(Minghui.org) (ادامه قسمت اول)

تماس‌های تلفنی با چین برای روشنگری حقیقت

علاوه‌بر صحبت با دولت‌های خارجی و سازمان‌های بین‌مللی حقوق بشر، لازم بود که حقایق را برای سازمان‌های مجری قانون در چین نیز روشن کنم. من همیشه نقش مهم تمرین‌کنندگان در پلتفرم آر‌تی‌سی را تحسین کرده‌ام و به‌دنبال شخصی در این پلتفرم بودم تا به پرونده مادرم کمک کند. اما همه در پروژه‌های دیگر دافا مشغول بودند و به من پیشنهاد کردند که این مسئله را خودم حل کنم.

صادقانه بگویم، من همیشه نگران روشنگری حقیقت برای مردم چین بودم. شرم‌آور است که اعتراف کنم در تزکیه‌‌ام کوشا نبودم. گرچه در برخی از فعالیت‌های دافا در منطقه خودم شرکت کرده‌ام، اما ترجیح می‌دادم حقیقت را برای غربی‌ها روشن کنم. آن‌ها واقعاً مؤدب‌تر و پذیراتر به‌نظر می‌رسند. مردم چین متفاوت هستند، زیرا در یک دولت مستبد زندگی می‌کنند و به‌شدت تحت ‌تأثیر آموزه‌های کمونیستی چین هستند.

ذهن اکثر مردم چین مملو از طمع و پرخاشگری است. تعامل با آن‌ها را دوست نداشتم و از تمسخر و کنایه‌شان می‌ترسیدم. به همین دلیل، از روشنگری حقیقت برای مردم چین اجتناب می‌کردم. همچنین در ارائه حقایق اساسی درمورد دافا و آزار و شکنجه فاقد تجربه بودم.

اما این بار نمی‌توانستم این موضوع را نادیده بگیرم. می‌دانستم که این تماس‌های تلفنی مهم هستند، زیرا مستقیم‌ترین راه برای روشنگری حقیقت برای مأموران دخیل در پرونده مادرم بود. مصمم بودم و فوراً کارم را شروع کردم، با این امید که از ترسم عبور کنم.

همانطور که انتظار می‌رفت، در روز اولم با مشکلات زیادی روبرو شدم. وقتی با مأموران پلیس صحبت می‌کردم نمی‌توانستم آرامشم را حفظ کنم. درنتیجه آن‌ها با من بی‌حوصله و حتی خصمانه رفتار می‌کردند. من نیز چند بار با آن‌ها دعوا کردم.

یک مقام عالی‌رتبه در ادارۀ610 ، از من پرسید که آیا من نیز تمرین‌کننده هستم و تهدید کرد که اگر جرئت کنم به چین برگردم، مرا دستگیر خواهد کرد. سپس یک مأمور پلیس قبل از اینکه بتوانم جمله اولم را تمام کنم، تلفنم را قطع کرد. با عصبانیت ده‌ها بار با آن شماره تماس گرفتم. این مأمور به من دشنام داد و گفت که خط‌های تماس‌ ضروری آن‌ها را اشغال می‌کنم. با صدای بلند گفتم: «همه به این دلیل است که مادرم را دستگیر کردید!»

آن تماس‌های اولیه‌ام فقط برای این بود که خشمم را خالی کنم. آن را بر سر هر کسی که به تلفن پاسخ می‌داد خالی می‌کردم. در زمینه روشنگری حقیقت، آن اصلاً مؤثر نبود.

مأموران پلیس چینی بسیار زیرک هستند. آن‌ها انواع و اقسام بهانه‌ها را برای فرار از مسئولیت دارند. وقتی با اداره پلیس محلی تماس گرفتم، پلیس گفت که مادرم تحت بازداشت آن‌ها نیست و من باید با بازداشتگاه تماس بگیرم. وقتی با بازداشتگاه تماس گرفتم، نگهبان به من گفت که آن‌ها فقط بازداشت را تسهیل می‌کنند و در روند قانونی دخالتی ندارند. به من گفت که به اداره پلیس منطقه زنگ بزنم. وقتی با اداره پلیس منطقه تماس گرفتم مأمور به من گفت که آن‌ها او را دستگیر نکردند و باید با کسی که او را دستگیر کرده صحبت کنم و مرا به همانجایی که شروع کرده بودم ارجاع داد. سعی کردم از انواع روش‌ها استفاده کنم، و فقط به این نتیجه رسیدم که آن وقت تلف کردن است.

اکنون می‌دانم که برای مردم چین چقدر سخت است که از رژیم کمونیستی بابت رفتار ناعادلانه دادخواهی کنند. آن‌ها باید از موانع بسیاری عبور کنند، اما ممکن است به جایی نرسند. علاوه‌بر ‌این، مأموران پلیس متخصص طفره رفتن هستند. آن‌ها مستقیماً به مشکل رسیدگی نمی‌کنند. چند بار ناخودآگاه متوجه شدم که از منطق غلط آن‌ها پیروی می‌کنم و درنهایت حقیقت را روشن نمی‌کنم.

یک تمرین‌کننده در طول این روند کمکم کرد

من خسته و ناامید شده بودم، نمی‌دانستم چگونه با این «روباه‌های پیر» رفتار کنم. درست در آن زمان یک تمرین‌کننده باتجربه به من پیشنهاد کمک کرد. او ساعت تمرین صبحگاهی‌اش را فدا می‌کرد تا هر روز چند ساعت با من تماس تلفنی داشته باشد. او همچنین از سایر تمرین‌کنندگان دعوت کرد تا به ما ملحق شوند. این کمک بزرگی بود و در زمان مناسب انجام شد. وقتی او تماس‌ می‌گرفت، من می‌توانستم به آن گوش کنم و یاد بگیرم که چگونه از منحرف شدن و طفره رفتن از سؤالات پیچیده جلوگیری کنم. او انتقادات و پیشنهادات صمیمانه‌ای را درمورد اینکه چگونه می‌توانم پیشرفت کنم ارائه کرد.

این تمرین‌کننده اشاره کرد که نگرانی بیش از حد درمورد مادرم مرا از پوشش دادن حقایق اساسی و مهم درباره دافا و آزار و شکنجه بازمی‌دارد. به من یادآوری کرد که هدف نهایی ما این است که به مأمورانی که هرگز حقیقت را نشنیده‌ یا درک نکرده‌اند، فرصتی بدهیم و به آن‌ها بگوییم که واقعاً چه خبر است. فقط با پوشش دادن همه اصول اولیه می‌توانیم عناصر القاشده در ذهن آن‌ها را پاکسازی و به آن‌ها کمک کنیم تا از چنگال محکم حزب خلاص شوند. این مانع آن‌ها از ارتکاب جنایات علیه دافا نیز می‌شد. اگر مکالمه من فقط روی مادرم متمرکز می‌شد، فرصت نجات هر کسی که تلفن را بر‌می‌داشت، هدر می‌رفت.

روشنگری حقایق به‌طور جامع

به‌سرعت متوجه شدم که چگونه بسیاری از مأموران پلیس از مشارکتشان در آزار و شکنجه بی‌خبر هستند. اغلب از آن‌ها می‌شنیدم که می‌گفتند: «مقامات بالاتر به ما گفتند که دستگیر کنیم و ما فقط قانون را اجرا کردیم.» یک بار به مأموری گفتم: «لطفاً در آزار و شکنجه تمرین‌کنندگان فالون گونگ شرکت نکنید.» او جواب داد: «من از این لحن صحبت خوشم نمی‌آید. منظور شما از آزار و شکنجه چیست؟ چه زمانی شما را مورد آزار و شکنجه قرار دادم؟» و گوشی را قطع کرد.

این مأموران واقعاً فکر نمی‌کردند که کار اشتباهی انجام می‌دهند. فکر نمی‌کردند که در یک آزار و شکنجه بی‌اساس به هر شکل یا فرمی شرکت می‌کنند. آن‌ها به‌عنوان مأموران مجری قانون، قانون را نمی‌دانند و فکر نمی‌کنند که تمرین دافا در چین کاملاً قانونی است. آن‌ها فقط به این دلیل دستگیر می‌کنند که به آن‌ها گفته شده است و در ذهنشان، چنین چیزی صرفاً اجرای قانون است.

برای ارائه مؤثرتر و جامع‌تر حقایق، متن‌های نمونه و دستور‌العمل‌هایی را در وب‌سایت مینگهویی جستجو کردم که سایر تمرین‌کنندگان به اشتراک گذاشته‌اند. نکات صحبت را جمع‌آوری کردم و آن‌ها را مطابق با نیازهایم بازنویسی کردم. متنم را براساس مخاطب هدفم تنظیم کردم و به نگرانی‌های آن‌ها پرداختم. علاوه‌بر پوشش اصول اولیه، ازجمله اینکه دافا واقعاً چیست و حقه خودسوزی تیا‌ن‌آنمن چگونه اتفاق افتاد، این واقعیت را نیز پوشش می‌دادم که هیچ قانونی در چین، فالون گونگ را غیرقانونی نمی‌داند.

کمیته دائمی کنگره ملی خلق (NPC) با تصویب قطعنامه‌ای در30اکتبر1999، فهرست کاملی از سازمان‌های فرقه‌ای را ممنوع دانست و فعالیت‌های این فرقه‌ها را قابل‌مجازات اعلام کرد. فالون گونگ در این فهرست نیست. وزارت امنیت عمومی چین در سال2000 و بار دیگر در سال 2005، اعلان عمومی درمورد شناسایی و ممنوعیت سازمان‌های فرقه‌ای را صادر کرد. از فالون گونگ به‌عنوان یکی از 14 سازمان فرقه‌ای نام برده نشد. اداره کل مطبوعات و انتشارات چین دستور شماره 50 را در 1مارس2011 صادر کرد و ممنوعیت کتاب‌های فالون دافا در سال 1999 را لغو کرد. انتشار و توزیع کتاب‌های دافا در چین قانونی است.

مأموران پلیس همچنین باید از «مقررات مربوط به مسئولیت مأموران پلیس ارگان‌های امنیت عمومی در قبال قصور در اجرای قانون» که در سال 2016 وضع شده است، آگاه باشند. این مشخص می‌کند که هر یک از مأموران مجری قانون حتی پس از بازنشستگی، درخصوص آن‌ها پاسخگو خواهد بود؛ درخصوص هرگونه سوءرفتار، عمدی یا غیرعمدی، یا هرگونه خطای عمده‌‌شان که منجر به محکومیت‌های نادرست شده است. من از مأمورانی که با آن‌ها صحبت کردم خواستم این موضوع را درنظر بگیرند، اگر آن‌ها بجای عمل به قانون، صرفاً براساس دستور مافوق خود، تمرین‌کنندگان را دستگیر کنند و مدارک نادرستی برای زندانی کردن یک تمرین‌کننده بی‌گناه فالون گونگ ارائه کنند، درنهایت چه کسی مسئول خواهد بود؟

همچنین به آن‌ها گفتم که چگونه دولت‌های خارجی به تمرین‌کنندگان فالون گونگ، در تلاش برای مقابله با آزار و شکنجه کمک می‌کنند. تمرین‌کنندگان اکنون راهی برای ارائه نام و اطلاعات تماس مأموران پلیس درگیر در آزار و شکنجه به کنگره ایالات متحده دارند. زمانی که این مأموران در فهرست قرار گیرند، توسط دولت آمریکا تحریم خواهند شد. به خود آن‌ها و همچنین به همسر و فرزندانشان ویزای آمریکا داده نمی‌شود و وجوه آن‌ها در مؤسسات مالی ایالات متحده مسدود می‌شود.

به تبعیت از ایالات متحده، بسیاری از کشورهای دیگر، از جمله کانادا، بریتانیا، استرالیا و نیوزلند قوانین مشابهی را برای تحریم افرادی که در آزار و شکنجه نقش دارند تصویب کرده‌اند یا درحال تهیه پیش‌نویس هستند. هدفم این است که به این مأموران اطلاع دهم مشارکت در آزار و شکنجه می‌تواند به‌طور با‌لقوه به خود و خانواده‌هایشان آسیب برساند.

تأثیر بیشتر در روشنگری حقیقت

وقتی لحن صدایم را ملایم کردم و متنم را نیز بهتر کردم، افراد آن طرف خط مایل بودند مدت بیشتری گوش کنند. می‌توانستم بگویم که درحال انتقال پیامم هستم، و مأموران درباره آنچه واقعاً اتفاق می‌افتد و تأثیر آن اتفاقات بر خودشان فکر می‌کردند. برخی بیش از 20 دقیقه روی خط می‌ماندند، درحالی‌که این زمان در ابتدا یک یا دو دقیقه بود. در هفته اول به حمایت سایر تمرین‌کنندگان نیاز داشتم، و در هفته دوم، به‌تنهایی این کار را انجام دادم. هر روز با مأموران مختلف در اداره پلیس صحبت می‌کردم که در نوبت‌های شیفت خود مشغول بودند.

البته آن‌هایی که تلفن جواب می‌دادند معمولاً رتبه پایین‌تری داشتند. می‌خواستم با آن‌هایی صحبت کنم که رتبه‌های بالاتری دارند تا بتوانند حقیقت را بفهمند. ازآنجاکه نمی‌توانستم ازطریق تماس به مقامات عالی‌رتبه برسم، تمرین‌کننده‌ای به من پیشنهاد کرد که به رؤسا، مدیران و معاونان نامه بنویسم. همچنین روی متن صحبت‌های تلفنی‌ام تغییراتی ایجاد کردم و آن را در قالب نامه بازنویسی کردم، که همچنان حقایق اساسی درباره دافا و آزار و شکنجه را پوشش می‌داد.

هدفم این بود که این مسئولان بفهمند پیروی کورکورانه از دستورات عواقبی به‌دنبال دارد. امیدوارم آن‌ها یک گام به عقب بردارند تا وضعیت را دوباره ارزیابی کنند و نحوه برخوردشان با پرونده‌های فالون گونگ را دوباره بررسی کنند. آیا آن‌ها با خطر تبدیل شدن به قربانی روبرو هستند و با کمک به رژیم کمونیستی، به ارتکاب جنایت علیه فالون گونگ ادامه می‌دهند؟ یا اینکه تصمیم می‌گیرند کار درست را انجام دهند و تمرین‌کنندگان را آزاد کنند؟

با تماس‌های تلفنی بیشتر، ذهنیتم تغییر کرد. این تماس‌ها را شروع کردم، زیرا معتقد بودم که کمک زیادی به نجات مادرم می‌کند؛ همچنین مستقیم‌ترین و مؤثرترین راه برای روشنگری حقیقت است. تأثیر تماس‌ها قدرتمند است و شیطان را تا عمق وجودش می‌لرزاند.

از صمیم قلب امیدوار بودم که این مأموران مجری قانون حقیقت را بیاموزند و از کمک به حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) و اعمال نادرستش دست بردارند. تغییر ذهنیت باعث شد که این روند بدون دردسرتر پیش برود. همچنین از شر وابستگی‌هایی مانند وابستگی به سایر تمرین‌کنندگان، رقابت‌جویی، رنجش و ترس خلاص شدم. به‌تدریج نیک‌خواهی‌ام نیز بیشتر شد.

استقامت و پایداری پیروز می‌شود

در آن ماه‌ها برنامۀ خیلی فشرده‌ای داشتم. زمستان بود. روزهایم را از صبح زود که هوا سرد و تاریک بود شروع می‌کردم. ساعت‌ها قبل از هر کس دیگری سر کار حاضر می‌شدم. در یک دفتر ساکت، برای روشنگری حقیقت با چین تماس تلفنی برقرار می‌کردم. آنگاه کار معمولم را شروع می‌کردم.

وقتی با چین تماس می‌گرفتم، اغلب با افرادی مواجه می‌شدم که خصومت آن‌ها خاطرات بدی را از زمانی که در آنجا زندگی می‌کردم به یادم می‌آورد. گاهی کاملاً باعث ناراحتی‌ام می‌شد. اما وقتی تلفن را قطع می‌کردم و روز کاری‌ام را در میان همکاران صمیمانه شروع می‌کردم، به محیط آرام و راحت زندگی روزمره‌ام برمی‌گشتم. انگار بین دو جهان، به این سو و آن سو، جابجا می‌شدم. هر روز با پدرم صحبت می‌کردم تا از او خبر بگیرم و درمورد پرونده مادرم اطلاعاتی دریافت کنم.

یک روز ناگهان موجی از خستگی مرا فرا گرفت. به این فکر کردم که «این وضع کی تمام می‌شود؟ فقط یک ماه گذشته، اگر مادرم ماه‌ها در بازداشت باشد چه؟ اگر او به زندان یا کار اجباری محکوم شود چه؟ تا کی باید اینطور ادامه دهم؟» بلافاصله این فکر را رد کردم: «آیا این وابستگی من به راحت‌طلبی نیست؟ این باعث می‌شود که بخواهم به زندگی راحت خود برگردم و هیچ نگرانی نداشته باشم.»

دوست نداشتم همیشه مضطرب و خسته باشم. از این ایده که در زمان‌های سخت و مصیبت‌ها کار کنم ناراحت بودم. نمی‌خواستم سختی بکشم. فاقد پشتکار بودم. این امکان‌پذیر است که یک روز، دو روز، یک ماه یا دو ماه حقیقت را با قدرت کامل روشن کنیم. اما بزرگ‌ترین چالش زمان است، همانطور که زمان می‌گذرد، کم‌کم اینطور فکر می‌کنم که آیا دارم انرژی و توانم را از دست می‌دهم و نمی‌توانم نور امید را در انتهای تونل ببینم؟

مطالعه فا به برگرداندن عزمم کمک کرد. صرف‌نظر از نتیجه، مصمم بودم که به این مسیر ادامه دهم. اگر پرونده مادرم به دادستانی ارسال می‌شد، با دادستانی و دادگاه تماس می‌گرفتم تا حقیقت را روشن کنم. از نظر ذهنی خودم را برای ماندن در این مبارزه طولانی‌مدت آماده کرده بودم. دیگر به مهلت «یک‌ماهه» که به خودم تحمیل کرده بودم وابسته نبودم. تا زمانی که آزار و اذیت ادامه دارد، من به راهم ادامه خواهم داد. برنامه‌هایی برای افزایش شدت روشنگری حقیقت در مقیاس جهانی ترتیب دادم. شروع به تهیه پیش‌نویس مقاله‌ای در زمینۀ اطلاع‌رسانی درمورد آزار و شکنجه کردم تا به رسانه‌های جریان اصلی ارائه کنم.

روزی که قرار بود با یکی از رسانه‌ها تماس بگیرم، خبر آزادی مادرم را دریافت کردم. استاد سپاسگزارم. از هم‌تمرین‌کنندگانم برای همه حمایت‌هایتان، و افکار درستی که همه ما در آن مشارکت داشتیم، تشکر می‌کنم.

تأثیر عظیم: مینگهویی و اپک ‌تایمز

بعد از آزادی مادرم، با وی تماس گرفتم و صحبتی طولانی با هم داشتیم. خبر آزادی او را روز بعد برای اپک ‌تایمز ارسال کردم و بلافاصله منتشر شد. برخی از جزئیاتی که مادرم به‌اشتراک گذاشت، تأیید کرد که مینگهویی و اپک ‌تایمز نقش بزرگی در بازدارندگی و سرکوب شیطان داشتند.

او گفت که مأموران بازداشتگاه و اداره پلیس هرازگاهی از او می‌پرسیدند: «من با شما خوب رفتار می‌کنم، درست است؟ من تو را آزار و شکنجه نمی‌دهم، درست است؟» مادرم ابتدا با این سؤالات گیج شده بود. پس از گفتگوی ما، او به‌سرعت متوجه ارتباط بین انتشار دستگیری‌اش در مینگهویی و اپک ‌تایمز و اینموضوع شدکه چرا مأموران در اطراف او محتاط بودند. افشاگری این رسانه‌ها باعث شد که مأموران مورد هجوم تماس‌های تلفنی روشنگری حقیقت از خارج از چین قرار گیرند. این به آن‌ها این فرصت را داد تا حقیقت را بیاموزند و تصمیمات آگاهانه‌ای را اتخاذ کنند.

یک نجات موفق به دو طرف مرتبط است

وقتی پلیس سعی کرد مادرم را وادار کند که «اظهاریه‌ای» مبنی بر انکار اعتقادش به دافا را امضا کند، او متزلزل نشد. او با حدود 40 زندانی دیگر در یک سلول بود و بسیاری از آن‌ها به او توصیه کردند که آن را امضا کند. آن‌ها به او گفتند اگر این کار را نکند، مدت بیشتری حبس می‌شود و شاید محکوم شود. آن‌ها می‌گفتند تمرین‌کننده‌ای که قبلاً در آنجا بود، ابتدا دافا را انکار نکرد، اما پس از چند ماه تسلیم شد.

مادرم اجازه نداد هیچ چیزی قلبش را تکان دهد و در تمام مدتِ مصیبتش، افکار درست قوی را حفظ کرد. این باعث شد متوجه شوم که برای نجات موفقیت‌آمیز یک تمرین‌کننده استقامت دو طرف لازم است. مهم نیست که چقدر خوب تلاش‌هایمان برای نجات را سازماندهی می‌کنیم یا چقدر سخت کار می‌کنیم، تمرین‌کننده بازداشت‌شده باید به استاد و فا ایمان کامل داشته باشد و افکار درست و اعمال درست قوی را حفظ کند. فقط در این صورت است که تلاش ما می‌تواند مؤثر واقع شود.

مادرم برایم ماجرایی تعریف کرد. اکثر هم‌سلولی‌های او به‌دلیل پولشویی بازداشت شده بودند. برخی به‌دلیل اشتباهات کارفرمایانشان، به‌دروغ متهم به اختلاس شدند. از زن جوانی در سلولش خواسته شد پس از جلسه دادرسی صورتجلسه را امضا کند. مأموران اصرار داشتند و به او قول دادند که اگر همکاری کند مجازات خفیفی دریافت خواهد کرد. زن جوان بدون اینکه زیاد فکر کند امضا کرد، اما درنهایت با محکومیت سنگینی روبرو شد. او بعداً متوجه شد که پرونده با آنچه در جلسه گفته شد مطابقت ندارد و از نخواندن آن پشیمان شد. او به همه افراد سلول گفت که هرگز به پلیس اعتماد نکنند. این مقامات ح.ک.چ اراذل و اوباشی هستند که برای حفظ منافع خود دروغ می‌گویند و تقلب می‌کنند.

البته هیچ‌چیز نمی‌تواند تمرین‌کنندگان مصمم فالون دافا را متزلزل کند. آن‌ها به دام ترفندهای شیطان نمی‌افتند و هرگونه نظم و ترتیب نیروهای کهن را انکار می‌کنند. در اینجا به کسانی که از ح.ک.چ و اراذل آن می‌ترسند یادآوری می‌کنیم: حتی یک لحظه هم فکر نکنید آنقدر خوش‌شانس خواهید بود که از پس آن بربیایید. دروغ‌های شیطان را باور نکنید. ما باید نیروهای کهن و نظم و ترتیب آن‌ها را کاملاً انکار کنیم، با ح.ک.چ همکاری نکنیم، و به مسیر تزکیه خودمان بچسبیم.

مداخله

وقتی درخواست آزادی مادرم را دادم با مداخله‌های زیادی مواجه شدم. همان روزی که او دستگیر شد، درد شدید دندانم شروع شد. دندان عقلم داشت از لثه‌هایم بیرون می‌زد و نیمه سمت راست صورتم ورم کرده بود. آنقدر درد داشت که نمی‌توانستم دهانم را باز کنم. به‌مدت دو هفته فقط آب می‌خوردم که حتی نوشیدن آبگوشت هم برایم دردناک بود.

تلفن همراهم در مرحله‌ای درست کار نمی‌کرد. تماس‌های تلفنی سایر تمرین‌کنندگان را جواب نمی‌داد. وقتی حتی از تلفن استفاده نمی‌کردم، پیام سیستم می‌گفت شماره‌ام اِشغال است. آلارم‌هایی که برای فرستادن افکار درست جهانی تنظیم کرده بودم نیز درست کار نمی‌کرد. وقتی موسیقی تمرین را روی تلفنم پخش می‌کردم، به‌طور تصادفی مکث کرد و باعث اختلال می‌شد.

یک بار هنگام رانندگی در اتوبان در اواخر شب، صدای موسیقی شن ‌یون که در اتومبیل پخش می‌شد با نوعی سیگنال تداخل پیدا کرد. آن صداهای بلند عجیبی ایجاد کرد که چند دقیقه طول کشید. برای ازبین بردن همه عناصر شیطانی که باعث وقفه می‌شدند افکار درست فرستادم. بعد از چند دقیقه، دوباره موسیقی به‌طور عادی پخش شد.

می‌دانستم که همه این اتفاقات به‌دلیل تلاش من برای نجات مادرم رخ داده است. نیروهای کهن و عناصر شیطانی سعی می‌کردند با استفاده از تمام ابزارهای ممکن مداخله کنند. آن‌ها نمی‌خواستند که من به‌طور کوشا تزکیه کنم، و نمی‌خواستند که من به هم‌تمرین‌کنندگان کمک کنم. اما این دقیقاً همان کاری بود که می‌خواستم انجام دهم؛ سه کار را همانطور که استاد خواسته‌اند به‌خوبی انجام خواهم داد، نظم و ترتیب‌های نیروهای کهن را تصدیق نخواهم کرد و تلاش‌های آن‌ها بیهوده خواهد بود.

این پدیده‌های عجیب پس از آزادی مادرم به‌طور کامل متوقف شد.

آنچه آموخته‌ام

نگرش پدرم نسبت به دافا پس از ملاقات با وکیل، کاملاً تغییر کرد و او اکنون خیلی بیشتر از مادرم حمایت می‌کند. در گذشته، وقتی من و مادرم درباره دافا یا تزکیه صحبت می‌کردیم، او علاقه‌ای نشان نمی‌داد. او اکنون در سکوت گوش می‌دهد و همه صحبت‌هایمان را درک می‌کند. حتی دو عبارت خوش‌یمن «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» را تکرار می‌کند، زیرا می‌داند که برایش مفید است.

در ماه‌های پس از آزادی مادرم، نامه‌هایی از چند مقام محلیِ منتخبِ جدید و پاسخ‌هایی از دولت‌های خارجی دریافت کردم. آن‌ها نسبت به دستگیری مادرم ابراز نگرانی کردند و از تلاش من حمایت کردند. خوشحال بودم که آن‌ها تصمیم گرفتند از فالون دافا حمایت کنند، گرچه مادرم آزاد شده بود. یک بار دیگر به من یادآوری شد که درخصوص تمرین‌کنندگان دافا، هر کاری که انجام می‌دهیم به‌منظور روشنگری حقیقت و نجات موجودات ذی‌شعور است.

پس از گذراندن این محنت، اکنون افکار درست و ایمان بسیار قوی‌تری به دافا دارم. من دقیقاً نمی‌دانستم چگونه به درون نگاه کنم و خودم را بررسی کنم و همیشه در هنگام بروز اختلاف، بر روی کاستی‌های دیگران تمرکز می‌کردم. اکنون می‌توانم ذهنم را آرام کنم و به‌دنبال مشکلات خودم باشم. حالا در اصلاح و بهبود خودم فعال‌تر هستم.

من بسیاری از مفاهیم و وابستگی‌های سرسختانه را از بین برده‌ام. احساساتم نسبت به مادرم به‌میزان قابل‌توجهی کاهش یافته است. دیدگاه جدیدی نسبت به آزمون‌ها و سختی‌هایی دارم که پشت سر می‌گذاریم و دیگر از مصیبت‌ها نمی‌ترسم، زیرا می‌دانم که آن‌ها به ما کمک می‌کنند پیشرفت کنیم.

استاد با زحمت مسیرهای تزکیه ما را ترتیب دادند و ما واقعاً باید هر مرحله از مسیر را به‌خوبی طی کنیم. هر محنت، هر آزمایش، حتی تا شدیدترین آن، به‌دقت براساس کیفیت و ظرفیت ذاتی ما ترتیب داده شده است. اگر در اعتقاد خود مصمم بمانیم، استاد همه‌چیز را برای ما انجام خواهند داد. وقتی واقعاً روی کنار گذاشتن عقاید و وابستگی‌هایمان کار کنیم، متوجه می‌شویم چیزهایی که قبلاً خیلی به آن‌ها اهمیت می‌دادیم دیگر بر ما تأثیر نمی‌گذارند.

درخواست آزادی هم‌تمرین‌کنندگان به خودی خود فرصتی عالی برای روشنگری حقیقت و اعتبار بخشیدن به فاست. اگر با تصورات خودخواهانه این کار را انجام دهیم، نتایج خوبی نخواهیم دید. اگر به روشی درست و باوقار رفتار کنیم و به استانداردهای فا پایبند باشیم، به افراد زیادی دسترسی خواهیم داشت و به آن‌ها کمک خواهیم کرد تا حقیقت را بیاموزند. ما باید خودمان را در موقعیت خوبی قرار دهیم و همیشه هشیار باشیم. ما قربانی نیستیم، ما تمرین‌کنندگان دافای دوره اصلاح فا هستیم. ما اینجا هستیم تا به استاد کمک کنیم فا را اصلاح کنند و موجودات ذی‌شعور را نجات دهند.

ارتقای درکم از فا

بابت تبادل تجربه‌های هم‌تمرین‌کنندگان در وب‌سایت مینگهویی بسیار سپاسگزارم. وقتی بیش از همه احساس ناامیدی می‌کردم و نمی‌دانستم چه کنم، آن مقاله‌ها الهام‌بخشم می‌شدند و باعث می‌شدند که ادامه دهم. وقتی درمورد سایر تمرین‌کنندگان می‌خواندم که درحین تجربه مصیبت‌های بزرگ، افکار و اعمال درست را حفظ می‌کنند، درکم از فا فوراً ارتقا می‌یافت.

به همین دلیل است که تصمیم گرفتم این تبادل تجربه را بنویسم تا بتوانیم با هم پیشرفت کنیم و به‌طور کوشایی تزکیه کنیم. ممکن است هزاران کیلومتر بین ما فاصله باشد، اما من به‌خاطر آنچه شما از سر گذرانده‌اید توانستم دلگرمی پیدا کنم. از شما هم‌تمرین‌کنندگان و وب‌سایت مینگهویی برای تلاش سخت و مشارکت‌های فداکارانه‌تان سپاسگزارم.

استاد، سپاسگزارم که همیشه از من محافظت و مرا راهنمایی کردید. حتی زمانی که همه‌چیز سخت بود، شک نداشتم که استاد اینجا با من هستند و به من کمک می‌کنند. برای تمام مشکلاتی که ایجاد کردم متأسفم. بابت همه‌چیز سپاسگزارم استاد.