(Minghui.org) ۸۳ساله هستم. من برکت یافته‌ام و در نور فالون ‌دافا غوطه‌ور شده‌ام. پرانرژی هستم و می‌توانم به‌سرعت راه بروم و بینایی و شنوایی‌ام عالیست. خیلی جوان‌تر از سنم به‌نظر می‌رسم. فرزندان و نوه‌هایم همگی افراد سرشناسی هستند. یکی از نوه‌هایم چند مدرک تحصیلی دارد و در آمریکا کار می‌کند. همسرش دکترا دارد و او هم در ایالات متحده کار می‌کند. نوه دیگرم در دانشگاه معروفی تحصیل می‌کند و نمرات خوبی می‌گیرد. فالون‌ دافا به همه آن‌ها برکت داده است. خانواده‌ام در هماهنگی زندگی می‌کنند و از سلامتی خوبی برخوردار هستند. تمام آنچه دارم توسط فالون ‌دافا عطا شده است. از شما، استاد لی (بنیانگذار فالون دافا)، برای نجات نیکخواهانه‌تان متشکرم!

می‌خواهم برخی از ماجراهای تزکیه‌ام را به اشتراک بگذارم تا نشان دهم استاد چقدر بزرگ و نیکخواه هستند و فالون‌ دافا چقدر شگفت‌انگیز و عالیست. سپاسگزارم استاد!

«صندلی شماره نُه، ردیف دهم»

استاد لی در مارس۱۹۹۳ برای برگزاری سمینار و آموزش تمرینات به ووهان رفتند. ایشان در ۱۵مارس در شهرداری سخنرانی کردند. همکار شوهرم موفق شد برای من بلیت تهیه کند. با اتوبوس به آنجا رفتم. به سالن که رسیدم متوجه شدم زیپ کیفم باز بوده و کیف پول و بلیتم به سرقت رفته است. چگونه می‌توانستم بدون بلیت وارد شوم؟ شماره صندلی‌ام را به‌خاطر نداشتم. با نگرانی بیرون از سالن راه می‌رفتم. مردم وارد سالن می‌شدند. سخنرانی درحال شروع بود. باید چه‌کار می‌کردم؟ ناگهان کلمه «ردیف ۱۰، شماره ۹» از ذهنم گذشت. حیرت‌آور بود! شرایطم را برای راهنمای سالن توضیح دادم و شماره صندلی‌ام را گفتم. او برای بررسی به داخل سالن رفت. هیچ‌کس روی آن صندلی نبود و او به من اجازه داد وارد شوم. سالن پر بود و مردم در راهروها ایستاده بودند.

وقتی مجری اعلام کرد که سخنرانی شروع شده است، استاد لی هنگجی روی صحنه آمدند. تماشاگران برای مدتی طولانی با صدای بلند کف می‌زدند. استاد چند بار به ما اشاره کردند که دست زدن را متوقف کنیم. استاد توضیح دادند که چی‌گونگ تمرین تزکیه و یک فرهنگ ماقبل تاریخ است. ایشان اصول عمیقی را به زبان ساده توضیح دادند. متوجه شدم که درباره مسائل سطح بالا ناآگاهم، اگرچه به چی‌گونگ علاقمند بودم و در بسیاری از سخنرانی‌های چی‌گونگ شرکت کرده بودم. خیلی وقت بود که در جستجو بودم و سرانجام دافای سطح بالایی را که رؤیایش را دیده بودم، یافتم.

بعد از برگشت به خانه، درباره تجربه‌ام با شوهرم صحبت کردم. اشاره کردم که باید حتماً در سمینارهای فالون‌ دافا شرکت کنیم و تمرین‌ها را یاد بگیریم و انواع دیگر چی‌گونگ را تمرین نکنیم.

«با پشتکار تزکیه کنید»

ما در دومین سمینار استاد که در ووهان برگزار شد شرکت کردیم.

یک شب بعد از سمینار، در رؤیایی استاد و یک نردبان عریض و طویل نقره‌ای را در کنار ایشان دیدم که به آسمان می‌رفت. بعداً متوجه شدم که استاد هنگام سخنرانی، نردبانی برای صعود به آسمان به ما ارائه کردند.

پس از پایان سمینار در روز آخر، بسیاری از تمرین‌کنندگان بیرون سالن منتظر بودند و می‌خواستند استاد را ببینند. من در میان جمعیت بودم. وقتی استاد از کنارم گذشتند، به استاد سلام کردم. ایشان ایستادند و نگاهی به سراپای من انداختند و گفتند: «با پشتکار تزکیه کن.» ناگهان جریان گرمی از بدنم عبور کرد. آنقدر هیجان‌زده شدم که هیچ حرفی نزدم. تا زمانی ‌که استاد آنجا را ترک کردند، همانجا با چشمانی اشکبار ایستادم. یادم نمی‌آید چطور به خانه برگشتم.

کلمات «با پشتکار تزکیه کن» به نیرویی تبدیل شد که مرا در مسیر تزکیه به جلو سوق داد. هر وقت این صحنه را به‌خاطر می‌آورم اشک می‌ریزم. وقتی حملات دردناک بازپرداخت کارما را پشت سر می‌گذاشتم، وقتی شیطان به‌شدت مرا مورد ضرب و شتم قرار می‌داد و زمانی‌که درگیری‌هایی جدی با سایرین داشتم، با تأمل در این کلمات، برای حرکت به جلو در تزکیه‌ام انرژی می‌گرفتم و عقب نمی‌نشستم.

«پنج دقیقه تا ساعت ۱۲»

یک شب در سال ۱۹۹۴ مدیتیشن نشسته را انجام ندادم. می‌خواستم نیمه‌شب بیدار شوم و آن را انجام دهم. در آن زمان با پشتکار تمرینات را انجام می‌دادم، اما زمان زیادی را صرف مطالعه فا نمی‌کردم. بعد چرتی زدم. وقتی در خواب عمیقی بودم، ناگهان صدای بلندی به من گفت که ساعت پنج دقیقه به دوازده است. آن را باور نکردم. اما وقتی به ساعتم نگاه کردم دقیقاً ۵ دقیقه به ۱۲ بود. شروع به تمرین مدیتیشن نشسته کردم. نمی‌دانستم که آیا بدن قانون استاد بودند که به من هشدار دادند. همچنین متوجه شدم که بخور برقی دافع پشه از کار افتاده است. بعداً متوجه شدم که استاد از من محافظت می‌کنند و هر لحظه درحال مراقبت از من هستند. بخور برقی بدبو بود و در انجام مدیتیشن من اختلال ایجاد می‌کرد.

ذهن و بدن خالص شده و اخلاقیات ارتقا یافته است

قبل از رفتن به سخنرانی استاد در ۲۵مارس۱۹۹۳، از داروهای طب چینی استفاده می‌کردم. دو ساعت به سخنرانی ایشان گوش دادم. بعد از اینکه به خانه برگشتم، تمام داروهای طب چینی و غربی و حتی داروهای کمیابی را که از شانگهای خریداری شده بود دور ریختم. از آن موقع هیچ دارویی مصرف نکردم.

بیش از دو دهه بیمار بودم و به مشکلات ستون فقرات گردنی، فتق دیسک کمر، هیپرپلازی استخوان، کولیت مزمن، بیماری قلبی، آبریزش چشم، کمبود شدید (گلبول‌های سفید، گلبول‌های قرمز و اختلال پلاکت‌های خون)، فیبروم رحم و یبوست مبتلا بودم و هزینه زیادی را صرف درمان کرده بودم. ناگهان از بیماری‌ها رهایی یافتم. اگر شخصاً آن را تجربه نمی‌کردم، باور نمی‌کردم. فالون ‌دافا چقدر شگفت‌انگیز است! فالون‌دافا فوق‌العاده است!

پس از یک ماه تمرین فالون‌دافا، روند پاکسازی را طی کردم. خون زیادی در مدفوعم دفع شد. بیش از دو هفته طول کشید. یک بار در شکمم درد شدیدی داشتم. اما به یاد این فای استاد افتادم:

«بنابراین پاکسازی چنین بدنی در یک لحظه باید واکنش‌هایی داشته باشد به‌‌همین علت است که واکنش‌هایی خواهید داشت.» (سخنرانی دوم، جوآن ‌فالون)

وقتی به این اصل آگاه شدم، خوب شدم. خیلی زود از کولیت بهبود یافتم.

برای شرکت در سمینار استاد در اواخر سال ۱۹۹۴، به گوانگژو رفتم. استاد آنجا بدن‌ ما را پاک کردند. وقتی استاد از ما خواستند به هر جایی که احساس ناراحتی داریم فکر کنیم، احساس کردم که دست استاد قلبم را گرفته است. حس خوبی داشتم و از بیماری روماتیسم قلبی که چندین دهه اذیتم می‌کرد بهبود یافتم.

در سمینار گوانگژو به خواب عمیقی فرو رفتم. این را در سمینارهای قبلی تجربه نکرده بودم. همانطور که استاد گفتند، متوجه بودم استاد درباره چه صحبت می‌کنند. استاد مغزم را پاک کردند. از آن به بعد، دیگر دچار بی‌خوابی نشدم.

پس از گوش دادن به سخنرانی استاد، متوجه شدم که گم شدن بلیتم، آزمونی برایم بود تا ببینم آیا در تمرین فالون ‌دافا قاطعانه عمل می‌کنم یا خیر. تصادفی نبود که ۲۰۰ یوآن ضرر کردم. من برای پسرم کارت اتوبوس رایگان از شرکتم گرفتم تا او بتواند مجانی با اتوبوس سفر کند. ۲۰۰ یوآنی که از دست دادم تقریباً همان مبلغ کارت اتوبوس کرد. بدون ازدست دادن، چیزی به دست نمی‌آید!

از آن زمان، استفاده از فرصت‌های کاری برای منافع شخصی را کنار گذاشته‌ام. همیشه به یاد دارم که تمرین‌کننده فالون‌ دافا هستم و براساس اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری رفتار می‌کنم تا فرد خوب و بهتری باشم.

نبرد خیر و شر در مرکز آموزش زنان

در آن زمان که هزاران تمرین‌کننده فالون‌ دافا با آرامش، مسیر تزکیه خود را طی می‌کردند، جیانگ زمین، رهبر سابق حزب کمونیست چین (ح.‌ک‌.چ)، با وجود مخالفت اکثر اعضای کمیته دائمی دفتر سیاسی ح‌.ک‌.چ، آزار و شکنجه وحشیانه‌ای را برای ازبین بردن این تمرین به راه انداخت.

تمرین‌کنندگان دافا در سراسر کشور فکر زندگی و مرگ را رها کردند و به‌منظور دادخواهی برای فالون ‌دافا به پکن رفتند.

من و یک تمرین‌کننده دیگر در ۲۲دسامبر۱۹۹۹ با قطار به پکن رفتیم. پلیس در قطار، رد ما را گرفت و ما را به مرکز آموزش زنان محلی که در آنجا بیش از ۱۰۰ تمرین‌کننده بازداشتی داشت، فرستاد. بیش از ۴۰۰ خلافکار نیز در آنجا بازداشت بودند. وقتی در روز کریسمس، ۲۵دسامبر، در سالن شام می‌خوردیم، یک پیام محرمانه دریافت کردیم مبنی بر اینکه تمرین‌کنندگان فالون ‌دافا از سراسر جهان، تمرین‌ها را به‌طور همزمان از ساعت ۷ تا ۹ آن شب انجام ‌دهند.

وقتی زمان تمرین شروع شد، بیش از ۱۰۰ تمرین‌کننده با عجله به حیاط رفتند. نگهبانان و سایر کارکنان انتظار این را نداشتند و از این صحنه وحشت کردند. نمی‌دانستند چه کنند. همه تمرین‌کنندگان روی سیمان سرد نشستند و شروع به انجام مدیتیشن کردند. سرپرست نگهبانان به خود آمد و سایر مأموران پلیس‌ را صدا زد. همچنین بیش از ۴۰۰ زندانی را برای اقدام علیه ما فراخواندند. چهار زندانی با یک پلیس یک تمرین‌کننده را اداره می‌کردند. لباس‌های ما را درآوردند، به‌جز لباس‌های زیر. هوا سرد بود. آن‌ها فکر می‌کردند که تمرین‌کنندگان به داخل برخواهند گشت، اما حتی یک تمرین‌کننده هم حرکت نکرد. سپس دستان ما را به پشت و پاهایمان را به هم بستند. آن‌ها تمرین‌کنندگان را به داخل بردند، اما تمرین‌کنندگان دوباره یکی‌یکی بیرون آمدند. پلیس واقعاً جدال سختی داشت.

در پایان، ۱۷ تمرین‌کننده بدون هیچ حرکتی روی زمین نشستند و مدیتیشن کردند. آن‌ها پزشکی را فرستادند تا سعی کند تمرین‌کنندگان را متقاعد کند که به داخل برگردند. پزشک گفت: «سرما خیلی شدید است. شما با پای برهنه و با لباس کم نشسته‌اید. به کلیه‌ها، قلب و کمرتان آسیب می‌رسانید.» اما هیچ تمرین‌کننده‌ای تکان نخورد. سه ساعت بعد که به داخل برگشتند دوش آب سرد گرفتند. هیچ کدام سرما نخوردند.

سرپرست نگهبانان گفت که دیگر به خود زحمت نخواهند داد تا مراقب ما باشند. نگهبانان و زندانیان می‌گفتند ما موجوداتی الهی هستیم، زیرا هیچ کدام از ما بعد از سه ساعت نشستن در سرما عطسه نمی‌کنیم. تعدادی از زندانیان شماره تلفن ما را خواستند و گفتند بعد از آزادی، تمرینات را از ما یاد خواهند گرفت.

تمرین‌کنندگان زندگی و مرگ را رها کردند و با اعمال خود تأیید کردند که فالون‌ دافا چقدر شگفت‌انگیز و خارق‌العاده است. تمرین‌کنندگانی که چشم‌ سومشان باز بود، فالون درخشانی را دیدند که در آسمان مانند ماه درخشان در بالای مرکز آموزش زنان می‌چرخید. می‌دانستیم که استاد ما را تشویق می‌کنند. این نبرد بین خیر و شر بود. شر درنهایت شکست خورد و دیگر ما را از انجام تمرینات بازنداشتند.

کنفرانس تبادل تجربه

ما در ژانویه۲۰۰۰، کنفرانسی را برای تبادل تجربیات خود در شهرمان برگزار کردیم، گرچه شیطان حکمفرما و آزار و شکنجه وحشتناک بود. بیش از ۱۰۰ تمرین‌کننده در این کنفرانس شرکت کردند. یک تمرین‌کننده از خارج از کشور نیز شرکت کرد. من مسئول جستجوی مکان برگزاری و اطلاع دادن به تمرین‌کنندگان محلی بودم. هتلی پیدا کردم که مدیرش یک تمرین‌کننده بود. موقع ناهار به سالن کنفرانس رفتیم. یک صفحه نمایش بزرگ داخل آن بود. وقتی شرایط امن بود، تجربیات تزکیه خود را به اشتراک می‌گذاشتیم. وقتی کسی وارد می‌شد، برای رد گم کردن شروع به تماشای فیلم می‌کردیم. به‌لطف حفاظت استاد، کنفرانس به‌خوبی پیش رفت.

ما دو گروه تشکیل دادیم تا تجربیات خود را در ساعت ۱۵ به اشتراک بگذاریم. تمرین‌کننده خارج از کشور به ما گفت که چگونه فالون ‌دافا در خارج از کشور گسترش یافته است. تمرین‌کنندگان محلی همچنین به اشتراک گذاشتند که چگونه تمرین‌کنندگان در شهرهای دیگر برای اعتبار بخشیدن به فا، قدم جلو گذاشته‌اند. بسیاری از تمرین‌کنندگان اشک می‌ریختند. مایه تأسف بود که این کنفرانس فیلمبرداری نشد. ما افکار درست و اعتقاد خود را به استاد و فا تقویت کردیم. همچنین شالوده خوبی برای تمرین‌کنندگان در منطقه ما ایجاد کرد تا برای اعتباربخشی به فا در آینده، قدم پیش بگذارند. بسیاری از تمرین‌کنندگان می‌خواستند به‌منظور دادخواهی برای فالون ‌دافا به پکن بروند. کنفرانس فا با موفقیت به ‌پایان رسید.

در ساعات اولیه صبح روز بعد، تمرین‌کننده‌ای گفت که تعدادی از تمرین‌کنندگان در اطراف شهرمان دستگیر شدند. شیطان نیز شایعه‌ای را منتشر کرد که در شهر ما یک نیروی ضد چین وجود دارد. کمیته سیاسی و حقوقی استان و شهرداری و اداره امنیت عمومی در نظر داشتند سازمان‌دهنده را دستگیر کنند. او از من خواست فوراً آنجا را ترک کنم. به مدیر هتل فکر کردم. می‌خواستم مسئولیت این رویداد را به‌تنهایی برعهده بگیرم تا او متحمل ضرر کمتری شود. با او تماس گرفتم، اما شخص دیگری گوشی را برداشت. او دستگیر شده بود. بعد از قطع تماس نتوانستم جلوی اشک‌هایم را بگیرم. بعداً متوجه شدم که او ده‌هاهزار یوآن جریمه و هتل به‌طور غیرقانونی توقیف شده است.

علی‌رغم شرایط اضطراری، من به‌سرعت از مطالبی از یک کنفرانس مطبوعاتی در گوانگژو چند کپی تهیه کردم و به خانه‌ برادرانم رفتم. من و شوهرم در سال ۱۹۹۶ یک محل تمرین در آنجا راه‌اندازی کردیم. داماد برادر بزرگ‌ترم دستیار بود. پسر بزرگ برادر سومم رئیس مرکز دستیاری بود. به‌محض اینکه به آنجا رسیدم، مأموران دهیاری روستا و پاسگاه پلیس محلی آمدند تا با من صحبت کنند. آن‌ها از من پرسیدند که آیا فالون‌ دافا را تمرین می‌کنم؟ من تأیید کردم. آن‌ها از من پرسیدند که آیا به پکن می‌روم؟ به آن‌ها گفتم که این کار را خواهم کرد. آن‌ها صدایم را ضبط کردند و رفتند.

تمرین‌کنندگان محلی در گروه‌های مختلف به دیدنم آمدند. ما تجربیات خود را به اشتراک گذاشتیم و من گفتم که تمرین‌کنندگان در سایر زمینه‌ها چگونه عمل می‌کنند. آن‌ها خیلی تشویق شدند. به لطف محافظت استاد، ما هر بار در امان بودیم. وقتی پلیس برای دستگیری تمرین‌کنندگان آمد، آن‌ها قبلاً آنجا را ترک کرده بودند.

تمرین‌کننده‌ای همشهری به من گفت که پلیس مرا در فهرست تحت تعقیب قرار داده است. مأموران بخش امنیت ملی محلی سعی کردند مرا در آنجا دستگیر کنند. دیگر نمی‌توانستم آنجا بمانم. به خانه عمه‌ام رفتم، که چندان دور از خانه برادرزاده‌ام نبود. روزی که خانه برادرزاده‌ام را ترک کردم، او و برادرشوهرش دستگیر شدند. درواقع پلیس به‌دنبال من آمده بود.

دستیار که در کنفرانس تبادل تجربه در هتل شرکت کرده بود دستگیر و مجبور شد درباره کنفرانس به پلیس بگوید. استاد در خواب به من اشاره کردند: هوا تاریک‌تر و تاریک‌تر می‌شد و اگر نمی‌رفتم با مشکلاتی مواجه می‌شدم. به‌لطف حمایت استاد، از محنت دور شدم.

قراردهی گذر اسرارآمیز

شیطان در ۲۰ژوئیه۲۰۰۰ بیداد کرد. آزار و شکنجه فالون دافا و تمرین‌کنندگان وحشیانه شد. پلیس همه‌جا تمرین‌کنندگان را دستگیر کرد. برادرزاده‌ام دوباره دستگیر شد. پلیس او را شکنجه و سعی به اقرار کرد. آن‌ها در جستجوی محل تولید مطالب آزار و شکنجه بودند و او را وادار به اعتراف کردند. او در همان روز زیر شکنجه کشته شد. او تنها ۳۲ سال داشت و یک پسر ده‌ساله از خود به جای گذاشت. نتوانستم به آنجا بروم. از پسرم خواستم در تشییع جنازه شرکت کند. پسرم قبل از رفتن، ناگهان به من گفت: «مامان، تو نباید در خانه بمانی. امروز باید بروی.»

با خودم فکر کردم که آن‌ها نباید به‌دنبال من بیایند، زیرا برادرزاده‌ام را کشته‌اند. سپس دوباره فکر کردم، آیا این اشاره‌ای از استاد نیست؟ استاد به من می‌گویند که بروم. کتاب جوآن ‌فالون را باز کردم و بخش «قراردهی گذرگاه اسرارآمیز» را دیدم. متوجه شدم که باید فوراً آنجا را ترک کنم، زیرا گذرگاه اسرارآمیز درحال حرکت است و در یک مکان نمی‌ماند.

به‌محض اینکه از خانه خارج شدم، هشت پلیس از زادگاه برادرزاد‌‌ام آمدند. آن‌ها به ادارۀ پلیس محل رفتند و از آن‌ها خواستند برای دستگیری من همکاری کنند. پلیس‌های محلی حقیقت درباره فالون ‌دافا را می‌دانستند و با خواسته‌های آن‌ها همکاری نکردند. سپس با اتومبیل‌های خود به‌سمت خانه من رفتند و بیرون ساختمان پارک کردند و یک روز کامل منتظر ماندند، اما من را ندیدند. شوهر و عروسم را اذیت کردند و بعد رفتند.

به‌لطف حمایت استاد، دوباره از محنت دور ماندم.

راه‌اندازی مکان تولید مطالب خانگی

تمرین‌کنندگان فالون ‌دافا زندگی و مرگ را رها می‌کنند و بیرون می‌روند تا درباره حقیقت آزار و شکنجه با مردم صحبت کنند تا درک‌های نادرست آن‌ها برطرف شود و آن‌ها را نجات دهند. وب‌سایت مینگهویی اعلامیه‌ای مبنی بر اینکه تمرین‌کنندگان در چین باید مکان‌های تولید مطالب را در خانه‌های خود راه‌اندازی کنند منتشر کرد، زیرا مطالب آموزشی در چین در آن زمان کمیاب بود. من و شوهرم پیروی کردیم.

درطول ده سال گذشته، ما به اندازه کفایت و مطابق با نیاز تمرین‌کنندگان مطالب تولید کرده‌ایم. چندین سال پیش، دی‌وی‌دی‌های شن‌یون تقاضای زیادی داشتند. لازمه تولید دی‌وی‌دی‌ها کیفیت بالا بود و جلد کردن و بسته‌بندی آن هم باید به‌خوبی انجام می‌شد. ما آن‌ها را کاملاً مطابق با الزامات مینگهویی انجام می‌دادیم. همچنین دی‌وی‌دی‌های متعددی با محتویات دیگر تولید کردیم. جزوه، تقویم رومیزی و تقویم‌ هم درست می‌کردیم. برای مدتی، کتاب‌های فالون‌ دافا مورد تقاضا بود، به‌ویژه مجموعه کامل سخنرانی‌های استاد در مکان‌های مختلف. ما نسخه‌های کافی برای تمرین‌کنندگان محلی و همچنین تمرین‌کنندگان در شهرهای دیگر تولید می‌کردیم. پسرم کتاب‌ها و مطالب را با ماشینش به مکان‌های مختلف می‌برد.

هنگامی‌ که ما مطالب را تولید می‌کردیم، ایمنی در درجه اول اهمیت بود. ما در یک خانه قدیمی با عایق صوتی ضعیف زندگی می‌کردیم. وقتی کتاب‌ها را تولید می‌کردیم صدای بلندی ایجاد می‌شد. نگران بودیم که همسایه‌های طبقه بالا و پایین بشنوند. مسئله بزرگ دیگر خرید مواد مصرفی مانند کاغذ و جوهر بود. به همین دلیل بسیاری از مکان‌های تولیدی در معرض دید بودند. من و شوهرم آن‌ها را ذره‌ذره با استفاده از چرخ دستی کوچکمان خریداری می‌کردیم. می‌ترسیدیم مبادا همسایه‌ها ما را ببینند، اما به‌لطف محافظت استاد، وقتی با خریدها به خانه می‌آمدیم، همسایه‌ای را نمی‌دیدیم. حتی زمانی ‌که یکی از تمرین‌کنندگان به‌‌اجبار آدرس ما را برای پلیس فاش کرد، ما به‌دلیل محافظت استاد مشکلی نداشتیم.

همچنین با تماس‌های تلفنی و پیام‌های ضبط‌شده و فیلم‌هایی درباره آزار و شکنجه، با مردم چین در سرزمین اصلی ارتباط برقرار می‌کردیم. وقتی مردم به پیام‌های ما پاسخ می‌دادند، تماس می‌گرفتیم و با آن‌ها صحبت می‌کردیم. سپس لیست افرادی را که از ح.ک.چ و سازمان‌های وابسته به آن خارج شده بودند به وب‌سایت مینگهویی می‌فرستادیم. تعداد افرادی که ح.ک.چ را ترک کردند طی ده سال گذشته زیاد بوده است.

اگرچه ما هر روز مشغول بودیم، اما وقتی بسته‌های زیبای مطالب و لیست بلندبالا از نام افراد خارج‌شده از ح.ک.چ را می‌دیدیم، بسیار خوشحال می‌شدیم.

مکان تولید مطالب خانگی ما بیش از یک دهه است که بدون مشکل کار می‌کند. ما از استاد برای محافظتشان بسیار سپاسگزاریم. بدون حمایت استاد، ما نمی‌توانستیم کاری انجام دهیم. استاد در پشت صحنه، کارها را برای ما انجام می‌دهند، اما تقوای عظیم را به ما واگذار می‌کنند.

مأموریتم را به‌خاطر دارم و یک گروه پایدار مطالعه فا راه اندازی کردم

استاد بیان کردند:

«مهم‌ترین وظیفه شما این است که برای دانش‌آموزان خود یک محیط تزکیه پایدار و عاری از مزاحمت ایجاد کنید. این بزرگ‌ترین مسئولیت شماست.» (آموزش در کنفرانس فای دستیاران در چانگچون)

من همیشه قسمت بالا از فا را به یاد دارم. گروه مطالعه فا در خانه من هرگز متوقف نشده است، چه در آغاز و چه در اوایل آزار و شکنجه، به جز زمانی ‌که من در شهر دیگری بودم یا در یک بازداشتگاه بازداشت بودم. ما جلسات مطالعه گروهی فا، متشکل از حداقل ده نفر و حداکثر شانزده نفر، داشتیم. در طول قرنطینه همه‌گیری، هنوز شش تمرین‌کننده به خانه من می‌آمدند تا فا را با هم مطالعه کنند.

مطالعه فا با هم یکی از شکل‌هایی است که استاد برای ما ایجاد کرده‌اند. افکار درست از فا سرچشمه می‌گیرد. اگر تمرین‌کنندگان نتوانند فا را به‌خوبی مطالعه کنند، نمی‌توانند در تزکیه خود با موفقیت روبرو شوند یا موجودات ذی‌شعور را نجات دهند. محیط پایدار مطالعه فا تضمین می‌کند که تمرین‌کنندگان بتوانند در فا ارتقاء پیدا کنند. من هم سود زیادی کسب کرده‌ام.

در گذار از دوره اصلاح فا به اصلاح فا در دنیای بشری، با پشتکار بیشتری تزکیه خواهم کرد و مأموریت خود را تکمیل خواهم کرد تا زمانی ‌که با موفقیت روبرو شوم. با استاد به خانه اصلی‌ام باز خواهم گشت.

لطفاً به هر چیزی که با فا مطابقت ندارد اشاره کنید.