(Minghui.org) من تمرین فالون دافا را در سال ۲۰۱۴ شروع کردم. افتخار میکنم که یک تمرینکننده فالون دافا در طول دوره اصلاح فا هستم. احساس میکنم زندگیام برکت یافته و در نیکخواهی بیکران استاد لی (بنیانگذار فالون دافا) غوطهورم.
هنگامی که استاد مقاله انسان چگونه پدید آمد را منتشر کردند، ایمان پیدا کردم که آن نشانه آغاز اصلاح جهان بشری توسط فا است. میخواهم به همه بگویم که فالون دافا چقدر فوقالعاده است، چگونه سلامتیام را بازیافتم، شخصیت اخلاقیام را بهبود بخشیدم و چقدر از سفرم بهقصد روشنگری حقیقت برای همه، ازجمله مردم چین خشنودم.
«روی زمین دنبال چه هستی؟»
در دوران کودکی در چین، ضعیف و به بیماریهای گوناگون مبتلا بودم. هر بار که کسی عطسه میکرد، نگران بودم که سرما بخورم. مصرف دارو و تزریق آمپول برایم مثل غذا خوردن عادی شده بود. مادرم پزشک بود. او بهدقت از من مراقبت میکرد و مرا در یک حباب استریل بزرگ کرد. برای بهبود سلامتیام، هر روز در پارکی نزدیک خانه میدویدم. مدتی تای چی را هم امتحان کردم. در دهه ۹۰، انواع کلاسهای چیگونگ در روزنامهها تبلیغ میشد. مادرم اصرار کرد آنها را امتحان کنم، اما من علاقهای نداشتم.
پس از مهاجرت به ایالات متحده، شوهرم گفت که بسیاری از مردم اعتقادات معنوی خود را تمرین میکنند و پیشنهاد کرد در مراسم کلیسا شرکت کنم. چند کلیسا را در منطقهمان امتحان کردم، اما چیزی نبودند که دنبالشان بودم. بهیاد دارم که در یک جشن بزرگ کریسمس در مراسم کلیسایی محلی شرکت کردم. تفریحات عالی، غذاهای خوشمزه و در کل اوقات خوشی فراهم بود. کشیش وقتی شنید که مرا غسل تعمید ندادهاند بسیار خوشحال شد. اما او نتوانست مرا متقاعد کند که به دینش متعهد شوم، زیرا واقعاً درست بهنظر نمیرسید.
چند ماه بعد، شوهرم متوجه شد به کلیسا نمیروم. وقتی دلیلش را پرسید، گفتم احساس خوبی ندارم. آهی کشید و گفت: «روی زمین دنبال چه هستی؟»
بالاخره آن روز رسید
در دهه ۹۰، وقتی استاد سمینارهای ۹روزه را در شهرم برگزار کردند، فرصت را از دست دادم. اما استاد فرصت دیگری به من دادند.
یک روز در سال ۲۰۱۴، ناگهان در زانوی چپم درد شدیدی احساس کردم، انگار که چاقو خورده باشم. نمیتوانستم راه بروم و نمیتوانستم روی تخت بچرخم. شوهرم برایم چند عصا خرید، اما استفاده از آنها بهخصوص روی پلهها سخت بود. پزشکان انواع آزمایشات، ازجمله اشعه ایکس را رویم انجام دادند، اما نتوانستند علت را پیدا کنند. تنها کاری که میتوانستند انجام دهند این بود که مسکن تجویز کنند.
من بهندرت تلویزیون تماشا میکردم، اما بعد از این اتفاق، درحالیکه از شدت درد حرکت نمیکردم، ساعتها روی کاناپه جلو تلویزیون بودم. شوهرم اتفاقی کانال سلسله تانگ جدید (NTD) را بهزبان چینی پیدا کرد که از تماشای آن لذت میبردم. بعداً متوجه شدم که از پیش مقدر شده بود که فا را ازاین طریق بهدست بیاورم.
در یکی از برنامههای NTD، درباره فالون دافا (تمرین معنوی مکتب بودا که فرد را قادر میسازد تا در سطوح بالا تزکیه کند) شنیدم. آنقدر هیجانزده بودم که نمیتوانستم صبر کنم تا درباره اصول دافا و نحوه انجام پنج مجموعه تمرین بیشتر بیاموزم. ویدئوهای نمایش تمرینات توسط استاد را پیدا و تماشا کردم. حرکت به حرکت، با پیروی از استاد یاد گرفتم. پای چپم درد میکرد، بنابراین وقتی تمرینات ایستاده را انجام میدادم، وزنم را روی پای راستم میانداختم.
در عرض سه روز توانستم راه بروم. شب پس از تهیه کتاب جوآن فالون، کتاب اصلی فالون دافا، از کتابفروشی تیانتی، استاد بدنم را پاکسازی کردند. مثل ابرها احساس سبکی میکردم. شوهرم با خوشحالی سفری دریایی به کارائیب رزرو کرد. جوآن فالون را با خودم بردم و به خواندنش ادامه دادم.
استاد بیان کردند: «وقتی یک شخص تزکیه میکند او روی تزکیه شینشینگ خود تمرکز میکند.» (سخنرانی پنجم، جوآن فالون)
با مطالعه فا، فهمیدم که وقتی فردی فالون دافا را تمرین میکند، بازگشت به خود واقعی اصلیاش، هدف نهایی است. تزکیه شینشینگ دراصل تزکیه قلب است. اگر فردی بتواند بهطور مداوم و استوار روی قلب خود کار کند، باید فرد خوبی باشد. دافا مردم را قادر میسازد تا به این هدف برسند، بنابراین این واقعاً یک روش تزکیه شگفتانگیز و خارقالعاده است.
همان روز اول که خواندن جوآن فالون را شروع کردم، استاد چشم آسمانی مرا باز کردند. استاد را دیدم که برایم گواندینگ میکردند (انرژی را بالای سرم میریختند). از آن زمان، چه در خانه و چه در محل تمرین گروهی، اغلب صحنههای زیبا و خارقالعادهای را میبینم که دیگران نمیتوانند ببینند.
در همان ماه اول که تمرین را شروع کردم، سلامتیام بهبود یافت و خصوصیات اخلاقی و دیدگاهم نسبت به زندگی تغییر کرد.
تجربههای باورنکردنی
مدت کوتاهی پس از شروع تمرین فالون دافا، بدنم با یک سری تغییرات باورنکردنی روبهرو شد. مثلاً رایحهای خوشبو از من بلند شد که چند روز ماندگار بود. شوهرم هم متوجه شد و پرسید از چه عطری استفاده میکنم. درواقع او برایم عطرهای مارکداری خریده بود، اما بهندرت از آنها استفاده میکردم.
تجربه خارقالعاده دیگر این است که میتوانم سریع راه بروم و پاهایم بهسختی زمین را لمس میکنند. در حالت ایستاده گاهی احساس میکنم پاهایم ناپدید شدهاند و فقط بالاتنهام باقی مانده است. درنهایت احساس میکنم تمام بدنم ناپدید شده و فقط آگاهیام باقی مانده است. باید این را هم بگویم که وقتی این اتفاق میافتد اصلاً نمیترسم.
موقع مدیتیشن، اغلب احساس میکنم بدنم در هوا معلق است و بالا و پایین میرود. یک بار در تمرین گروهی، من و تمرینکنندهای دیگر با هم روی تختهسنگ بزرگی نشستیم و مراقبه کردیم. چشمهایم بسته بود، اما احساس میکردم که تختهسنگ در تمام مدت بالا و پایین میرود. وقتی مدیتیشن تمام شد، از همتمرینکنندهام پرسیدم: «چرا امروز تختهسنگ اینقدر حرکت میکند؟»
لبخندی زد و بهشوخی گفت: «شاید تو در زندگی قبلیات تمرین کرده باشی.»
سرم را تکان دادم: «اوه شاید.» کاملاً متوجه منظور او نشدم.
استاد بیان کردند:
«تمرینکنندهای در شهر چینگدائو بود که در وقت ناهار موقعی که کسی در نزدیکی محل کار او نبود درحال مدیتیشن روی تختی نشسته بود. بهمحض اینکه در آنجا نشست، به پرواز درآمد و به اندازهی یک متر محکم به بالا پرید و سپس پایین آمد. او بعد از بلند شدن پایین میآمد و این اتفاق ادامه داشت. پتو نیز به زمین افتاد.» (سخنرانی هشتم، جوآن فالون)
۶ ماه پس از شروع تمرین فالون دافا، پوستم صاف و نرم شد، گویی یک لایه بیرونی خشن از بین رفت. دوستی چینی با دیدنم به آن اشاره کرد و گفت: «چطور پوستت اینقدر زیبا شده؟» اما من فکر کردم بهخاطر نور محیط است.
وقتی با خواهر جوانم چت تصویری میکردم، او گفت: «وای! پوستت صورتی و بسیار نرم و لطیف شده است. چقدر خوب بهنظر میآیی.»
شوهرم نیز یک روز پرسید: «از چه محصولی برای مراقبت از پوستت استفاده میکنی؟ پوستت را خیلی صاف میکند. واقعاً زیبا بهنظر میرسی.»
بعد از اینکه از سه نفر شنیدم، خودم را در آینه خوب نگاه کردم. فکر کردم: «وای! درست است.» کاملاً متفاوت بهنظر میرسیدم. حالا پوستم روشن و درخشان بود.
روزی جریانی از گرما را در کف پای راستم احساس کردم و از آن زمان دیگر قطع نشده است. آن هنگام لمس کردن گرم نیست، اما همیشه میتوانم جریان گرم را زیر پای راستم احساس کنم.
یک روز درحالیکه تمرین سوم، نفوذکردن به دو منتهیالیه کیهان را گروهی انجام میدادم، وقت رد شدنِ دستم از جلو سرم، احساس کردم موجی از گرما از کف دستم بیرون میآید، به راهش ادامه میدهد و بهسمت آسمان بالا میرود. این تا پایان تمرین سوم ادامه داشت.
یک بار پس از اتمام مدیتیشن نشسته از جایم بلند شدم تا به پایین آوردن بنرهای دافا کمک کنم. وقتی برگشتم تا زیراندازم را بردارم، همتمرینکنندهام با تعجب به زمین اشاره کرد. به پایین نگاه کردم و در جایی که نشسته بودم یک علامت Uشکل دیدم. سیاه و براق بود، گویی تازه جلا داده شده بود و از بقیه قسمتهای زمین متمایز بود. تمرینکنندهای پرسید آیا مرطوب است یا خیر. علامت و لباسم را لمس کردم، اما خشک بودند. زیراندازم را بررسی کردم، آن هم خشک بود. سپس متوجه شدیم که این یکی از چیزهای خارقالعادهای بود که دافا آشکار کرده است. همه چیزهای خوبی هستند.
در سال ۲۰۱۸، موقع برگشتن از کنفرانس فا، در واشنگتن دیسی توقف داشتم. درحالیکه در ترمینال منتظر بودم، با چند مسافر صحبت کردم. درباره فالون دافا به آنها گفتم و حقیقت آزار و شکنجه مداوم فالون دافا در چین را برایشان روشن کردم.
بعد از سوار شدن به هواپیما میخواستم بنشینم که ناگهان ملودی پودو را شنیدم. صدا بلند بود و همه باید میشنیدند. فکر کردم شاید تمرینکننده دیگری درحال پخش موسیقی با یک دستگاه پخش MP3 باشد. ایستادم و به اطراف نگاه کردم، اما منبعش را پیدا نکردم. وقتی متوجه شدم سایر مسافران به من نگاه میکنند، فهمیدم فقط خودم آن را میشنوم. بعداً به برخی از تمرینکنندگان دربارهاش گفتم و آنها گفتند که من موسیقی را از بُعد دیگری شنیدم.
در طول پرواز، از پنجره یک فالون طلایی را دیدم که هواپیما را حمل میکرد. میخواستم عکس بگیرم، اما دوربینم را پیدا نکردم. وقتی دوباره صحنه ظاهر شد، سعی کردم آن را به بغلدستیام نشان دهم، اما انگار خواب بود. بار سوم که دیدمش، فقط نشستم و با تمام وجود نگاهش کردم.
کنجکاو شدم که چگونه حلقه طلایی فالون ناپدید شد. آیا ابرها مسدودش کرده بودند؟ اما آسمان صاف بود و هیچ ابری وجود نداشت. فالون بهنوعی ذهنم را خواند و به من نشان داد که چگونه بدون هیچ حرکتی به بُعد دیگری منتقل میشود. منظره شگفتانگیزی بود. هر بار که به یاد آن اتفاق میافتم، ناخودآگاه با همان زاویه بهسمت راست خود نگاه میکنم و از پنجره باغ پشتی را میبینم. از آن زاویه، باغ مدور من بیضیشکل بهنظر میرسد. اما در آن روز، من دیدی سهبُعدی از فالون و هواپیمایی که فالون حملش میکرد داشتم، طوری که انگار از بالا به آنها نگاه میکردم، نه از داخل هواپیما.
همچنین ازطریق چشم آسمانیام کانالهای انرژی سفید درون بدنم را دیدهام که بهصورت عمودی و افقی یکدیگر را قطع کردهاند. حتی میتوانم فالون جاگذاریشده در ناحیه شکمم را لمس کنم. آن ۹ بار در جهت عقربههای ساعت و ۹ بار در خلاف جهت عقربههای ساعت میچرخد.
درحین تبلیغ شنیون، گاهی اوقات پاهایم پس از ساعتها راه رفتن و توزیع بروشورها یا چسباندن برچسبهای در، درد میکرد. یک بار در بُعد دیگری دیدم که پاهایم بیوزن هستند و مثل دو تکه کاغذ در هوا به جلو و عقب میروند. یادآوری این اتفاقات خارقالعاده که پس از شروع تمرین فالون دافا تجربه کردم، شگفتانگیز است.
اخیراً داستان تزکیه دائو یوآنمینگ، شاعر و سیاستمدار مشهور چینی را که در دوره ششسلسله زندگی میکرد خواندم. دریافتم که در جامعه تزکیه ضربالمثلی وجود دارد: «بدون تزکیه دائو، شخص در حالحاضر در دائو است». یعنی برخی از افراد استادی دارند که بدون اینکه بدانند، آنها را در سفر تزکیهشان راهنمایی میکنند. بهنظر نمیرسد چنین فردی درحال تزکیه باشد، چه رسد به اینکه حدس بزند استادی دارد که مراقبش است و راهنماییاش میکند. اما او میتواند در طول زندگی خود بهخوبی رفتار کند. اگر استادان آنها از سطوح بالا باشند، آنها از شخص دیگری پیروی نخواهند کرد و در مدرسه دیگری تزکیه نخواهند کرد، زیرا استادان آنها از این اتفاق جلوگیری میکنند.
پس از خواندن این ماجرا، متوجه شدم که چرا قبل از شروع تمرین فالون دافا به هیچ گروه مذهبیای نپیوستم. استاد مراقب من بودند و میخواستند درنهایت فا را بهدست آورم و فالون دافا را تمرین کنم. اکنون همهچیز روشن شده است.
مطالعه خوب فا برای انجام خوب سه کار ضروری است
گرچه فا را در مقایسه با بسیاری از تمرینکنندگان دیگر دیر بهدست آوردم، اما این فرصت ارزشمند را بسیار گرامی میدارم. اولین باری که جوآن فالون را میخواندم، اغلب صورتم پر از اشک بود.
استاد بیان کردند:
«زمانی لائو ذی بیان کرد: "وقتی شخصی دانا دائو را میشنود، آن را با پشتکاری تزکیه میکند." وقتی شخصی دانا دائو را یاد میگیرد، فکر میکند "بالاخره راه درست تزکیه را پیدا کردهام. چرا صبر کنم و از همین حالا تزکیه را شروع نکنم؟"» (سخنرانی نهم، جوآن فالون)
پس از خواندن این متن از فا، روی یک تکه کاغذ نوشتم: «من هم مانند یک فرد دانا تزکیه خواهم کرد.»
تلاش میکنم الزامات استاد برای تمرینکنندگان را برآورده کنم و در تزکیهام کوشا باشم. علاوهبر مطالعه هرروزه فا، مدت کوتاهی پس از شروع تمرین، ازبر کردن فا را آغاز کردم. من هر روز «درباره دافا» و اشعاری از هنگ یین را از بر میخوانم. ازبر کردن و خواندن فا به بخشی از برنامه روزانه من تبدیل شده است. من «درباره دافا» را بیش از ۳۰۰۰ بار و کل کتاب جوآن فالون را ۷ بار از بر خواندهام.
وقتی تازه تمرین را شروع کرده بودم، چیزی درباره روشنگری حقیقت نمیدانستم و اینجا در ایالات متحده، چینیهای بسیار کمی در حلقه دوستان و خانوادهام بودند. بااینحال، هر زمان که با خانواده و دوستانم در چین صحبت میکردم، به آنها میگفتم که چقدر خوشبختم که بزرگترین فای جهان را بهدست آوردهام. میگفتم فالون دافا فضیلت بینظیری دارد و تزکیهکنندگان دافا بالاترین اصل جهان، حقیقت، نیکخواهی، بردباری را تمرین میکنند.
از همان روز اول با اطمینان قلبم را در این راه گذاشتم. پدر و مادرم تحصیلکرده، باهوش، سختکوش و مهربان هستند. آنها الگوهای بسیار خوبی برای من هستند. اما ترس از انتقام، همیشه در وجود پدرم ریشه داشت، زیرا او و خانوادهاش تقریباً طی هریک از جنبشهای سیاسی رژیم کمونیستی مورد هدف قرار گرفتند.
باور نمیکردم فردی که واقعاً حقیقت، نیکخواهی، بردباری را تمرین میکند، آنطور که در تبلیغات حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) غیرمنطقی بهتصویر کشیده میشود رفتار کند. من برنامههای NTD را تماشا میکردم. در این برنامهها خودسوزی صحنهسازیشده میدان تیانآنمن که توسط رژیم کمونیستی برای شیطانی جلوه دادن فالون دافا سازماندهی شده بود، افشا میشود. تهمتهای حزب برای من بسیار آشناست. حزب در هریک از آزار و شکنجههای سیاسی خود، بارها از تاکتیکهای مشابه استفاده کرده است.
مشتاق بودم که حقیقت را به همه بگویم. ای کاش همه میتوانستند مانند من، دروغهای ح.ک.چ را ببینند و مقابل فای بزرگ جهان نایستند. هر بار که با دوست یا خویشاوندی در چین صحبت میکردم، شگفتانگیز بودن دافا را مطرح میکردم. همه به من میخندیدند و میگفتند دچار توهم شدهام، اما بهتدریج حقیقت را فهمیدند و موافقت کردند که از ح.ک.چ و سازمانهای جوانان آن خارج شوند.
برقراری تماسهای تلفنی روشنگری حقیقت با چین
با وجود اینکه فا را خیلی خوب از بر میخواندم، میدانستم بدون روشنگری حقیقت و نجات مردم، نمیتوانم مثل یک تمرینکننده دوره اصلاح فا تزکیه کنم. آیا خودم را گول نمیزدم؟ و مهمتر از آن، آیا استاد را فریب نمیدادم؟ احساس میکردم دارم استاد را ناامید میکنم. اما نیکخواهی استاد بیحدوحصر است. در آغاز سال ۲۰۲۰ که کووید مانند آتشسوزی گسترش یافت، استاد ترتیبی دادند برای ملحق شدنم به بستر اینترنتی جهانی که تماسهای تلفنی روشن کردن حقیقت را با چین برقرار میکند.
معمولاً با مقامات دولتی و مأموران درگیر در آزار و شکنجه فالون دافا تماس تلفنی برقرار میکنم. آزار و شکنجه در برخی مناطق بیداد میکند و افرادِ درگیر منزوی و کوتهفکر هستند. ح.ک.چ از ترس آگاهی شهروندان چینی نسبت به ماهیت شیطانی حزب، تمام ابزارهای خود را برای جلوگیری از دریافت تماسهای تلفنیِ خارج از کشور بهکار میگیرد. آنها تماسها را مسدود میکنند و مردم را تهدید و از برقراری چنین تماسهایی منع میکنند. گاهی اوقات روشنگری حقیقت بسیار چالشبرانگیز است و اغلب اوقات احساس میکنم که نمیتوانم ادامه دهم.
یک بار تمرینکنندهای در بستر اینترنتی، دادهها را تجزیه و تحلیل کرد و دریافت که کمتر از ۱۵ درصد از تماسهای تلفنی ما دریافت شده است. میتوانستم یک صبح کامل را صرف تماسهای تلفنی کنم و فقط چند نفر پاسخ میدادند. بهنظر اتلاف وقت میآمد. آیا باید ادامه میدادم؟ بااینحال، آن عده از مردم چین که هنوز نسبت به دافا دیدِ بدی دارند، با خطر نابودی مواجه هستند. استاد نگران هستند، زیرا این موضوعی بسیار جدی است.
استاد بیان کردند:
«بگذارید به همه بگویم، شما نمیتوانید این موضوعِ کمک به مردم برای خروج از حزب را نادیده بگیرید. این بسیار حیاتی است! آن تعیین میکند که آیا مردم و موجودات بیشماری که در پشت آنها قرار دارند نجات پیدا میکنند یا خیر. باید در خصوص این مسئله با جدیت تمام عمل کنید. بهعلاوه، خدایان درحال محاسبه این هستند که چه تعدادی از مردم از حزب خارج شدهاند، بنابراین آن را سبک نگیرید.» («آموزش فا در کنفرانس فای نیویورک در بیست و پنجمین سالگرد اشاعۀ دافا»)
بهلطف استاد، بر تردیدهایم غلبه کردم و به تماسهای تلفنی ادامه دادم. من معتقدم که این نیز نتیجه مستقیم خواندن مداوم فا است. هر روز، ذهن من یا بر مطالعه فا متمرکز میشود یا بر روشنگری حقیقت. حتی رؤیای صحبت با افراد گوناگون درمورد فا را در سر داشتهام. مهم نیست ح.ک.چ چقدر تلاش میکند تا این تماسها را مسدود کند یا چند بار حسابهای ما در رسانههای اجتماعی چین به حالت تعلیق درآمده است. من از تمام وقت آزادم برای تماس با چین و کمک به مردم برای خروج از حزب استفاده میکنم.
ندیدنِ مخاطب بزرگترین مشکل در این شکل از روشنگری حقیقت است. اگر شخص زود تلفن را قطع کند، ممکن است فرصت شنیدن حقیقت را از دست بدهد. چگونه میتوانم طرف مقابل را کمی بیشتر پای تلفن نگه دارم؟ این مهمترین چیز است که تعیین میکند آیا میتوانم پیامم را برسانم و بهطرف مقابل بفهمانم چرا خارج شدن از ح.ک.چ اینقدر مهم است.
هنگامی که برای اولین بار شروع کردم، فهرستی از نکات مهم را نوشتم. توانستم به چند نفر کمک کنم از حزب خارج شوند، بنابراین احساس خوبی نسبت به خودم داشتم. بهاینترتیب به متن خود میچسبیدم و وقتی کسی به تلفن پاسخ میداد آن را میخواندم. اما تأثیر این رویکرد روزبهروز کمتر شد. اکثر افراد بهمحض شنیدن احوالپرسی، تلفن را قطع میکردند. اما توافق تعداد کمی از افراد برای خروج از ح.ک.چ نیز کافی بود تا بفهمم استاد درحال تشویقم هستند تا ادامه دهم.
خودم را بررسی کردم و متوجه شدم در هر کاری که انجام میدهم، همیشه باید وضعیت یک تزکیهکننده واقعی را حفظ کنم. یک تزکیهکننده واقعی همیشه تلاش میکند بهجای راکد بودن، عملکرد خود را بهبود بخشد. در روشنگری حقیقت، ما همچنین باید بهدنبال بهبود و تکمیل رویکرد خود باشیم. این بازتابی از وضعیت خوب تزکیه ماست.
بهسرعت نگرشم را تصحیح کردم و نحوه برقراری تماسهای تلفنی را تغییر دادم. وقتی فهرستم را دریافت میکنم (معمولاً پنج شماره تلفن)، سعی میکنم درباره هر فرد اطلاعات بیشتری کسب کنم و معرفی خود را براساس آن ویرایش کنم.
اگر بتوانم آن شخص را برای چند دقیقه پای تلفن نگه دارم، معمولاً موقعیت بسیار خوبی برای روشن کردن حقیقت و کمک به خروج از حزب دارم. هر بار که شخصی تلفن را قطع میکند، بلافاصله تجزیه و تحلیل میکنم که چه زمانی و چرا تلفن را قطع کرده است و متن روشنگری را ویرایش و روش خود را تصحیح میکنم. سعی میکنم همهچیز را تنظیم کنم تا توجه شخص را حفظ کنم، از لحن صدایم گرفته تا نکات صحبتم.
خودم را جای طرف مقابل میگذارم و به رویکردم فکر میکنم. من یک تمرینکننده دافا در دوره اصلاح فا هستم و باید طبق دافا عمل کنم. آنچه میگویم باید دارای قدرت دافا برای نجات مردم باشد. برقراری تماسهای تلفنی روشنگری حقیقت با چین یکی از سه کار است که هر روز انجام میدهم و سعی میکنم هر روز این کار را بهتر انجام دهم.
طی سالهای اخیر، به بسیاری از افراد کمک کردهام از ح.ک.چ خارج شوند، از حرفهایها گرفته تا مدیران اجرایی، از مجریان قانون تا قضات و دادستانهای کل، از نگهبانان تا مدیران مراکز شستوشوی مغزی، بازداشتگاهها و زندانها. پس از روشنگری حقیقت درمورد دافا، برخی نهتنها حزب را ترک کردند، بلکه گفتند که به محافظت از تمرینکنندگان کمک خواهند کرد. برخی بارها از من تشکر کردند و برخی گفتند که عبارات فرخنده «فالون دافا خوب است و حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است» را تکرار خواهند کرد.
بارها دو یا سه نفر از فهرست پنج شماره تلفن موافقت میکنند که از حزب خارج شوند. یک بار، هر پنج نفر از حزب خارج شدند. من توانستهام حداقل روزی به یک نفر کمک کنم از حزب خارج شود.
این برای نمایش یا اثبات توانایی من نیست، زیرا میدانم که همه اینها را استاد انجام میدهند. من فقط ازطریق مطالعه و جذب شدن در فا میتوانم این کار را انجام دهم. استاد ترتیبی دادند تا کسانی که از پیش مقدر شده درباره دافا بدانند، تماسهای تلفنی مرا دریافت کنند. استاد مرا پیوسته در این سفرِ روشنگری حقیقت و نجات موجودات ذیشعور تشویق و تقویت کردهاند. همچنین این نتیجه مستقیم کار گروهیِ عالی همه تمرینکنندگان در بستر اینترنتی است.
ممنون استاد! از شما همتمرینکنندگان نیز متشکرم!
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه آغاز تزکیه