(Minghui.org) خواندن جوآن فالون را در ماه مه1999 شروع کردم. در اواخر ژوئن1999، پنج تمرین را در محل تمرین منطقۀ مسکونیمان یاد گرفتم. در ماه ژوئيه، حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) آزار و شکنجۀ فالون دافا را آغاز کرد.
در آغاز آزار و شکنجه، بهتنهایی تزکیه میکردم، اما خوشبختانه میتوانستم وبسایت مینگهویی را مطالعه کنم، بنابراین احساس تنهایی نمیکردم. همانطور که تجربیاتم را با مقالات تمرینکنندگان در وبسایت مینگهویی مقایسه میکردم و از مقالاتشان یاد میگرفتم، تزکیهام بهتدریج بهبود یافت. بعداً با چند تمرینکننده در منطقه مسکونیام آشنا شدم و شروع به تهیۀ کتابچههای روشنگری حقیقت کردم.
حدود بیستوپنجهزار نفر در منطقۀ مسکونیمان زندگی میکنند و ما شروع کردیم به روشنگری حقیقت برای ساکنان و کسانی که در مناطق مجاور زندگی میکنند.
هنگام روشنگری حقیقت در پارکی، مردی گفت: «سالها از زمانی که نام فالون دافا را شنیدهایم، میگذرد. آیا حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) هنوز این تمرین را تحت آزار و شکنجه قرار میدهد؟»
متوجه شدم که او در منطقهام زندگی میکند، بنابراین حالم بد شد. اگرچه منطقهام بزرگ است، اما تمرینکنندگان سالها مطالب روشنگری حقیقت را بین ساکنان منطقهمان توزیع کردهاند. برخی مطالب را رو در رو توزیع میکنند و برخی کتابچهها را در صندوقهای پستی میگذارند. از ملاقات با کسی که هرگز مطالب را دریافت نکرده بود، متعجب شدم. تصمیم گرفتم دوباره مطالب را توزیع کنم و این بار با خودم عهد بستم که یک خانواده را [هم] جا نیندازم.
این وضعیت را با تمرینکنندۀ دیگری در میان گذاشتم و او موافقت کرد که مطالب را چاپ کند و من آنها را توزیع کنم. تصمیم گرفتیم دوتایی با هم کار کنیم و به بقیه چیزی نگوییم. میدانستیم که اگر مطالب را بهطور مداوم توزیع کنیم، بهراحتی میتوانند ما را پیدا کنند. معمولاً هر بار که بیرون میروم حدود دویست نسخه توزیع میکنم و هر دور حدود یک ساعت طول میکشد. سپس پیش از توزیع دور بعدی، دو هفته منتظر میمانیم تا پلیس و امنیت ساختمان، شدت نگهبانی خود را کمتر کنند. پوشش دادن کل منطقه، حدود شش ماه طول کشید.
وقتی تازه شروع به توزیع کرده بودیم، تجربهای نداشتیم، بنابراین مقالات مرتبط زیادی را در وبسایت مینگهویی خواندم و اهمیت انجام این کار با افکار درست را درک کردم. در طول این روند، جرئت نمیکردم در تزکیهام و افکارم سست شوم. میخواهم برخی از تجربیاتم را در میان بگذارم.
نگهبان نمیتواند مرا ببیند
از زمانی که توزیع گستردۀ کتابچههای روشنگری حقیقت را آغاز کردیم، تعداد مأموران امنیتی که با خودروهای برقی در منطقۀ ما گشت میزنند بسیار افزایش یافت و چهرۀ آنها همگی بسیار جدی بهنظر میرسید. خودروهای برقی تقریباً هیچ صدایی تولید نمیکنند.
یک بار که مطالب را در چند بلوک توزیع کرده بودم و آماده میشدم که بروم، یک نگهبان بهسرعت سوار یک خودرو برقی شد و در فاصلۀ هفت هشت متری من ایستاد.
شوکه شده بودم و نمیدانستم که آیا بهدنبال من میآید یا نه. اما او مرا ندید. فقط به اینطرف و آنطرف خیره شده بود. گرچه من تنها کسی بودم که آنجا بود نتوانست مرا ببیند. آرام شدم و همانطور که دور میشدم، بهآرامی تکرار کردم: «فالون دافا خوب است! حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است!» سپس نگهبان هم رفت.
استاد به من یادآوری کردند که از دوربین نظارتی اجتناب کنم
یک بار درحال توزیع کتابچهها در مجموعهای از صندوقهای پستی بودم و متوجه نشدم که کسی از پلهها پایین میآید. با شنیدن صدای باز شدن در، خشکم زد و وانمود کردم که درحال خواندن آگهی روی دیوار هستم. خانمی مسن بیرون آمد و به من نگاه کرد و به راهش ادامه داد. برگشت و گفت: «مراقب باش، اینجا دوربین هست.»
گفتم: «ممنونم.» بعد از رفتنش، متوجه دوربینی بالای در شدم.
چند روز بعد، تمرینکنندهای که در منطقۀ دیگری زندگی میکرد به من گفت که منطقۀ ما پر از دوربین است و هر ورودیِ راهرو یک دوربین دارد. شوکه شدم و به یاد هشدار آن خانم مسن افتادم. تصادفی نبود که دوباره دربارۀ دوربینها میشنیدم. دریافتم که شاید استاد به من یادآوری میکنند، پس باید دقت کنم. با تمرینکنندهای که مطالب را چاپ میکرد، گفتگو کردم و به این نتیجه رسیدیم که دفعۀ بعد وقتی بیرون میروم تا مطالب را توزیع کنم، یک چتر ببرم تا جلو دید دوربینها را بگیرم. وقتی هوا آفتابی یا بارانی باشد میروم، و اینگونه طبیعی بهنظر میرسم.
استاد همهچیز را نظم و ترتیب دادهاند
هویت بیشتر تمرینکنندگان در منطقهام برملا شده است، بنابراین مدیریت، کمیتۀ محله و پلیس اغلب آنها را مورد آزار و اذیت قرار میدهند.
تمرینکنندهای تماسی از مدیریت دریافت کرد که بیان میکرد تمرینکنندگان دوباره درحال توزیع مطالب در منطقه هستند که باعث میشود آنها بسیار نگران شوند، و پرسید که آیا او آنها را توزیع میکند یا خیر. این تمرینکننده با صدای بلند خندید و گفت: «واقعاً؟ از آن خبر نداشتم. ممنون که به من گفتی. این مطالب ارزشمند هستند، لطفاً آنها را بخوان.» او از فرصت استفاده کرد تا حقیقت را برای تماسگیرنده روشن کند.
یک روز، تمرینکنندهای از من پرسید که آیا من درحال توزیع مطالب هستم. جواب ندادم و موضوع را عوض کردم. فکر کردم ازآنجاکه پروژه هنوز ادامه دارد، بهترین کار این است که میدان انرژی تا حد امکان خالص باشد.
انتظار نداشتم نتایج این پروژه بهتر از حد انتظار باشد. در وهلۀ نخست، فقط میخواستیم مطمئن شویم که ساکنان منطقۀ ما مطالب روشنگری حقیقت را دریافت میکنند. انتظار نداشتیم که نگهبانان، مدیریت، کمیتۀ محله و مأموران پلیس نیز مطالب را ببینند.
سپس سایر تمرینکنندگان در منطقۀ ما به آن پیوستند. تمرینکنندگانی که قبلاً هویتشان برملا شده بود، مستقیماً حقیقت را روشن میکردند، درحالیکه بقیه تمام تلاش خود را میکردند تا مطمئن شوند که هر خانواده مطالب را دریافت میکند. بهنظر میرسید این نوع همکاری هماهنگ شده است، اما بدون اینکه بدانیم سایر تمرینکنندگان چه میکنند، هر کدام بهصورت جداگانه وارد عمل میشدیم. بعد از آن، عمیقاً احساس کردم که استاد همهچیز را نظم و ترتیب دادهاند!
صحبت با تعداد بیشتری از مردم
درحین توزیع کتابچهها، چند دوست جدید در منطقهمان پیدا کردم و این فرصت را داشتم که حقیقت را بهطور کامل برایشان روشن کنم. آنها خوبی دافا را دیدند و متوجه شدند که ح.ک.چ چقدر بد است. آنها از ح.ک.چ، سازمانهای لیگ جوانان و پیشگامان جوان که به آنها ملحق شده بودند، خارج شدند. همچنین تمرینکنندگان را برای فداکاریشان تحسین و به ما یادآوری کردند که مراقب امنیتمان باشیم. چند نفر از آنها خواستند جوآن فالون را از من قرض بگیرند. با دیدن مردم که حقیقت را بهدرستی درک میکنند، قلبم مملو از شادی میشود!
در گذشته، هرگاه دربارۀ تجربههای معجزهآسای همتمرینکنندگان در غلبه بر محنتها در وبسایت مینگهویی میخواندم، تحت تأثیر قرار میگرفتم و به آنها رشک میبردم. همزمان احساس میکردم که «معجزات و تواناییهای فوقطبیعی» از من دور هستند. آن تمرینکنندگان در مقایسه با من، در تزکیهشان بسیار خوب عمل میکردند. این بار با افکار درست عمل و معجزاتی را تجربه کردم. این تجربیات واقعاً به من کمک کرد تا لایۀ دیگری از پوسته را در تزکیهام بشکنم. باور نداشتم که هیچ تواناییای داشته باشم و به وضعیت تزکیهام اطمینان نداشتم.
وقتی تجربهام را خلاصهنویسی میکردم، همچنین دریافتم که به استاد و فا شک کرده بودم.
عادت داشتم موقعیت را تجزیه و تحلیل کنم تا قبل از انجام کاری کاملاً متوجه [آن] شوم. ابتدا که تمرین را شروع کردم، بر مطالعه فا تأکید میکردم و قلبم را روی درک چیزها میگذاشتم. این در مراحل اولیۀ تزکیهام، خیلی کمکم کرد. من هیچگونه توانایی فوقطبیعی ندارم، بنابراین وقتی قادر به درک فای استاد نیستم، احساس میکنم قادر نیستم در تزکیه جذب شوم.
میدانم که احتمالاً مشکلی از طرف من وجود دارد، اما نمیتوانستم تصورات سرکشم را رها کنم. فقط بعد از اینکه موضوع را کاملاً درک میکنم ادامه میدهم. این باعث میشود در بهبود وضعیت تزکیهام کُند باشم. سپاسگزارم استاد که مشکل اساسی تزکیهام را به من نشان و اجازه دادید که قدرتها و ماهیت فوقطبیعی دافا را ببینم. این به من کمک کرد تا یاد بگیرم و پیشرفت کنم، بنابراین باور استوار و ایستادگی من در دافا تقویت شد. همچنین به من کمک کرد که بنیانی قوی بسازم تا بتوانم شینشینگی را که یک تزکیهکننده باید درحین کار روی پروژهها داشته باشد، حفظ کنم.
بیش از ده سال از آن پروژه میگذرد. تجربیاتمان را بهعنوان پیشینهای در مسیر تزکیهام شرح دادم و اینکه خودم را تشویق کنم تا با پشتکاری حتی بیشتر تزکیه کنم!
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه سفرهای تزکیه