(Minghui.org) در طول ۲۷ سال گذشته که درحال تمرین فالون دافا بوده‌ام تجربیات شگفت‌انگیز زیادی داشته‌ام و می‌خواهم آن‌ها را با شما به ‌اشتراک بگذارم.

رؤیا به حقیقت می‌پیوندد

درحالی‌که بزرگ می‌شدم، اغلب بیمار و درنتیجه ضعیف بودم. به لیستی طولانی از بیماری‌ها مبتلا بودم، ازجمله بیماری قلبی، مشکلات معده، فشار خون پایین، قند خون پایین، سرگیجه مکرر، خستگی، و به‌ویژه افسردگی همراه با بی‌خوابی طولانی‌مدت. در ۴۰سالگی، شبیه فردی ۷۰ساله بودم. دردهای روزانه‌ام عذاب‌آور بود.

یک روز در سال ۱۹۹۲ خوابی واضح دیدم. در خوابم در یک تصادف فوت کردم و به مکانی دورافتاده رفتم. پزشکی فوق‌العاده بدن مرا اصلاح کرد و مرا به یک زن جوان سالم تبدیل کرد. وقتی به خانه برگشتم، خانواده‌ام به‌سختی می توانستند مرا بشناسند. خیلی خوشحال بودم! وقتی از خواب بیدار شدم، فهمیدم که این فقط یک رؤیا است.

این رؤیای زیبا فقط چند سال بعد به واقعیت تبدیل شد.

در سال ۱۹۹۶، در اولین شبی که شروع به تمرین فالون دافا کردم، توانستم بخوابم! بی‌خوابی که نیمی از عمرم مرا عذاب می‌داد از بین رفت!

وقتی کتاب جوآن فالون (متن اصلی فالون دافا) را باز کردم و عکس نویسنده‌اش را دیدم، بسیار آشنا به‌نظر می‌رسید. بعد یادم افتاد که ایشان همان پزشک در خوابم بودند! به‌شدت هیجان‌زده بودم. استادم را پیدا کردم! مصمم شدم فالون دافا را تزکیه کنم.

با مطالعه مستمر فا متوجه شدم که معنای واقعی زندگی تزکیه و بازگشت به خود واقعی است. حالا براساس اصول حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری زندگی می‌کنم. سعی می‌کنم فردی خوب و بهتر و نسبت به دیگران باملاحظه باشم. با بهبود استانداردهای اخلاقی‌ام، بدنم دستخوش تغییرات عظیمی شد. تمام بیماری‌هایم از بین رفت!

قبلاً داروهای زیادی مصرف می‌کردم، اما بعد از تزکیه همه داروها را کنار گذاشتم. هرازگاهی پالایش جسم را تجربه می‌کردم و سالم‌تر و قو‌ی‌تر شدم.

وقتی آزار و شکنجه شروع شد، دستگیر، بازداشت و شکنجه شدم که آسیب شدیدی به بدنم وارد کرد. حتی خانواده‌ام فکر می‌کردند که نمی‌توانم بهبود یابم. اما پس از بازگشت به خانه، مطالعه فا و تمرین را از سر گرفتم و با حمایت و نیروبخشی ازسوی استاد لی (بنیانگذار دافا)، کاملاً بهبود یافتم!

حتی خیلی جوان‌تر از سنم به‌نظر می‌ر‌سیدم. شخصی از من پرسید: «تو فوق‌العاده به‌نظر می‌آیی، چگونه از پوستت مراقبت می‌کنی؟» به او گفتم همه این‌ها به این دلیل است که فالون دافا را تمرین می‌کنم.

درست مانند آنچه استاد بیان کردند:

«صورت او چروکی نداشت و لطیف و سرخ و سفید به‌نظر می‌رسید. او شبیه فردی حدوداً هفتادساله به‌نظر نمی‌رسید. وقتی فالون دافا را تمرین می‌کنید چنین تغییراتی روی می‌دهد» (سخنرانی پنجم، جوآن فالون)

الان در ۷۰سالگی‌ام، احساس بهتری نسبت به ۴۰سالگی دارم.

شگفتی‌ها در تزکیه فالون دافا

استاد فالون و مکانیسم‌های تزکیه را نصب می‌کنند

مدت کوتاهی پس از شروع تمرین دافا، احساس کردم چیزی در ناحیه شکمم می‌چرخد و احساس راحتی داشتم. متوجه شدم که استاد فالون را (در بُعدهای دیگر) برایم نصب کردند. همچنین چرخش فالون را هنگام انجام تمرین دوم احساس کردم.

علاوه‌بر فالون، استاد مجموعه‌ای از مکانیسم‌های تزکیه را در بدن هر تمرین‌کننده دافا قرار داده‌اند که به‌طور خودکار بیست و چهار ساعت در شبانه‌روز عمل می‌کند.

از تزکیه دافا بسیار بهره بردم. دیگر به هوای سرد حساس نیستم یا مجبور نیستم در زمستان کت ضخیم بپوشم یا از پتوی برقی استفاده کنم. درعوض همیشه احساس گرما می‌کنم.

باز شدن چشم آسمانی

بار اول که تمرین دوم را انجام می‌دادم، استاد چشم آسمانی مرا باز کردند و دیدم که رنگ‌های زیادی مانند سبز، آبی و بنفش در مقابلم ظاهر می‌شود. درحین تمرینات گروهی نیز افراد زیادی را دیدم که اطرافم درحال بازی بودند، از زن و مرد، پیر و جوان و همچنین کودکی که برای اذیت کردن منشکلک درمی‌آورد.

درحین مدیتیشن ابرها و کوه‌ها و درختان زیبایی را در بُعدهای دیگر دیدم. هوا شفاف بود و همه‌چیز بسیار زیبا و فراتر از این بود که با کلمات بشری وصف شود. فهمیدم که استاد مرا تشویق می‌کنند که کوشاتر باشم. از استاد سپاسگزارم!

باز شدن مدار آسمانی بزرگ

در سال ۱۹۹۶ که تازه دافا را به‌مدت سه ماه تمرین کرده بودم، درحین انجام مدیتیشن سرم شروع به تکان خوردن کرد و بدنم بالا و پایین می‌رفت. فهمیدم که مدار آسمانی بزرگم درحال باز شدن است. بعداً درحین مدیتیشن سرم به چپ و راست چرخید. این نشانه باز شدن مدار آسمانی مائویو بود. آن سه ماه طول کشید و بعد قطع شد.

بعد از آن، احساس کردم بدنم به‌‌طور خاصی سبک شده است. درحین راه رفتن احساس می‌کردم پاهایم از زمین جدا شده است. تند راه می‌رفتم و هیچ‌کس نمی‌توانست با من همراهی کند. هنگام انجام تمرینات ایستاده، به‌خصوص هنگام نگه داشتن چرخ، بدنم شناور می‌شد و انگشتان پایم به‌سختی زمین را لمس می‌کردند.

آن زمان دوران فوق‌العاده‌ای بود، ذهنم تیز و هشیار شده بود و می‌توانستم همه‌چیز را به همین راحتی انجام دهم! در آن زمان شرکتی که در آن کار می‌کردم درحال ساخت‌وساز بود. گاهی مدیر از من می‌خواست که برای کار به محل ساخت‌وساز بروم. بیل بزرگی می‌برداشتم، خاک می‌کندم و مانند همکاران آقایم ماشین‌ها را بار می‌کردم. احساس خستگی نمی‌کردم. گاهی مهندس نقشه‌هایی می‌آورد و از من می‌خواست که در نقشه‌ها کمک کنم. آن را کاملاً متوجه نمی‌شدم، اما به‌نوعی می‌فهمیدم و می‌توانستم نقشه‌های دقیقی بکشم. به مهندس گفتم که فالون دافا را تمرین می‌کنم و استاد لی به من خِرد بخشیده‌اند.

مواجهه با آزار و اذیت پلیس با افکار درست

رژیم کمونیستی در ژوئیه۱۹۹۹ دستور آزار و شکنجه فالون دافا را صادر کرد. بدون توجه به اینکه چگونه پلیس مرا مورد آزار و اذیت قرار می‌داد، در تمرین فالون دافا ثابت‌قدم ماندم.

در ماه مه۲۰۱۵، من و خانواده‌ام علیه جیانگ زمین، رئیس سابق رژیم که دستور آزار و شکنجه را صادر کرده بود، شکایت کردیم. سه روز بعد از دادستانی عالی خلق یک تأییدیه دریافت کردیم. به‌طور غیرمنتظره‌ای، چند ماه بعد، دادستان نامه من و نامه‌های سایر تمرین‌کنندگان را برای پلیس محلی فرستاد که شروع به آزار و اذیت ما کردند.

یک روز سه مأمور پلیس به خانه من آمدند. فکر کردم فرصت خوبی است تا حقایق را برایشان روشن کنم.

«شما شکایت کردید؟ چه کسی از شما چنین خواسته است؟» آن‌ها درحال صحبت کردن به اطراف نگاه می‌کردند.

از آن‌ها خواستم که از جستجوی خانه‌ام دست بردارند. به آن‌ها گفتم که دادستانی عالی خلق و دادگاه عالی خلق بیانیه‌ای صادر کرده‌اند تا به هر پرونده‌ای که نزد آن‌ها تشکیل شده است، رسیدگی کنند. همچنین گفتم مدت‌ها بود که می‌خواستم از جیانگ زمین به‌دلیل شروع آزار و شکنجه شکایت کنم و اکنون زمان مناسبی است.

شروع کردم حقایق را برایشان روشن کردم و اطلاعات اولیه‌ای درباره فالون دافا به آن‌ها دادم، گفتم که چگونه از مزایای تمرین دافا بهره‌مند شدم، و نیز درباره آنچه در بازداشتگاه‌ها و اردوگاه‌های کار پشت سر گذاشته بودم گفتم. آن‌ها وقتی فهمیدند که چنین شکنجه‌های شدیدی را متحمل شده‌ام، شوکه شدند. همچنین به آن‌ها گفتم که فالون دافا یک تمرین عالی از مدرسه بوداست و درحال‌حاضر در بیش از ۱۰۰ کشور در جهان گسترش یافته است. از آن‌ها خواستم که در آزار و شکنجه مشارکت نکنند.

آن‌ها گفتند: «ما در آزار و شکنجه شرکت نمی‌کنیم و فقط برای جمع‌آوری اطلاعات از شما اینجا هستیم.» سپس رفتند و دیگر برنگشتند.