(Minghui.org) تزکیه دافا را از سال ۱۹۹۷ شروع کردم. می‌دانستم که دافا خوب است و می‌خواستم کتاب اصلی فالون دافا، جوآن فالون، را ازبر کنم. اما به‌علت مداخلات ناشی از افکار بشری‌ام از سال ۲۰۱۰ تا کنون، فقط پنج مرتبه جوآن ‌فالون را بی‌وقفه ازبر خوانده‌ام. هر بار که یک دور جوآن فالون را ازبر می‌خواندم، قبل از خواندن دوباره آن و مطالعه سایر سخنرانی‌های استاد لی (بنیان‌گذار دافا) یا ازبر خواندن هنگ ‌یین مدتی متوقف می‌شدم. فکر می‌کردم ازبر خواندن جوآن ‌فالون زمان‌بَر و از روی کتاب خواندن آن خیلی سریع‌تر است. به‌علاوه ازآنجاکه اغلب پاراگراف‌هایی که به‌تازگی ازبَر می‌کردم یادم می‌رفت، ناامید می‌شدم و فکر می‌کردم: «بیشتر از هفتاد سال دارم، پس به‌جای اینکه جوآن ‌فالون را با جدیت ازبر کنم، فقط باید کارهایی را انجام دهم که در حد توانم هستند و در حد توانم آن را ازبر کنم.» با این طرز فکر بشری، بهانه‌ای برای کوشا نبودنم پیدا می‌کردم.

در سال ۲۰۲۰ مقالات نوشته‌شده توسط هم‌تمرین‌کنندگان را در وب‌سایت مینگهویی مطالعه کردم. این تمرین‌کنندگان تجربیاتشان را درباره ازبر کردن فا به اشتراک گذاشته بودند. خیلی تحت ‌تأثیر آن‌ها قرار گرفتم و تصمیم گرفتم جوآن فالون و شش جلد هنگ ‌یین را دوباره ازبر کنم. می‌خواهم آنچه را که در سال‌های اخیر درخصوص ازبر کردن فا آموختم با هم‌تمرین‌کنندگان به اشتراک بگذارم.

می‌خواستم فریاد بزنم: «تمرین‌کنندگان بیماری ندارند!»

قبل از شروع تمرین دافا به بیماری قلبی مبتلا بودم. در سال ۱۹۹۷، در بیمارستان ۳۰۱ پکن تحت معاینه پزشکی قرار گرفتم. نتایج نشان داد که دارای مشکلات انسداد دریچه میترال و افتادگی دریچه خلفی قلب هستم. این مشکلات باعث نارسایی شدید، ایسکمی میوکارد (اختلال در خونرسانی به عضلات قلب) و نارسایی قلبی شدند. آن‌ها گفتند که برای نجات جانم باید تحت جراحی فوری دریچه قلب قرار بگیرم. سپس برای جراحی آماده شدم.

قبل از جراحی، با فالون‌ دافا آشنا شدم و فیلم ویدئویی سخنرانی‌‌های نُه‌روزه استاد را دیدم. قبل از شروع یادگیری تمرین‌ها، معجزات رخ دادند. احساس ناراحتی قلبم از بین رفت و از یاد می‌بردم که داروهایم را مصرف کنم. از آن روز به بعد، خواب و خوراکم خوب شد و با انرژی راه می‌رفتم. در گذشته برای رفتن به طبقه چهارم مجبور بودم سه بار استراحت کنم. بعد از تماشای سخنرانی‌های استاد توانستم کیسه ۲۲‌کیلویی برنج را بدون توقف تا طبقه چهارم حمل کنم.

پروفسوری در بیمارستان اصرار داشت که جراحی کنم. به او گفتم که درمان شده‌ام و نیازی به جراحی ندارم. او پرسید که چطور می‌توانم چنین حرفی بزنم. گفتم که پس از تمرین فالون دافا بهبود یافتم. او حرفم را باور نکرد و گفت که فرصت درمان را از دست ندهم. حرف‌های او موجب ظاهر شدن عقاید و تصورات بشری‌ام شد و درحین انجام تمرین‌ها، روی تغییرات جسمی‌ خودم متمرکز می‌شدم. فکر می‌کردم: «اگر مشکل قلبی‌ام دوباره عود کند باید فوراً جراحی شوم، و به تمرین فالون دافا ادامه خواهم داد.» به‌خاطر این ذهنیت بشری هنگام مدیتیشن، جرئت نشستن در وضعیت لوتوس کامل را نداشتم. دو سال طول کشید تا توانستم پاهایم را در وضعیت لوتوس کامل قرار دهم.

نسخه یک‌ساعته موسیقی تمرین حالت ایستاده فالون در سال ۲۰۱۸ منتشر شد. سعی کردم تمرین را به‌مدت یک ساعت انجام دهم، ولی نتوانستم. وقتی تمرین را بیش از ۳۰ دقیقه انجام ‌دادم، احساس کردم سرم ورم کرده و گیج می‌رود و نمی‌توانستم ثابت بایستم. فرزندم گفت که فشار خونم بالاست. دستگاه فشارسنج نشان داد که فشار سیستولیکم ۱۸۰ میلی‌متر جیوه است. سپس دست از تلاش برای انجام تمرین به‌مدت یک ساعت برداشتم و دوباره انجام تمرین ۳۰دقیقه‌ای را از سر گرفتم. هنوز قادر نبودم وابستگی‌ام به بیماری را کنار بگذارم.

استاد بیان کردند:

«شما تزکیه‌کننده هستید، بنابراین مسیر زندگی‌تان از همین حالا تغییر می‌کند. فاشن من آن را دوباره برایتان برنامه‌ریزی می‌کند. چگونه آن را برنامه‌ریزی می‌کند؟ از عمر شخص چند سال هنوز باقی مانده است؟ خودش آن را نمی‌داند. بعضی از افراد شاید بعد از یک سال یا نیم سال بیماری وخیمی بگیرند یا وقتی بیمار شدند ممکن است چند سال طول بکشد. شاید بعضی از افراد دچار بیماری لخته‌شدن خون در مغز یا بیماری‌های دیگر شوند و نتوانند حرکت کنند. پس چگونه می‌توانید در سال‌هایی که از عمرتان باقی مانده تزکیه کنید؟ ما باید تمام این‌ها را برای شما درست کرده و از وقوع چنین مشکلاتی جلوگیری کنیم. اما بگذارید از آغاز این را برایتان روشن کنیم: این کارها را فقط برای تزکیه‌کنندگان واقعی می‌توانیم انجام دهیم. آن‌ها مجاز نیستند همین طوری برای فردی عادی انجام شوند، چراکه در این صورت مانند انجام کاری نادرست است. برای مردم عادی، مسائلی مثل تولد، پیری، بیماری و مرگ، همگی روابط کارمایی دارند و نمی‌توانید به‌دلخواه آن‌ها را زیر پا بگذارید.» (سخنرانی سوم، جوآن فالون)

از اعماق درون احساس شوک کردم و بدنم شروع به حرکت به‌سمت بیرون کرد. احساس می‌کردم بدنم درحال گسترش است تا جایی که حس می‌کردم به‌قدری قد‌بلند و بزرگم که بالای ابرها هستم. می‌خواستم در خیابان فریاد بزنم: «تمرین‌کنندگان بیمار نیستند.»

آن لحظه در اعماق قلبم متوجه شدم که واقعاً بیمار نیستم. انجام تمرین دوم به‌مدت یک ساعت نیز دیگر برایم سخت نبود. فکر کردم: «بیماری‌های مردم ناشی از کارماست. اگر کسی کارما نداشته باشد، هیچ بیماری‌ای ندارد. استاد ریشه همه بیماری‌ها را از بدن تمرین‌کنندگان واقعی برداشته‌اند و بخش اعظم کارمای ما را تحمل کرده‌اند و به این‌ترتیب امکان رسیدن به حالت رها از بیماری را برایمان میسر کردند تا بتوانیم تزکیه کنیم. استاد ما را تماشا و از خطر محافظت می‌کنند تا زمانی که بتوانیم از خودمان محافظت کنیم. اگر همه به فالون دافا ایمان داشتند و برای اینکه فردی خوب باشند از حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری تبعیت می‌کردند، هیچ بیماری‌ای وجود نداشت!»

پاک کردن افکار منفی تا جایی که دیگر عبارت «اگر چنین ‌شود باید چه‌کار کنم» در ذهنمان وجود نداشته باشد

قبل از تمرین فالون دافا، به‌مدت ۳۰ سال در سیستم حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) کار می‌کردم. همیشه حزب را ستایش می‌کردم و افکارم به‌وسیله شستشوی مغزی حزب عمیقاً مسموم شده بود. برخی تمرین‌کنندگان می‌گفتند که حتی راه رفتنم بیانگر این است که از کادر اهریمنی حزب هستم. متوجه شدم که به‌عنوان تمرین‌کننده باید از هرگونه تأثیر سمی حزب رها شوم. بارها نُه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست چین و ازبین بردن فرهنگ حزب کمونیست را مطالعه کردم. به‌تدریج ترسم کمتر شد و جرئت توزیع مطالب روشنگری حقیقت درباره فالون دافا و آزار و شکنجه را پیدا کردم و جرئت کردم به مردم بگویم که آسمان درحال ازبین بردن ح.ک.چ است.

اما تأثیر شستشوی مغزی حزب هنوز کاملاً از بین نرفته است. به‌خاطر حسادت غالباً به کاستی‌های دیگران نگاه می‌کنم و به‌علت ذهنیت رقابت‌جویی، با شوهرم (که تمرین‌کننده نیست) بحث‌وجدل می‌کنم. اغلب افکاری منفی درباره این مسئله در ذهنم ظاهر می‌شود که اگر اتفاقی برایم بیفتد، باید چه‌کار کنم. می‌دانم که این‌طور فکر کردن برای یک تمرین‌کننده اشتباه است، به ‌همین ‌خاطر برای ازبین بردن افکار منفی در ذهنم افکار درست می‌فرستم و از استاد می‌خواهم به من قدرت ببخشند. اما می‌دانم که لازم است منبع افکار منفی را از بین ببرم تا دوباره ظاهر نشوند.

ازطریق ازبر خواندن فا درک کردم لازم است ذهن درستی داشته باشم. برای ازبین بردن اهریمنی که باعث ایجاد افکار منفی می‌شود، پاکسازی ماده تشکیل‌شده به‌وسیله افکار منفی، و ازبین بردن خود غیرواقعی که این افکار منفی را بیرون می‌فرستد، افکار درست می‌‌فرستم. می‌خواهم از مسیری که استاد برایم نظم و ترتیب دادند تبعیت کنم و از استاد درخواست می‌کنم به من قدرت ببخشند.

اکنون به‌ندرت افکار منفی دارم. وقتی ظاهر می‌شوند، بلافاصله آن‌ها را نفی می‌کنم و اهریمنی را که باعث شده چنین افکاری داشته باشم از بین می‌برم. سپس افکار منفی از بین می‌روند.

هدف زندگی را درک کردم و آرزو می‌کنم بتوانم مأموریتم را انجام دهم

تزکیه دافا را به‌خاطر درمان بیماری‌هایم شروع کردم. در طول تزکیه کم‌کم به این درک رسیدم که هدف زندگی بازگشت به خود حقیقی‌ است. اما در حفظ افکار درست ثابت‌قدم و با خودم سخت‌گیر نبودم. گاهی در تزکیه کوشا بودم و گاهی سست می‌شدم. سه کار را طوری انجام می‌دادم که انگار درحال انجام تکلیفی هستم.

روزی هنگام ازبر خواندن پاراگرافی از فای استاد، متوجه این جمله شدم:

«یک شخص باید به خودِ واقعیِ اولیه‌اش برگردد، واقعاً هدف واقعی انسان بودن این است.» (سخنرانی اول، جوآن فالون)

احساس کردم ناگهان بیدار شدم. متوجه شدم که هدف از موجود بشری بودن بازگشت به خود حقیقی‌ است. درک کردم که تمرین‌کننده دافا مسئولیت کمک به استاد در نجات موجودات ذی‌شعور در دوره اصلاح فا را نیز دارد. با درک این مسئولیت سنگین تصمیم گرفتم در کوشا بودن ثابت‌قدم باشم. وظایفی برای خودم تعیین کردم، ازجمله: انجام پنج تمرین هر روز صبح زود، اگر تمرینی را انجام ندادم آن را جبران کنم، ازبر خواندن فا به‌مدت نیم ساعت بعد از فرستادن افکار درست در ساعت شش صبح، بیرون رفتن برای صحبت با مردم درباره فالون دافا و آزار و شکنجه بعد از صبحانه، مطالعه یک سخنرانی از جوآن فالون و ازبر خواندن فا در بعدازظهر و مطالعه مقالات مینگهویی، گوش دادن به پخش‌های مینگهویی و ازبر کردن هنگ‌یین ۶ هنگام غروب.

صبح یک روز، وقتی از کنار ورودی بیمارستان رد می‌شدم، خانم میانسالی را دیدم که با زحمت به خانم مسنی کمک می‌کرد و از بیمارستان به‌سمت جاده می‌رفتند. شبیه مادر و دختر به‌نظر می‌رسیدند. باعجله برای کمک به خانم مسن جلو رفتم و درحین راه رفتن با او صحبت کردم. پرسیدم: «خانم چندساله هستید؟» گفت: «۷۳ساله هستم. مشکل قلبی دارم.» گفتم: «من ۷۴ساله هستم و یک سال از شما بزرگ‌ترم. امیدوارم زود خوب شوید.» سپس به آن‌ها گفتم: «قبلاً مشکل قلبی شدیدی داشتم که زندگی‌ام را تهدید می‌کرد. تمرین فالون دافا درمانم کرد. ۲۵ سال است که دارو مصرف نکرده‌ام. اگر از صمیم قلب تکرار کنید: "فالون دافا خوب است. حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری خوب است"، سریع شفا پیدا می‌کنید.» او سرش را تکان داد.

سپس پرسیدم: «وقتی به مدرسه ابتدایی می‌رفتید، آیا عضو پیشگامان جوان شدید؟» او سرش را تکان داد. دوباره پرسیدم: «آیا عضو حزب کمونیست یا سازمان جوانان شدید؟» سرش را تکان داد. گفتم: «زمانی که عضو پیشگامان جوان شدید، قسم خوردید که برای کمونیست بجنگید و باقی زندگی‌تان را وقف آن کنید. سپس روی پیشانی و کف دستتان علامت هیولا چاپ شد. وقتی آسمان ح.ک.چ را نابود می‌کند، این علامت‌ها شما را به دردسر می‌اندازند. همه افراد هم‌سن ما می‌دانند که ح.ک.چ هیچ کار خوبی انجام نداده است. آن برای آسیب زدن به مردم هر کار بدی را انجام داده است. با آسمان و زمین مبارزه می‌کند و تمرین‌کنندگان را تحت آزار و شکنجه قرار می‌دهد. آسمان آن را نابود می‌کند. اگر از صمیم قلب بگویید که زندگی‌تان را به خدا و آسمان می‌سپارید، دلبستگی قبلی خودتان را به حزب باطل کنید و از خدا کمک بخواهید، دیگر به‌ جهنم نمی‌افتید.» او لبخند زد و گفت: «بسیار خب.» گفتم: «پس از اسم مستعار "تقدیری" برای شما استفاده می‌کنم تا شما را از پیشگامان جوان خارج کنم.» وی گفت: «بسیار خب.»

سپس از دخترش پرسیدم: «آیا عضو حزب یا سازمان‌های آن شده‌ای؟» گفت: «عضو حزب هستم.» گفتم: «پس باید ترکش کنی.» گفت: «اکنون سیاست خیلی خوب است. اوه، تاکسی دارد می‌آید! سریع برویم.» با نگرانی گفتم: «این خواست خداست!» به هم نگاه کردیم و او گفت: «پس از خواست خدا پیروی می‌کنیم، با ترک حزب موافقم!» گفتم: «پس از نام مستعار تیانبائو (متبرک‌شده ازسوی آسمان) برای شما استفاده می‌کنم و شما را از حزب خارج می‌کنم.» گفت: «ممنون!» زندگی دو نفر نجات پیدا کرد و احساس آرامش کردم.

بعداً شگفت‌زده شدم که چگونه این جمله را گفتم: «این خواست خداست!» سپس متوجه شدم که با ازبر کردن مداوم فا به درک معنای زندگی رسیده‌ام و در آن لحظه بحرانی، استاد این جمله را در ذهنم جای دادند. جای تعجب نیست که هم‌تمرین‌کنندگان اغلب می‌گویند: «استاد کسی هستند که مردم را نجات می‌دهند. ما فقط به اطراف می‌رویم و به مردم می‌گوییم که دافا موجودات را نجات می‌دهد. استاد از قبل راه را هموار کرده‌اند.»

هنوز نتوانسته‌ام جوآن فالون را کاملاً از بَر کنم و اغلب بخش‌هایی را که تازه به‌خاطر سپرده‌ام فراموش می‌کنم. اما مصمم هستم که جوآن فالون را ازبر کنم و می‌خواهم خودم را در فا جذب کنم و سه کار را به‌خوبی انجام دهم و استاد را تا خانه دنبال کنم.