(Minghui.org)
ادامه قسمت دوم
7. همه مریدان دافا بدنی واحد هستند
تزکیه جدی است. در مرحله فعلی، آن همچنین دشوار است. در آزمونهای سخت و محنتهای دشواری که نیروهای کهن نظم و ترتیب دادهاند، هر آزمایشی برای ما آزمایش مرگ یا زندگی است تا در مسیر خداییشدن از وابستگیهای بشری رها شویم. هرگونه وابستگی بشری باعث میشود که در نیمهراه زمین بخوریم و در روند تزکیه، با شکست روبرو شویم. تزکیه در دوره اصلاح فا حتی جدیتر است. ثبات و پایداری هر ذره فا مربوط به کل بدن واحد است و فقط مشکلی مربوط به خود فرد نیست.
(1) کمک و حمایت از یکدیگر
در ماه مه2001، چند تمرینکننده در مکان محلی که مطالب روشنگری حقیقت دافا را در منطقه ما تولید میکردند، دستگیر شدند. کل گروه متحمل خسارت سنگینی شدند، بنابراین تمام تمرینکنندگانی که مسئول تولید مطالب روشنگری حقیقت بودند، دو بار دور هم جمع شدند. ما تعداد زیادی بنر و مطالب روشنگری حقیقت را برای نجات موجودات ذیشعور تهیه کردیم. تمرینکنندگان در مکان تولید مطالب، مسئول نصب آنها در امتداد خیابانهای اصلی مرکز شهر و در ادارات پلیس محلی و در مراکز بازداشت بودند. تمرینکنندگانی که در خانه خودشان زندگی میکردند، مسئول ارسال مطالب در مناطق روستایی اطراف بودند. قرار گذاشتیم که این کار را بهطور همزمان انجام دهیم. این دو فعالیت، تمرینکنندگانی را که قبلاً ترس داشتند و جرئت نمیکردند برای اعتباربخشی به دافا بیرون بیایند، تشویق کرد و مقامات مسئول آزار و شکنجه را شوکه کرد. هیچکدام از ما با هیچ خطری مواجه نشدیم.
«مریدان دافا بدنی واحد هستند و من هرکاری را که آنها در طول اصلاح فا انجام دادهاند، تأیید میکنم—آنها کاری را انجام میدهند که مریدان دافا باید انجام دهند. رویکردهای مختلف، درواقع شیوۀ همهجانبهای هستند که در آن، نقشها بهطور پویایی در عملکردهای فا توزیع شده و قدرت فا بازتابی از بدنی واحد است.» («بین پروژههای اصلاح فا تفاوت قائل نشوید؛ «یک راه بزرگ شکلی ندارد»، اما بهعنوان یک کل وجود دارد، با یادداشت استاد)
هنگامی که مطالب روشنگری حقیقت را به سایر تمرینکنندگان تحویل میدادم، اغلب تجربیاتم را در این زمینه به اشتراک میگذاشتم: همراه بردن تمرینکنندگانی که قبلاً از توزیع مطالب روشنگری حقیقت بهشدت میترسیدند. بعد از چند بار توزیع مطالب با هم، اکثر آنها توانستند خودشان مطالب را توزیع کنند. بهتدریج، تمرینکنندگان بیشتر و بیشتری برای روشنگری حقیقت بیرون آمدند.
(2) پس از درسهای خاص، بدن واحد را عمیقتر درک کردیم
پس از آسیبدیدن مکان تولید مطالبی که در آن کار میکردم، برخی از تمرینکنندگان مشکوک شدند که من جاسوس هستم و برخی میترسیدند که به من پناه دهند. تمرینکنندگانی که نمیتوانستند گفتار خود را تزکیه کنند، به ایجاد محنتی بزرگ برای من کمک کردند. آزار و اذیت ازسوی نیروهای کهن، بهدلیل اثرات ترکیبی ناشی از کاستیها در کل بدن و وابستگیهای خودم، پیروز شد.
هفت همدست، شش زن و یک مرد، مرا فریب دادند تا ازطریق تمرینکنندهای که با من آشنا بود، نحوه استفاده از کامپیوتر را به آنها آموزش دهم. آن روز 13مه2002، روز جهانی فالون دافا، بود.
ساعت 8 شب به خانه یکی از آنها رسیدم. آنها را نمیشناختم. از من خواستند که به آنها یاد بدهم چگونه به مینگهویی نامه بفرستند. آن موقع نرمافزار دسترسی به اینترنت را با خودم نبرده بودم. بعداً چهره شرور واقعیشان را نشان دادند و شروع به کتکزدن من کردند. پیش از این، در تمام عمرم اینطور کتک نخورده بودم و احساس گیجی میکردم. به یاد آوردم که وانگ کِمین، همتمرینکنندهای که تا سرحد مرگ مورد آزار و شکنجه قرار گرفته بود، یک بار به من گفت: «وقتی افراد شرور مرا کتک میزدند، در ابتدا احساس سردرگمی میکردم. اما هرچه بیشتر مرا کتک میزدند، ایمان من به دافا قویتر میشد. هیچ راهی وجود ندارد که آنها بتوانند از من اطلاعاتی دریافت کنند. حاضرم جانم را بهخاطر حقیقت از دست بدهم.» حرفهایش مرا تشویق کرد و کمکم آرام شدم. همدستان خائن بیرحمانه شروع به ضربوشتم من کردند. موهایم را کشیدند و به طرف دیوار پرت کردند. وقتی زمین خوردم، لگد محکمی به من زدند. فکرم بسیار روشن بود و متوجه بودم که آنها فقط میخواهند اعتقاد من به دافا را از بین ببرند. در ذهنم به آنها گفتم: «حتی اگر مرا تا سرحد مرگ کتک بزنید، همچنان به معلم ایمان دارم. اما اجازه ندارید جان مرا بگیرید. زندگیام باید نجات یابد تا به معلم در اصلاح فا و نجات موجودات ذیشعور کمک کنم!»
وقتی مقامات متوجه شدند که ضربوشتم کارساز نیست، شروع به تحت فشار گذاشتن من کردند تا به سؤالات آنها درباره محل زندگی مسئولان مکان تولید مطالب پاسخ دهم. در درونم بهدنبال کاستیهایم گشتم. تمرینکنندگانی که درباره آنها میپرسیدند، یا در زمانهای سخت به من کمک کرده بودند و درخصوص آنها احساساتی بشری در خودم رشد داده بودم، یا قبلاً با من تعارضاتی داشتند. بهوضوح کاستیهایم را در تزکیهام دیدم و آنها را با فا اصلاح کردم.
مقامات تمام امکانات را به کار گرفتند و نتوانستند اطلاعاتی را که میخواستند به دست آورند. بنابراین تصمیم گرفتند مرا به اداره پلیس بفرستند. در ذهنم به آنها گفتم: «تصمیمگیری با معلم است، نه شما.» وقتی داشتند آن مکان را تمیز میکردند، به توالت رفتم. بهآرامی در ذهنم گفتم: «معلم، برایم بسیار مهم است که بیرون بمانم تا کار دافا را با ثبات انجام دهم و موجودات ذیشعور را نجات دهم. قبل از آمدن نیروی عظیم اصلاح فا، ما نمیتوانیم چنین ضرری را متحمل شویم.» وقتی از توالت بیرون آمدم، کسی را در اتاق نشیمن یا اتاق خواب نیافتم. میدانستم که فرصت فرار است، بنابراین بدون معطلی، در را باز کردم و با سرعت هرچه تمامتر فرار کردم. یکی از آنها تعقیبم کرد. افکار درست فرستادم و در همان زمان به سخنرانی معلم درباره تواناییای فکر کردم به نام «پاهای جادویی، که میبینید پیرمردی بسیار آهسته و بافراغت راه میرود، ولی نمیتوانید به او برسید حتی سوار بر اسب.» (آموزش فا در کنفرانس فای غرب ایالات متحده) از معلم خواستم کمک کنند تا نتواند مرا بگیرند. با حمایت معلم، پس از 14 ساعت محنت، از چنگال شیطان نجات یافتم. هیچ کفشی به پا نداشتم و یکی از همتمرینکنندگان از دیدن من شگفتزده شد. صورتم از شدت ضربوشتم ورم کرده و پاهایم پر از تاولهای خونی بود.
پس از این حادثه، همه در گروه کوچک ما عمیقاً درونشان را جستجو کردند. دیگر هیچکسی دیگری را سرزنش نمیکند و همه متوجه شدند که این مسئولیت همه بدن است. همه مفهوم کل بدن را عمیقتر درک کردند، بهجای اینکه آن را فقط از منظر نظری درک کنند. ما درحال شکلدهی بدن واحدی بودیم که بیشتر و بیشتر فراگیر باشد.
(3) روشنگری حقیقت بهطور منطقی هنگام کار در مکان تولید مطالب
زمانی که در مکان تولید مطالب کار میکردم هرگز از روشنگری حقیقت و توزیع بروشورها بهصورت رو در رو دست برنداشتم. وقتی خیلی سرم شلوغ نبود، اغلب در ارسال مطالب روشنگری حقیقت نیز شرکت میکردم. معلم به ما گفتند:
«نیروهای کهن جرئت ندارند جلوی روشنگری حقیقت ما یا نجات موجودات ذیشعور را بگیرند. آنچه کلیدی است این است که وقتی کارها را به انجام میرسانید به آنها اجازه ندهید از شکافها در وضعیت ذهنیتان سوءاستفاده کنند.» («آموزش فا در کنفرانس فای 2002 در بوستون»)
از دیدگاه فا این درست نیست که فکر کنیم برای تمرینکنندگانی که در مکان تولید مطالب کار میکنند، روشنگری حقیقت یا توزیع بروشورها خطرناک است. همهچیز به وضعیت ذهنی ما بستگی دارد. البته، تمرینکنندگان در مکان تولید مطالب، باید بدن واحد را بیشتر در نظر بگیرند و این کار را بهطور منطقی با توجه به موقعیت محلی انجام دهند. تجربه من در روشنگری حقیقت به من کمک کرد تا فایی را که در بالا نقل شد بهتر درک کنم.
یک روز هنگام سوارشدن به اتوبوس، فروشنده بلیت در اتوبوس بدون افکار درست شروع به صحبت درباره فالون دافا کرد. فکر کردم که باید حقیقت را برایش روشن کنم. اما وقتی دیدم افراد زیادی در اتوبوس هستند، ترسیدم. همه نوع نرمافزاری در کیفم داشتم و بیشتر، از این موضوع میترسیدم. مدتی افکار درست فرستادم و از معلم خواستم از من حمایت کنند. به فروشنده بلیت که کنار در ایستاده بود گفتم: «دولت چین بزرگترین تقلب را انجام داده است. خودسوزی در تیانآنمن ساختگی بود تا فالون گونگ را بدنام کند.» همه به من نگاه میکردند. داخل اتوبوس خیلی خلوت شد. بخش ادراکی موجودات ذیشعور را که مشتاق حقیقت بودند احساس کردم. میدانی آرام و نیکخواه تمام اتوبوس را فراگرفته بود. وقتی درباره سییینگ کوچولو صحبت کردم که بعد از تراکئوتومی (بازکردن نای تحت جراحی و گذاشتن لولهای در آن برای نفسکشیدن) میتوانست با لوله در نای خود صحبت کند، فروشنده بلیت حتی به من کمک کرد و گفت: «(خودسوزی) دروغ است. میدانم اگر فردی تراکئوتومی داشته باشد باید لوله را با دستانش ببندد تا صدای خسخس و شکسته کمی ایجاد کند.»
همچنین درباره انتشار گسترده دافا در خارج از کشور صحبت کردم. وقتی صحبتم را تمام کردم، دختری به من گفت: «خواهر، من مطالب دافای شما را خواندم. خویشاوندی دارم که او نیز دافا را تمرین میکند.» بعداً وقتی دوباره با فروشنده بلیت ملاقات کردم، او با شوق به من سلام کرد.
بعد از این تجربه، همیشه سعی میکنم وقتی سوار اتوبوس میشوم حقیقت را روشن کنم، چه در طی مسافتهای طولانی و چه در مسافتهای کوتاه، و افراد بیشتری میتوانند حقیقت را بپذیرند.
معلم ارجمند، اگر حق انتخاب دیگری داشتم، دوباره همین انتخاب را میکردم تا با شما عهد ببندم -- با معلم به زمین بیاییم، به معلم کمک کنم تا فا را اصلاح کنند، از فا با زندگیام محافظت کنم و شاگرد دافای شما باشم!
(پایان)
کپیرایت ©️ ۲۰۲۳ Minghui.org تمامی حقوق محفوظ است.
مجموعه سفرهای تزکیه