(Minghui.org) بیش‌از بیست سال پیش، با خانم مسنی ملاقات کردم که در همسایگی پسرم زندگی می‌کرد. با هم گفتگو کردیم و بعد‌از چند برخورد، با هم بهتر آشنا شدیم. هر بار که او را می‌دیدیم مشتاق صحبت بود.

اما وقتی به فالون دافا اشاره کردم، رفتارش بلافاصله تغییر کرد. فریاد زد و دشنام داد و مردم در آنجا جمع شدند. متوجه شدم که او تحت تأثیر تبلیغات حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) قرار گرفته و تصمیم گرفتم از آنجا دور شوم. فکر می‌کردم او انتخاب کرده با ح.ک.چ همسو باشد و در آینده همراه با آن نابود خواهد شد. درست در همان لحظه، فکر دیگری به ذهنم رسید که احساس کردم اشاره‌ای از جانب استاد بود: «نداشتن نیکخواهی».

با اندیشیدن درباره تعاملاتمان نمی‌دانستم که چرا وقتی به فالون دافا اشاره کردم، او اینقدر شدید واکنش نشان داد. او در 70سالگی آشکارا تحت تأثیر دروغ‌های ح.ک.چ بود، اما واکنش غیرمنطقی او غیرعادی به نظر می‌رسید. آیا ممکن است موضوع به عملکرد من مرتبط باشد؟ رفتارم را بررسی کردم و متوجه شدم که قلبم در آن زمان پاک نبود. پر از افکار بشری بودم. از بالا به او نگاه می‌کردم. حاضر نبودم حقیقت را به‌طور کامل برای او روشن کنم، زیرا ترس داشتم.

به‌عنوان یک تمرین‌کننده فالون دافا، مسئولیت من این است که حقیقت دافا را برای او روشن کنم و مأموریتم را به انجام برسانم. اما برای انجام آن خالصانه تلاش نکرده بودم. سخنانم صرفاً رسمی و فاقد نیکخواهی بود. اگر واقعاً به او اهمیت می‌دادم و برایش آینده‌ای خوب آرزو می‌کردم، ممکن بود اوضاع طور دیگری رقم بخورد. فکر من مبنی بر اینکه او با ح.ک.چ حذف می‌شود، اشتباه بود، زیرا شاید او در گذشته موجود بزرگی بود.

وقتی انجامش دادم اوضاع تغییر کرد

تصمیم گرفتم جبران کنم و از استاد درخواست کردم در آینده، فرصت‌هایی برای نجات او در اختیارم قرار دهند. بعد‌ از آن، هر وقت در راه خانه پسرم او را می‌دیدم، به‌گرمی با او احوالپرسی می‌کردم. در ابتدا، مرا نادیده می‌گرفت، اما در طول سال‌ها، افکار درست می‌فرستادم تا آن عناصر شیطانی‌ای را که او را از گوش دادن به حقیقت درباره دافا بازمی‌داشتند، از بین ببرم. به‌تدریج تغییر کرد، گاهی اوقات سرش را تکان می‌داد که انگار موافق است، اما حالت صورتش درهم و ناخوشایند بود.

کمی قبل ‌از سال نو چینی گذشته، دوباره او را دیدم و سال نو را به او تبریک گفتم. در کمال تعجب، او به‌گرمی پاسخ داد، انگار که از خویشاوندانش هستم. گفت که به چند بیماری مبتلاست و اکنون در 90سالگی، زندگی‌اش سخت شده است. دنبال صحبتش را گرفتم و با استفاده از خردی که از دافا به دست آورده بودم، درباره دلیل رنج افراد و هدف زندگی صحبت کردم. توضیح دادم که چرا استاد فالون دافا را معرفی کردند. درباره آزار و شکنجه و اهمیت ترک ح.ک.چ نیز صحبت کردم.

او به‌دقت گوش می‌داد و گهگاه افکارش را اضافه می‌کرد. به نظر می‌رسید که در طول این سال‌ها، حقایقی درباره دافا شنیده و ذهنش روشن‌تر شده است. درنهایت، با خروج از ح.ک.چ و سازمان‌های وابسته به آن موافقت کرد. از تغییر در نگرشش پس ‌از گذشت بیش ‌از 20 سال متحیر شدم، و ازطریق این تجربه پیشرفت سریع اصلاح فا را احساس کردم. همانطور که شیطان درحال از بین رفتن است، مردم مشتاقانه امیدوارند که نجات پیدا کنند. برای ما تمرین‌کنندگان ضروری است که به افراد بیشتری کمک کنیم که از حقایق دافا آگاه شوند.

در طول سال‌ها، با افرادی مواجه شده‌ایم که حقایق دافا را می‌پذیرند و کسانی که آن را قبول ندارند – هر کدام آینده خود را انتخاب می‌کنند. به‌عنوان تمرین‌کنندگان، باید خود را به‌خوبی تزکیه کنیم و افکارمان را اصلاح کنیم تا وقتی با مردم صحبت می‌کنیم، ذهنی پاک و نیکخواه داشته باشیم. این همچنین از مداخله شیطان نیز جلوگیری می‌کند. این کار بنیادین به ما قدرت می‌بخشد تا عناصر شیطانی‌ای را که ذهن مردم را دستکاری می‌کنند، از بین ببریم، به این ترتیب آن‌ها مایل به پذیرش حقایق دافا می‌شوند و آینده‌ای روشن را انتخاب می‌کنند.

داشتن ایمان صد در صد به استاد و دافا ضروری است. این ایمان منشأ افکار درست قدرتمند تمرین‌کنندگان و پیش‌نیاز به‌‌خوبی انجام دادن سه کار است.

این‌ها درک من است. لطفاً به هر چیزی که مطابق با فا نیست اشاره کنید.