(Minghui.org) با نزدیک شدن به سال‌ نو چینی، تمرین‌کنندگان فالون دافا در استرالیا و نیوزیلند مایلند احترام و قدردانی خود را از بنیانگذار دافا، آقای لی هنگجی، ابراز کنند و سال نو را به ایشان تبریک بگویند.

تمرین‌کنندگان فالون دافا در ملبورن، سال نو را به استاد لی تبریک می‌گویند.

تمرین‌کنندگان فالون دافا در نیوزیلند، سال نو را به استاد لی تبریک می‌گویند.

تمرین‌کنندگان فالون دافا در استرالیای جنوبی، سال نو را به استاد لی تبریک می‌گویند.

اعضای گروه مارش تیان گوئو در ملبورن، سال نو را به استاد لی تبریک می‌گویند.

کاردرمانگر: دافا زندگی‌ام را به من بازگرداند

یانگ یانگ، کاردرمانگر، از استاد لی سپاسگزار است.

یانگ یانگ، یک کاردرمانگر در آدلاید، استرالیای جنوبی، گفت که هیچ کلمه‌ای‌ نمی‌تواند قدردانی او را از استاد بیان کند. او گفت: «دافا زندگی‌ام را به من برگرداند.»

یانگ یانگ در دوران کودکی در یک خانواده تک‌والدی مورد تمسخر دیگران و توسط ناپدری‌اش مورد آزار قرار می‌گرفت. این عقده حقارت باعث ایجاد افکار خودکشی در او شد. هنگامی که او در دبیرستان بود، با مادر و مادربزرگش به محل تمرین فالون دافا رفت و آنجا را محیطی پر از مهربانی و صمیمیت دید.

«احساس آرامش کردم و در احساسات قوی مهربانی غوطه‌ور شدم. چه با حضور در تمرینات گروهی و چه در مطالعه فا، تحت تأثیر این میدان انرژی قرار می‌گرفتم که به من احساس خوب و راحتی‌ می‌داد. سنگینی عقده حقارتم از بین رفت و ذهنم سبک شد. یک روز صبح به جمع بزرگی از مردم پیوستم و تمرینات را در کنار رودخانه فونان انجام دادیم. وقتی بعد از مدیتیشن چشمانم را باز کردم، خورشید طلوع کرده بود و پرتوهای طلایی در سراسر رودخانه‌ می‌درخشید. صحنه آرام تمرین‌کنندگانی که با خوشحالی درحال گپ زدن و خندیدن بودند عمیقاً در ذهنم نقش بسته است.»

«متوجه شدم که‌ می‌توانم ‌درمورد عمیق‌ترین رازهایم آزادانه و بدون ترس صحبت کنم. در آن زمان نمی‌توانستم بازوهایم را در وضعیت صحیح نگه داشتن چرخ نگه دارم، بنابراین مربی تمرین از حرکات من فیلم گرفت تا بتوانم تماشا کنم و یاد بگیرم. هر زمان که اشتباهی مرتکب می‌شدم، تمرین‌کنندگان قدیمی به‌آرامی مرا اصلاح می‌کردند. محبت فداکارانه‌ آن‌ها این تصور را به من داد که این گروه پاک و مقدس است.»

«مادرم قبلاً دمدمی‌مزاج بود. اما پس از تمرین دافا تغییر کرد. وقتی نارضایتی‌ام را بیان و بی‌ادبانه با او صحبت می‌کردم، مثل قبل به من سیلی نمی‌زد. تمرین فالون دافا ما را به هم نزدیک‌تر کرده است.»

«ظاهر من نیز تغییرات مثبتی کرد. چهره‌ام همیشه ناخوش به نظر‌ می‌رسید. وقتی بعد از شروع تمرین فالون دافا به مدرسه برگشتم، همکلاسی‌هایم متوجه گونه‌های گلگونم شدند و فکر کردند که آرایش می‌کنم، که برخلاف مقررات مدرسه است. باید برای معلم توضیح‌ می‌دادم. متوجه شدم ظاهرم تغییر کرد، زیرا فالون دافا را تمرین کردم. علاوه‌بر بهبود جسم و ذهنم، دیگر به خودکشی فکر‌ نمی‌کردم. اگر دافا زندگی مرا نجات نمی‌داد، خانواده، کار و زندگی فوق‌العاده‌ای را که اکنون دارم، نمی‌داشتم.»

یانگ یانگ از اوقات فراغتش برای روشنگری حقیقت استفاده‌ می‌کند و در پروژه‌ها برای معرفی دافا شرکت‌ می‌کند. یانگ‌ یانگ در پاسخ به اتهام یک رسانه مبنی بر سوء‌استفاده فالون دافا از تمرین‌کنندگان گفت: «آن‌ها قدرت ایمان را نمی‌شناسند. من هرگز برای انجام کارهای خیریه انگیزه نداشته‌ام، اما می‌دانم که این مأموریت من است. این کاری نیست که توسط کسی محول شده باشد. اگر نتوانم کمکی بکنم غمگین و ناراحت‌ می‌شوم.»

در ابتدا، مادرشوهر و اعضای خانواده‌اش تمایل وی برای کار در پروژه‌های دافا را درک نمی‌کردند و او را سرزنش می‌کردند. یانگ یانگ پس از اینکه با مطالعه فا خرد کسب کرد، متوجه شد که باید مدتی را برای انجام مسئولیت‌های خانوادگی‌اش اختصاص دهد. پس از آن خانواده او دست از شکایت برداشتند. «گاهی اوقات مادرشوهرم به من‌ می‌گفت که به کارهای دافایم برسم و کمتر نگران کارهای خانه باشم.»

یانگ یانگ‌ می‌خواهد سال نو را به استاد لی تبریک بگوید. «استاد مهم‌ترین معلم زندگی من هستند. هیچ کلمه‌ای‌ نمی‌تواند قدردانی مرا بیان کند یا اینکه چقدر احساس خوشبختی‌ می‌کنم که مرید دافا هستم. استاد همه‌چیز به ما داده‌اند، بدون اینکه در ازای آن چیزی بخواهند، فداکارانه خود را وقف نجات، آموزش و تشویق ما برای نجات مردم جهان کرده‌اند. استقامت و فداکاری استاد قابل‌دیدن نیست. برای مثال، استاد 100% از خودشان را برای کمک به ما گذاشته‌اند، اما فقط 1% قابل‌مشاهده است؛ استاد برای نجات تمرین‌کنندگان دافا و موجودات ذی‌شعور، افترا را تحمل می‌کنند. مصمم هستم که با پشتکار تمرین کنم.»

رها کردن وابستگی‌ها

ژانگ مینگژو سال نو را به استاد لی تبریک‌ می‌گوید.

مادر ژانگ مینگژو در سال 2000 به او پیشنهاد خواندن جوآن فالون را داد. مینگژو گفت فالون دافا با روش‌های تزکیه‌ای که قبلاً امتحان کرده بسیار متفاوت است. فالون دافا بر تزکیه شخصیت فرد تمرکز‌ می‌کند و هیچ تشریفات و مناسکی ندارد. مینگژو تحت تأثیر قرار گرفت و شروع به یادگیری تمرینات و مطالعه فا کرد. او به یک پروژه رسانه تلویزیونی پیوست و 20 سال، هم روی صحنه و هم بیرون از آن کار کرده است.

در سال 2018، مینگژو به همراه شوهرش از تایوان به نیوزیلند مهاجرت کرد و خودش را در یک محیط جدید چالش‌برانگیز یافت. به‌عنوان یک دانشجو، زبان انگلیسی یکی از موضوعاتی بود که او در آن مهارت داشت. اما پس از استقرار در نیوزیلند، او برای درک لهجه انگلیسی بریتانیایی که توسط مردم محلی استفاده می‌شود، در تقلا بود. علاوه‌بر احساس ناکافی بودنِ توانایی‌اش در برقراری ارتباط، تجربه قبلی وی از کار در یک شغل رسانه‌ای سریع باعث شد که او به فردی کنترل‌کننده تبدیل شود. در کشوری که از سرعت آرام و آهسته‌ای برخوردار است، او متوجه شد که قادر به ادغام یا درک فرهنگ محلی نیست.

اکثر تمرین‌کنندگان چینی در نیوزیلند از سرزمین اصلی هستند و عادات زندگی، روش‌ صحبت کردن و انجام کارهایشان با مردم تایوان متفاوت است. این اختلال عظیم در زندگی مینگ، شروع به تحریک افکار منفی در وی کرد. او با شک به توانایی‌های خود، از آشنایی با افراد جدید یا یادگیری چیزهای جدید خودداری می‌کرد. «هنگامی که این افکار منفی قبل از مطالعه فا ظاهر‌ می‌شوند، به صفحه اول جوآن فالون‌ می‌روم و به تصویر استاد خیره‌ می‌شوم تا از ایشان برکت دریافت و به خودم یادآوری کنم که این افکار متعلق به من نیستند و باید‌ آن‌ها را رد کنم.» به‌تدریج، مینگژو متوجه شد که این‌ها تجلی‌هایی از وابستگی او به منیت است که در نتیجه محیط جدیدش آشکار شد و او‌ می‌دانست که باید‌ آن‌ها را از بین ببرد.

اکنون مینگژو می‌تواند با اطمینان درباره فالون دافا، با هر کسی صحبت کند. او علاوه‌بر همکاری با سایر تمرین‌کنندگان برای معرفی فالون دافا و روشنگری حقیقت ‌درمورد آزار و شکنجه در چین، کلاس‌های 9روزه فالون دافا را نیز در خانه برگزار می‌کند تا به کسانی که علاقه‌مند به یادگیری بیشتر درباره فالون دافا هستند کمک کند. «صمیمانه از استاد، برای نظم و ترتیب مسیر تزکیه‌ام تشکر‌ می‌کنم. من هنوز وابستگی‌های بشری زیادی دارم که باید آن‌ها را از بین ببرم و تلاش خواهم کرد تا سه کار را به‌خوبی انجام دهم و در طی اصلاح فا، شایستگی این را داشته باشم که مرید دافا خوانده شوم. بابت نجات نیک‌خواهانه استاد سپاسگزارم. ‌سپاس استاد! سال نو را به شما تبریک‌ می‌گویم!»

بازگشت به خود واقعی‌ام

جولیا 30 سال پیش از چین به استرالیا مهاجرت کرد. «در آن زمان، فناوری ارتباطات آنقدر پیشرفته نبود و من ‌درمورد فالون دافا چیزی یاد نگرفتم تا اینکه ح.ک.چ شروع به آزار و اذیت تمرین‌کنندگان در چین کرد.»

جولیا مانند بسیاری از چینی‌ها ملحد بود. «اگرچه اغلب به این فکر می‌کردم که چرا ما وجود داریم، اما نمی‌توانستم پاسخی پیدا کنم. پس از صحبت با تمرین‌کنندگان و شنیدن حقیقت، متوجه شدم که این گروه شبیه آنچه تبلیغات ح.ک.چ‌ آن‌ها را توصیف می‌کند، نیست. آن‌ها صمیمانه و مهربانانه،‌ فقط می‌خواهند داستان را از سمت خودشان به‌طور صلح‌آمیز بگویند. می‌خواستم بیشتر بیاموزم، بنابراین از یک تمرین‌کننده خواستم تا نسخه‌ای از کتاب اصلی، جوآن فالون، را برایم بیاورد.

جولیا در مارس2003، تمرین فالون دافا را آغاز کرد و در 22 سال گذشته دافا را تمرین کرده است.

«در اولین تلاشم برای خواندن جوآن فالون، صدای "بنگ"ی شنیدم که انگار رعد در سرم منفجر شد. متوجه شدم که این کتاب چقدر خارق‌العاده است و باید آن را گرامی بدارم.»

«اندکی بعد، درحالی‌که با تماشای ویدئوهای تمرین آنلاین مدیتیشن را یاد‌ می‌گرفتم، نورهای رنگارنگی را دیدم که از بین ابروهایم به داخل و خارج‌ می‌چرخیدند. امروز هم‌ می‌توانم این صحنه را ببینم.»

«بعد از شروع تمرین، متوجه شدم که هدف واقعی من در زندگی، بازگشت به خانه اصلی‌ام است. برای این منظور، تلاش می‌کنم از اصول ‌حقیقت، ‌نیک‌خواهی، بردباری پیروی کنم تا تزکیه کنم و اخلاقم را بهبود بخشم.»

گل‌های اودومبارا، یک گل کمیاب بودایی که هر سه‌هزار سال یک بار شکوفا‌ می‌شود، در سراسر خانه او شروع به شکوفا شدن کردند که باعث شادی جولیا شد. «من گل‌های اودومبارا را دیدم که روی اتومبیل، دیوارها، درهای شیشه‌ای، پرده‌های پنجره، کولر و گیاهان در گلدان‌هایم شکوفا شده‌اند. احساس‌ می‌کنم خیلی خوشبخت و خوش‌اقبال هستم.»

«من مشکلات زیادی را طی 20 سال گذشته تجربه کرده‌ام، اما دافا ایمان مرا تقویت کرد، به من کمک کرد تا دلایل این مشکلات را بفهمم، به من کمک کرد بر آن‌ها غلبه کنم و مرا به جلو سوق داد.»

جولیا در سال‌ نو چینی می‌خواهد از استاد لی قدردانی کند: «صمیمانه سال نو را به استاد لی تبریک می‌گویم! ‌سپاس استاد!»