(Minghui.org) اخیراً احساس میکردم دچار مشکلات قلبی شدهام، زیرا بهسختی نفس میکشیدم و درد قفسه سینه داشتم. نمیتوانستم تمرینها را انجام دهم یا بهدرستی افکار درست بفرستم.
حتماً غفلتهایی داشتم که نیروهای کهن از آن استفاده کرده بودند. به درونم نگاه کردم و وابستگیهای زیادی را یافتم، مانند وابستگی به راحتطلبی، وابستگی به نوههایم، حسادت، رنجش، رقابتجویی، و غیره. انبوهی از وابستگیها را داشتم. برای ازبین بردن آنها، افکار درست فرستادم، اما بازهم نتوانستم وابستگی دقیقی را که باعث این مشکل شده بود پیدا کنم. مشکل قلبم تشدید شد. هرگز اینقدر احساس ناراحتی نکرده بودم.
همین علائم چند شب بعد ظاهر شد. ترسیدم. حدود هفتاد سال داشتم و تنها زندگی میکردم. اگر اتفاقی برایم میافتاد چه میشد؟ فکر کردم آیا باید به بیمارستان بروم؟ فوراً هشیار شدم. چگونه میتوانستم چنین افکار منفیای داشته باشم؟ یک تزکیه کننده باید افکار درست داشته باشد.
افکارم را اصلاح کردم. من تمرینکننده فالون دافا هستم. این یک بیماری نبود. استاد در آغاز تزکیه، بدن مرا پاکسازی کردند و رها از بیماریها شدم. همانطور که تزکیه میکردم، ماده با انرژی بالا در سلولهای بدنم ذخیره میشد. بعد از سالها تزکیه، بدنم به بدن یک تزکیهکننده تبدیل شده بود، سرشار از انرژی بالا، که با بدن یک انسان عادی متفاوت بود. بیماریها فقط میتوانند وارد بدن یک فرد عادی شوند. ویروسها و باکتریها نمیتوانند به بدن من دست یابند. چگونه ممکن است بیماری داشته باشم؟ این علائم قطعاً مربوط به حلوفصل شدن کارما بود.
ما در آخرین مرحله اصلاح فا هستیم و فرصتهای زیادی برای بازپرداخت کارما نداریم. آیا درحالیکه چنین کیسه بزرگی از کارما را حمل میکردم، میتوانستم در مسیر تزکیهای که استاد برایم نظم و ترتیب دادهاند حرکت کنم؟ استاد مرا انتخاب کردند، به من فرصت تزکیه دادند، کل روند تزکیه را برایم نظم و ترتیب دادند، و همیشه از من محافظت کردهاند.
موجودات الهیِ محافظِ فا نیز از من محافظت میکنند. خوشاقبالیام بیسابقه است. این افتخار بزرگی است که در عصری به دنیا آمدم که راه بزرگ کیهان درحال گسترش است. تمرینکننده فالون دافا شدن چه افتخار بزرگی است! چطور هنوز افکار ناپاک داشتم؟ اگرچه تنها هستم، استاد همیشه با من هستند. از چه میترسیدم؟
احساس میکردم قویتر شدهام. احساس خوشبختی و افتخار داشتم. اشک چشمانم را پر کرد. در قلبم فریاد زدم: «استاد، من بیماری ندارم! نه اصلاً. همهچیز را به استاد میسپارم تا هماهنگ شود.»
با نگاهی به گذشته متوجه شدم که دیدگاهم نادرست بود و از ذهنیت بشری استفاده میکردم. احساس ناراحتی کرده بودم. آن من نبودم، بلکه کارما بود. کارما درحال مقاومت و مبارزه بود، زیرا درحال حذف شدن بود. من کارما را خودم در نظر گرفته بودم. آن را تصدیق کرده و اذعان کرده بودم که یک بیماری دارم.
بهعنوان یک تمرینکننده واقعی فالون دافا، وقتی افکارم درست شد و شینشینگم بهبود یافت، کارمایم از بین رفت، بدنم سبک شد و همهچیز به حالت عادی بازگشت.
روز بعد که به استاد ادای احترام کردم، گفتم: «استاد، من با توهم کارمای بیماری روبرو شدهام و هنوز این امتحان را نگذراندهام. باید غفلتهای بزرگی داشته باشم. به درون نگاه کردم، اما مشکلات خاصی را که باعث این مشکل شده پیدا نکردهام. استاد، لطفاً مرا روشن کنید تا بتوانم آنها را پیدا کنم. استاد، متشکرم که از من مراقبت کردید!»
شروع کردم به مطالعه فا، نگاه کردن به درون و فرستادن افکار درست.
چند روز بعد، در مسیر رفتن به محل برگزاری جلسه مطالعه گروهی فا، فکری به ذهنم خطور کرد: «یک ذهن نادرست باعث این موضوع شد.» این مرا مبهوت کرد. پس افکار نادرست من چه بود؟
برای مدتها فکر میکردم اگر حقیقت را بهخوبی برای مردم روشن نکنم مورد آزار و اذیت قرار خواهم گرفت. تمرینکنندگانی را که بهمنظور روشنگری حقیقت برای مردم بهصورت رو در رو، قدم پیش میگذاشتند تحسین میکردم. احساس گناه میکردم که نمیتوانستم این کار را انجام دهم. با اینکه سه کار را انجام میدادم، اما آنطور که میخواستم آنها را انجام نمیدادم. در قلبم احساس ناراحتی میکردم و هرازگاهی فکر میکردم که اگر حقیقت را بهخوبی برای مردم روشن نکنم مورد آزار و اذیت قرار میگیرم. این طوری نیست که استاد از ما میخواهند. نیروهای کهن از افکار نادرست من سوءاستفاده کرده بودند. این همچنین نشان داد که نقطه شروع من برای نجات موجودات ذیشعور ناپاک بوده است. از آزار و شکنجه میترسیدم و خودخواه بودم. کارها را برای موجودات ذیشعور انجام نمیدادم.
بعد از اینکه از مطالعه فا به خانه آمدم، بهمدت نیم ساعت افکار درست فرستادم تا آن افکار نادرست را از بین ببرم. من تمرینکننده فالون دافا هستم. گرچه در تزکیهام کوتاهیهایی داشتم، نمیتوانستم به نیروهای کهن اجازه دهم مرا مورد آزار و اذیت قرار دهند، زیرا آنها شایسته آزار و اذیت من نیستند. آن را تصدیق نمیکنم. فالون دافا و استاد از من مراقبت میکنند. هیچ نظم و ترتیبات دیگری را تصدیق نمیکنم. نیم ساعت دیگر افکار درست را فرستادم.
مشکلات قلبیام همان شب برطرف شد. استاد نجاتم دادند. بار دیگر شاهد سرشت خارقالعاده و معجزهآسای فالون دافا بودم.
به خوب مطالعه کردن فا ادامه خواهم داد، به اصلاح خودم ادامه خواهم داد، حقیقت را با قلبی پاک، برای مردم روشن خواهم کرد، موجودات ذیشعور بیشتری را نجات خواهم داد، تمام سفری را که استاد برایم نظم و ترتیب دادهاند تکمیل خواهم کرد و از استاد پیروی خواهم کرد تا به خانه اصلی و واقعی خود بازگردم.
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه رشد و اصلاح خود