(Minghui.org) اخیراً، بینش‌هایی در تزکیه خود داشته‌ام که مایلم آن‌ها را با هم‌تمرین‌کنندگانم در میان بگذارم.

باید به یاد داشته باشیم که همیشه با دیگران باملاحظه باشیم

هفته گذشته که داشتم حقایق را برای گروهی از غربی‌ها روشن می‌کردم، شخصی از من درباره نفوذ حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) و کنترل مذهب توسط حزب پرسید. یک چینی در میان جمعیت بود که در همانجا به انگلیسی مرا تکذیب کرد و گفت که او در بسیاری از کلیساهای چین بوده است و آن‌ها با کلیساهایی که او در خارج از چین از آن‌ها بازدید کرده است هیچ تفاوتی ندارند.

در آن زمان از او به خاطر مداخله در گفتگویم مقداری رنجش به دل گرفتم و حتی به این فکر‌ می‌کردم که آیا او یک مأمور مخفی است. امروز مقاله استاد «فراخوان بیداری» را مطالعه کردم و متوجه شدم که افکارم مهربانانه نیستند.

شاید کلیسای چینی‌ای که او درب خارج از چیه آن ن رفته بود نیز تحت نفوذ ح.ک.چ بود، بنابراین او واقعاً در داخل و خارج از کشور حس مشابهی داشت. با قضاوت از روی سخنانش، او درواقع توسط ح.ک.چ شستشوی مغزی داده شده بود. درست مانند بسیاری از چینی‌هایی که به ایالات متحده آمده‌اند، آن‌ها هنوز هم هر روز ویچت را چک می‌کنند تا اخبار خود را دریافت کنند، و همچنین احساس می‌کنند که چین به اندازه هر کشور غربی آزاد است.

وقتی حقایق را روشن کردم، این واقعیت را در نظر نگرفتم که ممکن است یک چینی از سرزمین اصلی در میان جمعیت باشد. اگر احساسات او را در نظر‌ می‌گرفتم، در بیانم دقت بیشتری‌ می‌کردم تا بتوانم بدون برانگیختن خشم چینی‌ها، حقایق را برای غربی‌ها روشن کنم. متوجه شدم که باید در این زمینه خودم را رشد دهم.

ازبین بردن فرهنگ حزب

بسیاری از تمرین‌کنندگان چینی نمی‌دانند چگونه از شر فرهنگ ح.ک.چ خلاص شوند. ژنژن، یک هم‌تمرین‌کننده، به‌تازگی به من گفت که چگونه فرهنگ حزب را در خود تشخیص داده و از شر آن خلاص شده است.

او به چند تمرین‌کننده غربی کمک کرد تا کلاس فالون دافا را در کتابخانه محلی اداره کنند. تمرین‌کنندگان غربی در انجام کارشان و جابجایی چیزها بسیار ساکت بودند. آن‌ها به اندازه تمرین‌کنندگان چینی بلند و پرسروصدا نبودند.

تمرین‌کنندگان غربی همچنین بسیار مؤدب بودند و برخلاف تمرین‌کنندگان چینی که هر خواسته‌ای را چیزی بدیهی در نظر می‌گرفتند و مستقیماً سراغ آن چیز می‌رفتند، حتی برای کوچک‌ترین چیزها از کارکنان کتابخانه اجازه می‌خواستند. بدون مشاهده شیوه دیگری از رفتار، دیدن فرهنگ حزب در خود دشوار است، چه رسد به اینکه بدانیم چگونه آن را از بین ببریم. او عمیقاً تحت تأثیر این موضوع قرار گرفت.

من هم تجربه مشابهی داشته‌ام. سال‌ها پیش، یک هم‌تمرین‌کننده از تایوان، به نام جی‌یو، میزبان یک نمایشگاه هنر جِن، شَن، رِن بود. من برای راهنمایی ثبت‌نام کردم. در روز نمایشگاه، باد شدیدی‌ می‌وزید که باعث قطع درختان بزرگراه و ایجاد ترافیک شد. به‌خاطر ترافیک یک ساعت تأخیر داشتم.

فکر‌ می‌کردم ناراحت‌ و از دستم عصبانی می‌شود. فکر‌ می‌کردم سرزنشم‌ می‌کند که در چنین هوای بدی زودتر از خانه بیرون نیامدم. اگر من سازمان‌دهنده بودم، دلخور و عصبانی می‌شدم. اما او نه‌تنها عصبانی نشد، حتی مرا به‌خاطر رانندگی در چنین شرایط وحشتناکی دلداری داد.

نمایشگاه آن روز بسیار موفق بود و افراد زیادی آمدند و محیط به‌طور خاصی صلح‌آمیز بود. این اولین باری بود که به‌وضوح متوجه فرهنگ حزبی خود در تضاد با مهربانی جی‌یو شدم.

جی‌یو بسیار آرام و کارآمد بود. هرگز یک بار هم ندیدم که عصبانی شود. بدون توجه به اینکه برنامه چقدر فشرده بود، او همیشه منظم ومنضبط بود و هر کاری را که باید انجام‌ می‌شد سریع به پایان‌ می‌رساند.

در مقابل،‌ می‌بینم که بی‌احتیاطی و ناشکیبایی خودم جلوه‌هایی از فرهنگ حزب هستند. وقتی عجله دارم، با صدای بلند صحبت‌ می‌کنم و نسبت به احساسات دیگران کاملاً بی‌تفاوت هستم.

همچنین دریافتم که فرهنگ حزبی من ناشی از تماشا و خواندن زیاد فیلم و ادبیات چینی از زمان کودکی است. احساس می‌کردم که با عمل کردن به شیوه‌ آن شخصیت‌ها، فردیت خود را بیان می‌کنم. متفاوت بودن را دوست داشتم. عصبانیت خود را با پوشاندن آن ‌به‌عنوان «صادق و رک بودن» توجیه می‌کردم و به خودم می‌گفتم که نیتم خوب است و ذهن بی‌گناهی دارم.

اگر با مردم تایوان و جامعه غربی کار نکرده بودم، تشخیص فرهنگ حزبی‌ای که دارم برایم دشوار بود، چه رسد به این که بدانم جامعه بشری عادی باید چگونه باشد.

امیدوارم هم‌تمرین‌کنندگان خارج از کشور تجربیات خود را در این زمینه به اشتراک بگذارند.