(Minghui.org) پس از شروع آزار و شکنجه در 20ژوئیه1999، برای اعتباربخشی به فالون دافا و صحبت در دفاع از خوب بودن آن، چهار بار به پکن رفتم. چهار بار نیز به‌طور غیرقانونی بازداشت و به‌مدت یک سال در اردوگاه کار اجباری حبس شدم. تحت محافظت نیک‌خواهانه استاد لی هنگجی، تا الان در مسیر تزکیه پیش آمده‌ام.

به‌دلیل کیفیت روشن‌بینی ضعیفم، مسیرهای انحرافی را طی کردم و با مشکلات زیادی مواجه شدم. اما ایمانم به دافا و استاد هرگز متزلزل نشده است.

مایلم تجربیات تزکیه‌ام را در این زمینه به اشتراک بگذارم که چگونه با هم‌تمرین‌کنندگان همکاری کردم تا حقیقتِ دافا را به مردم بگوییم و موجودات ذی‌شعور را نجات دهیم.

سه بار رفتن به اداره پلیس برای نجات تمرین‌کنندگان

دو تمرین‌کننده از منطقه ما که بازداشت شده بودند، قرار بود در سپتامبر2016 محاکمه شوند. برای آن‌ها وکلایی گرفتیم و به دادستانی، دادگاه و اداره پلیس رفتیم تا حقایق آزار و شکنجه را به آنان بگوییم.

اولین باری که رفتم، وانمود کردم از بستگان یکی از تمرین‌کنندگان بازداشت‌شده هستم. با پدر و وکیل این تمرین‌کننده به اداره پلیس رفتم تا مسئول بخش امنیت داخلی را پیدا کنم، اما پدرش از قصدم برای توضیح حقایق چندان حمایت نکرد، به‌ همین‌ خاطر فرصتی برای صحبت پیدا نکردم.

دومین بار برای ارائه اسناد قانونی که شامل بروشورهایی درباره دافا بود به آنجا رفتم. همه‌چیز را در یک پوشه گذاشتیم و مخاطب آن مدیر اداره پلیس بود. وقتی به اداره پلیس رفتم، او آنجا نبود. منشی از من پرسید موضوع از چه قرار است، گفتم پوشه توسط آقای هوانگ، وکیل، تهیه شده است تا به مدیر تحویل داده شود. منشی آن را پذیرفت و گفت پوشه را به دست او می‌رساند.

بازخوردی که ما از تمرین‌کنندگان شاغل در بخش پلیس دریافت کردیم این بود: در جلسه پایان سال 2016، هیچ اشاره‌ای به آزار و شکنجه فالون دافا نشد، درحالی‌که همیشه در گذشته به آن، ازجمله انجام تدابیری برای اجرای آزار و شکنجه اشاره می‌شد.

وقتی تمرین‌کنندگان درباره این وضعیت صحبت کردند، اشاره کردند که باید به بخش امنیت داخلی نیز برویم. دوباره وانمود کردم که یکی از اعضای خانواده این تمرین‌کننده هستم تا وارد دفتر آن‌ها شوم. در آن زمان، فقط رئیس بخش آنجا بود.

در ابتدا رفتارش چندان خوب نبود. پس گفتم: «شنیده‌ام فرد مهربانی هستید، چون با اعضای مسن خانواده‌تان خوب رفتار می‌کنید.» همچنین اشاره کردم که در فرهنگ سنتی چین، به انجام کارهای خوب و جمع‌کردن تقوا پاداش داده می‌شود. بهتر شدن رفتارش را حس کردم.

این واقعیت را مطرح کردم که حقه خودسوزی در میدان تیان‌آنمن با هدف افترا به فالون دافا صرفاً یک فریب بود. او اشاره کرد وقتی درحال خرید از داروخانه بود، تمرین‌کننده‌ای این موضوع را به او گفته بود.

در ادامه گفتم: «مائو تسه‌تونگ، رئیس سابق حزب کمونیست چین (ح‌.ک.‌چ)، انقلاب بزرگ فرهنگی را آغاز کرد. برخی از مأموران پلیس دستورات مائو را بادقت اجرا کردند که باعث مرگ بسیاری از کادر اصلی قدیمی و افراد بی‌گناه و مهربان شدند. اما به‌محض پایان یافتن انقلاب فرهنگی، آن‌ها را به یون‌نان بردند تا مخفیانه اعدام شوند. لیو چوانشین، رئیس اداره پلیس پکن، نیز خودکشی کرد.

رئیس بخش پاسخ داد: «اگر دوباره در شیفت کاری من بیایی، دستگیرت می‌کنم.» فوراً فهمیدم که باید بروم. بنابراین گفتم: «الان می‌روم. همه‌چیز در سند قانونی به‌خوبی بیان شده است، لطفاً خودتان آن را بررسی کنید.»

هر بار که به دادستانی، دادگاه و اداره پلیس می‌رفتم تا حقایق را به مردم بگویم، تمرین‌کنندگان شرکت‌کننده در جلسات مطالعه گروهی فا و سایر تمرین‌کنندگان برایم افکار درست می‌فرستادند. علاوه‌بر این، چهار تمرین‌کننده نیز در حیاط اداره پلیس افکار درست می‌فرستادند. تلاش‌هایمان این بار خیلی خوب پیش رفت و می‌توانستم قدرت کار جمعی‌مان را احساس کنم. همچنین ممکن است به این دلیل باشد که سایر تمرین‌کنندگان قبلاً با آن‌ها صحبت کرده بودند. می‌توانستم بیشتر قدرت نیک‌خواهی استاد را احساس کنم. واقعاً همان‌طور که استاد گفته‌اند: «فرد فقط نیاز دارد در تزکیه خود تلاش کند و بقیه مسائل را استادش اداره می‌کند.» (سخنرانی اول، جوآن فالون) فقط باید اقدام می‌کردم، درحالی‌که آنچه را که اتفاق می‌افتاد استاد اداره می‌کردند.

بعداً متوجه شدم که این رئیس اداره امنیت داخلی از شغل خود استعفا داده و به پست دیگری در بخش راهنمایی‌ و رانندگی منتقل شده است.

تشریح حقایق برای قاضی

دادگاه در مه2017 دو تمرین‌کننده را محکوم کرد. یکی به چهار سال و دیگری به سه سال و نیم زندان محکوم شد. پس از ارائه درخواست تجدیدنظر، پرونده‌ها به‌سرعت به دادگاه میانی منتقل شد. وکیل را تا دادگاه همراهی کردیم. بعد از اینکه وکیل وارد شد، داخل اتومبیل نشستیم تا افکار درست بفرستیم. این فکر را در ذهن داشتیم: «قضات، درخصوص حقیقت روشن باشید. نباید به شیطان کمک کنید تا کار بدی انجام دهد، بلکه باید از تمرین‌کنندگانی که تزکیه بودا شدن را تمرین می‌کنند، محافظت کنید. به این ترتیب می‌توانید آینده روشنی را برای خودتان انتخاب کنید. ما اینجا آمدیم تا شما را نجات دهیم.»

وکیل برای صحبت با قاضی وارد شد. بعد از اینکه مدارک قانونی را به قاضی داد، دوباره به‌سمت اتومبیل آمد. در آن وقت، مطمئن نبودم دلیلش چیست، اما قاضی به‌دنبالش بیرون آمد. با حالتی که انگار می‌گفت: «شما برای نجات من آمده‌اید، اما حتی از اتومبیل پیاده نمی‌شوید. چگونه این را نجات مردم به حساب می‌آورید؟» او به همه‌ ما که در اتومبیل نشسته بودیم نگاهی انداخت. کمی احساس شرم کردم. در قلبم به استاد گفتم: «استاد، این بار خوب عمل نکردم. اگر فرصتی پیش بیاید دفعه بعد بهتر عمل خواهم کرد.»

استاد فرصت دیگری در اکتبر2019 به من دادند، زمانی که تمرین‌کننده‌ای از شهرستان مجاور محکوم شده بود. تمرین‌کنندگان از دو شهرستان ما مشترکاً او را نجات دادند. به دادگاه میانی رفتیم. این بار، مصمم بودم که خوب عمل کنم، تا شایستگی رحمت نجات‌بخش استاد را داشته باشم، و مطابق انتظاراتی که موجودات ذی‌شعور از ما دارند عمل کنم.

وقتی من و اعضای خانواده این تمرین‌کننده قصد ورود به دادگاه را داشتیم، به ما گفتند که یک بررسی امنیتی باید انجام شود. کمی نگران بودم و به این فکر می‌کردم که آیا باید به داخل بروم یا نه، زیرا یک یادبود دافا، و یک مقاله تبادل تجربه درمورد یادبود دافا داشتم که توسط تمرین‌کننده‌ای نوشته شده بود. اگر آن‌ها را پیدا می‌کردند چه می‌شد؟

مأمور امنیتی بسیار خوب بود و گفت: «لطفاً سریع بیا!» احساس می‌کردم استاد دستم را گرفته‌اند و مرا جلو می‌برند. کیف پولم را نزد مأمور در ایست بازرسی گذاشتم، سپس با موفقیت از آن عبور کردم. قاضی هم درحال ورود به دادگاه بود. وقتی قاضی از اعضای خانواده آن تمرین‌کننده پرسید که من کیستم، آن‌ها پاسخ دادند که من هم یکی از اعضای خانواده‌شان هستم.

قاضی بعد از خواندن پرونده، در شرف بازگشت به حیاط بود که به‌دنبالش رفتیم.

یکی از اعضای خانواده آن تمرین گفت که خانواده‌اش در سختی هستند و از قاضی خواست به آن‌ها کمک کند. قاضی پاسخ داد: «اگر او مرتکب جرم شده باشد، من چه‌کاری می‌توانم بکنم؟» گفتم که دادگاه محلی تمرین‌کنندگان را براساس تفاسیر قضایی دادگاه عالی و دادستانی عالی ح.‌ک.‌چ محکوم کرد، آن‌ها درواقع نهاد‌های مجری قانون هستند که فقط می‌توانند کاربرد خاص قوانین موجود در کار قضایی را روشن کنند. تفاسیر آن‌ها به‌وضوح فراتر از اختیارات آن‌ها بوده و بنابراین نمی‌توان آن را به عنوان مبنای قانونی مورد استفاده قرار داد. قاضی تأیید کرد: «پلیس ما به‌صورت گروهی مرتکب جرم می‌شود. ما سند قانونی ارائه‌شده توسط شما را به‌دقت مطالعه خواهیم کرد.»

بار دوم که ملاقات کردیم، قاضی گفت: «هم قضات و هم کارکنان دادگاه اسناد پرونده را بررسی کردند.» وقتی مدارک قانونی تکمیلی را به آن‌ها دادیم، آن مدارک را نیز پذیرفتند.

تزکیه در محیط خانواده‌ام

تمرین فالون دافا را در سال 1996 شروع کردم. در ابتدا، وضعیت تزکیه‌ام خوب نبود. وقتی فا را مطالعه می‌کردم و تمرین‌ها را انجام می‌دادم، یا احساس خواب‌آلودگی می‌کردم یا به خواب می‌رفتم. برای غلبه بر آن، ایستاده یا دوزانو فا را مطالعه می‌کردم. همچنین زمان نشستنم در وضعیت لوتوس کامل برای مدیتیشن نشسته را افزایش دادم. درنتیجه اغلب نیم‌ساعت یا یک ساعت درد داشتم. یک بار آنقدر درد کشیدم که از هوش رفتم.

هنگام مطالعه فا، معمولاً برای غلبه بر خواب‌آلودگی به درد طولانی‌مدتی که از نشستن در وضعیت لوتوس احساس می‌کردم متکی بودم، که درواقع به من کمک کرد بسیاری از وابستگی‌هایم را از بین ببرم.

قبل از شروع تزکیه، وضعیت سلامتی‌ام خوب نبود. میگرن شدید داشتم و مدام سرما می‌خوردم و سرفه می‌کردم. همسرم فرد تندخویی بود و به‌‌راحتی با هم دعوا می‌کردیم. وقتی در بیمارستان بستری شدم، زنان دیگری را دیدم که به‌خوبی از شوهر بیمارشان مراقبت می‌کردند و ناراحت شدم. او نه‌تنها از من مراقبت نمی‌کرد، بلکه اغلب به من دشنام می‌داد و می‌گفت: «چرا از درد نمی‌میری؟ تو زنده‌ای تا بقیه را رنج بدهی!»

قبلاً فکر می‌کردم که در این زندگی شانس نداشته‌ام، زیرا صرف‌نظر از اینکه زندگی‌ام چقدر سخت بود، هیچ محبتی از جانب خانواده‌ام دریافت نمی‌کردم. بنابراین برایم مهم نبود همسرم چه احساسی دارد و به دعوا ادامه می‌دادیم. یک بار عصبانی شدم و یک صندلی را به‌سمتش پرتاب کردم، سپس مخزن بزرگ آب را شکستم تا عصبانیتم را تخلیه کنم. آنقدر ناراحتش کردم که تصمیم گرفت دیروقت از خانه بیرون برود. یک بار بعد از نیمه‌شب رفت و چند نفر از بستگانمان برای جستجوی او بیرون رفتند، اما نتوانستند او را پیدا کنند. روز بعد فهمیدیم خانمی مهربان او را به خانه برده و اجازه داده شب را آنجا بماند. متوجه شدیم که همسرم به برکه‌ای رفته و می‌خواسته خودکشی کند. آن زن با شنیدن صدای گریه به‌سمت او رفته بود تا نجاتش دهد.

تا قبل از اینکه شروع به تزکیه در فالون دافا کنم متوجه اشتباهاتم نبودم. به‌تدریج یاد گرفتم که به درون نگاه کنم و از آنچه استاد درمورد باملاحظه بودن نسبت به دیگران گفته‌اند پیروی کنم. وقتی با اختلافی مواجه می‌شدم، می‌دانستم که ابتدا باید خودم را بررسی کنم. حتی گرچه معمولاً اشتباهی نکرده بودم، بازهم باید با دیگران مدارا می‌کردم، زیرا ممکن بود آن اختلاف به‌‌دلیل کارمایم باشد یا به این دلیل که در زندگی قبلی‌ام با او مهربان نبودم. با اصلاح مداوم خودم، محیط خانه‌ام دستخوش تحولاتی شد. بحث کردن با همسرم را کنار گذاشتم و هر وقت که خوب عمل نمی‌کردم فقط با پیروی از آموزه‌های استاد خودم را اصلاح می‌کردم.

یک بار، همسرم به‌شدت عصبانی شد و معرکه‌ای به راه انداخت. سپس آن را بررسی کردم تا ببینم کجا اشتباه کردم. من از گپ زدن با همکاران زن در محل کار لذت می‌بردم و احساس نمی‌کردم مشکلی در آن وجود داشته باشد. اما به‌عنوان یک تمرین‌کننده، به‌ویژه یک تمرین‌کننده قدیمی مانند من که بیش از 20 سال تمرین کرده‌ام، متوجه شدم که این به شهوت مربوط می‌شود و نباید از معیارهای اخلاقی رو به زوال برای توجیه رفتارم استفاده کنم.

استاد فرموده‌اند:

«اگر نتوانید خودتان را به‌خوبی اداره کنید، چطور می‌توانید موجودات ذی‌شعور را نجات دهید؟ وقتی افکاری که تصور می‌کنید ناشایست و نادرست هستند، چطور می‌توانید آن کار را به‌خوبی انجام دهید؟ پس، مثل همکاری با اهریمن است.» (آموزش فا در کنفرانس فای نیویورک ۲۰۰۷)

با توجه به صحبت‌های استاد، برای اصلاح خودم به درون نگاه کردم و دیگر با همکاران زن خوش‌وبش نکردم. محیط خانه‌ام پس از آن دستخوش تغییرات بزرگی شد.

حالا به نظر می‌رسد همسرم تغییر کرده و ملایم و مهربان شده است. او به من محبت می‌کند، سخت‌کوش و خوش‌بین است و دیگر برای رقصیدن و بازی ماهجونگ بیرون نمی‌رود. وقتی متوجه شد که من به‌ندرت گوشت می‌خورم، اغلب غذای مغذی به خانه می‌آورد و مرا تشویق می‌کرد که آن را بخورم. وقتی بعد از انجام کارها دیر به خانه می‌رسیدم، منتظر می‌ماند تا من برگردم و غذا بخوریم. گاهی وقتی مشغول مطالعه فا بودم، غذا را آماده می‌کرد و برایم می‌آورد.

او تغییر کرد و بسیار مراقبم بود. این واقعاً مرا غافلگیر کرد. این واقعاً چیزی بود که بدون در طلب بودن به دست آوردم. محیط خانه‌ام درحال‌حاضر بسیار هماهنگ است. همسرم اغلب به پادکست‌های مینگهویی گوش می‌دهد، ازجمله داستان‌هایی درباره فرهنگ الهی چین. ذهنش پاک‌تر و پاک‌تر شده و همسر خوبی است.

درنهایت هنوز باید در بسیاری از زمینه‌ها پیشرفت کنم. باید کوشاتر باشم، خودم را براساس فا ارتقا دهم و به استاد کمک کنم موجودات ذی‌شعور بیشتری را نجات دهند.

استاد! از نجات‌ رحمت‌آمیزتان سپاسگزارم.

لطفاً به هر مورد نامناسبی اشاره کنید.

کلیۀ مطالب منتشرشده در این وب‌سایت دارای حق انحصاری کپی‌رایت برای وب‌سایت مینگهویی است. بازنشر غیرتجاری این مطالب باید با ذکر منبع باشد. (مانند: «همان‌طور که وب‌سایت مینگهویی گزارش کرده است، ...») و لینکی به مقالۀ اصلی ارائه شود. در صورت استفاده تجاری، برای دریافت مجوز با بخش تحریریۀ ما تماس بگیرید.