‌توانست بخوابد. مجبور شد الکل بنوشد تا بخوابد. همسرش ساعت‌ها در بیمارستان کنار پسرشان بود. وضعیت سلامتی همسرش هم خوب نبود و آنقدر فرسوده شده بود که می‌گفت دیگر نمی‌تواند تحمل کند و در مورد خودکشی صحبت می‌کرد.

از شنیدن وضعیت وخیم او متحیر شدم. از تجربیاتم به او گفتم: «یک‌ساله بودم که مادرم فوت کرد و در پنج سالگی‌ام پدرم دوباره ازدواج کرد. نامادری‌ام مرا کتک می‌زد و از نظر روانی به من آسیب زد. در بزرگسالی دچار نوراستنی (سندرم خستگی مزمن)، افسردگی، التهاب مخاط بینی، آسم و بسیاری از بیماری‌های دیگر شدم که آن‌قدر مرا عذاب می‌داد که فکر می‌کردم می‌میرم.

«سرانجام، فالون دافا را یافتم و از اصول حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری پیروی کردم تا آدم خوبی باشم. با وجود بدرفتاری‌های نامادری‌ام، به او توجه و با او مهربانانه رفتار می‌کردم. دلم برایش می‌سوخت. حالا من هر روز سرشار از شادی هستم و فکر می‌کنم همه خوب هستند. تمام بیماری‌هایم از بین رفته‌اند، از جمله التهاب مخاط بینی و آسم که پزشکان نتوانستند آن‌ها را درمان کنند. دافا فوق‌العاده است. مرا از یک زندگی فلاکت‌بار نجات داد. اگر فالون دافا را تمرین نمی‌کردم، نمی‌توانم تصور کنم که چگونه بودم.»

گفتم: «پسرت در وضعیت بدی است. بیایید کاری که می‌توانیم را انجام دهیم. من به او کمک خواهم کرد تا از سازمان‌های ح.ک.چ خارج شود، که برای او خوب خواهد بود. اگر او خوش‌شانس باشد، ممکن است معجزه‌ای اتفاق بیفتد.» راننده گفت: «بسیار خب.» من از نام مستعار برای او و فرزندش استفاده کردم و به آن‌ها کمک کردم تا از سازمان‌های ح.ک.چ خارج شوند. به راننده گفتم حقایق فالون دافا و دلیل ترک ح.ک.چ را برای پسرش توضیح دهد. او گفت که این کار را خواهد کرد.

سالها گذشت و من ماجرا را فراموش کردم. اما شش سال بعد وقتی سوار تاکسی شدم، راننده مرا شناخت. او با هیجان گفت: «خانم، مرا می‌شناسی؟» گفتم: «ببخشید، به‌خاطر ندارم.» او گفت: «درباره فالون دافا به من گفتی. من گفتم ای کاش همه بمیرند.» لبخندی زدم و گفتم: «یادم آمد– پسرت دچار عفونت خون شده بود.»

راننده گفت: «بله، اما الان شفا یافته است. همه بچه‌های دیگر آن بخش بیمارستان یکی پس از دیگری مردند. پسرم هم به‌شدت بیمار بود، اما تنها او بود که بهبود یافت. او اکنون 1۶ سال دارد و سالم است. به‌طرز شگفت‌انگیزی، جانش نجات یافت. انتظار نداشتم شش سال بعد دوباره با شما ملاقات کنم. از اینکه به ما کمک کردی بسیار سپاسگزاریم!»

خیلی خوشحال شدم و گفتم: «از من تشکر نکن. از استاد لی، بنیانگذار فالون دافا تشکر کن. این دافا بود که پسرت را نجات داد. چرا امروز دوباره با تو برخورد کردم؟ هنوز باید کسی در خانواده‌ات باشد که از ح.ک.چ خارج نشده باشد.» او گفت: «همسرم خارج نشده است. شاید بتوانی به او کمک کنی.» گفتم «قطعاً.» و به او گفتم بعد از رسیدن به خانه با همسرش صحبت کند. تمام خانواده او از ح.ک.چ خارج شده‌اند. وقتی به مقصد رسیدیم او نمی‌خواست از من کرایه بگیرد، اما من اصرار کردم که پرداخت کنم. او با لبخندی مرا تماشا ‌کرد که دور می‌شدم.

برخورد شش سال پیش ما به قدردانی بی‌پایان تبدیل شد. تمرین‌کنندگان فالون دافا همچنان به دنیا می‌گویند که فالون دافا خوب است و ترک ح.ک.چ برای آن‌ها برکت و موهبت به همراه خواهد داشت. آن‌ها به مردم کمک می‌کنند تا از چنگال حزب فرار کنند و امکانی را فراهم می‌کنند تا افراد به مسیری که خداوند تعیین کرده بازگردند. آنچه دافا به ما می‌دهد بسیار باارزش‌تر و زیباتر از آن چیزی است که ما بتوانیم تصور کنیم. امیدوارم هیچکس این فرصت را برای داشتن آینده‌ای بهتر از دست ندهد.