(Minghui.org) از ازدواج دخترم چند سالی می‌گذشت و او به‌دلیل انسداد لوله‌های رحمی نمی‌توانست باردار شود. ابتدا این موضوع را نمی‌دانستم، فکر می‌کردم چون بیش از حد مشغول شغلش است نمی‌خواهد بچه‌دار شود. اما درحین گفتگو با دخترم، وقتی پرسیدم که آیا تا‌کنون به بچه‌دار شدن فکر کرده است یا نه، او گفت که لوله‌های رحمی‌اش مسدود است. گرچه چند بار برای معالجه به بیمارستان رفته بود، اما هیچ درمانی مؤثر نبود.

غافل‌گیری‌ خوشایند

به او گفتم که نگران نباشد، زیرا راهی برای کمک به مشکل ناباروری‌اش می‌دانم. راهی طولانی را طی کردم تا روز بعد دخترم را در شهر دیگری ببینم و درمورد عبارات خوش‌یمن «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» به او گفتم.

به او توصیه کردم: «اگر این عبارات را از صمیم قلب تکرار کنی، به تو کمک خواهد کرد.» دخترم با تردید پرسید: «آیا فقط انجام همین کار مؤثر است؟» به او اطمینان دادم: «بله، مؤثر است، زیرا نشان‌دهنده این است که به الهیات اعتقاد داری.»

سپس تشویقش کردم و گفتم: «وقتی این دو عبارت را تکرار می‌کنی، با اصول عالی جهان هستی هم‌سو خواهی شد. امروزه اکثر مردم چین به وجود موجودات والا اعتقادی ندارند، اما آن‌ها وجود دارند و اگر به آن‌ها ایمان داشته باشی، به تو کمک خواهند کرد. امتحانش ضرر ندارد.»

دخترم قانع شد. او هر موقع می‌توانست این دو عبارت خوش‌یمن را تکرار می‌کرد. یک ماه بعد، وقتی برای چک‌آپ به بیمارستان رفت متوجه شد که باردار است!

از شیر گرفتن موفق

نوه‌ام در سال 2010 به دنیا آمد. اغلب سخنرانی‌های شنیداری آموزش فای استاد را برایش پخش می‌کردم. او خلق و خوی آرامی داشت و هرگز گریه و سر و صدا نمی‌کرد. اما وقتی در 12ماهگی از شیر گرفته شد، همه این‌ها تغییر کرد. از شیشه شیر نمی‌خورد و شبانه‌روز گریه می‌کرد و همه را خسته کرده بود.

یک شب درحالی‌که نوه‌ام را در آغوش گرفته بودم، به او گفتم: «اینطور گریه نکن. تو اینجا آمدی که با دافا همگون شوی. آموزش فای استاد را برایت پخش خواهم کرد. آینده روشنی خواهی داشت.» همان موقع نوه‌ام دیگر گریه نکرد و حدود ساعت 9 شب خوابید.

شب سوم، دخترم پرسید: «چه دارویی به او دادی؟ چطور دیگر گریه نمی‌کند؟» به دخترم گفتم: «هیچ دارویی به او ندادم. فقط با خودآگاه اصلیِ او ارتباط برقرار کردم تا با دافا همگون شود، و سپس او خیلی خوب رفتار کرد. همه این‌ها توسط استاد برنامه‌ریزی شده است. هر موجودی اینجاست تا با دافا همگون شود.»

دخترم با تعجب گفت: «این اتفاق واقعاً جادوییست!» نوه‌ام همیشه تا قبل ساعت 9 شب می‌خوابید تا اینکه در هفت‌سالگی به مدرسه رفت.

قدرت شفابخش معجزه‌آسای فالون دافا

نو‌ه‌ام قبل از شروع دبستان، به مهدکودک رفت. او هیچ‌وقت مریض نشد، حتی زمانی که بیشتر بچه‌های مهدکودک به آنفولانزا مبتلا شده بودند. تنها یک بار مجبور شدیم او را به بیمارستان ببریم، آن‌هم زمانی که درد گوشش آزارش می‌داد.

یک روز که دخترم حدود ساعت 6 بعدازظهر از سر کار به خانه آمد. نوه‌ام به او گفت که گوشش درد می‌کند. دخترم فکر کرد حتماً بیمار شده است، بنابراین او را برای معاینه به بیمارستان برد. من هم با آن‌ها رفتم. دکتر گفت عفونت گوش است و درد می‌تواند خواب او را به‌شدت مختل کند.

در راه خانه، درحالی‌که دخترم رانندگی می‌کرد، کودک را در آغوش گرفتم و عبارات «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» را بارها تکرار کردم. وقتی برگشتیم، به من گفت: «مادربزرگ، دیگر گوشم درد نمی‌کند. درد از بین رفته است!» دخترم که کاملاً غافلگیر شده بود، فریاد زد: «دافا واقعاً شگفت‌انگیز است!»

زمانی دیگر نوه‌ام وقتی 5ساله بود، سه روز مداوم تب داشت. دخترم او را آورد و از من خواست که مراقبش باشم. زیرا او بیش از حد مشغول کار بود. نوه‌ام را در آغوش گرفتم و به او گفتم که با من تکرار کند: «فالون دافا خوب است. حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است.» کمی بعد، او به من گفت: «مادربزرگ، می‌خواهم کمی آب بخورم.» دستم را روی پیشانی‌اش گذاشتم و تب از بین رفته بود.