(Minghui.org) قبلاً فکر میکردم باهوش هستم؛ فکر میکردم میدانم زندگی چیست و هیچکسی نمیتواند مرا گول بزند. یکی از دوستان به من پیشنهاد کرد که فالون دافا را تمرین کنم. گفتم: «من به هیچچیز اعتقاد ندارم. فقط به پول اعتقاد دارم.»
یکی دیگر از دوستان به من بلیتی برای تماشای سخنرانیهای ویدئویی استاد داد. با بیتمایلی به آنجا رفتم، زیرا نمیخواستم وجههام را از دست بدهم. بعد از اینکه شروع به تماشای ویدئوهای سخنرانیهای استاد کردم، غافلگیر شدم. آنها چشمانم را باز کردند، شروع به تمرین کردم و زندگیام بهطور اساسی تغییر کرد. ازطریق تمرین فالون دافا متوجه شدم که ازدستدادن و بهدستآوردن چیست.
اگر فالون دافا را تمرین نمیکردم، نمیفهمیدم چقدر وحشتناک شدهام. برای پیشیگرفتن از رقبا به هر وسیلهای متوسل میشدم. به دیگران حسادت میکردم و به آنهایی که احترام نمیگذاشتم از پشت خنجر میزدم. بهعنوان فردی ناشناس، رقبایم را بهدلیل فروش کالاهای تقلبی به تیم بازرسی گزارش میدادم. روزی یک مشتری گفت که فلان مغازه دستهای از محصولاتش را خرید و از من خواست که من هم آنها را بخرم. پرسیدم که اجناس اصل هستند یا خیر. او گفت: «آنها تقلبی هستند، اما بهسرعت به فروش میرسند. فکر کردم شما هم چنین محصولاتی دارید.» چیزی نگفتم، اما درباره مغازه مذکور به تیم بازرسی گزارش دادم. وقتی از کنار مغازه رد میشدم، دیدم مأموران درحال جمعآوری اجناس و بردن آنها به کامیونشان هستند. بعداً شنیدم که آن مغازه بهدلیل جریمه هنگفت ورشکست شد.
به مأموران تیم بازرسی که مسئول منطقه من بودند رشوه میدادم و در سال نو چینی و روزهای مهم دیگر برایشان هدایایی میفرستادم. با گذشت زمان، ما دوستان خوبی شدیم. این روش کاملاً جواب داد. مأموران قبل از بازرسی برایم پیام میفرستادند تا بتوانم کالاهای تقلبی را پنهان کنم.
به این ترتیب میتوانستم کالاهای تقلبی را آشکارا بفروشم و هیچکسی مرا زیر نظر نداشت. وقتی مأموران تیم بازرسی به مغازه من میآمدند، خیلی سخاوتمند بودم و میگفتم که هرچه میخواهند ببرند. گاهی میپرسیدند که کالاهای من اصل هستند یا خیر. به آنها میگفتم که هیچ محصول تقلبیای ندارم.
یک روز مأموری از تیم بازرسی آمد و چیزهای زیادی برد. او احساس کرد که باید جبران کند، بنابراین یک دفترچه «رسید توقیف محصول» به من داد. او از من خواست که زیاد از رسیدها استفاده نکنم. آنقدر خوشحال بودم که به حرفش گوش نکردم. تکتک رسیدها را پر کردم و برای تولیدکنندگان فرستادم. به آنها گفتم کالاهایی که از آنها دریافت کردم تقلبی هستند و توقیف شدهاند و این رسید توقیف است. به همین دلیل نیاز نبود هزینه کالاهایشان را پرداخت کنم.
با تجاری از سراسر کشور آشنا شدم. وقتی با هم آشنا شدیم برای هم جنس میفرستادیم. درحالیکه به تجارت ادامه میدادیم، ترفندهایی را یاد گرفتم و بنابراین از آنها استفاده کردم. برای کالاهایی که میخریدم پول نقد پرداخت نمیکردم. درعوض، کالاهای تأمینکنندگان دیگر را برایشان میفرستادم که در ازای کالاهایشان به من ۵۰ درصد تخفیف میدادند و من به آنها ۲۰ درصد تخفیف میدادم. از این طریق سود زیادی به دست میآوردم. اگر آنها راضی نبودند، سخاوتمندانه به آنها میگفتم کالاهایی را که نمیتوانند بفروشند، پس خواهم گرفت. اما آنها هرگز کالاها را پس نمیدادند.
پس از شروع تمرین فالون دافا، اصول فا را درک کردم. فای استاد ساده و قابلدرک است. از رفتار گذشتهام پشیمان شدم و فهمیدم که در تجارتم مرتکب گناهان بزرگی شدهام. مطمئناً، مقداری پول به دست آوردم، اما وضعیت سلامتیام رو به زوال گذاشت. فالون دافا به من این فرصت را داد تا روشنایی را ببینم و مسیر زندگی و کسبوکارم را پیدا کردم. فالون دافا اصول مجازات و پاداش، سود و زیان، بازپیدایی، چگونگی تزکیه انسانها بهسوی الوهیت، بهشت و جهنم، تقوا و کارما، کلان و خرد زندگی، علت اصلی بهدست آوردن ثروت یا تجربه تراژدیها را توضیح داد.
احساس میکنم جوآن فالون کتابی آسمانی است. پس از شروع تمرین فالون دافا، شروع به تزکیه و بهبود ویژگیهای اخلاقیام براساس فا کردم.
آنچه مال تو باشد از دست نمیرود
در زندگی روزمرهام از اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری پیروی میکنم. تصمیم گرفتم با صداقت کارم را اداره کنم و تاجری درستکار شوم.
میخواهم مثالی بزنم که چگونه بعد از اینکه از دست دادم، به دست آوردم.
روزی یکی از شاگردان مغازهام همراه سهچرخهای پر از اجناس رفت تا آنها را به دست مشتری برساند. این شاگرد دیر برگشت. او گریهکنان گفت: «سهچرخه خیلی جلوتر میرفت. نتوانستم به آن برسم. کالاها گم شدند. تاوان این ضرر را میپردازم.»
اولین فکرم این بود که حتی اگر کالاها واقعاً گم شده باشند، به او اجازه نمیدهم غرامتی پرداخت کند. قیمت کالاها ۲۱۰۰ یوان است. گفتم: «نیازی به پرداخت غرامت نیست. اگر گم شدند، فکرش را دیگر نکن.»
به یاد این فای استاد افتادم:
«اگر چیزی مال شما باشد، آن را از دست نخواهید داد. اگر چیزی مال شما نباشد، حتی اگر برایش مبارزه هم کنید، آن را بهدست نخواهید آورد.» (سخنرانی هفتم، جوآن فالون)
اگر فالون دافا را تمرین نمیکردم، شاگرد مغازه را سرزنش میکردم. اما این بار آن را سبک گرفتم. گفتم: «بیا بیرون برویم و دنبال سهچرخه بگردیم.»
ما مسیر اصلی سهچرخه را دنبال کردیم و دو بار رفتیم و برگشتیم، اما آن را ندیدیم. به او گفتم که به خانه برود. اما او میخواست صبر کند.
درست قبل از اینکه تصمیم بگیرد برود، سهچرخه برگشت. راننده گفت از مسیر منحرف و گم شده بود.
برگشت پول
مستأجرم قبل از پایان قرارداد نقلمکان کرد. من روزها را محاسبه کردم و معلوم شد که باید ۸۰۰ یوان به او برگردانم. اگرچه بازپرداخت در توافقنامه قید نشده بود، احساس کردم باید طبق اصول دافا رفتار کنم. توافق برای محدودکردن مردم بود، درحالیکه دافا قلب انسانها را اصلاح میکند.
استاد بیان کردند:
«... نکته اصلی این است که کارها را منصفانه انجام دهید و درست رفتار کنید.» (سخنرانی چهارم، جوآن فالون)
من نباید از دیگران سوءاستفاده کنم، بنابراین ۸۰۰ یوان را پس دادم.
او تعجب کرد و گفت: «من به میل خودم تخلیه کردم. این هیچ ربطی به شما ندارد. پول را قبول نمیکنم.»
گفتم: «اگر بازپرداخت را قبول نکنی، خیالم راحت نیست. باید آن را بگیری.» او گفت: «حاضرم این ضرر را متحمل شوم. نمیتوانم آن را بگیرم.»
گفتم: «اگر فالون دافا را تمرین نمیکردم، پول را به شما پس نمیدادم. استادمان به ما گفتند که اول دیگران را در نظر بگیریم و ازخودگذشتگی کنیم. اگر آن را قبول نکنی، به این معنی است که من خودم را خوب تزکیه نکردهام.» قبلاً حقیقت را برایش روشن کرده بودم و او ح.ک.چ و سازمانهای وابسته به آن را ترک کرده بود. او با صدای بلند ابراز کرد: «پیدا کردن افراد خوبی مثل شما سخت است! واقعاً به شما احترام میگذارم.»
او دو ماه بعد با من تماس گرفت و پرسید که آیا آپارتمانم را اجاره دادهام یا خیر؟ به او گفتم که هنوز به اجاره نرفته است. او از من خواست که آن را اجاره ندهم، زیرا میخواهد برگردد. گفت که آپارتمان جدیدش شلوغ است و نمیخواهد آنجا زندگی کند.
انتظار این را نداشتم. اجارهای که از او میگرفتم زیاد نبود و در این فکر بودم که اجاره را ۲۰۰۰ یوان افزایش دهم تا مطابق قیمت واقعی بازار باشد. اما او خواست که اجاره را ۲۰۰۰ یوآن در ماه کم کنم. احساس ناراحتی کردم. من ۸۰۰ یوان را به او پس دادم، اما او بیشتر میخواست. اگر فالون دافا را تمرین نمیکردم، از این فرصت استفاده میکردم و اجارهبها را ۲۰۰۰ یوان افزایش میدادم، زیرا او مشتاق بود آپارتمان مرا اجاره کند.
واقعاً تمایلی به کاهش اجارهبها نداشتم، اما گفتم: «بسیار خب، قیمت شما را قبول میکنم.» نمیخواستم برای سودی ناچیز، به رابطهمان آسیب بزنم.
وقتی به آپارتمانم برگشت، کلید آپارتمانش را به من داد. او گفت: «لطفاً تا زمانی که نیستم مراقب خانهام باشید.»
گفتم: «چیزهای بسیار زیادی در خانهات است. اگر کلیدت را داشته باشم نگران نمیشوی؟» از گرفتنش خودداری کردم.
او گفت: «اگر به شما اعتماد نکنم، به چه کسی اعتماد کنم؟»
او و همسرش بارها گفتند: «شما انسان خوبی هستید. آشنایی با شما برای ما سودمند بوده است. کسبوکارمان بدون مشکل پیش میرود.»
به فکر دیگران بودن در طی یک حادثه
بعد از اینکه تمرین فالون دافا را شروع کردم، بهتدریج مسائل را سبک گرفتم. وقتی متحمل ازدستدادن میشوم، همچنان اول به دیگران فکر میکنم. یک روز شخصی به من زنگ زد و گفت که به اتومبیلم آسیب رسانده و از من خواست که بیرون بروم و نگاهی بیندازم.
امروزه مردم خودخواه هستند. اما این شخص بعد از اینکه با اتومبیلم برخورد کرد به من زنگ زد. او شخصی عادی نبود، استاندارد اخلاقی خوبی داشت.
نگاهی انداختم و متوجه شدم سپر جلو ضربه خورده و سوراخی در آن ایجاد شده است. آن نیاز به تعویض داشت. وقتی پرسیدم که چه اتفاقی افتاده، گفت که اسکوترش به سپر برخورد کرد.
فهمیدم که دانشجوی دانشگاه است و در شهر دیگری به دانشگاه میرود و در طی تعطیلات دانشگاه، به خانه برگشته است. او مضطرب به نظر میرسید، زیرا نمیدانست چقدر از او غرامت خواهم گرفت.
از او پرسیدم که چگونه پرداخت میکند. با تردید گفت: «غرامت را پرداخت میکنم... ۱۰۰ یا ۲۰۰ یوان؟ نمیتوانم بیشتر بپردازم.» او امیدوار بود که من مهربان باشم.
خندیدم و گفتم: «اگر به من زنگ نمیزدی، نمیدانستم چه کسی با اتومبیلم تصادف کرده است. تو جوان خوب و بااخلاقی هستی. هیچ غرامتی نمیخواهم. خودم آن را تعمیر میکنم.»
او شگفتزده شد و چند بار گفت: «لطفاً مبلغی از من بگیرید.»
گفتم: «اخلاق قیمتی ندارد. من فالون دافا را تمرین میکنم. لطفاً به یاد داشته باش که "فالون دافا خوب است و حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است." استادمان به ما گفتند که اول به فکر دیگران باشیم و خودخواه نباشیم. اگر فالون دافا را تمرین نمیکردم، ۵۰۰ یا ۸۰۰ یوان از تو میگرفتم. مبلغ درستی است. مگر نه؟»
او سرش را تکان داد و گفت: «بله، بله.»
سپس درباره فالون دافا به او گفتم، اینکه چگونه میلیونها چینی قبلاً از ح.ک.چ خارج شدهاند، درباره حادثه خودسوزی صحنهسازیشده در پکن به او گفتم و اینکه چگونه فالون دافا در سراسر جهان تمرین میشود. گفتم: «جوان، تو خوششانسی. اگر بگویی فالون دافا خوب است، برکت خواهی داشت! لطفاً به والدین و همکلاسیهایت بگو که "فالون دافا خوب است و حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است"، تا آنها نیز برکت داشته باشند.»
او گفت: «بله، اینها را به خاطر میسپارم.»
۴۰۰ یوان خرج کردم تا اتومبیلم را تعمیر کنم. تعمیرکار گفت: «فقط هزینه را از شما میگیرم. اگر شخص دیگری بود، پول بیشتری میگرفتم.»
آپارتمان من به افرادی که سالن بازی ماهجونگ را اداره میکنند اجاره داده نمیشود
من ملکی اجارهای در کنار خیابان دارم. بعد از گذاشتن آگهی برای اجاره، یک نفر با من تماس گرفت. او گفت که میخواهد آن را اجاره کند و قصد دارد آن را به یک سالن بازی ماهجونگ تبدیل کند. مخالفت کردم. آن روز خیلیها با من تماس گرفتند. همه آنها میخواستند کسبوکار سالن بازی ماهجونگ را اداره کنند. برخی ۲۵هزار یوان و برخی دیگر ۳۰هزار یوان پیشنهاد دادند. به آنها گفتم که بازی ماهجونگ را دوست ندارم و مسئله پول نیست.
همسرم تمرینکننده نیست. او از دست من عصبانی بود و گفت: «مردم قیمت خوبی پیشنهاد میدهند. چرا به آنها اجاره نمیدهی؟ حالا که فالون دافا را تمرین میکنی، احمق شدهای؟»
گفتم: «سالنهای بازی ماهجونگ تجارت قمار هستند. کار درستی نیست. نمیخواهم آن را به چنین افرادی اجاره بدهم.»
او گفت: «سالنهای بازی ماهجونگ زیادی وجود دارد و غیرقانونی نیستند. چرا اینقدر لجبازی؟»
گفتم: «اگرچه غیرقانونی نیست، اما شما مکانی را برای قمار فراهم میکنید، انگار که دارید قمار میکنید. درست مثل مواد مخدر است. شما مواد مخدر نمیخرید یا نمیفروشید، اما مکانی برای مصرف مواد برای مردم فراهم میکنید. آیا شما جزئی از باند نیستید؟ ما نمیتوانیم از این راه پول دربیاوریم. ما باید برای فرزندمان تقوا جمع کنیم.»
بهمحض اینکه به فرزندمان اشاره کردم، همسرم ساکت شد.
یکی از دوستانم نیز با من تماس گرفت و خواستار اجاره ملک شد. او میخواست از آن برای سالن بازی ماهجونگ استفاده کند.
ما بیش از ۳۰ سال با هم دوست بودیم. او برای عروسی فرزندم هدیه داد و همچنین در طول سال نو چینی، چند محصول ویژه برایمان آورد. من مدیونش بودم. اگر درخواستش را رد میکردم، وجههاش را از دست میداد و احساس گناه میکردم. اگر فالون دافا را تمرین نمیکردم، آن را با قیمت پایین به او اجاره میدادم. اما من فالون دافا را تمرین میکنم، بنابراین نباید درحالیکه تزکیه میکنم رفتاری بشری داشته باشم. با وجود اینکه نه گفتن به او برایم سخت بود، مجبور شدم نه بگویم. گفتم: «اگر کار دیگری میکردی، آن را با قیمت پایین به تو اجاره میدادم. اگر تجارت بازی ماهجونگ داری، لطفاً مرا ببخش. من مردی معتقد هستم.» او گفت: «اشکالی ندارد. درک میکنم.»
این ملک درنهایت به قیمت ۱۵هزار یوان در سال اجاره داده شد که ۱۰هزار یوان کمتر از قیمت واقعی. اما در قلب و ذهنم احساس راحتی داشتم.
وقتی ملک برای بار دوم خالی شد، افرادی با من تماس گرفتند تا آن را برای سالن بازی ماهجونگ اجاره دهم. آنها را رد کردم. این روزها اوضاع اقتصادی خوب نیست. بهمدت شش ماه است که برای اجاره دادن ملک آگهی دادهام، اما آن هنوز اجاره نرفته است.
همسرم مضطرب شد و گفت: «نظرت چیست که آن را برای یک سالن بازی ماهجونگ اجاره کنم. این هیچ ارتباطی به تو ندارد.»
با همسرم مباحثه خوبی داشتم و مفصل برایش توضیح دادم. گفتم: «پیمودن مسیرمان در زندگی بهطور محکم و استوار همیشه آسان نیست. اینکه کارها را درست انجام دهیم تا فرزندان و نوههایمان برکت داشته باشند حتی سختتر است. به آن مقامات دولتی نگاه کن. کدامیک باهوش نیستند؟ پس چرا آنها متهم شدند و به زندان افتادند؟ زیرا آنها فا را در قلبشان ندارند. نمیتوانند زندگی خود را کنترل کنند. آن رؤسای دارای پول زیاد نیز همینطور هستند. کدامشان ضریب هوشی پایینی دارد؟ چرا همهچیز برای آنها خوب پیش نرفت؟ زیرا آنها فا را در قلبشان نداشتند. نمیدانستند چهکاری را باید انجام دهند و چه کاری را نباید انجام دهند. آنها رابطه علت و معلولی عقوبت را نمیدانستند. موجوداتی خدایی بالای سر ما هستند. تو پولی به دست میآوری که نباید به دست بیاوری. آیا جرئت داری خرجش کنی؟ ما هرگز نباید کاری کنیم که خلاف اصول آسمان باشد.
«من همیشه دارو مصرف میکردم. بیش از ۲۰ سال است که فالون دافا را تمرین کردهام و از آن زمان تاکنون هیچ قرصی مصرف نکردهام. چقدر در هزینههای پزشکی پسانداز کردهام؟ قبلاً با هم دعوا میکردیم و نزدیک بود طلاق بگیریم. خانه ما مثل یک خانه نبود و فرزندمان طبیعی نبود. اکنون خانوادهای هماهنگ داریم، از سلامتی خوبی برخورداریم و نیاز نیست نگران فرزندمان باشیم. آیا میتوان اینها را با پول خرید؟ چند خانواده مثل ما هستند؟ آیا ما از تمرین فالون دافا بهره نبردهایم؟»
او استدلال مرا تصدیق کرد و دیگر درباره اجارهبها مرا ناراحت نکرد.
فالون دافا مرا اساساً تغییر داده است، ذهن، سرشت و زندگیام را بازسازی کرده است. بدون دافا، چنین فردی نبودم. استاد، بهخاطر ارائه نجات و نیکخواهیتان سپاسگزارم!
(مقاله منتخب بهمناسبت روز جهانی فالون دافا در وبسایت مینگهویی)
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.