(Minghui.org) پدرم ۷۰ساله است و قبل از بازنشستگی، رهبر حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) در سطح شهرستان بود. او بالاترین مقام مسئول در محل کار قبلی‌اش بود. قبل از اینکه ح.ک.چ آزار و شکنجه فالون دافا را شروع کند، والدینم شاهد مزایایی بودند که تمرین دافا برای من به همراه داشت و می‌دانستند که تمرین‌کنندگان افراد خوبی هستند. آن‌ها همچنین می‌دانستند که این روش معنوی باعث بهبود وضعیت سلامت مردم می‌شود.

پدرم بسیار حمایت می‌کرد و به ما اجازه می‌داد تا از اتاق‌های جلسه در محل کارش، برای مطالعه فا و به‌اشتراک گذاشتن درکمان استفاده کنیم. مادرم نیز قصد داشت تزکیه کند. اما پس از شروع آزار و شکنجه، من به‌طور غیرقانونی بازداشت و به کار اجباری محکوم شدم و بارها به‌دلیل امتناع از رهاکردن ایمانم، به زندان محکوم شدم.

پدرم و خانواده‌ام خیلی تحت فشار بودند و از ح.ک.چ وحشت داشتند. علاوه‌بر این، در نتیجه تبلیغات طولانی‌مدت ح.ک.چ که دافا را اهریمنی جلوه می‌داد، آن‌ها متوجه نبودند که چرا تمرین‌کنندگان حقایق دافا و آزار و شکنجه را برای مردم توضیح می‌دهند. فکر می‌کردند که این «درگیر شدن در سیاست» است. پدرم از ترک حزب خودداری کرد و مادرم آنقدر ترسیده بود که حاضر نشد دافا را تمرین کند.

تمرین‌کنندگان خیلی تلاش کردند تا پدرم را متقاعد کنند مطالبی را بخواند که حقایق آزار و شکنجه را توضیح می‌داد. او می‌دانست که حادثه خودسوزی میدان تیان‌آنمن صحنه‌سازی شده بود و می‌دانست که ح.ک.چ متقلب است. در سال‌های اخیر، همکلاسی پدرم در دانشگاه که در خارج از کشور زندگی می‌کند، اغلب اطلاعاتی را برای افشای فساد درون‌حزبی برای او ارسال می‌کرد. با گذشت زمان، والدینم نظرشان را درمورد حزب تغییر دادند.

به پدرم درمورد آزمایشات کریستال آب که توسط دکتر ماسارو ایموتو انجام شده بود گفتم. هنگامی که کریستال‌های آب پیام‌های مثبت دریافت کردند، کریستال‌ها زیبا شدند. وقتی پیام‌های منفی به آن‌ها داده شد، کریستال‌ها به اشکالی زشت درآمدند. همین امر درمورد بدن انسان نیز صدق می‌کند. پدرم فکر می‌کرد این درست است. او بسیاری از کتاب‌های نوشته‌شده توسط رهبر ح.ک.چ را در خانه نگهداری می‌کرد. گفتم: «این کتاب‌ها درمورد جنگ با زمین و آسمان صحبت می‌کنند. همه آن‌ها دروغ هستند و فایده‌ای ندارند. آن‌ها یک میدان انرژی بد تولید می‌کنند. به او پیشنهاد دادم کتاب‌ها را دور بیندازد و پدرم توصیه مرا پذیرفت.

بعد از بازنشستگی، وضعیت سلامت پدرم سال به سال بدتر شد. در سال ۲۰۲۱، پس از اینکه زمان زیادی را صرف صحبت با او درباره دافا کردم، او شروع به خواندن جوآن فالون کرد. به او گفتم که کتاب را یکباره بخواند و گفتم که اگر این کار را نکند، بعداً خواندن کتاب برایش سخت خواهد بود. اما همانطور او درحال خواندن سخنرانی ششم بود، با یک مأمور پلیس ملاقات کرد که به او فلایری داد که دافا را بدنام می‌کرد. پدربزرگِ پدرم ملاک بود و در جریان مبارزات سیاسی ح.ک.چ علیه ملاکان به ضرب گلوله کشته شد. پدرم انقلاب فرهنگی را پشت سر گذاشت و اکنون باید تحت فشار آزار و اذیت تمرین‌کنندگان دافا قرار می‌گرفت. او با دیدن فلایر بلافاصله نگران شد و از ادامه خواندن جوآن فالون ترسید.

در سال ۲۰۲۲، به‌دلیل نگرانی برای سلامتی‌اش و به‌دلیل اینکه احساس می‌کرد من واقعاً مراقبش هستم، با استفاده از نام مستعار از حزب کمونیست چین خارج شد. در روزهای اولیه پاندمی کووید، او به این ویروس مبتلا شد. می‌دانستم که عمیقاً با شستشوی مغزی الحادی توسط حزب فریب خورده است. علاوه‌بر این، دروغ‌های طولانی‌مدت ح.ک.چ او را به این فکر انداخت که باید از حزب به‌خاطر حرفه‌ موفقیت‌آمیزش و درمانی که در سطح معاونت دریافت می‌کرد، سپاسگزار باشد. این می‌توانست دلیل ابتلای او به ویروس باشد. اما ازآنجا‌که او قبلاً نیمی از جوآن فالون را خوانده و از حزب خارج شده بود، به‌رغم وضعیت وخیمش توانست از این ویروس بهبود یابد.

یک روز صبح در سال ۲۰۲۳، فکر واضحی به ذهنم خطور کرد: پدرم در سال نو چینی فوت می‌کند. مبهوت شده بودم. ابتدا فکر می‌کردم منظور پدرشوهرم است که آن موقع ۹۰ سال داشت و وضعیت سلامتی خوبی نداشت. موجودات ذی‌شعور برای فا به زمین آمدند. پدرشوهرم دافا را به‌طور کامل نپذیرفته است و با تمرین‌کنندگان دافا یک رابطه‌ تقدیری عالی دارد. او نیز باید موجودی قابل‌توجه باشد و نباید در این زمان فوت کند. فوراً افکار درست فرستادم تا این نظم و ترتیب را از بین ببرم.

به‌طور غیرمنتظره‌ای چند روز بعد، پدرم ناگهان گفت که در قلبش احساس ناراحتی می‌کند و از من خواست که برای سی‌تی اسکن از بیمارستان وقت بگیرم. به‌سرعت از پدرم خواستم که عبارات خوش‌یمن «فالون دافا خوب است» و «حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» را بخواند، و او این کار را انجام داد. بعد از معاینه حالش خوب بود و نفس راحتی کشیدم. می‌دانستم که استاد لی، بنیانگذار فالون دافا، به او کمک کردند. پدرم در لحظه حساس توانست به عبارات خوش‌یمن فکر کند و استاد از روی نیک‌خواهی به او کمک کردند.

در ژوئیه۲۰۲۳، مشخص شد پدرم دچار سرطان پیشرفته پروستات است. سرطان از قبل به تمام قسمت‌های بدنش به‌جز استخوان‌ها سرایت کرده بود. علاوه‌بر این، او بیماری‌های زمینه‌ای جدی دیگری، ازجمله فشار خون بالا و دیابت نوع ۲ داشت. متخصصان در بیمارستان‌های بزرگ شهر تمایلی نداشتند او را برای برداشتن بافت‌های سرطانی‌اش جراحی کنند و به او پیشنهاد دادند که برای شیمی‌درمانی اقدام کند. خانواده‌ام پس از مشورت با پزشکان دیگر متوجه شدند که شیمی‌درمانی درحین اینکه سلول‌های سرطانی را از بین می‌برد ممکن است به سایر قسمت‌های بدنش آسیب برساند. ضمن اینکه فرصت کافی برای اعزام پدرم به بیمارستان استان برای معالجه وجود نداشت.

از استاد خواستم که پدرم را نجات دهند و به او زمان دهند تا دافا را عمیق‌تر درک کند. روز بعد خبر خوبی دریافت کردم. یک پزشک محلی معروف گفت که پدرم را برای برداشتن بافت‌های سرطانی‌اش جراحی می‌کند.

پدرم مضطرب بود. به‌سرعت برای او یک دستگاه MP3 جدید فرستادم که می‌توانست آن را روی گردنش آویزان کند تا به رادیو مینگهویی گوش دهد. ماجرا‌های بسیاری درباره بیماران سرطانی را که با خواندن عبارات خوش‌یمن بیماری‌شان بهبود یافته برایش دانلود کردم. گفتم: «پدر، از این به بعد، هر روز صد بار تکرار کن: "فالون دافا خوب است. حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است " حالت بهتر خواهد شد.» او چنان پذیرفت که گویی آخرین امیدش بود و هر روز ۱۰۰ بار آن را تکرار می‌کرد. از او خواستم آرامش داشته باشد و زیاد نگران بیماری‌اش نباشد. عمویم که در منطقه دیگری زندگی می‌کرد به کمک پدرم آمد و او را تشویق کرد که امور را سبک بگیرد.

بعد از اینکه او خواندن روزانه عبارات را شروع کرد، مشاهده کرد که آرام شدن برایش راحت‌تر شد. اعضای خانواده ما تحت تأثیر آرامش او قرار گرفتند. به او گفتم حتما یادش باشد عبارات را روی میز جراحی هم تکرار کند و او هم قبول کرد. پس از هشت ساعت جراحی طولانی و به‌دنبال آن ۲۴ ساعت تحت‌نظر بودن در آی‌سی‌یو، عمل با موفقیت بزرگی همراه بود. پدرم می‌گفت قبل از عمل، عبارات را بی‌وقفه تکرار می‌کرد. هفت روز بعد توانست به خانه برگردد. پزشکش معتقد بود که بهبودی او بسیار بهتر از حد انتظار بوده است.

در طول جراحی، به‌منظور محافظت از اعصاب، برخی از بافت‌های سرطانی به‌طور کامل برداشته نشدند. پزشک به پدرم گفت که برای سرکوب سلول‌های سرطانی باید داروی خاصی را در خانه مصرف کند. پدرم نگران شد، زیرا می‌دانست این دارو عوارض جانبی عمده‌ای دارد و می‌تواند به اعصاب مغزش آسیب برساند. اعضای خانواده ما نیز نگران عوارض جانبی این داروها بودند. پیشنهاد کردم که هر روز عبارات را بیشتر بخوانیم، زیرا قدرت دافا با دارو قابل‌مقایسه نیست. پس از صحبت با خانواده، آن‌ها تصمیم گرفتند که پدرم دارو مصرف نکند و به‌جای آن با طب چینی درمان را ادامه دهد. مادرم معتقد بود طب چینی ملایم‌تر و کامل‌تر از طب غربی است. مطلع شدیم که همسر عمویم از یک دکتر که در طب چینی مجرب است و شهرت زیادی دارد برای پدرم نوبت معاینه گرفته است.

دو هفته بعد از اینکه پدرم از بیمارستان به خانه آمد، نتایج اولین آزمایش خونش نشان داد که سلول‌های سرطانی او اندکی کاهش یافته است. همه به وجد آمدند. این بدان معنا بود که او تصمیم درستی گرفت که دارو مصرف نکرد. پدرم از ما و خانواده خواهرم به صرف شام پذیرایی کرد. او گفت توصیه من به خواندن این عبارات واقعاً مؤثر بود. مادرم نیز اعتراف کرد که پدرم بعد از خواندن این عبارات آرامش بیشتری دارد و این برای بهبودی او بسیار مهم است. مادرم همچنین با هیجان به همه گفت که در دفتر خاطراتش از استاد تشکر کرده است. این باعث شد احساس آرامش کنم، زیرا بارها مورد آزار و اذیت قرار گرفتم و خانواده‌ام به‌شدت زجر کشیده بودند. حالا که مادرم نگرش خود را تغییر داده بود، برایم یک تسکین بود.

یک نشریه با عنوان «درک» را از وب‌سایت مینگهویی دانلود کردم تا پدرم بخواند. آن شامل اطلاعات زیادی از ترکیب یافته‌های تحقیقات علمی مدرن و پژوهش‌های طب باستانی چینی در بدن انسان و جهان است. پدرم ماجرا‌ها را دوست داشت و به من گفت این داستان‌ها مانند اسطوره‌ها هستند، اما با علم مدرن ترکیب شده‌اند. او قصد داشت این نشریه را چند بار بخواند. او هر روز ۱۰هزار قدم راه می‌رود و تکرار می‌کند: «فالون دافا خوب است. حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است.»

دو ماه بعد، نتایج آزمایش پدرم نشان داد که او بهتر است. در ماه سوم، تقریباً تمام سلول‌های سرطانی او از بین رفته بودند. دکتر گفت باورکردنی نیست.

حالا پدرم خواندن عبارات را به یک عادت تبدیل کرده است. یک نسخه از جوآن فالون را نیز برای او فرستادم. سال گذشته، درست قبل از سال نو، او بر انواع مداخله‌ها غلبه کرد و در یک نشست، خواندن جوآن فالون را تمام کرد. او هنوز هم در اوقات فراغتش این کتاب را می‌خواند. تمام خانواده من شاهد بهبودی او از سرطان بودند و به قدرت عبارات اعتقاد پیدا کردند. سال گذشته پدرشوهر ۹۰ساله‌ام مریض و در بیمارستان بستری شد. حتی پدرم تلفنی با او تماس گرفت و پیشنهاد داد که او نیز این عبارات تکرار کند.

با مرور روندی که پدرم از ح.ک.چ شیطانی جدا شد و ذره‌ذره حقیقت دافا را پذیرفت، نظم و ترتیب کامل و محافظت نیک‌خواهانه استاد را احساس کردم. تشخیص سرطان پدرم باعث شد که او قدرت عبارات «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» را باور کند و به خانواده‌ام کمک کرد دافا را بپذیرند. سپاسگزارم استاد!