(Minghui.org) من از کودکی تحت آموزش‌های الحاد قرار داشتم و تبدیل به ماتریالیسمی واقعی با درکی پایین شده بودم. پس از اینکه در مارس1999 تمرین فالون دافا را شروع کردم، شک داشتم که دافا واقعاً معجزه‌آسا است یا خیر. با مشاهده نگرش استوار هم‌تمرین‌کنندگان، سعی کردم چند بار از آن‌ها بپرسم که آیا شاهد هیچ معجزه‌ای در دافا بوده‌اند یا خیر، اما همیشه ناگهان منصرف می‌شدم.

استاد با آگاهی از سردرگمی من در مسیر تزکیه، از من محافظت کردند تا نگذارند عقب بیفتم. ایشان بارها مرا راهنمایی و روشن کرده‌اند. در اینجا می‌خواهم معجزات دافا را که تجربه کرده‌ام، به اشتراک بگذارم که تمام آثار آته‌ئیسم در من را کاملاً پاکسازی کرد.

پاکسازی خانه‌ام

اندکی پس از اینکه شروع به تمرین دافا کردم، پس از مطالعه آموزه‌های فا درحال انجام کارهای دفترداری بودم که نسیمی را بالای سرم احساس کردم. پنجره‌ها و درها بسته بودند، پس نسیم از کجا می‌آمد؟

درست در همان لحظه دو عکس از روی دیوار به روی میز جلویم افتاد. در پس‌زمینه هردو آن‌ها تصاویری از بودی‌ساتوا گوان‌یین بود. متوجه شدم که استاد خانه‌ام را برایم پاکسازی می‌کنند. استاد همچنین مرا روشن کردند که هنگام تزکیه دافا باید ثابت‌قدم و استوار باشم.

پاکسازی بدنم

یک بار ناخواسته پاهایم را با آب جوش سوزاندم. شوهرم پمادی را پیشنهاد کرد و گفت: «اگر پماد سوختگی نزنی، جای زخم باقی خواهد ماند و در تابستان نمی‌توانی دامن بپوشی.»

صبح روز بعد استاد را در خواب دیدم. ایشان در وضعیت گل نیلوفر آبی نشسته بودند و حدود 1 متر بالاتر از تختِ من مودرا انجام می‌دادند. همان‌طور که ایشان را تماشا می‌کردم، چراغ‌های چشمک‌زنی را دیدم که مانند رعد و برق از پاهایشان ساطع می‌شد. فکر کردم استاد بدنم را پاکسازی می‌کنند. بعداً بدون استفاده از پماد، پاهایم خوب شد.

ازبین بردن تنبلی

در مراحل اولیه تزکیه، به‌ندرت تمرینات را با هم‌تمرین‌کنندگان در صبح‌ها انجام می‌دادم، زیرا بلند شدن از خواب برایم سخت بود. با گذشت زمان، بابت این سستی‌هایم نگران شدم و تصمیم گرفتم کوشاتر باشم. به‌تدریج هر روز صبح برای انجام تمرینات از خواب بیدار شدم و امیدوار بودم که استاد از سرسختی من راضی باشند.

اما بعداً دوباره سست شدم و بعد از انجام تمرینات دوباره می‌خوابیدم. صبح روز سوم، درحالی‌که می‌خواستم دراز بکشم، دو کتاب دافا را روی بالشم دیدم.

میلم به خوابیدن کاملاً از بین رفت. نمی‌دانستم چگونه آن کتاب‌ها روی بالشم قرار گرفتند، اما می‌دانستم که استاد درحال راهنمایی کردن من هستند که فا را بیشتر مطالعه کنم. چگونه می‌توانستم دوباره بخوابم؟

از آن به بعد، هر روز صبح پس از انجام تمرینات و فرستادن افکار درست، فا را مطالعه کرده‌ام. عادت خوابیدن از روی تنبلی‌ام از بین رفته است.

روح اصلی‌ام سه بار بدنم را ترک کرد

یک شب درحالی‌که خواب بودم، روح اصلی‌ام از بدنم خارج شد و مدتی به‌سمت بالا چرخید. سپس پایین آمد، در فضای کوچکی بین سرم و دیوار قرار گرفت و صورتم را لمس کرد. گریان از خواب بیدار شدم. همه چیزهایی را که به‌تازگی اتفاق افتاده بود به یاد آوردم و متوجه شدم که استاد به من اشاره می‌کنند که با پشتکار بیشتر تزکیه کنم. سال‌های بسیار زیادی از وقتم را تلف کرده بودم و نتوانسته بودم سطحم را ارتقا دهم. احساس پشیمانی داشتم.

در سال 2012 دستگیر و در اردوگاه کار اجباری بدنام زنان جینان بازداشت شدم. نگهبانان ترتیبی دادند که فردی در سلول من وانمود کند تمرین‌کننده دافا است و سعی کند مرا متقاعد کند که دافا را رها کنم.

یک شب، روحم برای بار دوم از بدنم خارج شد و بیرون اردوگاه کار اجباری در هوا شناور شد. هوای تازه حس خوبی داشت. اندکی بعد احساس کردم کسی از پشت به من نگاه می‌کند. به عقب نگاه کردم و یکی از کارمندان در یونیفرم اردوگاه کار اجباری را دیدم. مات‌ومبهوت شده بودم و روحم به بدن فیزیکی‌ام برگشت. متوجه شدم که استاد درباره او به من اشاره‌ای می‌کنند.

چند سال بعد از آزادی از اردوگاه، روحم برای سومین بار از بدنم خارج شد. یک شب که خواب بودم آن از بدنم خارج شد و دور اتاق چرخید. وقتی می‌خواست از اتاق خارج شود، چند بار تکرار کردم: «می‌خواهم مردم را در این دنیا نجات دهم!» سپس روحم به بدنم بازگشت. از استاد سپاسگزارم که مرا نجات و به من فرصتی دادند تا افراد بیشتری را در این دنیا نجات دهم.

قدرت افکار درست

دخترم در مارس1999 در 13سالگی شروع به تمرین فالون دافا کرد. آزار و شکنجه چهار ماه بعد در ژوئیه شروع شد و دروغ‌های تحقیرآمیز و تهمت‌ها درباره فالون دافا رادیو و تلویزیون را پر کرده بود.

یک روز، دخترم، زنگ چینگ‌هونگ، یکی از مقامات اصلی حزب کمونیست که در پشت این آزار و شکنجه است، را دید که در تلویزیون به دافا تهمت می‌زد. او انگشتش را به‌سمت تصویر او گرفت و گفت: «ناپدید شو.» بلافاصله تصویر زنگ روی صفحه در هم شکست و تکه‌های کوچک روی صفحه افتاد. مدت زیادی طول کشید تا تلویزیون به حالت عادی برگردد. تمام خانواده ما شاهد قدرت افکار درست ما بوده‌اند.

مادرشوهرم نجات یافت

در یکی از تعطیلات سال نو، مادرشوهر و خانواده دو برادرشوهرم را برای شام دعوت کردم. بعد از شام که داشتیم صحبت می‌کردیم چشم‌های مادرشوهرم گرد شد و سرش به جلو خم شد. سپس از هوش رفت. من و دخترم بارها تکرار کردیم: «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است.»

یکی از خواهرانم که دافا را تمرین نمی‌کند نیز به ما پیوست. او ابتدا صحبت نمی‌کرد، اما بعد فریاد زد: «فالون دافا خوب است!» ده دقیقه بعد مادرشوهرم به هوش آمد و به‌آرامی چشمانش را باز کرد.

وقتی آمبولانس رسید، هیچ مشکلی در مادرشوهرم نیافتند.

می‌دانستم که چون مادرشوهرم فالون دافا را باور دارد، استاد جان او را نجات دادند.

استاد کمکم می‌کنند به فا اعتبار ببخشم

یک بار من و شوهرم درحال بالا بردن دو تخته 1 در 2 متر از پله‌ها بودیم که مچ پایم پیچ خورد و تخته‌ها روی پاهایم افتاد. پاهایم بی‌حس و کبود شده بود.

فکرم در آن لحظه این بود که به عصا نیاز دارم، اما به‌سرعت این فکر را رد کردم. همسایگانم می‌دانستند که من تمرین‌کننده هستم. اگر با عصا حرکت می‌کردم، چگونه می‌توانستم به دافا اعتبار ببخشم و به آن‌ها بگویم که ایمان به دافا یک موهبت است؟

آن شب پاهایم را بررسی کردم، خوب بودند، انگار چیزی رویشان نیفتاده بود. باید به این دلیل بوده باشد که فکرم برای اطلاع‌رسانی به مردم درباره دافا با الزامات فا در سطحم مطابقت داشت و استاد به من کمک کردند آن محنت را پشت سر بگذارم.

یک بار هم به رنگ مو واکنش نشان دادم و صورتم ورم کرد. واقعاً اذیتم می‌کرد. شغل من مستلزم این بود که شخصاً با افراد در تماس باشم، بنابراین نگران بودم که وضعیتم با شغلم مداخله کند. همان‌طور که به‌سمت فروشگاه می‌رفتم فکری به ذهنم خطور کرد: «قاطعانه از مداخله نیروهای کهن دوری می‌کنم. استاد، اگر این وضعیت برای ازبین بردن کارما است، لطفاً کمک کنید قابل‌توجه نباشد.»

بعداً که داشتم کارهای دفترداری را انجام می‌دادم، احساس ‌کردم جریانی از هوا از سرم بیرون می‌آید و خیلی احساس راحتی داشتم. به شوهر و دخترم گفتم تا روز بعد روی پاهایم خواهم ایستاد. صبح روز بعد صورتم به اندازه کافی خوب بود، اما دندان‌ها و لب‌هایم درد می‌کردند. این درد یک ماه طول کشید، اما قابل‌توجه نبود.

دیدگاه‌های ارائه‌شده در این مقاله بیانگر نظرات یا درک خود نویسنده است. کلیۀ مطالب منتشرشده در این وب‌سایت دارای حق انحصاری کپی‌رایت برای وب‌سایت مینگهویی است. مینگهویی به‌طور منظم و در مناسبت‌های خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.