(Minghui.org) من معلم هستم و تمرین فالون دافا را در مارس1998 آغاز کردم. گرچه مدتی طولانی تزکیه کرده‌ام، اما خیلی کوشا نبوده‌ام. پس از اینکه رژیم جیانگ زمین (رهبر سابق ح.ک.چ) آزار و شکنجه فالون دافا را در سال 1999 آغاز کرد، محیطم برای مطالعه گروهی فا را از دست دادم و درنهایت به‌تنهایی تمرین کردم.

به‌ندرت فا را مطالعه می‌کردم، اما اراده‌ای قوی به‌منظور انجام کارها برای دافا داشتم. وقتی با دانش‌آموزان و والدین درباره فالون دافا صحبت کردم به دروغ متهم شدم. سپس چند سال بازداشت و تحت آزار و شکنجه قرار گرفتم. بعد از اینکه از زندان برگشتم، شوهرم به من اجازه نداد فا را مطالعه کنم یا تمرینات را انجام دهم. بنابراین سست شدم، و درگیری‌های مداومی در خانواده ما وجود داشت.

استاد لی (بنیانگذار فالون دافا) به من اشاراتی کردند. در خوابی، در چند امتحان نتوانستم به سؤالات پاسخ دهم و بسیار مضطرب بودم. آنگاه مقاله تبادل تجربه یکی از هم‌تمرین‌کنندگان را دیدم که به اشتراک گذاشته بود. این تمرین‌کننده گفته بود که استاد را در خواب دید و گفت: «استاد من چند بار جوآن فالون را خوانده‌ام، چند بار آن را ازبر کرده‌ام و بارها آن را خوانده‌ام.» اما استاد خوشحال به‌نظر نمی‌رسیدند؛ ایشان فقط گفتند:

«تزکیه گونگ مسیری دارد
راهش قلب است»
(«فالون دافا»، هنگ‌یین)

فقط آن موقع متوجه شدم که این بدان معناست که ذهنم را تزکیه نکرده‌ام. از آن زمان به بعد، روی تزکیه ذهنم سخت کار کردم و هیچ فرصتی را برای رشد و بهبود از دست ندادم. فهمیدم استاد چه مطلبی را بیان کردند:

«تمام روند تزکیه، روند دائمی رها کردن وابستگی‌های بشری است.» (سخنرانی اول، جوآن فالون)

یک بار بیرون رفتم تا درباره فالون دافا با مردم صحبت کنم. هنوز خیلی دیر نشده بود که برای آشپزی به خانه برگشتم، اما شوهرم معرکه‌ای به پا کرد. به‌محض اینکه وارد حیاط شدم، شوهرم با صدای بلند شروع به فحاشی کرد. وقتی وارد خانه شدم، مرا کتک و با لگد به زمین زد و پرسید که چرا غذا نمی‌پزی! فکر کردم که باید «تحمل کنم» و از صمیم قلب از او تشکر کنم، زیرا تمرین‌کننده دافا هستم، و او به من کمک می‌کرد تا کارما را از بین ببرم.

بلند شدم و از شوهرم عذرخواهی کردم. او دیگر مرا نزد و حتی با من آشپزی کرد. هنگام خوردن غذا، خیلی احساس آرامش داشتم. اگر از دیگران انتظاری نداشته باشیم، می‌توانیم آن را تحمل کنیم. در گذشته گرچه حرفی نمی‌زدم، همیشه رنجش زیادی در قلبم ‌داشتم. به همین دلیل نمی‌توانستم آزمون‌ها را به‌سرعت پشت سر بگذارم.

در سال 2022 به یک گروه مطالعه فا در خانه عمه همسایه‌ام پیوستم. در ابتدا بدون اینکه به شوهرم بگویم می‌رفتم. امسال شوهرم متوجه شد و چیزی نگفت. او همچنین در انجام سه کار من مداخله نکرد. او دوست دارد بازی‌های رایانه‌ای انجام دهد. او یک بار تا نیمه‌شب بازی می‌کرد و حتی به من یادآوری کرد که ساعت دوازده بلند شوم و افکار درست بفرستم. شوهرم داشت فرد متفاوتی می‌شد. می‌دانستم که استاد به من کمک می‌کنند.

احساس می‌کنم که هم‌تمرین‌کنندگان مانند اعضای یک خانواده هستند. و هنگام مطالعه گروهی فا احساس می‌کنم در خانه هستم. تمرین‌کنندگان خونگرم و مهربان و کمک‌کننده هستند و از یکدیگر یاد می‌گیرند. سپاسگزارم استاد که این محیط زیبا را در اختیار من قرار دادید.

پس از برداشته شدن قرنطینه کووید در سال گذشته، شوهرم به ویروس مبتلا شد. تب شدید داشت و هیچ‌چیزی کمکش نمی‌کرد. او یک شب ساعت 2 بامداد مرا صدا کرد و گفت: «دارم می‌میرم. نمی‌توانم نفس بکشم. درحال خفه شدن هستم! باید چه‌کار کنم؟» گفتم: «راه دیگری نیست جز اینکه از استاد و دافا بخواهیم تو را نجات دهند.» بنابراین او شروع به تکرار این عبارات کرد: «فالون دافا خوب است. حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» و مدام آن‌ها را تکرار می‌کرد. همچنین گفت: «من کارهای زیادی انجام دادم که بی‌احترامی به استاد و فا بود. همچنین چیزهایی گفتم که نباید می‌گفتم. اشتباه می‌کردم.»

او بعد از مدتی گفت که خواب‌آلود است و خوابش برد. روز بعد به بیمارستان رفتیم. درحالی‌‌که در صف منتظر بودم، به او گفتم: «درمورد چیزهایی که گفتی و انجام دادی که بی‌احترامی به دافا بود، بیانیه‌ای بنویس. آن را در وب‌سایت مینگهویی منتشر کن و اشتباهت را نسبت به استاد بپذیر.» او موافقت کرد. آن شب قوت گرفت و توانست غذا بخورد.

بعد از اینکه از بیمارستان مرخص شد، به او گفتم که باور کند دافا خوب است. او گفت: «دافا خوب است، اما حزب دستمزد مرا می‌پردازد.» پاسخ دادم: «حزب افراد خوب را مورد آزار و شکنجه قرار می‌دهد و حتی اعضای بدن تمرین‌کنندگان را درحالی‌که هنوز زنده‌اند برمی‌دارد. و آن‌ها را می‌فروشد تا سود زیادی به‌دست آورد. چقدر بد است؟» آنگاه او عصبانی شد و گفت: «حرف نزن!» در قلبم آه کشیدم؛ نجات مردم بسیار دشوار است. رهایش کن!

در ماه مارس امسال، شوهرم دوباره احساس ناخوشی کرد و علائم سرماخوردگی داشت. دارو و تزریق مؤثر نبود. گفت: «چه بلایی سرم آمده است؟ هیچ‌کس دیگری مثل من نیست.» گفتم: «تو اجازه دادی حزب خبیث فریبت دهد و به حقیقتی که به تو گفتم گوش ندادی. این بار باید یک انتخاب واضح داشته باشی.» او گفت: «می‌دانم فالون دافا خوب است! حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است!» او در راه بیمارستان 9 کلمه خوش‌یمن را تکرار می‌کرد. سی‌تی‌اسکن نشان داد که بیماری‌اش ذات‌الریه است. شوهرم بعد از سه روز بستری شدن در بیمارستان بهبود یافت. پزشک متعجب شد: «حداقل یک هفته طول می‌کشد تا بهبود از ذات‌الریه حاصل شود. این باورکردنی نیست که شما به این سرعت بهبود یافتید.»

هنگام تبادل تجربه با هم‌تمرین‌کنندگان، متوجه شدم که تنها پس از شروع تزکیه واقعی بود که محیط تزکیه‌ام تغییر کرد. این درست است که دافا قادر مطلق است! تنها با رهایی از وابستگی‌های بشری و تبدیل شدن به یک مرید دافای واجدشرایط می‌توانیم افراد بیشتری را بیدار کنیم. با تشکر از شما استاد نیک‌خواه و بزرگمان!