(Minghui.org) مادرشوهرم کوچکترین و موردعلاقهترین فرزند خانوادهاش بود. ازآنجاکه پدرشوهرم به میزان قابلتوجهی بزرگتر از او بود، پس از ازدواجشان، خیلی مادرشوهرم را دوست داشت. مادرشوهرم سلطهجو بود و وقتی اوضاع بر وفق مرادش نبود بهراحتی عصبانی میشد تا جایی که غش میکرد. او برای بهبود، نیاز به درمانهای طب فشار داشت.
بعد از اینکه با شوهرم ازدواج کردم و وارد این خانواده شدم، با مشکلات زیادی روبرو شدم. چیزهایی را که در طول تقسیم اموال به من اختصاص داده بودند، از من پس خواستند، و مادرشوهرم اغلب از اعتراف به آنچه انجام داده یا گفته بود، امتناع میکرد. او همچنین جلوی همسایهها، درباره من غیبت میکرد.
درحالیکه شوهرم اغلب برای کار، دور از خانه بود، من بهتنهایی خانه را اداره میکردم، از فرزندمان مراقبت میکردم، کشاورزی و دامداری میکردم. حتی وقتی واضح بود که کارهای خیلی زیادی دارم که باید انجامشان دهم، مادرشوهرم جلوی در میایستاد و گپ میزد. پیشنهاد کمک نمیکرد، یا ادعا میکرد که باید به کار مزارع رسیدگی کند؛ اما از ما انتظار داشت که هر ماه به او پول بدهیم تا مخارجش را تأمین کند. وقتی گاهی بهخاطر مشکلات مالی مجبور میشدیم پرداخت را به تأخیر بیندازیم، او ناراحت میشد.
وقتی شوهرم به خانه برمیگشت و قصد داشت علفهای هرز باغ را بچیند، مادرشوهرم از من به او شکایت میکرد که منجر به مشاجره میشد. با احساس سوءتفاهم و ناامیدی، کمکم از او رنجش به دل گرفتم که بر سلامتیام تأثیر گذاشت و دچار یبوست، خون در مدفوع و سردردهای میگرنی شدم. هر روزم غیرقابلتحمل بود.
بعداً تمرین فالون دافا را شروع کردم و ازطریق مطالعه جوآن فالون در اواخر سال 1998، معنای زندگی را درک کردم. دیگر از مادرشوهرم رنجش نداشتم که وضعیت روحی و سلامتی مرا بهبود بخشید. دیگر به هیچ دارویی نیاز نداشتم. اکنون بر تهیه و توزیع مطالب فالون دافا تمرکز دارم، حتی در طول همهگیری کووید نیز اینگونه بودم.
با بالا رفتن سن مادرشوهرم، از او دعوت کردیم که با ما زندگی کند تا بتوانیم از او مراقبت کنیم. من شغلم را رها کردم تا نیازهای روزانه او را برآورده کنم. با سخنان تند او، گاهی حفظ خونسردی برایم چالشبرانگیز بود.
یک بار روی تخت و زمین ادرار کرد و این طرف و آن طرف رفت و ادرار را در همهجا پخش کرد. از او خواستم تا زمانی که همهجا را تمیز کنم سر جایش بماند و گفتم که دیابت باعث چسبندگی ادرارش شده است. او گفت: «مجبوری آن را پاک کنی.» شوهرم سکوت کرد و چیزی نگفت.
با ظاهر شدن احساس رنجش و حسادت (درحالیکه از او مراقبت میکردم، اما با لجاجتش روبرو میشدم)، آموزههای فالون دافا را به یاد آوردم. متوجه شدم که تعارضها تصادفی نیستند و شروع به بررسی خودم کردم. متوجه شدم که به دعوا، خودنمایی، شوق و اشتیاق بیش از حد، رنجش و منیت وابستگی دارم و اغلب سعی میکنم دیگران را تغییر دهم، اما خودم را تزکیه نمیکنم.
فهمیدم که این چالشها فقط تعامل نیستند، بلکه درسهایی از تزکیه معنوی من هستند که توسط استاد برای کمک به رشدم نظم و ترتیب داده شدهاند. دیگر از مادرشوهرم دلخور نیستم.
درکم از فا محدود است، بنابراین اگر چیزی نامناسب گفتم، لطفاً مرا اصلاح کنید.
(مقاله ارسالی منتخب به مناسبت بزرگداشت روز جهانی فالون دافا در وبسایت مینگهویی)
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.