(Minghui.org) من در دهه 1980 به دنیا آمدم و 17 سال پیش شروع به تمرین فالون دافا کردم. خواندن ماجراهای تأثیرگذارِ سایر تمرینکنندگان الهامبخش من بوده است. وقتی نوبت به ارسال مقاله تبادل تجربهام رسید، احساس میکردم تجربه تزکیهام چیزی عادی است و ارزش نوشتن ندارد.
اما طی بازبینی و ارسال مقالات همتمرینکنندگان طی دو روز گذشته، متوجه شدم که باید در کنفرانس آنلاین شرکت و مقالهام را ارسال کنم. حتی اگر تبادل تجربهام کوتاه یا ساده باشد، آن همچنان شهادت من بهعنوان یک تمرینکننده دافا و شاگرد استاد در طول دوره اصلاح فا خواهد بود.
رابطه تقدیری با فا
من از کودکی به خدایان و الههها باور داشتم. هر بار که به آسمان پُرستاره نگاه میکردم، فکر میکردم چقدر عالی میشد اگر من هم در آسمان زندگی میکردم. فکر میکردم دنیای بشری جایی برای من نیست، زیرا دیر یا زود مردم میمیرند. اما آنها پس از مرگ کجا میروند؟ این احساسات و سؤالات مرا به خواندن داستانهای افسانهای نزدیک کرد و تصور میکردم که میتوانم مانند یک الهه باشم و روزی به خانه آسمانیام برگردم.
قبل از شروع تمرین فالون دافا، یک تمرینکننده محلی درباره آزار و شکنجه گسترده و بیرحمانه تمرینکنندگان به من گفت و از من خواست که حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) و سازمانهای وابسته به آن را ترک کنم. با این اطلاعات تا حدودی گیج شده بودم، زیرا قبلاً چنین چیزی نشنیده بودم و پاسخی به این تمرینکننده ندادم.
آن شب در رؤیا دیدم که در مه غلیظی، راهم را گم کردم. خسته و ترسان بهآرامی راه میرفتم، بدون اینکه بدانم چقدر زمان گذشته است. بالاخره نور چراغ خانهای را دیدم، بنابراین قدمهایم را تندتر کردم. وقتی به آن خانه رسیدم، تمرینکنندهای که درباره فالون دافا به من گفته بود در را باز کرد. در خواب غافلگیر و خوشحال شدم و احساس کردم که خانه واقعیام را یافتهام.
بعد از بیدار شدن، مصمم شدم که فالون دافا را تمرین کنم. با کمک آن تمرینکننده، شروع به یادگیری تمرینهای دافا کردم و جوآن فالون (متن اصلی تمرین) را خواندم. میتوانستم بهطور مداوم تمرینات را انجام دهم، با این تفاوت که فقط درحین مدیتیشن حالت نیملوتوس (و نه با دو پا بهحالت ضربدر روی هم) مینشستم. بعد از انجام تمرینات احساس شادابی میکردم، انگار مغزم سوئیچی داشت که برای اولین بار بعد از اینهمه سال روشن شد.
در ماههای بعد، وضعیت تحصیلی و حافظهام بهتر شد. در آزمون ورودی دانشگاه قبول و در دانشگاه پذیرفته شدم.
اگرچه هرگز شاهد کار مقدسِ گسترش دافا قبل از سال 1999 نبودم یا آزار و شکنجه شیطانی را که در سال 1999 آغاز شد تجربه نکردم، میدانستم که استاد لی درستترین و دافا قانون بزرگ جهان است. معتقدم که صحیحترین انتخاب را در زندگیام انجام دادم که شاگرد استاد شدم. هر بار که تجربه تمرینکنندگان را در مقالههای تبادل تجربه میخوانم که در آن رحمت استاد را یادآوری میکنند، من نیز همین احساس را داشتهام، انگار شخصاً آنجا بودم و از خوشحالی گریه میکردم، و همدیگر را تشویق و کمک میکردیم. کسب یک فای راستین فرصتی بسیار نادر است.
چقدر مایه افتخارم است که تمرینکننده فالون دافا شدم!
حفاظت نیکخواهانه استاد
در تعطیلات، بعد از اینکه از دانشگاه به خانه برگشتم، من و خواهرم برای چیدن گوجهفرنگی وحشی بیرون رفتیم. جاده پر از شن و ماسه بود. من و خواهرم سوار یک دوچرخه بودیم و من میراندم. در مسیر، از شیب جاده پایین رفتیم که در همان موقع دوچرخه سُر خورد و بهسمت گودال بزرگی رفت که پر از سنگ بود. مجبور شدم بهطور ناگهانی ترمز کنم و محکم به زمین خوردم. شن و ماسه باعث خراشهایی روی صورتم شد و قفسه سینهام به میله دسته دوچرخه برخورد کرد. خواهرم با دیدن خون روی صورتم ترسید و به پدر و مادرم تلفن کرد. درحالیکه خواهرم را دلداری میدادم تا به او بفهمانم که حالم خوب است، عبارات «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است» را تکرار کردم و از خواهرم خواستم این عبارات را با من تکرار کند.
هیچ درد و ترسی حس نکردم. آرام بهسمت یک حوضچه آب رفتم تا خون روی صورتم را بشویم. پدر و مادرم بهسرعت آمدند و مرا به بیمارستان بردند. دکتر گفت برای زخم پیشانیام نیاز به بخیه دارم، اما هیچ داروی بیهوشیای موجود نبود.
به دکتر گفتم: «اشکالی ندارد، میتوانم تحمل کنم.» بنابراین دکتر جراحتم را بخیه کرد و گرچه میتوانستم ورود سوزن را در گوشت بدنم بهوضوح احساس کنم، هیچ دردی حس نمیکردم.
پزشکان تعجب کردند و مرا برای تحمل درد تحسین کردند. آنها همچنین اشاره کردند که من چقدر خوششانس بودم که چشمانم دچار جراحت نشد. گفتند که زخمهای صورتم را فقط میتوان ضدعفونی کرد و بعد از بازگشت به خانه، آن آرامآرام خوب میشود. هرگز ندیدم که شدت جراحات صورتم چقدر است، اما شنیدم که پزشکان میگویند این آسیب جای زخم زیادی روی صورتم میگذارد.
اما در کمال تعجب همگان، صورتم پس از یک هفته بهحالت عادی بازگشت و فقط اثر کمی از بخیهها باقی ماند. درد قفسه سینهام هم از بین رفت.
وقتی کووید19 شیوع پیدا کرد، دو نفر از سه همکارم در دفتر کار بیمار شدند و بعداً تشخیص داده شد که آنفولانزای نوع A دارند و دوباره به کووید۱۹ نیز مبتلا شدند. گرچه تمام روز با آنها در یک دفتر کار میکردم، بیمار نشدم. سایر همکاران در بخش ما، همچنان آلوده شدند، اما من سالم ماندم. میدانم که تمرینکنندگان دافا میتوانند با حمایت نیکخواهانه استاد، بر محنتها یکی پس از دیگری غلبه کنند.
حفظ حقیقت، نیکخواهی و بردباری در ذهن
من از خواندن بسیاری از رمانهای عاشقانه در دبیرستان و تماشای درامهای کرهای و آمریکایی در کالج لذت میبردم. مشتاق تجربههایی مثل آن داستانهای عاشقانه بودم، بنابراین در آزمون شهوت رد شدم. پشیمان بودم و نمیدانستم که چرا در لحظات حساس نمیتوانم آموزههای استاد را به یاد بیاورم. بااینحال استاد مرا رها نکردند.
پس از گفتگو با همتمرینکنندگان، زمان گشت و گذار در اینترنت و در تلفنم را کاهش دادم. درعوض، زمان بیشتری را صرف ازبر کردن فا، فرستادن افکار درست و گوش دادن به موارد ویژه درمورد تزکیۀ ذهن و کنار گذاشتن امیال و خواستهها در رادیو مینگهویی کردم. کمکم ذهنم روشنتر شد.
من مجرد هستم و افراد زیادی مردانی را به من معرفی کردهاند، اما آنها درنهایت به خواستههایم احترام گذاشتند و از تلاش برای اینکه افرادی را برای آشنایی به من معرفی کنند دست کشیدند. امروزه بهدلیل عقاید و تصورات بشریِ مادیگرایانه و تأثیرات مادیگرایی، افراد کمتری خود را به دوستی خالص محدود میکنند. یک بار یکی از همکاران از من پرسید: «آیا دوستی خالصی بین زن و مرد وجود دارد؟»
جواب دادم: «بله! تمرینکنندگان فالون دافا خالصترین در جهان هستند و مکانهای تمرین دافا، سرزمین پاک روی زمین هستند.»
اغلب فکر میکردم اگر استاد با ارائه مقدسترین کتاب، جوآن فالون، به تمرینکنندگان، مرا بالا نمیکشیدند و نردبانی بهسمت آسمان به من نمیدادند، زندگی در این دنیای کثیف و همیشه سردرگم، چقدر وحشتناک بود.
من بهعنوان تمرینکننده دافا، با منافع شخصی وسوسه نمیشوم. من معلم هستم و والدین دانشآموزان اغلب سعی میکنند برای تحصیل فرزندانشان به من هدیه یا پول بدهند، اما آنها را قبول نمیکنم. برای والدین روشن میکنم که از حقیقت، نیکخواهی و بردباری پیروی میکنم.
در موارد نادری که نمیتوانم از دریافت هدیه امتناع کنم، هدیهای به همان قیمت میخرم و در روز تولد یا تعطیلات، به دانشآموزانم میدهم. سرپرستم خیلی به من اعتماد دارد و یک بار بهجای دخترش از من خواست تا پول عزاداریِ مراسم یادبود خانوادهاش را برای چند روز نگه دارم. بعد از اتمام کارم، پول را به او پس دادم.
همیشه اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری را در ذهن دارم. از نظر همکارانم، من فردی خوشبینم که نگران چیزی نیستم. آنها دوست دارند درمورد مشکلاتشان به من بگویند و اغلب بعد از گفتگویمان، احساس آرامش و آسودگی بیشتری میکنند. من که بهعنوان یک سرپرست میانی کار میکنم، با افراد زیادی در این واحد کار کردهام. با درک عمیقتر از فا، رویکردهای کاریام را بهتدریج بهبود بخشیدم؛ از صرفاً تمرکز بر وظایف خودم و مدیریت ذرهبینی همهچیز تغییر کردم و حالا ملاحظه همکارانم را میکنم و آنها را در الویت قرار میدهم.
اکنون در برخورد با مشکلات فرار نمیکنم. دیدگاههای دیگران را در نظر میگیرم، کارها را معقولانه انجام میدهم، مسائل را فعالانه حلوفصل میکنم و تمام تلاشم این است که کارها را بهخوبی انجام دهم، درحالیکه به دیگران در محل کار صمیمانه کمک میکنم. به گفتارم توجه میکنم و در پیشنهاد دادن دقت میکنم. همکاران با من احساس راحتی میکنند و مایلند افکار خود را به اشتراک بگذارند. درنتیجه کارم بدون مشکل پیش میرود و هماهنگی بین کارگروههای مختلف وجود دارد.
استاد همیشه در کنارم هستند و مرا تشویق میکنند. یک بار پیاده میرفتم تا سوار اتوبوس شوم و کارهایی را انجام دهم. وقتی اتوبوس را دیدم که درحال ورود به ایستگاه بود، به نظرم رسیدن به آن غیرممکن بود، زیرا هنوز خیلی دور بودم. فکر میکردم اگر آن را از دست بدهم دیر رسیدن به کارها چندان مهم نیست. اما بلافاصله متوجه شدم که این فکر اشتباه است. باید به سر وقت بودنم وفادار بمانم و به قولم عمل کنم. بنابراین، بهسمت اتوبوس دویدم. راننده معمولاً صبحها برای انجام برنامههای فشردهاش عجله داشت، اما آن روز تا من سوار نشدم اتوبوس حرکت نکرد.
بار دیگر نتوانستم به وبسایت مینگهویی دسترسی پیدا کنم و فکر کردم مشکل شبکه است. این یعنی امسال نمیتوانستم شن یون را در روز سال نو چینی تماشا کنم. من هر سال شن یون را تماشا کردهام، بنابراین بسیار ناراحت بودم که این بار آن را از دست میدادم. استاد آرزوی مرا دیدند و به من اشاره کردند که شن یون را از کانال دیگری تماشا کنم. خیلی هیجانزده بودم! استاد همیشه بدون قید و شرط به تمرینکنندگان کمک میکنند. درخصوص مشکل اتصال به وبسایت مینگهویی، پس از خواندن تجربیات تمرینکنندگان در مقالاتی درمورد مسائل اینترنت، شروع به نگاه به درون کردم. بعد از اینکه مشکلاتم را شناسایی کردم، توانستم به وبسایت مینگهویی دسترسی پیدا کنم و درنهایت توانستم هفتهنامه مینگهویی، مجلات، فایلهای شنیداری و غیره را دانلود کنم. خیلی خوشحال شدم!
وقتی این مقاله تبادل تجربه را مینویسم بسیار هیجانزده هستم. من نقشی عادی را در جامعه ایفا میکردم بدون هیچگونه شاهکار حماسی و فراز و نشیب شگرفی. اما از لحظهای که با فالون دافا روبرو شدم، زندگیام دیگر مثل فردی عادی نبوده است.
سپاسگزارم استاد!
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه بینشها و تجربیات