(Minghui.org) درود استاد! درود بر هم‌تمرین‌کنندگان!

محل زندگی من یک ساعت‌و‌نیم با میامی فاصله دارد. چون اتومبیل نداشته‌ام، رفتن به میامی و پخش پوستر با سایر تمرین‌کنندگان برایم سخت بوده است.

من پانزده سال در خدمات مشتریان کار کردم، بنابراین تجربه زیادی دارم، و همچنین ازطریق تلفن به مشتریان خدمات‌رسانی کردم. برای کمک به تبلیغ شن یون ازطریق تماس‌های تلفنی، از تجربیاتم استفاده کرده‌ام و بسیار مؤثر بوده است. من به آپارتمان‌های لوکس سطح‌بالا، هتل‌های پنج‌ستاره، مراکز نگهداری از سالمندان و مدارس رقص و موسیقی در منطقه میامی تلفن و شن یون را تلفنی به آن‌ها معرفی کردم و ایمیل‌های گروهی فرستادم. اکثر افرادی که با آن‌ها صحبت کردم علاقه خود را به دیدن شن یون ابراز کردند یا گفتند که آن ایمیل‌ها درمورد اجراها را به افرادی که می‌شناسند ارسال می‌کنند.

یک بار با یک هتل پنج‌ستاره تماس گرفتم. پس از معرفی شن یون به کارمند میز پذیرش، به او گفتم که می‌خواهم مستقیماً با مدیرش تماس بگیرم. ایمیل مدیر را به من داد. یک ایمیل با معرفی مختصر از شن یون، برای مدیر ارسال کردم و به او گفتم امیدوارم شن یون را به مهمانانشان توصیه کند. چند روز بعد، مدیر با خوشحالی به من ایمیل زد و گفت که حاضر است با ما همکاری کند. با کمک هماهنگ‌کننده، هتل موافقت کرد که اطلاعاتی درباره شن یون را به نمایش بگذارد. تمرین‌کنندگان بروشورهایی را به هتل تحویل دادند و آن‌ها در مکان برجسته‌ای، در لابی هتل، قرار داده شدند. برخی از کارکنان هتل نیز شن یون را به‌عنوان چیزی در میامی که «حتماً باید دید» به مهمانان هتل توصیه می‌کنند.

اولین بار که با آپارتمان‌های لوکس تماس گرفتم، مقاومت‌هایی وجود داشت. وقتی شروع به معرفی شن یون می‌کردم، بعضی‌ها تلفن را قطع می‌کردند. کمی متعجب بودم. در سال ۲۰۲۳ که به تبلیغ شن یون در مناطق دیگر کمک کردم، اکثر آپارتمان‌های لوکس به ما گفتند که ایمیل را برایشان ارسال کنیم، و آن‌ها ابراز خوشحالی کردند که آن را با مستأجران خود به اشتراک بگذارند. این موضوع را به هماهنگ‌کننده گفتم.

او گفت: «آپارتمان‌های لوکسی که سال گذشته با آن‌ها تماس گرفتید، به گرانی این آپارتمان‌ها نبودند. اکثر شماره‌هایی که امسال به شما دادم، آپارتمان‌هایی بسیار لوکس هستند. اجاره برخی از آن‌ها ده‌هاهزار دلار است. ممکن است مدیریت ساختمان به روش‌های تبلیغاتی معمولی اجازه فعالیت ندهد، احتمالاً به همین دلیل است که تلفن شما را قطع کرده‌اند. اگر بتوانید به نیمی از آن‌ها دسترسی پیدا کنید، خیلی خوب است.»

او بعداً گفت: «کارت را خوب انجام دادی. من شماره آپارتمان‌های لوکس و هتل‌های پنج‌ستاره را به تو دادم و تو با بسیاری از آن‌ها تماس گرفتی و برخی از آن‌ها برای ما ایمیل فرستادند. چطور این کار را کردی؟» در آن زمان، زیاد به آن فکر نکردم و گفتم: «شاید به این دلیل است که بیش از ۳۰ سال است که در ایالات متحده هستم و انگلیسی من بهتر از سایر تمرین‌کنندگان چینی است.» وقتی بعداً به آن فکر کردم، احساس کردم به این دلیل است که در ۱۵ سال گذشته، به‌طور گسترده‌ای مهارت‌های خدمات مشتریان را کسب کرده‌ام. این مهارت‌ها نقش بزرگی در کمک به ترویج شن یون داشته‌اند.

مهارت‌های خدمات مشتریان را انتخاب‌ می‌کنم

در تابستان ۲۰۰۹، در سالن عروس متعلق به پدر و مادرم شروع به کار کردم. مادرم هماهنگ‌کننده یک محل تمرین در محله چینی‌هاست. او از تعالیم استاد پیروی‌ می‌کند و نسبت به خود بسیار سخت‌گیر است. او با همه مهربان است. والدینم اغلب با تازه‌عروس‌هایی که به سالن ما‌ می‌آیند طوری رفتار‌ می‌کنند که انگار بچه‌های خودشان هستند. والدینم تمام تلاش خود را کردند تا به هریک از زوج‌ها کمک کنند مراسم عروسی‌شان را برنامه‌ریزی کنند، ازجمله آرایش، لباس عروس، رزرو رستوران، عکاسی، فیلمبرداری عروسی و غیره. آن‌ها حواسشان هست که کل روند عروسی بدون دغدغه پیش‌ برود. بسیاری از عروس و دامادها وقتی دیدند که پدر و مادرم با تمام وجود به مشتریان خدمات ارائه‌ می‌دهند بسیار تحت تأثیر قرار گرفتند. طی ۲۰ تا ۲۵ سال گذشته، این معمولاً در محله چینی‌ها دیده نمی‌شد.

من دو سال بعد را در سالن عروسی خواهرم کار کردم. اکثر مشتریان خواهرم غربی هستند و او به هریک بسیار توجه می‌کند و بهترین خدمات را به آن‌ها ارائه‌ می‌دهد. بسیاری از مشتریان، از کمک ما سپاسگزار هستند و برخی با ما دوست شده‌اند. ازطریق کار در تجارت خانوادگی، یاد گرفتم که چگونه با مشتریان، خوب رفتار کنم و مانند اعضای خانواده به آن‌ها خدمت کنم.

استاد بارها بیان کردند: «... درحالی‌که با روش مردم عادی تطابق دارید تزکیه کنید.» (آموزش فا در کنفرانس کانادا)

برخی از تمرین‌کنندگان، مشاغل ساده‌تری را انتخاب کردند تا زمان بیشتری برای انجام کارهای دافا داشته باشند و افراد بیشتری را نجات دهند. اما آنچه‌ می‌خواهم با شما به اشتراک بگذارم این است که داشتن یک شغل تمام‌وقت و مهارت‌های به‌دست‌آمده از کار نیز به ما کمک‌ می‌کند تا در نجات موجودات ذی‌شعور، بهتر عمل کنیم.

فرصت‌های تزکیه در محل کار

من در سال ۲۰۱۱، در یک امتحان خدمات شهری در شهر نیویورک شرکت کردم. سه سال و نیم منتظر بودم. در اکتبر۲۰۱۴، مصاحبه‌ای با دپارتمان خدمات اجتماعی داشتم.

این یک شغل اداری است. ما به تماس‌های خط تلفن پاسخ می‌دهیم و به نیویورکی‌هایی که بیمه خدمات درمانی دریافت می‌کنند، خدمات مشتریان ارائه می‌کنیم. گاهی اوقات، مشتریان نمی‌دانند چگونه بیمه خود را تمدید کنند. من نحوه درخواست را توضیح می‌دادم. گاهی اوقات یک نوزاد به خانواده اضافه شده و آن‌ها باید نام کودک را به حساب بیمه خدمات درمانی خانواده اضافه کنند. من نحوه انجام آن را توضیح‌ می‌دهم. گاهی اوقات آن‌ها می‌خواهند ما را از تغییر درآمدشان مطلع کنند. گاهی اوقات یکی از اعضای خانواده فوت‌ می‌کند و آن‌ها باید پوشش بیمه او را لغو کنند. ما خدمات مشتریان را به افراد در موقعیت‌های مختلف، طبق مقررات دولتی، ارائه‌ می‌دهیم.

این کار بسیار چالش‌برانگیز بود، زیرا استانداردهای خدمات مشتریان بالاست. افرادی که خدمات درمانی می‌گیرند همگی خانواده‌های کم‌درآمد هستند و برخی از آن‌ها وقتی با ما تماس‌ می‌گیرند برخورد بسیار بدی دارند. من با مزایایشان به آن‌ها کمک‌ می‌کنم، اما اغلب، اگر از آنچه‌ می‌شنوند خوششان نیاید، به من ناسزا می‌گویند.

در ابتدا احساس راحتی نمی‌کردم. فکر می‌کردم: من به شما کمک‌ می‌کنم تا با قلبی مهربان از مزایای پزشکی رایگان بهره‌مند شوید. چرا هنوز مرا سرزنش‌ می‌کنید؟ احساس می‌کردم عادلانه نیست. سپس به درون نگاه کردم و متوجه شدم که به راحتی وابستگی دارم. امیدوار بودم کار دولتی آسان‌تر باشد، بنابراین‌ می‌توانستم زمان بیشتری برای انجام کارهای دافا داشته باشم. انتظار نداشتم اینقدر سخت باشد. مجبور بودم تمام روز را بدون وقفه پاسخگوی تماس‌های تلفنی باشم. بدترین بخش این است که اگر مشتریان از خدمات من راضی نباشند،‌ می‌توانند از من به رئیسم شکایت کنند. این از کار در یک شرکت خصوصی چالش‌برانگیزتر بود. احساس ناامیدی می‌کردم، اما متوجه شدم که باید وابستگی‌ام به راحتی را از بین ببرم.

یادآوری‌های تزکیه از یک غیرتمرین‌کننده

ازآنجاکه اغلب ازطریق تلفن با این نوع آزار و اذیت مشتریان مواجه‌ می‌شدم، احساس استرس زیادی داشتم. ضمناً دوره آزمایشی این شغل یک سال بود. یعنی حداقل یک سال باید چنین رفتاری را تحمل کنم. درباره این موضوع، نزد همکاران و اعضای خانواده‌ام شکایت کردم. یک ماه بعد، آژانس من، ما را به یک دوره آموزشی سه‌روزه فرستاد تا مهارت‌های خدمات مشتریانمان را بهبود بخشیم. مدرس اغلب هنگام سخنرانی مثال‌هایی‌ می‌آورد که بسیار مفید بود. او توضیح داد که در خدمات مشتریان، باید خود را به‌جای دیگران بگذاریم و از دیدگاه او فکر کنیم. او گفت که یک کارمند عالی در بخش خدمات مشتریان کسی است که بتواند فراتر از آن عمل کند.

او مثالی زد: یک پستچی خیلی مراقب مشتریانش بود. اگر او بسته‌هایی را‌ می‌دید که چند روز در جلوی حیاط مانده‌ بودند،‌ می‌دانست که این خانواده در خانه نیستند. اگر او همچنان بسته را در آنجا رها‌ می‌کرد، ممکن بود افراد شرور متوجه شوند که خانواده در منزل نیستند و به خانه نفوذ کنند. هر وقت این اتفاق‌ می‌افتاد بسته را بین دو در جلویی خانه قرار‌ می‌داد تا دیگران نتوانند ببینند کسی خانه نیست. در روزهای بارانی، بسته را زیر بام خانه‌ می‌گذاشت و با چیزی روی آن را‌ می‌پوشاند تا بسته خیس نشود. او ساکنان محله را به‌خوبی‌ می‌شناسد.‌ می‌دانست که یکی از استادان دانشگاه معمولاً هر سال در ایام معینی به سفر کاری‌ می‌رود. بنابراین نامه‌هایش را موقتاً در اداره پست نگه‌ می‌دارد و با بازگشت استاد، نامه‌ها را به او‌ می‌دهد.

شنیدن درباره چنین افراد متفکری الهام‌بخشم شد. گرچه آن پستچی تمرین‌کننده نبود، احساس کردم قبلاً در مسیر تائو بود. استاد هم از ما خواسته‌اند که با دیگران باملاحظه باشیم. متوجه شدم که استاد از این آموزش استفاده کردند تا به من یادآوری کنند که باید از اصول فالون دافا پیروی کنم و شین‌شینگم را حفظ کنم. نباید وقتی کسی مرا سرزنش‌ می‌کند فحش بدهم یا ناراحت شوم. اگر با مشکلاتی مواجه شدم، باید از آن به‌عنوان یک فرصت خوب برای بهبود شین‌شینگم استفاده کنم. مدرس پرسید که چگونه با شرایط خاص برخورد کنیم؟ من به سؤال او با معیار شین‌شینگ یک تزکیه‌کننده دافا پاسخ دادم. او بسیار خوشحال شد و گفت: «می‌دانم که شما خوب عمل خواهید کرد.»

از زمان استراحت استفاده کردم تا درباره شن یون به او بگویم. گفتم: «شن یون فرهنگ و ارزش‌های سنتی را ازطریق رقص و موسیقی به ارمغان می‌آورد. این مفاهیم سنتی به من آموخت که چگونه به دیگران فکر کنم.» او شن یون را خیلی دوست داشت و گفت‌ می‌توانم نمایش را به کلاس معرفی کنم.

گسترش نیک‌خواهی‌ام

ما اغلب با مشتریانی مواجه‌ می‌شویم که بی‌ادب هستند. سرپرستمان به ما گفت که عصبانی نشویم. ما باید آرامش خود را حفظ کنیم و با نگرش حرفه‌ای به آن‌ها خدمت کنیم. پس از گذراندن دوره آموزشی، متوجه شدم که‌ می‌توانم با آرامش به سؤالات آن‌ها پاسخ دهم و حتی‌ می‌توانستم با کسانی که فریاد‌ می‌زدند و فحش‌ می‌دادند، خوب برخورد کنم.

زمانی که برخی از مردم متوجه قطع شدن بیمه درمانی خود می‌شدند، بسیار عصبانی می‌شدند. من توانستم با آرامش به آن‌ها کمک کنم و به آن‌ها نشان دهم که چگونه خدمات بیمه درمانی خود را بازیابی کنند. یک زن پشت تلفن سرم داد زد: «تازه از زندان بیرون آمدم و پایم زخمی شده است. چرا کارت بیمه درمانی من کار نمی‌کند؟» تمام مدت به من فحش‌ می‌داد.‌ می‌دانستم که به‌عنوان یک تزکیه‌کننده باید ‌نیک‌خواهی داشته باشم. با مهربانی به سؤالات او پاسخ دادم و در پایان او گفت: «ممنونم.»

کم‌کم صبورتر و دلسوزتر شدم. چند بار، بعد از اینکه به سؤالات مشتریان‌ پاسخ دادم، آن‌ها گفتند: «مهارت‌های شما در ارائه خدمات به مشتریان بسیار خوب است. متشکرم. می‌خواهم به رئیستان چیزی بگویم.» از یک خانم پرسیدم که آیا سؤالی دارد؟ او گفت: «فکر‌ می‌کنم رئیستان باید حقوقتان را افزایش دهد.» از او به‌خاطر لطفش تشکر کردم.

بعضی وقت‌ها هم خوب عمل نکردم. یک مشتری چینی زنگ زد و لحن صدایش بسیار گستاخانه بود - وقتی صحبت‌ می‌کردم او بارها حرف مرا قطع‌ می‌کرد. احساس کردم که او فرهنگ حزب کمونیست چین (ح.‌ک.چ) را دارد. در وقت صرف ناهار، نزد همکار چینی دیگری شکایت کردم: «این افرادی که به‌تازگی از چین آمده‌اند وحشتناک هستند و هیچ نزاکتی ندارند.» همکارم فوراً به کاستی‌های من اشاره کرد: «وقتی صحبت می‌کنی مراقب باش، تو هم اهل چین هستی.» متوجه شدم که اشتباه ‌کردم و نباید همه آن‌ها را در یک قالب قرار دهم. اگرچه چینی‌ها فرهنگ ح.‌ک‌.چ دارند، اما نمی‌دانند جامعه عادی چگونه است. این کاملاً تقصیر آن‌ها نیست. باید دلسوزی داشته باشم، به آن‌ها احساس دلگرمی بدهم و کمکشان کنم تا بفهمند جامعه عادی چگونه کار‌ می‌کند.

بعدها طی مدتی به مهارت‌هایم مغرور و ازخودراضی شدم. ازآنجا‌که بعد از ترک کار، بیشتر کارهای دافا را انجام می‌دادم، شب‌ها به اندازه کافی استراحت نمی‌کردم. وضعیت روانی‌ام در طول روز خوب نبود. گاهی اوقات فا را به اندازه کافی مطالعه نمی‌کردم و هر روز با موقعیت‌های بیشتری در محل کار مواجه‌ می‌شدم و استرسم دوباره افزایش‌ ‌می‌یافت.

یک روز صبح به سرپرستم گفتم: «فشار در محل کار زیاد شده است. دیشب خواب دیدم با پدرم نوشیدنی خوردم تا استرسم را از بین ببرم.» او گفت: «بیا درمورد آن صحبت کنیم.‌ می‌دانم که نوشیدنی الکلی نمی‌خوری، اما در رؤیاهایت خوردی. یعنی فشار این شغل برایت زیاد است؟» گفتم: «بله. برخی افراد غیرمنطقی هستند. خدمات خوبی ارائه‌ می‌کنم. آن‌ها قدر مرا نمی‌دانند و حتی به من فحش‌ می‌دهند.»

سرپرستم گفت: «اگرچه برخی از افرادی که مزایا دریافت می‌کنند، از این مزایا استفاده می‌کنند، اما بیشتر آن‌ها زندگی سختی دارند. آن‌ها را قضاوت نکن، زیرا نمی‌دانی چه نوع سختی‌هایی را پشت سر گذاشته‌اند. بیشتر از دیدگاه آن‌ها فکر کن و منیت خود را کم کن. با آن‌ها همدلی کن و به آن‌ها به‌طور حرفه‌ای خدمات مشتریان ارائه بده. البته فحش دادن به تو اشتباه است. وقتی آن‌ها این کار را انجام‌ می‌دهند،‌ می‌توانی مؤدبانه به آن‌ها یادآوری کنی که به کلماتی که هنگام صحبت استفاده‌ می‌کنند توجه کنند.

ناگهان فهمیدم که استاد از دهان سرپرستم استفاده‌ می‌کنند تا به من یادآوری کنند که چگونه در این محیط کاری تزکیه کنم. ازآنجاکه من سال‌ها در ایالات متحده هستم، محیط خانوادگی من خوب است و احساس برتری دارم. وقتی بعضی‌ها با من بد رفتار‌ می‌کنند، احساس‌ می‌کنم به اندازه کافی به من احترام نمی‌گذارند و احساس ناراحتی‌ می‌کنم. درواقع، وقتی احساس ناراحتی‌ می‌کنم، آیا به این دلیل نیست که غرور و عزت نفس من تحت تأثیر قرار گرفته است؟

گاهی اوقات وقتی به رنج دیگران احساس همدلی و صبر ندارید، گاهی حسادت است. فکر‌ می‌کنم: «چرا باید خودم را پایین بیاورم تا به تو خدمت کنم؟» استاد به ما یاد دادند که با دیگران نیک‌خواه باشیم، پس آیا وقتی با این مشتریان تلفنی صحبت‌ می‌کنم نباید نیک‌خواه باشم؟ آیا این فرصت خوبی برای تزکیه قلب برای بردباری بزرگ نیست؟ روشی که رئیسم به من نشان داد تا ازطریق آن با مشتریانی که فحش‌ می‌دهند رفتار کنم، به من یاد‌ می‌دهد که چگونه مشکلات را به‌طور منطقی حل کنم و درعین‌حال به اصول پایبند باشم.

متوجه شدم که این محیط کار و مشکلاتی که با آن مواجه شدم، جای خوبی برای من است. با این طرز فکر، ظرفیت قلبم بیشتر شد. بعد از اینکه شین‌شینگم بهبود یافت، کار را آنقدر سخت ندیدم. بعد از یک سال و نیم کار در آن بخش، یک بخش دیگر‌ می‌خواست ما را منتقل کند. قبل از رفتن از آنجا، رئیسمان با جدیت به ما گفت: «این کاری سخت است، اما شما آن را انجام دادید. اگر بتوانید در چنین محیطی خوب عمل کنید، معتقدم که در آینده‌ می‌توانید در هر بخش دولتی شهر خوب عمل کنید.»

ما بعد از این کار، به دپارتمان کوپن مواد غذایی منتقل شدیم. کار من کمک به مردم برای درخواست یا تمدید برنامه‌های کوپن غذا ازطریق تلفن بود. یک بار، زنی تماس گرفت تا مزایای کوپن غذا را برای خود و فرزندانش تمدید کند. وقتی از او پرسیدم که آیا پدر فرزندانش از فرزندانش حمایت می‌کند، گفت: «نه، نمی‌کند. او در زندان است. او هیچ حمایتی از فرزندانم نمی‌کند.»

شوکه شدم. نمی‌توانستم تصور کنم که زندگی او چقدر سخت است، زیرا او سه فرزند را به‌تنهایی بزرگ‌ می‌کرد. وقتی به محنت‌هایی که در ازدواجم تجربه کردم فکر‌ ‌کردم، احساس‌ ‌کردم در مقایسه با این افراد عادی چیزی جزئی است. به‌علاوه، استاد از من مراقبت‌ می‌کنند، من مرید دافا هستم. من خیلی خوشبختم. از آن زمان، یاد گرفتم که به محنت‌هایم با نگرشی آسان‌تر نگاه کنم.

وقتی این تبادل‌تجربه را نوشتم، متوجه شدم وابستگی‌‌هایی که فکر می‌کردم قبلاً از بین برده‌ام، اخیراً دوباره ظاهر شدند. با نگاهی بیشتر به درون، متوجه شدم که تزکیه من در آن زمان، به اندازه کافی محکم نبود و به‌طور اساسی از این وابستگی‌ها خلاص نشدم. زندگی و محیط کارم آرام‌تر شد و الزاماتم را راحت گرفتم. بنابراین این وابستگی‌ها دوباره تجلی یافت. درک‌ می‌کنم که باید تزکیه‌ام را جدی بگیرم، در قبال خودم مسئول باشم و حتی بهتر عمل کنم.

بعداً به من مأموریت دادند تا در بخش دیگری کار کنم. مسئولیت من همچنین پاسخگویی به تماس‌های خط تلفن بود و به صاحبان مشاغل کمک‌ می‌کردم مالیات کسب‌وکار را ازطریق تلفن یا ایمیل بپردازند. ما هنگام پاسخگویی به تلفن‌ها، باید ایده‌هایی برای کمک به مشتریان در حل مشکلاتی که در پرداخت مالیات با آن مواجه می‌شوند، داشته باشیم.

برخی از مردم مشکلات مالی دارند و نمی‌خواهند این همه مالیات بپردازند، بنابراین با ما چانه‌زنی می‌کنند. شغل من نیاز به ارائه خدمات حرفه‌ای دارد، اما باید به مقررات دولتی نیز پایبند باشم. باید مالیات بگیرم. یک بار، صاحب کسب‌وکاری با من تماس گرفت و صمیمانه به او کمک کردم تا مشکلی را حل کند. وی در پایان گفت: «برخورد شما در خدمت‌رسانی بسیار خوب است. من رئیس ارشد شما را‌ می‌شناسم. اگر روزی رئیستان حقوق شما را افزایش داد یا ارتقاء داد، به این دلیل است که من چیز خوبی درمورد شما به او گفتم.»

بار دیگر، رئیس ما را برای شرکت در آموزش نحوه رسیدگی و میانجیگری اختلافات (آموزش حل تعارض) فرستاد. ازطریق این آموزش توانستم با غریبه‌ها تلفنی گفتگو کنم و همچنین یاد گرفتم که دیگران را به‌شکل کلیشه‌ای قضاوت نکنم.

یاد گرفته‌ام وقتی با مشتریان، تلفنی صحبت‌ می‌کنم، به آن‌ها احترام بگذارم. هرچه‌ می‌گویند، سعی‌ می‌کنم تحت تأثیر قرار نگیرم. چون آن خط تلفن است، هر تماس نمی‌تواند خیلی طولانی باشد و باید تماس بعدی را پاسخ دهم. بنابراین تمرین کردم تا به اصل مطلب برسم و مختصر و مفید بگویم.

این مهارت‌هایی که از مردم عادی آموخته‌ام، نقش خوبی در ترویج شن یون ازطریق تماس‌های تلفنی داشتند. قبل از اینکه برای تبلیغ شن یون تماس تلفنی برقرار کنم، افکار درست می‌فرستم و از استاد‌ می‌خواهم که به من کمک کنند با رفتاری نیک‌خواهانه با آن‌ها صحبت کنم. معمولاً شن یون را صرفاً به‌عنوان نمایشی در سطح جهانی معرفی می‌کنم. وقتی نگرش من خالص باشد، تأثیر تماس‌های تلفنی بهتر است. تمرین‌کنندگان در فلوریدا، در مناطق نسبتاً پراکنده زندگی می‌کنند، و من می‌خواهم از این فرصت استفاده کنم و تمرین‌کنندگان بیشتری را تشویق کنم تا ازطریق تلفن مشارکت کنند و شن یون را تبلیغ کنند.

این تجربه را به اشتراک‌ می‌گذارم، زیرا قبلاً درمورد تزکیه درک‌های نادرستی داشتم. فکر‌ می‌کردم که تنها زمانی که پروژه‌های دافا را انجام‌ می‌دهم‌ می‌توانم مردم را نجات دهم. بعداً، دریافتم که مهارت‌هایی که در میان مردم عادی آموختم، می‌توانند نقش بزرگی در پروژه‌ها برای نجات مردم و همچنین در کمک به استاد در اصلاح فا ایفا کنند.

اگر ما تمرین‌کنندگان به شغلمان توجهی نکنیم، چگونه می‌توانیم در جریان اصلی جامعه ادغام شویم؟ مردم عادی ممکن است دافا را اشتباه درک کنند. اگر همه ما بتوانیم کارهایمان را به‌دقت انجام دهیم و مهربانی، مسئولیت‌پذیری و سایر تصاویر مثبت از تزکیه‌کنندگان را در محیط کار به نمایش بگذاریم، آیا این نیز به فا اعتبار نمی‌بخشد؟ این به تعداد بیشتری از افراد عادی اجازه می‌دهد بفهمند فالون دافا درباره چیست.

استاد در سخنرانی جدید خود «بیدار شوید» به ما آموختند:

«اینکه بتوان هر کسی و همۀ افراد را با نیک‌خواهی درنظر گرفت، اینکه بتوان به همۀ مردم عشق ورزید، واقعاً چیزی نیست که فردی معمولی بتواند به آن دست یابد. حتی سخت‌تر این است که در هر کاری که انجام می‌دهید، به همۀ موجودات حسی از نیک‌خواهی داشته باشید. اما این چیزی است که مریدان دافا باید بتوانند انجام دهند!» (بیدار شوید)

دریافتم که وقتی دقیقاً همان چیزی را که استاد به ما می‌گویند انجام می‌دهیم، قدرت نجات مردم بسیار عالی است. من همچنین روشن شدم که اگر بتوانیم با هم‌تمرین‌کنندگان خود با ‌نیک‌خواهی و مدارای بیشتری رفتار کنیم، اگر یکدیگر را بهتر درک کنیم، می‌توانیم به یک بدن واحد قوی‌تر تبدیل شویم.

هم‌تمرین‌کنندگان نیز بسیار به من کمک کردند. آن‌ها اغلب با مهربانی به من یادآوری‌ می‌کنند که چه اشتباهی رخ داده است، تا بتوانم مشکلات خودم را ببینم و انحرافات خود را در درک فا اصلاح کنم. وقتی با هم بحث‌ می‌کنیم و به هم کمک‌ می‌کنیم،‌ می‌توانیم به‌سرعت پیشرفت کنیم. دریافتم که ما باید فا را به‌طور جامع درک کنیم. در هر کاری که انجام‌ می‌دهیم، باید از منظر نجات موجودات ذی‌شعور فکر کنیم.

از وقتی تمرین فالون دافا را در سال ۱۹۹۶ شروع کردم، این اولین باری است که درمورد تجربیات تزکیه خود در کنفرانس فا صحبت کردم. واقعاً این محیط تزکیه را گرامی‌ می‌دارم. باشد که با همدیگر پیشرفت جدی داشته باشیم، واقعاً به استاد و فا احترام بگذاریم، افراد بیشتری را نجات دهیم و با استاد به خانه واقعی خود بازگردیم.

لطفاً به هر مورد نامناسب اشاره کنید.

سپاسگزارم استاد! متشکرم، هم‌تمرین‌کنندگان!

هه‌شی

(ارائه‌شده در کنفرانس فای فلوریدا ۲۰۲۴)